جمعه 30 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اگر شرط عدالت از ولايت ساقط شود، سخنی با آقای هاشمی رفسنجانی، سيد مهدی جلالی تهرانی

آقای هاشمی، آنچه در روزهای بعد از انتخابات اتفاق افتاد و کماکان نيز امتداد يافته مصداق تمام عيار ظلم فاحش و موحشی است که شما به آن وقوف داريد. اما چه بايد کرد؟ چگونه و کی؟

اجازه بدهيد از تمام محاسبات سياسی بگذريم. سخن نه از مشروعيت دولت دهم و تقلب در انتخابات است و نه از کودتای انتخاباتی و نه از شکاف در ميان مسؤولان. اين جا سخن از ريختن خون جوانان بيگناه، زندان و شکنجه و کشتن، و اخيرا هم همهمه وجود تجاوز جنسی در بازداشتگاه هاست. اين بی‌عدالتی ها آن قدر محرز است که پيش از هر گونه مصلحت‌ انديشی سياسی وهن روحانيت شيعه است که نظام به آن نام گرفته است.

نه تعطيلی بازداشتگاه کهريزک رفع تکليف می‌کند و نه استعفای رئيس نيروی انتظامی و محاکمه بازجويان و تمهيداتی از اين قبيل. سخن از هيچکدام از اين محاسبات نيست. هيچ کدام از اين ها گرانيگاه واقعيتی نيستند که چهره تلخ خود را هر روز بيشتر نشان می‌دهد. آن چه اغماض آن غيرممکن است سخنان آقای خامنه‌ای در نماز جمعه بعد از انتخابات است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آقای خامنه ای به صراحت مسئوليت خون معترضان را به عهده خود آنان می‌گذارد. چنين سخنی به کسانی که مقلدان ايشان و يا ذوب در ولايت ايشان هستند، مجوز شرعی می‌دهد که اگر کسی را برای حفظ نظام کشتند، خود را مسئول ندانند. و می بينيم که بعد از آن خطبه‌ها با مردم معترض چه می رود و چه خانواده هايی داغ دار شده اند.

از شما سوال می کنم برطبق کدام موازين شرعی يک فقيه می‌تواند بدون درنظر گرفتن عواقب سخن خويش چنين حکمی بدهد؟ چنين سخنی چه جايی جز تشکيک جدی در عدالت ولی فقيه می‌گذارد؟ در اين جا بحث بر سر نص غيرقابل انکار سخنان ولی فقيه است و نه تاييدات احتمالی و دستورات پشت پرده. ولی فقيه می‌توانست اين سخنان را نگويد و مجوز سرکوب علنی ندهد اما سرکوب مردم باهمين خشونت انجام شود کما اين که در گذشته شده بود. اکنون نه عامل قتل و شکنجه و نه آمر آنها، خود را مسئول نمی داند. و البته مسئوليت تمامی آنها با فقيهی است که آنها را تاييد کرده است. اگر شرع حقيقت است و اگر عدالت شرط زعامت است، تکليف دينی در اطاعت از ولی فقيه چيست؟

آقای هاشمی، اکنون بسياری از مردم می‌پرسند که کدام داستان درست است؛ داستان خلافت علی بن ابی طالب و خروش وی از کندن خلخال از پای زن يهودی که «اگر مسلمانی از اين ستم بميرد سزاوار است.» و يا داستان بدن های شکنجه شده جوانانی که از زندان به گورستان فرستاده شدند در حکومتی که خود را پيرو مکتب علی می خواند؟

اگر حاکم اسلامی بين دو راهی حفظ مکتب و حفظ حکومت قرار گيرد وظيفه اش چيست؟ آيا يکی از وظايف مصلحت نظام حفظ آبروی نظام نيست که ملازم است با حفظ آبروی مکتب و روحانيت شيعه؟ برای رفع اتهامات موجود مکتب چه دستوری می دهد؟ آيا اتهاماتی که موجب تضعيف مکتب می شود به چه وسيله بايد رفع گردد؟

اخيرا نامه ای از سوی جمعی از علما و فضلای حوزه‌های علميه خطاب به اعضای مجلس خبرگان در سايت ها منتشر شده است که بنا بر ادله محکم و متواتر فقهی تصريح می‌کند: «آقای خامنه‌ای شرايط مندرج در اصول پنجم و يکصد ونهم را از دست داده اند و مطابق اصل يکصد و يازده قانون اساسی جمهوری اسلامی خبرگان موظف به برکناری وی هستند و با توجه به اينکه چنين شخصی منعزل است هرنوع تعلل شما که منجر به ادامه وضع موجود و تبعات بعدی خواهد بود مسئوليت دنيوی و اخروی آن مستقيما بر عهده شما خواهد بود.» نظر شما به عنوان رئيس مجلس خبرگان در اين رابطه چيست؟

می‌دانيم که بسياری از مراجع تقليد و اساتيد طراز اول حوزه با مطلع شدن از اين بيدادها، يا تصريح در عدم اطاعت حاکم جائر داشته اند و يا در ديدارهای خصوصی نگرانی عميق خود را از وضع موجود ابراز کرده اند و می‌پرسيم که چرا آيت الله ناصر مکارم که ديروز بر خلع مرجعيت استاد خود امضا می‌گذارد و امروز از جزئيات صرف نظر نکرده و بر عدم مشروعيت آقای مشائی فتوا می‌دهد، اما درباره زندان انداختن هزاران نفر و شکنجه و کشتن ده ها نفر غمض به عين نموده و تذکری به ولی فقيه نمی‌دهد؟

