ماراتن آزادی کيلومتر سی ام را پشت سر گذاشت، عبدالحسين دهقانی
دوندگان ماراتن اصطلاحی دارند تحت عنوان مرز غير قابل عبور. اين اصطلاح به پديده ای اطلاق می شود که در حين مسابقه و در کيلومتر سی ام تا سی و پنجم بروز می کند و طی آن دونده به ناگهان حس می کند که قادر به جلو رفتن نيست. دستها و پاها سست می شوند، عضلات بدن کرخ می شوند. جسم از اراده فرمان نمی برد. حسی از نااميدی سرايای شخص را می گيرد. با اينکه دو سوم راه را دويده، اما هدف را بسيار دور می بيند. گاها متوقف شده يا کاملا از صحنه ی مسابقه خارج می شود. فقط يک دونده ی حرفه ای می داند که اين پديده ای موقتی و ناشی از مصرف کامل ذخيره ی قند بدن است. به مجرد اينکه قند ناشی از شکسته شدن مولکولهای چربی به سلولها برسد، جسم جانی دوباره خواهد گرفت.
سی سال از انقلاب می گذرد و بانوی آزادی همچنان مسير ماراتن را به سمت هدف می دود. آيا با دهمين دوره انتخابات کيلومتر سی ام را پشت سر گذاشتيم؟ من طرفدار عدم شرکت در انتخابات بودم. کيلومتر سی ام من و عده ی قليلی از همفکرانم را به زمين زد اما بانوی آزادی متوقف نشد. درواقع هدفی که تحريم کنندگان انتخابات داشتند، يعنی نافرمانی مدنی و در حالت راديکالش سرازير شدن مردم به خيابانها با يک تقلب انتخاباتی به وقوع پيوست. حتی اگر اين حرکت به هيچ نتيجه ی ملموسی هم نرسد - که مطمئنم با اصرار و استقامت مردم نتيجه بخش خواهد بود - باز هم بزرگترين دستاورد را کسب کرده ايم: اگر بخواهيم، می توانيم.
اين مقاله تلاشی ست برای شفاف کردن صحنه ای که پيش رو داريم.
طی روزها يا ساعات آينده ممکن است بحران به يکی از نتايج زير منجر شود:
اول: اصرار حاکميت بر عدم ابطال انتخابات و پذيرش شکست از سوی کانديداهای ضربه خورده.
در اين صورت راه برای سرکوب کامل مردمی که به خيابان آمده اند باز می شود بسياری به خانه های خود باز خواهند گشت و مسلما ديگر هرگز در هيچ انتخاباتی شرکت نخواهند کرد. هزاران نفر از کسانی که بازداشت شده اند اعم از روزنامه نگاران، نويسندگان، سياسيون و مردم عادی زير شکنجه له خواهند شد و بسياری مجبورند بر خلاف خواست خود در پروژه های اعتراف گيری شرکت کنند. حاکميت راه را بر هرگونه تغيير و اصلاحی می بندد و قيام مردم را به نفوذ عناصر بيگانه نسبت می دهد. وزنه ی سياست به سمت استبداد کامل متمايل شده و حاکميت شکاف بوجود آمده را با تصفيه ای خونين دوباره خواهد دوخت.
دوم: اصرار حاکميت بر عدم ابطال انتخابات و پذيرش شکست مشروط از سوی کانديداهای ضربه خورده.
وقوع چنين حالتی نشان می دهد که حاکميت از محو کامل صداهای مخالف ناتوان است. در اين صورت تماميت خواهان سعی می کنند از ظرفيت انعطاف در جبهه ی روبرو استفاده کرده و با دادن امتيازاتی به رهبران مخالف آنها را نه راضی بلکه دستکم به سکوت وادارند. وجود محافظه کارانی مثل آقای خاتمی يا ريش سفيدانی مثل آقای کروبی و رفسنجانی می تواند بحران سبز را به اين راه بکشاند. امتيازات ممکن است تضمين حاکميت بر عدم تعرض به رهبران مخالف و آزادی دستگير شدگان در مقابل فراخواندن مردم به سکوت و بازگشت به خانه ها باشد. اما اينجا يک سوال سرخ و دهها سوال سياه به جا خواهد ماند: چه کسی مسئول خونهايی ست که درندگان ولايت فقيه بر خيابان های ايران جاری کرده اند؟ چه کسی مسئول خسارت های مالی به شهروندان است؟ چه تضمينی وجود دارد که حاکميت در صورت سکوت دوباره مردم، آزاديخواهان را به زنجير نکشد؟ رفتار سی سال گذشته ی جمهوری اسلامی نشان داده که هيچ مسئوليتی در قبال شهروندانش به دوش نمی گيرد و احتمالا به مجرد اينکه آبها از آسياب بيفتد، بخش عمده ای از جوانانی را که در اعتراضات شرکت کرده اند يا زندانيان آزاد شده را بازداشت خواهد کرد. آيا تاريخ کسانی را که برای مصلحت نظام با قاتلين مردم به توافق رسيده اند خواهند بخشيد؟ ايا تخم کينه ای که بسيجی ها در دل شهروندان کاشته اند پاک می شود؟
سوم: پذيرش تقلب، ابطال انتخابات و برگزاری انتخاباتی دوباره.
