چهارشنبه 14 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

صفار هرندی: پرونده حجاريان، تهرانی و نبوی در موضوع انفجار نخست‌وزيری مفتوح است، ايسنا

- ممکن است به کيهان بازگردم
- بهنود ۴۰ سال است در تفکراتش معلق می‌زند


حجاريان، نبوی و خسرو تهرانی مسووليت‌هايی در نخست‌وزيری داشتند و به لحاظ اين‌که شرايط امنيتی مناسبی را تهيه نديده بودند، دادستانی آن‌ها را احضار کرد و بايد گفت که اين پرونده همچنان مفتوح است و هنوز پاسخ قطعی پيدا نکرده است.

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: «ما تاکنون نديده‌ايم که در قبال حمايت‌هايی که از بعضی افراد از سوی برخی از سازمان‌ها اعلام می‌شود، بگويند که ما آن حمايت را نمی‌پذيريم و در مسير رسيدن به هدف استفاده از هر وسيله‌ای را مجاز می‌شمارند».

محمدحسين صفار هرندی در دومين روز از در همايش سه روزه "چگونه يک روزه منافق شويم" که به همت بسيج دانشجويی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران برگزار ‌شد، در پاسخ به اين سوال که نقش کشميری را پس از انقلاب چگونه تحليل می‌کنيد؟ اظهار کرد: «بايد گفت که آدم‌ها با صورت و ظاهر خودی وارد جمع‌های مختلف می‌شوند؛ آقای کشميری را بايد يکی از پروژه‌های ناگوار انقلاب به حساب آورد. کسی که بسيار در مورد ايشان سوءظن ايجاد شده بود ولی در نهايت زهر خود را ريخت. ما بايد فريب اين موارد را نخوريم و عامل سالم‌سازی در تشکل‌های ما پيشينه‌شناسی از افراد است».

وی ادامه داد: «آقای رجايی آن‌چنان اعتمادی به آقای کشميری داشتند که وقتی ايشان با کيف دستی می‌خواستند به همراه آقای رجايی به نزد امام بروند و با مقاومت محافظان امام روبه‌رو شدند، آقای رجايی وساطت ايشان را کرد ولی در نهايت با مقاومت محافظان امام روبه‌رو شدند و آقای کشميری وقتی اين فضا را مشاهده کردند از راه خود برگشتند و به نزد امام نرفتند. احتمال دارد که ايشان می‌خواستند قضيه‌ رخداده برای دفتر نخست‌وزيری را در دفتر امام به وجود بياورند. البته نبايد فضايی را به وجود بياوريم که همه را متهم کنيم».

وی در پاسخ به سوالی درباره سرنوشت باقيمانده‌ اعضای سازمان مجاهدين خلق در داخل ايران پس از جنگ توضيح داد: «در سال ۶۷ و بعد از اعلام قبول آتش‌بس از ناحيه‌ جمهوری اسلامی ايران منافقين توهم اين‌که ثباتی در ايران وجود ندارد، اقدام به حمله مستقيم به ايران کردند ولی با مقاومت شديد نيروهای ايرانی روبه‌رو شدند. همزمان با عمليات به اصطلاح منافقين فروغ جاويدان که بايد گفت به فروغ ابدی آن‌ها منجر شد، قرار بود که اعضای اين سازمان در داخل کشور و زندان‌ها دست به اغتشاش بزنند. به همين خاطر پس از ناکام ماندن عمليات آن‌ها در مرزهای کشورمان ايجادکنندگان اغتشاش در داخل کشور نيز به سرنوشت آن‌ها دچار شدند».



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دانشجويی پرسيد: «آيا اين مطلب درست است که آقای حجاريان، خسرو تهرانی و بهزاد نبوی در انفجار دفتر نخست‌وزيری در زمان آقای رجايی مسوول شناخته شدند»؟

صفار هرندی پاسخ داد: «اين افراد مسووليت‌هايی در نخست‌وزيری داشتند و به لحاظ اين‌که شرايط امنيتی مناسبی را تهيه نديده بودند، دادستانی آن‌ها را احضار کرد و بايد گفت که اين پرونده همچنان مفتوح است و هنوز پاسخ قطعی پيدا نکرده است».

