شنبه 15 فروردین 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شمشير دو دَمِ رابطه با آمريکا، الاهه بقراط، کيهان لندن

کيهان لندن ۳۱ مارس ۰۹
www.alefbe.com

بيسوادی عيب نيست، کمبود است. کمبودی که حکومت‌ها و دولت‌ها موظف هستند با برنامه‌ريزی بلندمدت و پايدار آن را ريشه‌کن کنند. خبرنگار روزنامه آلمانی «دی ولت» در گزارشی از تهران می‌نويسد پس از انتشار پيام اوباما، در نماز جمعه تهران از يک زن مسن که پس از نماز، باقی‌مانده ناهار خويش را جمع می‌کرد، درباره آنچه از سخنران اين مراسم هفتگی شنيده و رابطه ايران و آمريکا می‌پرسد. زن که چيزی از خطبه‌ها نفهميده، پاسخ می‌دهد: من بيسوادم و نمی‌توانم حواس خودم را جمع کنم که چه گفتند. اگر آمريکا اسلام را قبول کند، اين رابطه بد نيست ولی به نظر من آمريکا می خواهد به ما کلک بزند.
سطح فکر و سياست رهبری سياسی و مذهبی جمهوری اسلامی چيزی در همين حد است. دوام سی ساله جمهوری اسلامی ربطی به هوش و کاردانی زمامدارانش ندارد بلکه به سرکوب وحشيانه و ناتوانی و پراکندگی مخالفانش مربوط است. زمانی که «امام خمينی» می‌گفت رابطه با آمريکا را می‌خواهيم چه کنيم؟ قطع شود، به درک! نمی‌دانست با اين حرف سرنوشت حکومت اسلامی را با آن گره می‌زند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


دو بال نظام
هنگامی که مادلن آلبرايت وزير امور خارجه دولت بيل کلينتون در باره دخالت آمريکا در کودتای مشترک شاه و مصدق (در باره مشارکت دو مسئول اول مملکت يعنی شاه به عنوان رييس کشور و مصدق به عنوان رييس دولت در اين کودتا در دو شماره مقاله «چه کسی کودتا کرد؟ شاه يا مصدق؟ هم شاه، هم مصدق!» پنج سال پيش در مرداد ۱۳۸۳ توضيح داده‌ام) سخن گفت، برخی غوغا بر پا کردند که همين امروز و فرداست سفارت آمريکا در تهران کار خود را شروع کند.
آن دوران، به اصطلاح «اصلاح‌طلبان» دولت و مجلس را در دست داشتند. همان زمان در همين ستون نوشتم اگر قرار باشد رابطه‌ای با آمريکا برقرار شود، کسانی که قدرت واقعی را در دست دارند امکان ندارد بگذارند اين حلوای شيرين از گلوی رقبای قبيله‌ای‌شان پايين برود. نوشتم اين گروه، که آن زمان هنوز «محافظه‌کار» خوانده می‌شدند وعنوان «اصولگرا» را بعد از نخ‌نما شدن اصطلاح «محافظه‌کار» برای خود انتخاب کردند، اگر لازم باشد از هر اصلاح‌طلبی بيشتر هوادار «اصلاحات» خواهند شد و از آنجا که از پشتيبانی رهبری جمهوری اسلامی برخوردارند و اهرم‌های مهم سياسی و اقتصادی را نيز در دست دارند، بدون آنکه «اصلاح‌طلبان» بتوانند مانعی ايجاد کنند، تلاش خواهند کرد معامله با آمريکا را پيش ببرند. اساسا «اصلاح‌طلبان» نمی‌توانند مانعی در اين راه و هيچ مورد ديگری که خودشان ادعايش را داشتند بتراشند. چه بگويند؟ بگويند چون دست ما نيست، قبول نيست؟! امروز نيز اگر موضوع بر سر عمل است، مدافعان «اصلاح‌طلبان» بايد از اين «اصولگرايان اصلاح‌طلب» دفاع کنند و دبّه در نياورند. راهش باز شده است: ميرحسين موسوی پس از يک پيله بيست ساله مانند شب‌پره وارد عرصه حقير سياست در جمهوری اسلامی شده و در حالی که خود را به در و ديوار می‌کوبد مدعی می‌شود هم اصلاح‌طلب است و هم اصولگرا! نتيجه؟ همه را به دفاع از «دو بال نظام» که به شکلی سوررآليست در وی تجسم يافته است، فرا می‌خواند. برای نخستين بار «دو بال نظام» بر هم منطبق می‌شوند تا آنهايی هم که به روی خودشان نمی‌آوردند و نمی‌آورند که به گفته «رهبر» شرکت در «انتخابات» يعنی دفاع و پشتيبانی و تقويت نظام، خوب شيرفهم شوند.
رييس جمهوری اين رژيم اما هر کسی که باشد، مشکل اصلی بر سر اختلافی است که جمهوری اسلامی و غرب و به ويژه آمريکا بر سر رابطه و معامله دارند. زمامداران و نوچگان جمهوری اسلامی فکر می‌کنند حالا که رييس جمهوری آمريکا، که ديگر برخی وی را «پرزيدنت» می‌خوانند تا هواداری (سمپاتی) خود را از وی نشان دهند (گذشته از معنای لغوی، چه فرقی بين پرزيدنت و رييس جمهوری از نظر سياسی وجود دارد، من نمی‌دانم!) به زعم آنها پيام «فدايت شوم» فرستاده است، پس تمامی خط و ربط رسانه‌های جهان با آن همسو شده و همه رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران فدای «رهبر» و «نظام جمهوری اسلامی ايران» می‌شوند. البته اين درست همان نکته‌ای است که جمهوری اسلامی در پيشبرد آن در ميان هواداران مؤمن خودش عاجز است. اگر قرار باشد جمهوری اسلامی با عقب‌نشينی از مواضع ايدئولوژيک که تا کنون بر آنها اصرار ورزيده است، يعنی توقف برنامه اتمی و دست برداشتن از پشتيبانی حماس و حزب‌الله، گامی به سوی پاسخ مثبت به پيام اوباما بردارد، به اين آسانی نخواهد توانست روزنامه‌ها و رسانه‌های وابسته به خودش را که تا کنون مرتب در ستايش اين سياست‌ها قلم زده و سخن گفته‌اند، به راه راست، يعنی آن هم نه به راه دوستی با آمريکا بلکه به سوی عدم دشمنی با شيطان بزرگ هدايت کند. هر «دو بال نظام» در اين زمينه با مؤمنان حکومت اسلامی که پرورده خود نظام هستند، «کمی» اختلاف دارند.