هرچند که وقوع چنين حالتی بعيد به نظر می رسد اما در صحنه ی ناشفاف سياست ايران هيچ چيز غيرممکن نيست. پذيرش شکست از سوی آقای خامنه ای خودبخود ايجاب کننده ی تعهدات ديگری از سوی حاکميت است که ميزان و کيفيت اين تعهدات بستگی به مهارت رهبران بحران در به کرسی نشاندن حرف خود دارد. در صورت پذيرش ابطال انتخابات آقای احمدی نژاد قانونا حق شرکت دوباره در انتخابات را نخواهد داشت. چرا که دولت وی به دليل تقلب و اعتراف به آن، عملا صلاحيت برگزاری انتخابات دوباره را ندارد و خود وی نيز به خاطر شرکت آگاهانه در اين جرم بايد در دادگاه پاسخگو باشد. آقای خامنه ای نيز به خاطر دروغگويی، اصرار بر قانونی نشان دادن تقلب و دستور کشتار مردم، صلاحيت رهبری را از دست می دهد. از طرف ديگر شورای نگهبان به دليل مشارکت در تقلب و خيانت به رای مردم، قانونا حق نظارت بر انتخابات دوباره را ندارد. در چنين حالتی فقط با نظارت يک داور بی طرف می توان انتخابات احتمالی را برگزار نمود.
گزينه ی سوم گزينه ای مطلوب اما دردناک است. ازينرو می گويم گزينه ی دردناک که چشم پوشيدن بر ارواحی که از بدن جدا شده و می شوند دور از شرط جوانمردی و شرافت است. آنها خود را به آتش زدند تا من و تو بتوانيم بر سرنوشت جمعی خود حاکم شويم. اگر به خانه برگرديم خون اين جوانان پايمال شده است و اگر در خيابان بمانيم ممکن است گلوله ی بعدی سينه ی ما را بشکافد. راه تحقق اين گزينه چيست؟
مرکز فرمان ما، آگاهی جمعی ماست
برای تحقق گزينه ی سوم به شبکه ای سراسری برای جهت بخشی به اعتراضات احتياج داريم. منظورم از شبکه ی سراسری ايجاد يک مرکز فرمان يا عضو گيری برای گروه و دسته ی مشخصی نيست. چرا که در فضای ملتهب کنونی هيچ کس به يک مرکز فرمان اطمينان نمی کند و ظاهرا در چنين مبارزه ی مدرنی هيچ مرکز فرمانی نمی تواند بر حرکت مردم تاثير بگذارد. اين شبکه ی سراسری خود ما هستيم. هر فرد معترضی، چه آن دختر نوجوانی که با مشتهای گره کرده به خيابان می آيد و چه آن مرجع دينی که از کشتار مردم اعلام انزجار می کند يا آن خارج کشوری که به سرعت خبرهای جديد را به مراکز بين المللی منتقل می نمايد يا آن سربازی که از رويارويی با مردم امتناع می کند، يا آنکه می نويسد يا فرياد می زند، همه جزيی از اين شبکه ی عظيم هستيم. مرکز فرمان، آگاهی جمعی ما، خواست ما برای تغيير و قدرت ما برای به هم پيوستگی ست. اجازه دهيم تا آگاهی جمعی مان با حرکت تک تک ما به ظهور برسد.
هر ايرانی يک خبرنگار است. ديگر احتياجی به حضور خبرنگاران خارجی نداريم. هر يک از ما خبرنگاری ست که با فيلم خود، صدای خود، ايميل خود يا مقاله ی خود می تواند فرياد آزادی را به گوش جهان برساند. در اوايل دهه ی هفتاد شمسی شورش مردم دلير شيراز و مشهد را بيرحمانه در هم کوبيدند. عده ای را کشتند، اعدام کردند. شمار زيادی مجروح شدند يا زير شکنجه جان باختند. خبرش انعکاس چندانی نداشت. چرا که از امکانات کنونی برای آگاهی بخشی به ساير نقاط کشور محروم بوديم. هنوز نه تلفن موبايلی بود و نه شبکه ی اينترنتی. حالا وضع فرق می کند. اگر ندا مظلومانه به قتل می رسد، و در عرض چند ساعت از يک طرف مردم خودمان و از طرف ديگر دنيا را تکان می دهد، به خاطر سرعت انتقال جوانانی ست که در متن بحرانند. از ابتدای انقلاب تاکنون هزاران ندا خاموش شدند و کسی تکان نخورد چرا که از امکان نشر آزاد اخبار بی بهره بوديم.
