جمعه 5 تیر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وبلاگ نويسان: مير حسين موسوی و سعيد حجاريان، اکبر گنجی

اکبر گنجی
برای رسيدن به هدف نمی توان از هر راه و روشی استفاده کرد. نه تنها هدف، که روش ها هم بايد اخلاقی باشند. از راه دروغگويی نمی توان به نظامی اخلاقی رسيد. آقای خامنه ای و نظام سلطانی اش مبتنی بر دروغ بافی است. او و پيروانش برای اهدافی که آنها را نيکو و مقدس به شمار می آروند، دروغ می گويند. اگر ما هم برای اهدافی که آنها را اخلاقی و انسانی به شمار می آوريم، دروغ بگوئيم،با او و پيروانش چه تفاوتی داريم؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


طی دو هفته ی اخير صدها دروغ به نام خبر منتشر شده است. بدون ترديد بخش زيادی از اين شايعات را دستگاههای اطلاعاتی- امنيتی نظام سلطانی ولايت فقيه می سازند و انتشار می دهند. برای چه؟ برای آنکه همگان را نسبت به اخبار درست بدبين کنند، برای اينکه کسی اخبار سرکوب ها وجنايات رژيم را باور نکند، برای اينکه اخبار واقعی فساد های گسترده و فراگير نظام سلطانی را دروغ جلوه دهند.
برخی از گروه های خشونت طلب مخالف رژيم هم اخبار دروغ جعل می کنند تا آبروی رژيم را ببرند. گويی رژيم جمهوری اسلامی آبرو يا مشروعيتی دارد که نياز به جعل اخبار برای خراب کردن آن لازم باشد. عکس ها و فيلم های به نمايش در آمده ی دو هفته ی اخير، دنيا را تکان داد. لحظه ی تير خوردن و شهادت ندا يک دنيا پيام داشت. تصاوير بسيجيان بر بام مسجد و تيراندازی از بام خانه ی خدا به سوی بندگان خدا،گويای همه چيز بود.
اما فقط اين نيست. برخی از آزادی خواهان هم از سر خير خواهی به شايعات دامن می زنند. برخی از موارد به شرح زيرند:
۱- يکی از بزرگان در مصاحبه با يک روزنامه ی معتبر آمريکايی گفته است که در تظاهرات روز شنبه حدود ۲۰۰ نفر کشته شده اند.
۲- طی دو هفته ی گذشته خبرهای کاذب بسياری درباره ی رفتار و گفتار مهندس موسوی انتشار يافت. متأسفانه بسياری از آنها به وسيله ی انسان های موجه و محترم در سخنرانی، مصاحبه و مقاله بازگو شد. من بنا ندارم که آن موارد را در اينجا بازگو کرده و از اين راه چهره ای غير مسئول از دوستان خوب و فداکارمان بسازم. اما دوستانی که در اين خصوص خبرسازی می کنند، حق ندارند چهره ای غير واقعی از موسوی بسازند. بهتر است يک بار ديگر برخی از باورهای مهندس موسوی را از نظر بگذرانيم:
مهندس موسوی به اسلام به عنوان کاملترين دين اعتقاد نظری و التزام عملی دارد،
نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی اش را قبول دارد،
امام خمينی را قبول دارد و او را الگوی خود می داند،
بر اين باور است که مطابق نظر امام خمينی، ميزان رأی ملت است،
احساس خطر کرده که نظام را با دروغگويی، رمالی، خشونت ورزی، و... از جاده ی اصلی اش منحرف کرده اند، اما او سکوت بيست ساله اش را شکست و وارد عرصه انتخابات شد تا نظام را به مسير درستش بازگرداند،
بدنبال آن است که از طريق اصلاحات به نظام مشروعيت ببخشد،
آيا افرادی که بسياری از اين مدعيات را قبول ندارند، می توانند نماينده ی مهندس موسوی باشد؟ سلطان(آقای خامنه ای)، اقتدارگرايان، اصلاح طلبان و همه ی ما،درباره او خطا کرديم. چرا؟ برای اينکه هيچ کس گمان نمی کرد او در برابر تقلب شگرف سلطان، و اوامر و فرامين و خشونت هايش، بايستد. اما او ايستاد. ايستادگی او معلول شجاعتی است که شايسته ی تجليل فراوان است.
در انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۴ هم سلطان با انواع و اقسام تقلبات احمدی نژاد را رئيس جمهور کرد. هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی به آن انتخابات متقلبانه اعتراض کردند.خاتمی کاری نکرد و فقط قول داد که تا پيش از پايان دوران رياست جمهوری اش به مردم در اين خصوص گزارش دهد و مسائل پيش آمده را با آنان درميان نهد. اما چنين نکرد و بعدها چندين بار هاشمی رفسنجانی و مهدی کروبی نارضايتی خود را از رفتار او در اين خصوص بيان کردند.