وی در پاسخ سوالی درباره بيانات مقام معظم رهبری در مورد واقعه مسجد ضرار و مصاديق آن نيز گفت: «بايد اميدوار باشيم راه گم کرده‌ها که آنان و همراهان‌شان در مسير غبار گرفته، امر به آن‌ها مشتبه شده است، پس از نشست غبار راه را پيدا کنند».

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی تاکيد کرد: «نبايد اشتباه را دائما تکرار کرد و ادامه داد».

وی در پاسخ به سوالی درباره پاره‌ای اختلافات در کابينه‌ دولت نهم اظهار کرد: «ان‌شاءالله خدا به همه ما توفيق عمل به تکاليف و فرايض الهی عنايت کند و ان‌شاءالله که اين شعبه‌های کوچک نفاق در دل‌های ما پر و بال نگيرند و بتوانيم آن‌ها را به نفع ايمان سرکوب‌شان کنيم».

صفارهرندی در جمع خبرنگاران نيز درباره حمايت‌های مقام معظم رهبری از دولت گفت: «حمايت از دولت و در حقيقت از رييس‌جمهور منتخب ۴۰ ميليون مردم که ۲۴ ميليون آن مستقيما به ايشان رای داده‌اند، خيلی طبيعی است. اين حمايت همه‌جانبه يک حمايت منطبق بر آرای مردم است. البته در کنارش هم بايد قبول کرد که رهبری مانند امام (ره) در موقع تنفيذ، تنفيذ خودشان را مشروط به همان شرايطی می‌کنند، همان شرايطی که آقای احمدی‌نژاد توانسته است به خاطر آن‌ها از مردم رای بگيرد. همان اعتقادات، باورهای اصيل، انتظارات مردم، عدالتخواهی، مبارزه‌ با فساد و تبعيض و اشرافی‌گری و اعتلاخواهی برای کشور و رافت و رحمت عمومی نسبت به مردم داشتن انتظارات مردم بوده است که مبتنی بر آن‌ها به ايشان رای داده‌اند. مقام معظم رهبری هم با تنفيذشان اين نگاه را تحکيم می‌کنند».

صفار هرندی پاسخ به سوال درباره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به آينده موکول کرد و در عين حال درباره دعوتش به دولت دهم گفت: «اين اتفاق نمی‌افتد و نبايد به احتمال محال تکيه کرد».

وی درباره معيارهای تشخيص وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی نيز گفت: «با توجه به قانون اساسی و قانون عمومی و تکاليف وزارت ارشاد، اين معيارها مشخص است».

وی در پاسخ به اين سوال که آيا مجددا به حرفه‌ روزنامه‌نگاری بازخواهيد گشت؟ گفت: «روزنامه‌نگاری از گمشده‌های اين سال‌های من است که در جستجويش هستم».

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی در پاسخ به اين‌که آيا بهتر نيست خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران به معاونت رياست جمهوری تبديل شود؟ گفت: «من چنين ضرورتی را نمی‌بينم و نمی‌دانم چرا بايد يک چنين اتفاقی بيفتد. البته بايد گفت معنايش اين است که در اين خصوص بحث نکرديم. البته بايد به اين موضوع اشاره کرد که هم‌اکنون همگان دارند به سمت مردمی کردن اين مسائل می‌روند».

وی تصدی مسووليتی در صداوسيما را تکذيب کرد و هم‌چنين در پاسخ به اين سوال که چرا برخی از خواص در انتخابات اخير مردود شدند؟ گفت: «بعضی از افراد امتحانات خوبی پس ندادند. خواص جامعه بايد جلودار جامعه به سمت رشد و اعتلا، نشاط و اميد باشند و اگر معکوس اين عمل کنند امتحان بدی پس داده‌اند».

وی در توصيه‌ به نامزدهايی که در انتخابات اخير پيروز نشدند، گفت: «جلوی ضرر را از هر جا بگيريم منفعت است. نبايد فکر کنيم چون راه را خيلی اشتباه رفته‌ايم، احتمالا به جايی رسيده‌ايم که نمی‌توانيم برگرديم، اين‌طور نيست و کلی پل‌های سالم پشت سرمان باقی مانده است که آدم به وسيله‌ آن‌ها می‌تواند برگردد سر نقطه‌ اولش و اشکالاتش را برطرف کند. برخی در اين ميان اشتباه می‌کنند و بايد ذره‌ای از تاريخ گذشته‌ انقلاب درس بگيرند؛ زيرا در تاريخ گذشته نشان داده شده است کسانی که درصدد رفع اشتباهات‌شان برآمده‌اند بعدا بزرگ و عزيز شده‌اند».

