جمعه 26 تیر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آری! به اتفاق، جهان می توان گرفت! بابک داد

بابک داد
اين مردم سی سال قبل باور کرده اند که کلمه عبور رهايی از استبداد، "وحدت" و يکدلی است و با چشم خود ديده اند حقيقت دارد که حافظ فرموده: "آری به اتفاق، جهان می توان گرفت!" و حالا می خواهند جان و جهان و زندگی خود را از غاصبان آن پس بگيرند. پس با هيچ سرکوبی، نمی شود خاطره "ماه آزادی" را از ذهن و "حافظه زلال" اين ملت زدود و اين راه تا به آخر ادامه می يابد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


توضيح: يک ماه و اندی قبل (۲۳ خرداد) برای آنکه دستگيرشدنم فايده ای نداشت، به محض احساس خطر، خانه و کاشانه را ترک کرديم و راهی سفری اجباری شديم. «نوشتن» و اثرگذاری بر مخاطبانم را بر زندان رفتن ترجيح دادم و خانوادگی به اين انتخاب رسيديم که اگر اين قلم تأثيری دارد، بهتر است بابت نوشتن در اين برهه حساس، از خانه آواره شويم! ما هنوز در سرزمين خود، از دست مأموران «مهرورز» نايب امام زمان(!) می گريزيم و به همراه خانواده شهر به شهر گشته ايم و يک هفته ای هست که جايی حوالی تهرانيم.
عُمر کوچ اجباری ما به اندازه عُمر اين کودتای ننگين است که اميدوارم عُمر هر دو کوتاه باشند. يعنی انشاءالله هم کودتا به زودی ساقط شود و هم آوارگی ما به آخر برسد و به خانه برگرديم. تا اينجای کار، سهم ما خيلی کمتر از سهم سنگينی بوده که نداها و سهرابها و دهها شهيد اين حرکت سبز پرداخته اند. اما با اين انتخاب، فرزندم از کنکورهايش بازماند و خانه در غصب و زيرنظر مأموران است! شرح اين آواره گی را در يادداشتهای «تخته پاره بر موج» در وبلاگم نوشته و می نويسم. فقط برای اينکه به ياد داشته باشيم بدون پرداخت سهم، از آزادی خبری نيست! و همه بايد سهم خود را بدهيم. و بايد خود را «بدهکار» اين جنبش بدانيم و برای به ثمر نشستن حق ملت، هر هزينه ای بپردازيم.