پوپوليسم اوباما
در اين سوی جهان اما برعکس است. به دليل محبوبيت اوباما و ناخوشايند بودن جمهوری اسلامی در افکار عمومی غرب، اين پيام بيشتر با تفاسير همراه با ترديد روبرو شد. از همين رو اغلب به دنبال اين رفتند که دريابند چه چيزی پشت اين پيام خوابيده است. اين را هم بگويم که گذشته از اينکه رياست جمهوری يک سياه‌پوست يک بار ديگر توانمندی‌های جامعه آمريکا و قانون اساسی اين کشور را به مثابه قديمی‌ترين قانون اساسی دمکراتيک جهان و تحقق «رؤيای آمريکايی» به نمايش گذاشت، من بر اين عقيده هستم که اوباما نيز به پوپوليسم دچار است. ليکن از يک سو با سياه‌پوست بودن وی و عدالت‌جويی‌ای که با دستور بستن زندان گوانتانامو، تصويب بيمه بيماری کودکان و مورد حمله قرار دادن بانکداران، رباخواران و مديرانی که درآمدهای ميليونی دارند، و از سوی ديگر با برخورداری از مشاوران کارشناس و نخبه و همچنين حاضرجوابی و رفتار هشيار، پوپوليسم وی در سايه قرار می‌گيرد. زمان نشان خواهد داد آيا اين پوپوليسم که وی را به شو تلويزيونی «جی لنو» هم کشاند نهايتا به سود جامعه آمريکا تمام خواهد شد و يا برای غلبه بر مشکلات داخلی و خارجی آن جامعه به چيزی بيش از يک رييس جمهوری محبوب و مردمی نياز هست. کاش می‌شد در اينجا سخن را به پايان رساند و گفت اين موضوعی است که به خود آمريکاييان مربوط است. ولی چنين نيست. اين موضوع، شايد نه به تمام جهان، ولی قطعا به ما ايرانيان نيز مربوط می‌شود.
به نظر من هر گامی که به سوی رابطه ايران و آمريکا برداشته ‌شود به سود مردم ايران است. نبايد در اين ترديد داشت که برقراری رابطه آمريکا با جمهوری اسلامی، اگر روزی واقعا تحقق يابد، هيچ سودی به حال رژيم نخواهد داشت. اين رابطه شمشير دو دَم است. هيچ نظام‌ ايدئولوژيک هرگز از رابطه با جهان باز و در رأس آنها آمريکا سودی نبرده‌ است که جمهوری اسلامی دومی باشد به ويژه آنکه نظام جمهوری اسلامی نسبت به ديگر رژيم‌های ايدئولوژيک از محدوديت‌های بيشتری رنج می‌برد. مذهب و دکان دو نبش دين چنان اين نظام را از ظرفيت‌های سياسی و مدرن تهی کرده است که هرگونه رابطه با جهان باز برايش به مثابه زهری است که گويی با قطره چکان به کامش ريخته می‌شود. در اين ميان رابطه با «شيطان بزرگ» و کشوری که سی سال تمام به مثابه نماد امپرياليسم و مفسد فی‌الارض، نقش دشمن ازلی و ابدی جمهوری اسلامی بر دوشش گذاشته شده بود، از کيفيت ديگری برخوردار است. برای برقراری اين رابطه، اين آمريکا نيست که بايد از مواضع خود عقب‌نشينی کند. آمريکا اتفاقا در اين رابطه در جايگاهی قرار دارد که امتياز می‌دهد. اينکه برخی از روزنامه‌نگاران و مفسران می‌گويند پيام اوباما و تلاش برای برقراری رابطه به اين معنی است که آمريکا دست از «تغيير رژيم» برداشته است، صريحا بگويم، حرف بی‌اساسی بيش نيست. آمريکا تا کنون کی برای «تغيير رژيم» اقدام کرده بود که حالا دست برداشته باشد؟! به گروهی «اصلاح‌طلبان» که برخی از آنها در شکل‌گيری و تثبيت اين نظام نقش داشتند، پناه داده است؟! مطمئن باشيد آغوش آمريکا برای «اصولگرايان» و بقيه هم باز است. چند ميليون دلار خرج راديو و تلويزيونی کرده است که گفتگوها و برنامه‌هايی در آنها پخش می‌شود که در خود آمريکا و ديگر جوامع باز کاملا عاديست؟ پس بايد گفت دولت فخيمه انگليس با «بی بی سی» و دولت‌های ديگر اروپايی با راديوها و سايت‌های فکسنی که همه‌شان در ايران فيلتر می‌شوند، در پی تغيير رژيم هستند! قوم‌ها و استان‌های مرزی را تحريک می‌کند؟ چه کسی تحريک‌آميزتر از خود جمهوری اسلامی؟! از گروه‌های مخالف حمايت می‌کند؟ اگر اين گروه‌ها مانند «امام خمينی» و شبکه وسيع پيرامون وی که با آمريکا و فرانسه و انگليس رابطه مستقيم داشتند و بعد از انقلاب اسلامی همگی رييس جمهور و وزير و وکيل شدند، مورد حمايت آمريکا و کشورهای غربی قرار داشتند، تا حالا مسير نجف تا زير درخت سيب در حومه پاريس را طی کرده و ساکن جماران شده بودند!
خير، تغيير رژيم مسئله و موضوع مردم ايران است. جمهوری اسلامی برای تغيير نکردن بايد با مردم ايران وارد معامله شود و نه با آمريکا! چنين تغييری که در سرشت تحولات اجتماعی و يک جامعه زنده و پويا نهفته است، هنگامی که زمانش برسد، از آمريکا و اوباما که سهل است، از خدا هم کاری برای جلوگيری از آن بر نمی‌آيد. پيام اوباما به اين دليل نيست که آمريکا از «تغيير رژيم» نا اميد شده است. شمشيری که «پرزيدنت» بوش از رو بسته بود، فايده‌ای نداشت. درست همانگونه که کارد کُند و بسته پيشنهادی اروپا سودی نبخشيد. اين همه از چشم جهانيان پنهان نمانده است. «پرزيدنت» اوباما با پيام خود، شمشير دو دَم بر کشيد. به اين معنی، اين پيام اتفاقا بيشتر به آن «تغيير» ياری می‌رساند. آمريکا امتياز می‌دهد. در اين ترديدی نيست. ليکن جمهوری اسلامی نيز بايد عقب‌نشينی کند. در اين هم نبايد ترديدی داشت. دستِ حکومت ملايان که هميشه به گرفتن عادت کرده است، در اين مورد بايد «بدهد». وا بدهد. برنامه اتمی را! حماس و حزب‌الله را!
اين نظام در تمام اين سی سال تلاش کرد در جامعه جهانی تفرقه بيندازد و بار خود را ببندد: بين کشورهای اروپايی، بين آمريکا و اروپا، بين آمريکا و روسيه، بين اروپا و روسيه. حالا پيام اوباما تفرقه را ميان زمامداران و هواداران رژيم انداخته است. آمريکا سياست جمهوری اسلامی را به خودش بر می‌گرداند و اين سياست را به عراق و افغانستان و پاکستان و فلسطين و لبنان نيز گسترش می‌دهد. گفتگو با طالبان ميانه‌رو! با حماسی‌هايی که بدشان نمی‌آيد اسراييل را به رسميت بشناسند و دولت مستقل خود را در فلسطين داشته باشند. با شبه‌نظاميان ميانه‌رو در پاکستان. و حتی با ميانه‌روهای حزب‌الله در لبنان. در يک کلام، با همه کسانی که از سالها درگيری بی سرانجام خسته شده‌اند و به دنبال راه حل سياسی می‌گردند تا به آسانی پشت به ياران و برادران «تندرو» خود بکنند. در پشت پيام اوباما هيچ چيز پنهان نيست. اين پيام شمشير دو دَم است. پاسخ جمهوری اسلامی هر چه باشد، چه آری، چه نه، و چه حتی ممتنع و کشدار، به زيان رژيم و به سود آمريکاست. پشتوانه اين شمشير دو دَم همانا محبوبيت و پوپوليسم اوباماست.





















Copyright: gooya.com 2016