آقای هاشمی، شما مورد اعتمادترين سياست مدار در ميان طبقه روحانيت هستيد. استقبال مليونی از نمازجمعه به امامت شما نشان داد که علی رغم همه فراز و نشيب های گذشته، مردم نيز به شما اميد بسته اند و اگر منصف باشيد عميقا از شما حمايت می‌کنند. پس در بضاعت خود در حل اين بحران ترديد نکنيد.

مردمی که جز احقاق حق خود را در انتخابات نمی‌خواستند، به اعتراض به خيابان ريختند و يکی از نمونه‌های ماندگار اعتراض مدنی را در تاريخ جنبش‌های اجتماعی معاصر به نمايش گذاشتند. مردمی که علی رغم خشونت دژخيمان، راهپيمايی سکوت برگزار کردند و حزم و بردباری و درايت را معنای ديگری بخشيدند. چگونه می‌توان چنين مردمی را دوست نداشت؟ چگونه می‌توان اعتراض آنان را به يک بازی برد و باخت انتخاباتی تقليل داد؟ اين چگونه عدالتی است که ولی فقيه بجای دلجويی از بخش بزرگی از ملت ايران- حداقل به گفته خودشان ۱۴ مليون - آنان را سرخوردگانی ناميد که انتخابات را باخته اند و بايد شکست را بپذيرند؟

آقای هاشمی، اگر دوستار آقای خامنه‌ای هستيد، صلاح ايشان و کشور در اين است که ايشان از رهبری استعفا بدهد و مسئوليت شرعی شما و بقيه روحانيون اين است که ايشان را به استعفا متقاعد کنيد. هيچ کس ديگری نيز در اين کار از شما مسئول تر و اصلح نيست.

بگذاريد بی پرده باشيم؛ اين تنها راهی است که کشوری که به آن علاقه مند هستيم سقوط نکند و دچار هرج و مرج نشويم. بياييد به مردم اعتماد کنيم که احقاق حق بزرگترين مصلحت انديشی است. اين مردم بارها بزرگواری خود را ثابت کرده اند که اگر مانع از جلوی پايشان برداشته شود و حق شان استيفا گردد ديگر به سوی انتقام نخواهند رفت و خشونت را با خشونت پاسخ نخواهند گفت.

باز بگذاريد بی پرده باشيم؛ واقعيت اين است که نه هيچ کشوری دشمن ثابت ايران است و نه اپوزيسيون متشکلی موجود است که در اين لحظه توان اداره يک روز کشور را داشته باشد. آن چه مشروعيت نظام جمهوری اسلامی را به خطر انداخته نه از بيرون که از درون خود نظام و سنگدلی ها و تنگ نظری های صاحب قدرتان آن است.

آقای هاشمی، اگر از جوانی با تحسين به شخصيتی چون اميرکبير انديشيده ايد، اگر از سرنوشت کشوری که شما برای سی سال مسئول طراز اول آن بوده ايد انديشناک هستيد، فقط به وظيفه شرعی خود عمل کنيد و عدالت را به هموطنان ايرانی تان برگردانيد. انتخاب های شما محدود است. اين بار اين قصه با ريش سفيدی فيصله پذير نيست؛ يا سقوط است همراه با ولی فقيه و يا تدبير و شجاعت. بدانيد که اين بار از حق مردم نمی‌توانيد بگذريد و نمی توانيد مانند انتخابات سال ۸۴ آن را به روز قيامت ارجاع دهيد.

آقای هاشمی تاريخ به شما فرصتی استثنايی داده است اگر درست تدبير کنيد هم افق دموکراسی را به مردم نشان داده ايد و هم آبروی روحانيت را در اين بزنگاه خريده ايد و هم کشور را نجات داده ايد. بدانيد که اين اولين حکومت طبقه روحانيت شيعه در طول تاريخ است و بينديشيد که تاريخ در اين باره چگونه قضاوت خواهد کرد.

شما هم خانواده مرا به خوبی می‌شناسيد و هم می‌دانيد که در طول اين سالها روحانيت و مرجعيت خود قربانی اين بی‌عدالتی ها بوده است. بخاطر دارم که از کودکی پدرم مرا به ديدار مراجع تقليد خانه نشين شده می‌برد و علی رغم ارعاب و تهديدات امنيتی به اين کار مقيد بود. وقتی به ديدار مراجع تقليد بزرگی چون آيات عظام سيد احمد خوانساری، سيد کاظم شريعت مداری، سيد محمد روحانی‌، سيد صادق روحانی، سيد حسن قمی، سيد محمد شيرازی و آقای منتظری می‌رفتم با خود می‌پرسيدم که چگونه است در حکومت روحانيت با مراجع چنين جفايی صورت می‌‌گيرد؟

سيد مهدی جلالی تهرانی
۲۶ مرداد ۱۳۸۸


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016