***

بدليل اينکه ما «درون» حادثه ايم و به خاطر سانسورهای شديد، احتمالا" تصوير دقيقی از «ابعاد واقعی» و انعکاس بيرونی انقلاب سبزمان نداريم، شايد درک «اهميت» کاری که کرده ايم و داريم می کنيم، برای خودمان هم دشوار باشد. اما حرکت کوبنده مردم ما، حاکمان جائر و متفرعن و مستکبر نظام را به هراس و هول انداخته و نگاه مردم دنيا را به سوی ايران معطوف ساخته است. حالا ديگر در ميان مردم کشورهای جهان، «سبز» نشانه حرکت ملت ماست. و حاکمان کودتاچی که سالهاست از نمادهای دينی بهره برداری کرده اند، از رنگ «سبز» می ترسند! حکومتی که به مردمی بودن انقلابش افتخار می کرد، و همواره با «نمايش حضور مردم» عُمر و بقای خود را تمديد می کرد، و در همان حال از خواسته های واقعی مردم فاصله می گرفت تا حالايی که رسما" از مشروعيت مردمی ساقط شد و «سند رسمی اسقاط مشروعيت نظام» هم «بالاخره» در اين انتخابات به طور «تمام و کمال» ارائه شد. در اين انتخابات، سند بلاترديد و قاطع «نامشروع و غيرمردمی» بودن اين حکومت به طور جامع و کامل برای همه جهانيان اثبات شد و حاکمانی که تظاهرات نمايشی «مردم دستچين شده!» را به عنوان «نشانه پشتوانه مردمی نظام» جلوه می دادند و به آن مباهات و افتخار می کردند، حالا ديگر از «حضور مردم» وحشت زده هستند و خداخدا می کنند مردم حتی به «نماز جمعه» هم نيايند! چون اين مردم، هم در «اکثريت مطلق» هستند و هم خواهان برکناری حاکميت «مطلقه» يک اقليت ناعادل، زورگو و فريبکار از مسند حکومت و «تغيير اساسی» در ساز و کار زندگی خود هستند! چون اين ملت، ديگر نمی خواهد حاکمان به نام دين، آزادی او را بگيرند و به نام انتخابات، رأی او را بدزدند و به نام امنيت ملی، امنيت روانی او را سلب کنند و به نام ارزشها، ضدارزشی ترين کارها را صورت دهند. چون اين ملت، ديگر از ظلمی که به نام دين و شرع بر او می رود، به تنگ آمده است.
نظام ولايت فقيه ظرف بيست سال با مقاومت در برابر هرگونه انذار و هشدار و نصيحت و اصلاح، نشان داد اهل هيچگونه تمکين و پذيرش نظر مردم نيست و کاملا" «اصلاح ناپذير» است. نظام تحت رهبری آيت الله خامنه ای، از حصر آيت الله منتظری تا خانه نشين کردن مهندس موسوی تا رد صلاحيتهای گسترده و تقلبّات پنهان و آشکار در انتخابات متعّدد، بعد از بيست سال به نقطه ای رسيد که جز «تغيير اساسی» چاره ای برای نجات کشور باقی نگذاشته است. آيت الله خامنه ای بی شک يکی از بی تدبيرترين و پر اشتباه ترين رهبران کشورهای جهان است که بارها با ابزارهايی که می توانست نتيجه هايی کاملا" معکوس داشته باشد، گام به گام به سوی انحطاط و اضمحلال رفت و امروز در مقابل ميليونها شهروند عاصی و به جان آمده قرار گرفته است. مردمی که با پرپر شدن فرزندانشان توسط کودتاچيان «سند رسمی نامشروعيت نظام» را در دست گرفته اند و خواهان مطالبات معّوقه خويش هستند و چنان زخمهايی بر تن دارند که حاضرند بميرند، اما ادامه اين ستم آشکار را نپذيرند.
ملتی که با دست خالی، مقابل گلوله و باتوم ايستاد، راهپيمايی «سکوت» کرد و به نيروهای پليس سرکوبگر «گل» هديه داد، حالا می خواهد نماز جمعه انحصارطلبان را با «رنگ سبز» نقاشی کند تا به حاکمان غاصب، با زبان تازه ای اثبات کند که کسی که بايد برود، غاصبان هستند و کسی که هميشه در اين سرزمين باقی می ماند «ملت» و صاحبان اين مُلک هستند.
اين حرکت بزرگ را ملتی انجام می دهد که با صبوری و سکوت، بر وحشی گری و رذالت غلبه می کند و آنقدر خستگی ناپذير است که حاکمان را به هراس انداخته. همين هراس است که آيت الله خامنه ای را به «تأييد عجولانه» انتخابات ناگزير کرد و بلافاصله دستور دستگيری فعالان و نويسندگان و قت مردم و معترضان را صادر نمود تا «کابوس» هميشگی ديکتاتورها، برای او اتفاق نيفتد. همين هراس است که بسياری از فرماندهان نظامی و کودتاچی را به هذيان گويی انداخته و چهره واقعی خود را نمايان کرده اند. از جمله سرلشگر فيروزآبادی که برای «ثبت در تاريخ!» نامه موهنی به امام زمان (با خطاب مهدی جان!) نوشته و هذيانهايی گفته تا سرکوب خشن ملت را به بيگانگان نامرئی نسبت بدهد و هزاران فيلم و عکس و سند تيراندازی و خشونت نيروهای مسلح را پنهان کند و در نهايت از آقای تنهای خود، که حالا ديگر سند همدستی او با کودتاچيان جانی، بر همگان آشکار شده، به عنوان «علی تنهای زمان» سخن بگويد و از کسی که دستور کودتا را تنفيذ کرده، چهره يک علی مظلوم را ارائه نمايد! يا هذيانهای رئيس پليس راهنمايی ناجا (رويانيان) که گفته:« اين آشغالها می خواهند رهبری و نظام را تغيير بدهند!» ماه قبل هم احمدی نژاد رئيس جمهور منصوب رهبر مردم معترض را «مُشتی خس و خاشاک» خواند. به زودی به احمدی نژاد و رويانيان و به ساير کودتاچيان ثابت خواهد شد که اين ملت بزرگوار با صبوری و مهربانی، «آشغالها» را از سر راه خود بر می دارد. اما آشغالها را «نابود» نمی کند، نمی کشد، بلکه آنها را آدم می کند، می سازد و آشغالها و خس و خاشاک واقعی را «بازيافت» می کند. اگر سرکوبگران مردم، از وحشی گری هايی که کرده اند پشيمان و نادم باشند، «انسانيت فراموش شده» خود را در ميان موج مردم مهربان و صبور و باگذشت ايران بازخواهند يافت.
اين مردم، در «حافظه» تاريخی خود به ياد دارند که چطور با تداوم حق طلبی، بر حکومت شاه و همه هيمنه و ابهتش فائق آمدند و پيروز شدند. حالا نمی توان با زور و زندان و گلوله، اين مردم را به زانو در آورد و از پيگيری حقوق خود منصرف ساخت. اين مردم سی سال قبل باور کرده اند که کلمه عبور رهايی از استبداد، «وحدت» و يکدلی است و با چشم خود ديده اند حقيقت دارد که حافظ فرموده: «آری به اتفاق، جهان می توان گرفت!» و حالا می خواهند جان و جهان و زندگی خود را از غاصبان آن پس بگيرند. پس با هيچ سرکوبی، نمی شود خاطره «ماه آزادی» را از ذهن و «حافظه زلال» اين ملت زدود و اين راه تا به آخر ادامه می يابد.

سنگ در برکه می اندازی و می پنداری؛
با همين سنگ زدن، ماه به هم می ريزد!
کِی به انداختن سنگ پياپی در آب،
ماه را می شود از حافظه آب گرفت؟!

فرصت نوشتن / روزنوشته های بابک داد
www.babakdad.blogspot.com
www.babakdad.blogfa.com
ايميل:[email protected]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016