شنبه 12 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اعدام دل آرا، تو دهنی قوه قضاییه و سکوت روشنفکران، امید حبیبی نیا

صبح جمعه خبری چون آوار بر سرمان خراب شد: دل آرا را بدون هیچ تشریفات قانونی و ناگهانی اعدام کرده اند!

به دل آرا تنها فرصت داده اند که چند کلمه ای با خانواده ش تلفنی صحبت و درخواست کمک کند. مادر دل آرا ( به نقل از وکیل خانواده دارابی) گفته بود که روز پنج شنبه با دل آرا ملاقات کرده و او به نجات خود امیدوار بود و حتی از آینده و قصد ادامه تحصیل سخن گفته بود.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ساعت ها طول می کشد تا به خود بیاییم و هزار بار بپرسیم که: چرا؟

اجرای احکام ، دادستانی و قاضی پرونده در دادگستری رشت چه عجله ای برای اجرای حکم داشتند که حتی رعایت موازین مرتبط در اجرای این احکام را نکرده اند؟

خانواده مقتول که گفته می شد خانواده ای فرهنگی ست و در نامه خود بارها بر این امر تاکید کرده بودند وقتی شرایط شان برای رضایت اجرا شد، چرا ناگهان چهارپایه را از زیر پای ما کشیدند؟

سوال های بسیاری می توان پرسید، سوال هایی که شاید بسیاری از آنها معطوف به ماهیت نظام قضایی و مبنای اسلامی قضا در جمهوری اسلامی باشد.

طبعا در چنین نظامی اگر قاضی، مجریان و ضابطان باوجدان، دلسوز و بشردوست در جایی یافت شود خرق عادت است و نه برعکس، هر کسی که یک بار سروکارش با قاضی، دادیار یا پلیس افتاده باشد می داند که باید چه انتظاری داشته باشد.

این ذات این نظام است، پس تعجبی ندارد که معیار ترفیع در چنین دستگاهی همانی ست که در پرونده دل آرا دیدیم.

اما سوال دیگری که از دیروز تا به امروز در ذهن من خود را به رخ می کشد، سکوت بسیاری از روشنفکران و هنرمندان داخل کشور و بسیاری از خارج نشینان بود.

کسانی که امروز برای دل آرا سوگواره می نویسند در زمانی که دل آرا در یک قدمی طناب دار بود یک کلمه در وبلاگ شان هم ننوشتند، حالا برنامه های رادیویی و تلویزیونی و تریبون های رسانه ای شان بماند، باید زیر خاک می رفت تا یادتان بیاید؟

بیش از هنرمندان، روزنامه نگاران و روشنفکران خارج از کشوری که به میان آمدنشان با هزار اگر و اما همراه است، شاید بار اصلی باید متوجه هنرمندان داخل کشور می بود.

حتی در برخی موارد اعتراضات خارج از کشور اگر آلوده سیاست و فرقه گرایی شود نبودش بهتر وضررش بیشتر از سود است.

چنان که کم و بیش هست و در برخی موارد بدل به کسب و کاسبی برخی مدعیان شده است.

اما هنرمندان داخل کشور که به هر روی روشنفکران و گروه مرجع تاثیرگذار محسوب می شوندبه جای امضای نامه های پنهانی یا پچ پچ، گاه بهتر است با صدای بلند اعتراض کنند، مطمئنا تاوان این اعتراض بیشتر از تاوان رنج و عذاب دهها نفری که هر روز (و همین دیروز به مناسبت روز کارگر ) بازداشت شده و می شوند، نیست.

اگر ده خواننده در اجراهای شان از دل آرا و همه اعدامی ها، از فرزاد کمانگر که امروز روز اوست (روز معلم)، از دانشجویان زندانی از زندانیان سیاسی، از بهروز جاوید تهرانی و از همه کسانی که به ناحق در زندان هستند چه کسانی که اسم شان گاه در روزنامه ها هست چه آن ها که نیست و در زندانی در شهرستانی به میله های زندان خیره مانده اند، یاد بکنند...


اگر ده فیلمسازی که روی سن می روند که جایزه بگیرند، اگر یک هنرمند که جایی تریبونی دارد و اگر و اگر... همه این ها اعتراض کنند و دادخواهی، طبعا آن چند زن و مردی که در گوشه ای از همان شهر و مملکت شب و روزشان را برای نجات اعدامی ها، سنگساری ها و ... گذاشته اند یار و یاورهای بیشتری می یابند.


روزگاری بود در این مملکت که برخی از هنرمندان آشکارا حتی از چریکهای مسلحی که علیه رژیم شاه در خیابان ها مبارزه می کردند حمایت می کردند، شعر می سرودند، ترانه می خواندند و قصه می نوشتند و گاه تاوانش را هم می دادند، گاه حتی با سفاکی ساواک و رژیم جان بر سر این راه می گذاشتند اما دیگران نمی ترسیدند.

حالا چه شده است که بسیاری هنرمندان این روزگار ما حتی لب از لب باز نمی کنند؟ آنها در چه سرزمینی زندگی می کنند؟ آلیس در سرزمین عجایب؟

شاید امروز زمانه ای ست که مبارزه نسل جوان فقط برای دمکراسی، آزادی و عدالت نیست بلکه بیش و پیش از همه برای زندگی است!

پس اگر هنرمند و روشنفکر قرار است نان ش را بر سر سفره حکومت بخورد پس همان بهتر که این نان آجر و این سفره برچیده شود.

نسل های پیش هنرمندان و روشنفکرانی داشتند که به آنها افتخار می کردند، بگذارید نسل جوان امروز هم چیزی در خاطره جمعی خود برای افتخار کردن داشته باشد.

امید حبیبی نیا
[email protected]

در همین رابطه:

روزی که دل آرا اعدام شد (این داستان کوتاه برای هشدار به خفتگان سه هفته پیش نوشته شد)





















Copyright: gooya.com 2016