دوشنبه 11 خرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

قاب خالی از شال آبی، هوشنگ اسدی، روز آنلاين

هوشنگ اسدی
قاب مجيد مجيدی خالی است. از عشق. از ماهی های سرخ بچه های آسمان، از رد پای باران بر گل، از گنجشک های آواز خوان بيد مجنون... قاب مجيدی پر از ايدئولوژی است. سال هائی را به ياد می آورد که کاپشن و ريش انبوه نماد انقلاب بود و تن رامی لرزاند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


hooasdi@yahoo.fr

قاب مجيد مجيدی خالی است. از عشق. از ماهيهای سرخ بچه های آسمان ،ازرد پای باران برگل، از گنجشکهای آواز خوان بيد مجنون...

قاب مجيدی پر از ايدئولوژی است. سالهائی رابه ياد می آورد که کاپشن و ريش انبوه نماد انقلاب بود و تن رامی لرزاند.
فيلم مجيدی ازانگشت اشاره ای آغاز می شود از شاعر "اهل بيت" که بر تخت پايان خفته است. دخترکش، با لباسی نماد زنان "حزب اله" در حاشيه مراسم سبز ايستاده است. پدرش ديروز بود. او فرداست. فيلم مجيدی می گويد "مهندس" می خواهد ما را از آن ديروز به اين فردا ببرد. فردائی که سر راهش سرود "سر اومد زمستون" را قربانی کرده اند. هنوز نيامده دوباره صدابردارهای مجيدی خفه اش کرده اند. خوانندگان سرود هم نيستند. هر جا هستند در لانگ شات. آن دورها. مثل نقطه. عين سايه. تصاوير بسته مجيدی " مستضعفان" رادوست دارد. مردی که ناگهان ازجبهه پيدايش می شود. زنی که نگرانی اخلاقی فرزندانش را دارد.
انگار صحنه هائی از سال های اول انقلاب را بريده اند و برای تدوين به مجيدی داده اند. درتمام تصاوير، نخست وزير باکاپشن و ريش انبوه حرف هائی را می زند که امروز احمدی نژاد لاتی اش را می گويد.
حالا مهندس کت وشلوار پوشيده ، ته ريش دارد و مدام لبخند سردی بر لب . مردی است که از سرمای ايدئولوژيک می آيد. سرمائی که درآن ايران يخ زد. جوانانی را که سر آمدن زمستان را می خواستند گروه گروه بر دار کردند. موسوی خاموش بود. مجيدی کجا بود؟ بر بستر آن خونها ، قاتلان به قدرت رسيدند. موسوی راخانه نشين کردند. مجيدی فيلمساز شد. تا اسکار هم رفت. روزی يادم هست که تجربه ردشدن از فرش سرخ اسکار و ليموزين اجاره ای را برای ما تعريف می کرد. مهندس نقش زد . مجيدی دوردنيا رفت.آخرين بار در پاريس ديدمش. بالای سن داشت حرف می زد. با دست از من پرسيد:
- اينجا چکار می کنی؟
بعد به او گفتم:
- ما را هم آواره کردند. گفتند غريبه ايد اينجا...

مجيدی پاريس راهم ديد. اما نو نشد. آبی نشد. مهندس هم آبی نشد. فيلم اين را می گويد. بدترين فيلم مجيد مجيدی اين را می گويد. انگار مجيدی فيلتر آبی ندارد. مهندس رنگ آبی رادور ريخته، اگرنه يکی از تابلوهايش را د راين فيلم می ديديم. بجای اين همه پلان سياه که بعد سبز می شود، بجای شال سبز که آخر فيلم فکر می کنی چفيه است ، کاش پرنده ای می خواند.آخر پرنده آبی می خواند.

جوانها کجا بودند؟کجاشدند؟ مجيدی لنز های بسته را جاگذاشته بود. يا بعد دخترها و پسرها را قيچی کرده و دور ريخته بود؟

آنها نبايد ديده می شدند. حتی زهرا رهنورد هم يک پلان بيشتر نيست. فيلم را انگار برای مراجع قدرت ساخته اند نه برای مردم. ا ما فيلم صادق است. مجيدی مهندس را جوری ديده که خودش هست و هر دو هستند.

جوانان بازمانده از سال پنجاه و هفت ، در خلوت نقش می زنند و با هنر نردعشق می بازند. اما وقت سياست که می رسد همان لباس مندرس را به تن می کنند . حلقه ا ی که در پايان فيلم بسته می شود ، هدف انگشت اشاره آغاز است. قدرت بايد به آن حلقه بر گرددو ثابت بشود و بماند. حالا جوانها می خواهند در لانگ شات بمانند و يابروند. آنها که با ميراث "سه يار دبستانی" و " سراومدزمستون" بازگشته اند بيرون از انگشت اشاره اول و دايره پايان هستند. " ای ايران" هم اينجا خيلی قلابی می زند. اين ايران فرخ غفاری و ايراهيم گلستان و مسعود کيميائی و سهرا ب شهيد ثالث نيست. ايران احمد شاملو و سياوش کسرائی و فروغ فرخزاد نيست. اين ايران مجيد مجيدی و احمد عزيزی است . ماهم بايد رای بدهيم و محمد بهشتی زمام امور سينمائی را بدست بگيرد. روزی سيروس الوند به من گفت:
- خودی و غير خودی از بساط فارابی بيرون آمد...
همان زمان که بهشتی د رخانه زيبای قوام در خيابان سی ام تير بساط فرمانروائی " هدايت و نظارت" داشت تا فيلمسازی رابه کيارستمی و مهرجوئی و حا تمی و بيضائی ياد بدهد. و مدير نظارت و ارزشيابی مهندس حيدريان بود . يک بار فقط ديدمش . با آستين های خيس وارد اتاق شد. هفت تيرش را ازکمردر آورد وروی ميز گذاشت. قرار بود بحثی فرهنگی در ميان باشد و من همراه کارگردانی بودم که می خواست فيلمنا مه ام را بسازد...

حالا اين هر دو ياران و مسئولان مهندس هستند ومجيدی فيلمسازشان. مجيدی که به دورانی سپری شده برگشته است. اين مجيدی" توجيه" و" استعاذه" و" دوچشم بی سو" و "بايکوت" است...

قاب مجيد مجيدی ازشال آبی عشق خالی است. خالی. خالی.





















Copyright: gooya.com 2016