هدف ابطال انتخابات گام بزرگی در راه پر سنگلاخ آزادی ست. می دانيم که موسوی مستقيما سيستم را به مبارزه نطلبيده و هنوز به قانون اساسی و ولايت فقيه پايبند است. اما او نه رهبر ماست و نه چنين ادعايی کرده. او تابعی از اراده ی من و شماست. فرياد ما نه با دستگيری موسوی و نه با خاموش کردن او خاموش خواهد شد. ابطال انتخابات در هر صورت تحول را در خود و با خود خواهد داشت. مبارزه ی ما با ولی فقيه و نهادهای انتصابی ست و نه با خامنه ای و جنتی. حالا می دانيم که می توانيم.
شعارها را تغيير دهيم. بگذاريم تا روح صلح دوستی و بزرگواری ايرانی در آگاهی جمعيمان متجلی شود. شعار مرگ بر ديکتاتور، مرگ بر خامنه ای يا مرگ بر احمدی نژاد فقط به جری کردن فريب خوردگان ولايت منتهی می شود. يادمان باشد که دشمن ما آقای خامنه ای نيست. دشمن ما ولی فقيه است. دشمن ما سيستمی ست که اجازه ی انتخاب را از ما می گيرد. سيستمی ست که با تغيير نتايج انتخابات مردم را تحقير می کند. قانونی ست که با مذهب در آميخته. حالا که شمشير را از رو بسته اند و بی محابا مردم را می کشند، همان چيزی را طلب کنيم که می خواهيم.
از خشونت تا حد امکان دوری کنيم. آنها با تک تيراندازهايشان مردم را می کشند و در عين حال ادعا می کنند که از سلاح گرم استفاده نشده. می خواهند با ايجاد فضايی خشن و رعب آور مردم را وادار به عقب نشينی کنند. نيروهای نظامی را در همه ی چهارراهها و گلوگاههای ارتباطی مستقر کرده و می خواهند مانع از پيوستن مردم به هم شوند. حتی اگر صد نفر هم باشيم، به جای حرکت پراکنده و بی هدف، در کنار هم بمانيم. سعی کنيم در صفوف منظم دستهايمان را در هم قفل کنيم پاهايمان را به زمين بکوبيم، از خاک ايران قدرت بگيريم و سپس برای پيوستن به ساير اجتماعات حرکت کنيم. مطمئن باشيد که قوی ترين پليس ضد شورش جهان هم نخواهد توانست جمعی را که دست در دست هم داده اند از هم بپاشد. استراتژی بسيجی ها و لباس شخصی ها اينست که مردم را پراکنده کرده و سپس اقدام به دستگيری يا کتک زدن آنها کنند.
تا می توانيم روزنامه های خيابانی را بين مردم پخش کنيم. احتياجی به تشکيل گروه و تيم نيست. هرکس که می تواند، مقاله ای يا نوشته ای را در جهت روشن کردن مردم از اينترنت دانلود کرده و به دست دوستانش برساند. هر چقدر که برای رشد آگاهی جمعی بيشتر تلاش کنيم، تعدادمان زيادتر می شود. يادمان باشد که اکثريت خاموش، آن توده ی ميليونی، با استمرار و تداوم اعتراض به ما خواهند پيوست.
به اعتصابات سراسری بپيونديم. حکومت مشروعيتش را از ما می گيرد. ممکن است آنها به دروغ ادعا کنند که مشروعيتشان را از خدا می گيرند. اما واقعيت اينست که ما آنها را به عرش رسانده ايم. خامنه ای را خدا يا امام زمان به قدرت نرساند. او محصول ناآگاهی ماست. حالا که خود را پيدا کرده ايم می توانيم حقی را که به او عطا کرديم پس بگيريم. اگر تعداد زيادی در اعتصاب سراسری شرکت کنند، شيرازه ی امور از دست حاکميت خارج می شود و مجبورند در مقابل خواست ما زانو بزنند.
سايت های مدافع ديکتاتور را از صحنه ی اينترنت محو کنيم. خبرگزاری های داخلی تنها کارکردی که دارند نااميد کردن مردم هست. نگذاريم اين خبرگزاری ها به راحتی اخبار را سانسور کنند و افکار عمومی را تحت تاثير قرار دهند. زمانی مسجدها به پدران ما تعلق داشت و شاه نمی توانست در آنها نفوذ کند. شبکه ی مسجدها با همکاری ساير گروههای مخالف، سلطنت را از پا انداخت. حالا اينترنت متعلق به ماست. اينترنت ما را به هم می پيوندد و در کسری از دقيقه از حال هم آگاه می کند. اينجا نقطه ی قوت ماست. اجازه ندهيم با اخبار غيرواقعی آلوده اش کنند. با دانش مجازی خود سايتهای دروغپراکنی را درهم بکوبيم و اجازه ی مانور در دنيای مجازی را از آنها بگيريم.
هر ايده يا فکر جديدی که به فکرتان می رسد به سرعت در وبلاگها يا سايت های اشتراک جمعی منتشر کنيد. هر ثانيه به حساب می آيد. ممکن است ايده اشتباهی باشد اما خرد جمعی، آگاهی جمعی آن را تصحيح و تکميل خواهد کرد. ما تنها نيستيم.
راه باز است. فقط بايد جلو برويم.
عبدالحسين دهقانی