شنبه 23 خرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

داستان اين انتخابات، داستان ديگری است، به همه کسانی که هم چنان به تحريم انتخابات دل بسته اند، اکبر کرمی

اکبرکرمي
داستان اين انتخابات در آينده نشان خواهد داد که ايران و ساختار حاکم بر آن تا چه حد توسعه نايافته است و ايرانيان تا چه اندازه به توسعه و ترقی دل بستگی دارند و چگونه می توانند از فرصت های محدود حماسه بيافرينند! داستان اين انتخابات نشان خواهد داد که آيا دوران پوپوليسم به سرآمده است يا نه؟ داستان اين انتخابات شايد بتواند انگاره ی حکمرانی در ايران، هم چون نظامی از شهربندی را برای هميشه به زباله دانی تاريخ بفرستد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


[email protected]

واقعيت آن است که ايران کشوری توسعه نايافته اما تشنه ی توسعه است. اين ننگ توسعه نايافتگی و درد استخوان سوز عقب ماندگی موضوعی نيست که بتوان آن را با چند فقره گنده گويی ناسيوناليستی و خيالبافی نارسيستی پشت سر گذاشت، يا به فراموشی سپرد. مهمترين وجه عقب مانندگی اين کشور به باور من ساختار سياسی حاکم بر آن پس از انقلاب است؛ چه، همان طور که در نوشته های گذشته ی خود آورده ام، انقلاب بهمن ۵۷ اين فرصت را برای اولين بار به مردم داد تا از قواره ی نظام حاکم جلو فراتر روند. حاکمان اين دوره و رويا ها و خبرگان آن به مراتب از عقل سيال جمعی با وجود موانع مختلف و گونه گونه ای که بر آن تحميل می شود، عقب ترند، در حالی که اين مساله تا پيش از انقلاب در بسيار از سطوح وارونه بود.

اين عقب ماندگی به باور من در دو سطح عمده، خود را نشان می دهد:
اول: شعارها و خواست های عقل سيال جمعی به مراتب مترقی تر و متعالی تر از تمايلات حاکميت و نيز خبرگان آن است.
دوم: اين ساختار سياسی اگرچه به عنوان نوعی "جمهوريت" طبقه بندی می شود، اما قيد "اسلامی بودن" آن، با توجه به مناسبات حاکم بر قانون اساسی، به گونه ای بر دست و پای جمهوريت پيچيده شده است که لاجرم امکانات و فرصت هايی که حاکميت به عنوان حق انتخاب به مردم می دهد به مراتب محدوتر و فروتر از خواست های ملی است.
با جمع جبری اين دو نکته می توان به درک يکی از پيچيده ترين رفتارهای انتخاباتی مردم ايران در اين دو دهه که گاهی با عناوينی چون غيرقابل پيشبينی بودن خواست و رای مردم مطرح شده است، پی برد.

ساختار سياسی توسعه نايافته و قلع و قم فضاهای خالی از قدرت (گرفتن فرصت های تاريخی از مردم و اجتماع در جهت ارگانيره شدن و گسترش جامعه ی مدنی) در کنار محدويت های گسترده ی پنهان و آشکاری که به رسانه های سنتی و مدرن تحميل می شود، سبب شده است انتخابات در ايران وجهی سلبی پيدا کند. به عبارت ديگر محدويت های عجيب و غريب و بيماری که نهادهای کنترلی به فرايند انتخاب شدن و انتخاب کردن تحميل کرده اند، سبب شده است بخش قابل توجهی از مردم که تشنه ی توسعه و ترقی اند، اما امکان انتخاب شدن و انتخاب کردن به صورت ايجابی را ندارند، به گونه ی سلبی از فرصت های محدودی که جمهوری اسلامی در اختيار آنان قرار می دهد يا فرصت های که علارغم کنترل های غيردمکراتيک و نيز علارغم ميل صاحبان قدرت شکل می گيرد، استفاده و به خودنمايی بپردازند. اين انتخاب های سلبی، اين نه گفتن به زندانبانان جمهوری اسلامی، تمام آن چيز شکوه مندی است که می توان از شهربندان (زندانيان) بی دفاع انتظار داشت.

نمونه ی بارز اين حرکت سلبی نه بزرگی بود که در دوم خرداد مردم در برابر حاکميت قرار دادند. هر چند ساختار سياسی حاکم و شخص محمد خاتمی از توانايی لازم برای درک خواست مردم و پی گيری مطالبات عقل سيال جمعی بی بهره بود، اما اين ناکامی ها باعث نمی شود و نبايد اين ملت تشنه ی بزرگی و ترقی را از فرصت پيش آمده در اين دوره غافل کند و فرصت از قرار دادن يک نه بزرگ در برابر احمدی نژاد، که در واقع نه ديگری به نطام شهربندی است، امکان عرض اندام از خود را در برابر زندانبانان بگيرد.

بخش دردناک اين تحليل، رفتارهای لايه هايی از جريان مدرن و منتقد جمهوری اسلامی است که با چشم بسته در دام دروغ های استراتژيک زندانبانان گرفتار آمده اند و شهربندان را به خاموشی و فراموشی می خوانند. زندانبانان به شهربندان می گويند: حضور در انتخابات به معنای دفاع از نظام و مشروعيت بخشيدن به شهربندی (زندان) است؛ در حالی که خوب می دانند، اگر مردم در انتخابات شرکت محدودتر و کم شمارتری داشته باشند، کانديد مطلوب و محبوب آنان، در موج قابل کنترلی که به راه انداخته اند به ساحل بر ميگردد. لايه هايی از منقدين اين نظام مخوف شهربندی به زندانيان می گويند: چون حق انتخاب شدن نداريد از حق نه گفتن به خواست و برنامه ی زندانبان هم استفاده نکنيد!

اين دست از منتقدان و انديشمندان، نمی انديشند که هر بازی ای مديريت ويژه و کوچ خاص خود را دارد و نمی شود با يک تاکتيک مشخص و تکراری در برابر تيمی بازی کرد که هم زمين و هم داور و هم (به ظاهر) حريف و تماشاگران را در کنترل دارد.
کيست که نداند: کسانی که انتخابات موجود را، به انتخاب نظام تعبير می کنند، در واقع نياز وافر خود را به مشروعيت و خالی بودن انبان خود را از حقانيت در برابر آفتاب قرار داده اند. اين تشنگان قدرت اگر در داعيه های فريبکارانه ی خود، اندکی صداقت داشته باشند، می دانند که حمايت از نظام موجود تنها در يک رفراندم روشن و آزاد بر سر خود نظام هويدا می شود و گرنه حضور در انتخاباتی که در آن شهربندان تلاش می کنند دريچه ای به آينده باز کنند و چراغی برای آزادی روشن کنند، نمی تواند به منزله ی دفاع از وضع موجود و نظام حاکم تعبير شود.

داستان اين انتخابات داستان ديگری است.
داستان اين انتخابات داستان اراده ی شهربندانی است که به زندانبان خود نه می گويند.
داستان اين انتخابات در آينده نشان خواهد داد که ايران و ساختار حاکم بر آن تا چه حد توسعه نايافته است و ايرانيان تا چه اندازه به توسعه و ترقی دل بستگی دارند و چگونه می توانند از فرصت های محدود حماسه بيافرينند!
داستان اين انتخابات نشان خواهد داد که آيا دوران پوپوليسم به سرآمده است يا نه؟
داستان اين انتخابات شايد بتواند انگاره ی حکمرانی در ايران، هم چون نظامی از شهربندی را برای هميشه به زباله دانی تاريخ بفرستد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016