صفار هرندی درباره ضرورت تبعيت از ولايت فقيه نيز خاطرنشان کرد: «ما در صلوات شعبانيه می‌خوانيم کسی که از ولی خود جلو بيفتد نابود می‌شود و کسی که عقب بماند گمراه می‌شود، آن کسی که همراه‌شان برود با اوليای خدا، با امام معصوم و يا با ولی جامعه، راه می‌يابد».

وی ادامه داد: «به هر حال ولی غيرمعصوم ممکن است اشتباه هم بکند، ولی در قياس با منظومه‌ای از اشتباهاتی که ما داريم اشتباهات او کوچک شمرده می‌شود و اشتباهات او محدودتر است و بعد هم داشتن يک محور در جامعه آن‌قدر هم ارزش دارد که اگر گفته شود يک جايی هم اشتباه شد، در ازايش جلوی ۱۰۰ اشتباه ما گرفته شده و بايد پای‌مان را جای پای ولی جامعه يعنی ولی‌ای که مقبول جامعه و دارای لياقت‌ها و شايستگی‌هايی که بالاخره همه‌ ما قبولش داريم، بگذاريم».

به گزارش ايسنا صفار هرندی در ابتدای سخنان خود در اين همايش نيز به بررسی جريان‌شناسی نفاق در دهه‌ انقلاب و پس از آن پرداخت و اظهار کرد: «عنوان اين همايش مرا به ياد تاريخ ۱۴ مهرماه ۱۳۵۴ انداخت؛ اين تاريخ زمان اعلام تغيير مواضع ايدئولوژيک در سازمان مجاهدين خلق است و اگر کسی می‌خواهد بداند چگونه می‌توان منافق شد آن هم يک روزه، بايد به آن تاريخ و سرگذشت مجاهدين خلق در آن زمان مراجعه کند که آن‌ها از ايمان به کفر وارد شدند».

وی افزود: «ولی آيا آن اتفاق يک روزه روی داد؟ بايد گفت يک روزه نمی‌شود منافق شد. نفاق در يک بازه زمانی صورت می‌گيرد و بايد گفت که منافق همان کافر است، ولی منافق کافری است که کفر خود را با پوششی از ايمان پنهان می‌کند».

وی با اشاره به اين‌که " بعد از اعلام مواضع از سوی سازمان مجاهدين خلق که سازمانی اسلامی و اهل مبارزه با رژيم سابق شناخته می‌شد، اعتقادات اعضای اين سازمان به اعتقاداتی غيردينی بدل شد" ادامه داد: «برای ما شنيدن اين خبر يک شوک بسيار بزرگی بود که سازمانی که بسياری از مبارزان پيش از انقلاب از جمله‌ افتخارات‌شان فعاليت در اين سازمان بود به آن روز افتاد».

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی با بيان اين‌که "تاريخ اعلام شده اين تغيير موضع، تاريخ حقيقی اين واقعه نيست و اين اتفاق از سال ۵۲ در حال روی دادن بود" گفت: «از زمانی که رضا رضايی مسووليت بخش مخفی اين سازمان را بر عهده گرفت اين تغيير در جريان بود. البته ما نمی‌خواهيم در مورد افرادی که تعداد آن‌ها به صدها نفر می‌رسد، بحث کنيم که چه کسانی در زمانی چه اعتقاداتی داشتند و بعد چگونه شدند چون نسبت به يکسری از آن افراد آشنايی نزديک داشته‌ام».

وی در ادامه صحبت‌های خود پيرامون جريان نفاق در دهه انقلاب و پس از آن، خاطرنشان کرد: «فرآيند تغيير مواضع ايدئولوژيک و سازمان مجاهدين خلق در اواخر سال ۵۳ شتاب می‌گيرد و منجر می‌شود به جايی که بخش قابل توجهی از سازمان که مارکسيست شده بودند، تصميم گرفتند بقيه سازمان را مثل خود کنند که از آن جمله فرآيند منحوس تغيير در اين سازمان است که می‌توان به نمونه‌هايی چون ترور شريف واقفی اشاره کرد».