انسان ها فقط با باورهايشان شناخته نمی شوند، اعمال هم جای مهمی در شخصيت آدمی دارد. به نظر برخی از معرفت شناسان، باورهای سياسی- اجتماعی اگر به عمل منتهی نشوند،باور نيستند. باور چيزی است که به عمل منتهی می گردد. موسوی نشان داد که مرد عمل است. شجاع است. هيچ کس نيست که نداند و نفهمد که او شجاعانه در مقابل سلطان ستمگر ايستاده است. او جان و آبرو و سوابق خود را هزينه ی دفاع از رأی مردم کرده است. اگر ما نمی توانيم در اين مبارزه همراه او باشيم، حق نداريم مدعياتی بيان کنيم که هزينه ی آن را موسوی بايد بپردازد.
۳- دو وبلاگ نويس محترم در چهارم تيرماه ۱۳۸۸ اخباری درباره ی سعيد حجاريان انتشار داده اند که به هيچ منبع موثقی متکی نيست. اولی نوشته است که حال حجاريان خراب شده و او را به بيمارستان برده اند. دومی هم نوشته است که حجاريان مرده است. سايت های بسياری اين دو خبر کاذب را انتشار دادند. سعيد حجاريان يکی از بهترين دوستان من است. طی مصاحبه ای با V.O.A در هفته ی گذشته درباره وضعيت او سخن گفتم و نظرات مکتوب دکترش را قرائت کردم که چه خطراتی جان وی را تهديد می کند. در اينجا می افزايم که ترور او به دستور عاليجناب خاکستری پوش صورت گرفت. آنان به او به عنوان مغز فکری اصلاحات می نگرند و از اين رو بايد فشار زيادی بر آنها وارد آورد تا خدای نکرده هوس های شومی در ذهن شان نرويد. امروز هم پس از خواندن نوشته های دو وبلاگ نويس با دکتر ايشان دوباره تماس گرفتم و ايشان نظر خود را به شرح زير برای انتشار در اختيارم قرار داد:
"آقای حجاريان بايد ۳ نوع دارو را به طور مرتب مصرف کنند: نام اولی پروپرانولول يا ايندرال است که قطع ناگهانی آنها موجب اختلال شديد ريتم قلب و يا اسپاسم عروق قلبی می شود، که می تواند سکته ی قلبی را به دنبال بياورد. ايشان بايد دو داروی ديگر را هم به طور مرتب مصرف کنند که روی مغز و نخاع اثر می گذارند و اگر ناگهان قطع شوند، موجب تشنج شديد و اختلال تنفسی می شوند که اين امر جان ايشان را به شدت به مخاطره می اندازد. اينها خطرات فوريی است که وی با آنها روبروست. از سوی ديگر، به علت اختلال حرکتی اندام ها و دستگاه گوارش اش، بايد به طور دائم تحت مراقبت پرستاری و فيزيوتراپی باشند. وی دائماً تحت نظر من، چند پزشک ديگر و همسر پزشک شان هستند. حتی حبس کوتاه مدت ايشان هم بايد به عنوان سوء قصد دوم به جان وی تلقی شود".
با همه ی اين احوال، از همه ی دوستان خوب و آزادی خواه می پرسم: آيا می دانيد پخش اين گونه شايعات چه بر سر روح و روان فرزندان، همسر، مادر، پدر و بردارانش می آورد؟ آيا می دانيد خانواده ی زندانيان عقيدتی - سياسی که دائماً زير هجوم اخبار ناگوار درباره ی عزيزشان قرار دارند، پس از آزادی آنها هم ممکن است تا مدتهای طولانی اسير فشارهای روحی و روانی دوران اسارت پاره ی تن شان باشند؟ آيا شاهد گريه ی مادر و خواهر و فرزندان زندانيان بوده ايد؟
۴- نتيجه: برای رسيدن به هدف نمی توان از هر راه و روشی استفاده کرد. نه تنها هدف، که روش ها هم بايد اخلاقی باشند. از راه دروغگويی نمی توان به نظامی اخلاقی رسيد. آقای خامنه ای و نظام سلطانی اش مبتنی بر دروغ بافی است. او و پيروانش برای اهدافی که آنها را نيکو و مقدس به شمار می آروند، دروغ می گويند. اگر ما هم برای اهدافی که آنها را اخلاقی و انسانی به شمار می آوريم، دروغ بگوئيم،با او و پيروانش چه تفاوتی داريم؟

اکبر گنجی
۴ تيرماه ۱۳۸۸


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016