وی با اشاره به برخی از افراد پديد آورنده اين تغييرات در سازمان مجاهدين خلق گفت: «واقعا برای من سخت است کسی مثل محسن خاموشی تبديل شود به ديوی وحشتناک و يا وحيد افراخته و سياه کلاه که وقتی به شريف واقفی شليک می‌کنند جسد وی را با مواد محترقه به آتش می‌کشيدند. يکسری از مسوولان اين سازمان از جمله مسعود رجوی که از مقامات سازمان مجاهدين خلق بودند و بعدها به مقامات درجه يک سازمان تبديل شدند در تفسير دليل اتفاق اين مشکلات در اين سازمان گفتند که يک گروه فرصت‌طلب با رخنه در سازمان سعی کردند تا آن را متلاشی کنند. می‌شود گفت ظاهر قضيه همين است ولی باطنش اين است که اين افراد کادرهايی بودند که از سال‌ها قبل در سازمان بودند و کسانی نبودند که يک روزه به سازمان آمده باشند».

صفارهرندی ادامه داد: «در بيانيه تغيير مواضع ايدئولوژيک اين سازمان مطلبی بود که به فرآيند اين تغيير اشاره داشت که سران اين سازمان در آن می‌گويند؛ ما قبلا گمان می‌کرديم جمع ديدگاه‌های اسلامی و مارکسيستی امکان‌پذير است ولی ديديم تا زمانی که تا بن دندان به مبانی ماترياليسم معتقد نباشيم، نمی‌توانيم مبارز شويم».

وی اظهار کرد: «البته بايد گفت مشکل در اعتقادات التقاطی بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق بود که کادرهای جوان نهضت آزادی بودند که آقای عزت‌الله سحابی از جمله بنيانگذاران آن بودند. اعضای سازمان مجاهدين خلق چون نياز به تجربيات مبارزين سايرين نقاط جهان داشتند به مطالعات مارکسيستی به عنوان علم مبارزه روی آوردند و اين مطلبی بود که بعدها ناصر صادق در دادگاه خود به آن اذعان کرد. بيشتر برنامه مطالعاتی که به افراد تازه وارد به اين سازمان ارائه می‌شد که تا پای حاوی انديشه‌های کمونيستی و مارکسيستی بود که نوشته افرادی چون لنين، مائو و ... که اين حاصل نگاه التقاطی آن‌ها بود».

وی با بيان اين‌که "‌اعضای اين سازمان معتقد به مبانی ديالکتيکی و ديدگاه طبقاتی بودند" گفت که آن‌ها افراد را فريب می‌دادند و به آنان القاء می‌کردند که تعارضی بين مبارزه اسلامی با پيگيری آموزه‌های مارکسيستی نيست. يکی از اين افراد اظهار می‌داشت؛ ما مجبور بوديم مبانی مارکسيستی را به عنوان عصايی در دست مذهب قرار دهيم تا بتواند مذهب پاسخگوی مسائل امروزين ما باشد».

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: «اگر ماجرای سازمان مجاهدين خلق لو نمی‌رفت و رژيم آن زمان آن افشاگری‌ها را انجام نمی‌داد، چه بسا آن‌ها همچنان تحت لوای دين به کار خود ادامه می‌دادند».

وی با اشاره به اين‌که "مضمون اصلی نفاق التقاط است" افزود: «کادر مجاهدين خلق می‌گفتند که نمی‌توان به وسيله اسلام فرمول مبارزه را تدوين کرد چون در آن زمان فرمول مبارزه از روی آموزه‌های مارکسيستی برداشت می‌شد. آقای مطهری می‌گويد؛ آن زمانی که گفته شد به نام خلق، يعنی کفر و آن زمانی که گفته شد خلق و خدا يعنی شرک. برخی نيز امروزه می‌گويند مسلح بودن به ديدگاه خالص اسلامی برای زندگی امروزی کفايت نمی‌کند و علم زندگی امروزی ليبراليسم، دموکراسی و از اين قبيل تفکرات است. به همين خاطر نسخه‌هايی که می‌نويسند برای رسيدن به جامعه‌ دموکراتيک است و معتقدند اسلاميت را يک ارتباط قلبی بين انسان و خداست و جامعه بايد با فرمول ديگری اداره شود».

صفارهرندی افزود: «اين افراد در مواجهه با نسل جوان به گونه‌ای غلط‌انداز افکار پدرانه فکری خود را که در ساليان گذشته چنين افکاری داشته‌اند را نشخوار می‌کنند و اين‌گونه است که با القای اين تفکرات به جوانان ما می‌توان آنان را دچار انحراف فکری کرده و به خيابان فرستاد و آنان را قربانی اهداف شوم افراد فرصت‌طلبی کرد که خود را آشکار نمی‌کنند».

وی گفت: «در حال حاضر افرادی در جامعه ما هستند که ۴۰ سال است در تفکرات خود معلق می‌زنند که از جمله اين افراد بهنود است که در دهه‌ ۵۰ در خدمت شاه است و در نزد وی سرسپردگی می‌کند و به عنوان گزارشگر ويژه به اسرائيل جهت پوشش خبر ملاقات مقامات مصر و اسرائيل فرستاده می‌شود و سپس نيروهای اجتماعی را برای سرسپردگی آماده می‌کند. وی بعد از انقلاب به عنوان روشنفکر چپ شناخته می‌شود و بعد همرنگ نيروهای مبارز می‌شود و سپس برای نيروهای سازمان مجاهدين خلق کادر تهيه می‌بيند و پنهان می‌شود و در نهايت در اواسط دهه ۷۰ پيدا می‌شود و حاصل کار او را در ۱۸ تير ۷۸ می‌بينيم که يک عده از جوانان قربانی اهداف اين افراد می‌شوند و الان هم به عنوان يک عضو رسانه‌ای در خارج قلم می‌زند و نوشته‌هايش اين‌جا منعکس می‌شود».

وی اظهار کرد: «اگر صداقتی در ميان جريان سازمان مجاهدين خلق بود پس از تغيير مواضع ايدئولوژيک بايد به بازنگری در اهداف اين سازمان می‌پرداختند ولی بايد پرسيد که چه شد که سازمانی که به نام خدا راه افتاد در نهايت مارکسيستی شد؟ برخی از اعضای سازمان مجاهدين خلق برخی از سران اين سازمان را از لحاظ مرتبه‌ دينی برتر از افراد بزرگی چون ‌آيت‌الله خوانساری می‌دانستند. الان هم کسانی هستند که در يارگيری در صحنه عمل به صرف اين‌که فلان شخص يا فلان سازمان يا ... از وی اعلام حمايت کرده‌اند هيچ ابايی ندارد که بگويد فلان سازمان و فلان شخص از ما حمايت کرده است و می‌گويند برای رسيدن به يک جمهوری دموکراتيک و عبور از نظام استبدادی کمک گرفتن از نيروی اجنبی مجاز است و بدين ترتيب است که کمک از آمريکا را برای مقابله با ايران مجاز می‌دانند و به آن عمل می‌کنند».

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی اظهار کرد: «ما تاکنون نديده‌ايم که در قبال حمايت‌هايی که از بعضی افراد از سوی برخی از سازمان‌ها اعلام می‌شود، بگويند که ما آن حمايت را نمی‌پذيريم و در مسير رسيدن به هدف استفاده از هر وسيله‌ای را مجاز می‌شمارند. اين‌گونه بود که ما در هيجانات خيابانی که در ۱۸ تير شاهد بوديم، می‌ديديم که برخی در شعارهای‌شان از آمريکا درخواست بمباران ايران را می‌کردند و يا در سرمقاله‌ برخی از روزنامه‌های اصلاحات نوشتند که ما خواهان مداخله آمريکا برای مقابله با جمهوری اسلامی هستيم. اين‌ها محصول آن تفکر التقاطی است حال التقاط به يک تفکر ليبرال دموکراسی و يا ... با اسلام».

وی افزود: «البته من همه کسانی که در جبهه اصلاحات فعاليت می‌کنند را متهم نمی‌کنم، ولی بايد گفت که اين تفکر از درون آن‌ها بيرون آمده است و بايد آن‌ها افرادی را که اين‌گونه فکر می‌کنند را بيابند و مرز بين خود و کسانی که حاضر به آتش زدن مسجد هستند را مشخص کنند».

وی با بيان اين‌که "در آستانه شکل‌گيری جمهوری اسلامی بايد نوع متحد کردن نيروهای اجتماعی را شناخت" به شروع مجدد فعاليت انجمن‌های اسلامی در پيش از وقوع انقلاب اسلامی ايران اشاره و خاطرنشان کرد: «برخی از دانشجويان وابسته به مجاهدين خلق باعث شدند که انجمن اسلامی به دو شق انجمن دانشجويان مسلمان و انجمن اسلامی تقسيم شود. اگر تکليف‌مان را با اسلام روشن نکرده باشيم آن زمانی که بايد بين امام زمان‌مان و يک تشکل يکی را انتخاب کنيم دچار مشکل می‌شويم. در غير زمانی که حکومت اسلامی تشکيل شود، جريان نفاق قابل تشخيص نيست؛ مانند فعاليت طولانی سازمان مجاهدين خلق در قبل از انقلاب».

صفارهرندی با پرداختن به تغيير مواضع مداوم سازمان مجاهدين خلق در مواجهه با نخست‌وزيری بازرگان و قضايای پس از آن، آمريکا و حضور در جنگ به چگونگی تفکرات اين سازمان در مقابله با دشمنان ايران و قضايا‌ی اتفاق افتاده در داخل کشور پرداخت و گفت: «عجيب است که کسانی که ادعا می‌کردند امام (ره) مبارزه با امپرياليسم را بلد نيست، زمانی به دردانه آن تبديل شدند. البته بايد گفت که در زمان‌هايی هم ارتباطاتی با شرق می‌گرفتند که از آن جمله قول همکاری با سفارت روس در خصوص پرونده تيمسار مقربی بود تا برای مقامات روسی چگونگی لو رفتن وی ـ که برای آن‌ها جاسوسی می‌کرد ـ مشخص شود».

وی يادآور شد: «آيت‌الله طالقانی می‌گفت؛ هر کس در برابر نظام بايستد، هلاک خواهد شد. ايشان می‌فرمودند که اين صحبت متعلق به امام علی (ع) است. محور جامعه‌ دينی ولی جامعه است، همان طور که در جامعه نبوی رسول گرامی اسلام محور جامعه بودند. کسی که از دايره امام اسلامی خارج شود، لاجرم به امام کفر بايد بپيوندد و تنهايی نيز تاب مقاومت در مقابل ديگران را ندارد. همان‌طور که سازمان مجاهدين خلق از دايره امام خارج و مجبور شدند نوکر نوکران صدام بشوند. البته بايد گفت که او تنها ولی آن‌ها نبود و بايد به آن‌ها ريگان و امثال وی را اضافه کنيم. عجيب است که آمريکا از صدام توانست چشم بپوشد ولی از منافقين نتوانست».

وی ابراز اميدواری کرد که " قصه تلخ نفاق در جامعه در نهايت ميوه‌های شيرينی برای جامعه داشته باشد و به طعمه شدن نسل جوان جامعه در کام گرگ‌ها منجر نشود" و ادامه داد: «جوانان ما می‌توانند با صدای بلند همين جا فرياد بزنند ولی هيچ وقت نبايد اميد به کمک اجنبی داشته باشند».

صفارهرندی گفت: «پس از تغيير مواضع ايدئولوژيک سازمان مجاهدين خلق آن‌چه در پس ظاهر اين سازمان در جريان بود، برای قشر خواصی که رابطه‌ عاطفی با اين سازمان داشتند روشن شد».

وی با بيان اين‌که "هاشمی رابط بين سازمان مجاهدين خلق و حوزه تا سال ۵۴ بود که از اين طريق هزينه‌های اين سازمان جهت مبارزات انقلابی تامين می‌شد" گفت: «پس از تغييرات در اين سازمان زمانی که بهرام آرام با هاشمی مواجه می‌شود از وی می‌پرسد که چرا ديگر به ما کمک مالی نمی‌کنيد؟ در جواب آقای هاشمی به وی می‌گويد؛ می‌خواهيد پول سهم امام را خرج کشتن مجاهدين فی سبيل الله کنيد که وی در جواب می‌شنود؛ چون دستتان از بديلی به جای ما خالی است، بايستی به ما کمک کنيد».

وی يادآور شد: «سال ۵۵ سال سختی برای مبارزين انقلابی کشورمان بود. زيرا افرادی که از سازمان مجاهدين خلق با ساواک ارتباط داشتند دائما در حال شناساندن آن‌ها به عوامل ساواک بودند».


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016