گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
3 شهریور» متن کامل دفاعيات سعيد حجاريان در دادگاه، ايلنا3 شهریور» يکی از دو وکيل حجاريان استعفا کرد، سحام نيوز 3 شهریور» حجاريان: از مردم عذرخواهي و از حزب مشاركت استعفا مي كنم، فارس 2 شهریور» قصد قرائت "اقرارنامه" حجاريان توسط يکی از بازداشتشدگان، دويچه وله 28 مرداد» ارعاب شبانه خانواده حجاريان توسط لباس شخصی ها، جرس
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! وبلاگ حجاريان هم به روز شد! طنزی از وبلاگ گامرون"موقع شام خوردن ديدم کمی ناراحت به نظر ميرسد، ازش پرسيدم حاجعلی چی شده؟ از دست من ناراحتی؟ حاجعلی لبخندی زد و گفت: داش سعيد، وجدانا توی اين مدتی که من در خدمت شما بودم، شما کوچکترين بیاحترامیای از من ديدهای؟ با تعجب گفتم اين چه حرفيه حاجعلی!" ساعتی پيش سعيد حجاريان نخستين پست ِ نخستين وبلاگش را از بازداشتگاهش ارسال کرد، مطلب نوشته شده در وبلاگ سعيد حجاريان عينا منتشر میشود: مثل هر شب، قبل از صرف شام، با کمک بازجوی عزيزم (حاج علی) وارد استخر شدم تا تنی به آب بزنم. درسته که حاج علی برادرم نيست اما در حقيقت از برادر بهم نزديک تر است، در اين مدت که در بازداشت هستم اصلا دلتنگ خانواده نشدم زيرا حاج علی با مهربانی هايش نمی گذارد ذره ای در وجودم نگرانی رخنه کند. نيم ساعتی شنا کردم بعد حاجعلی کمک کرد تا لباسهايم رو بپوشم، خودش موهايم رو سشوار کشيد تا خشک بشن. مثل شبهای قبل زحمت تهيهی شام باز افتاد گردن حاجعلی عزيز. ميدونه که من خيلی کباب دوست دارم واسه همين هم مرتب واسم کباب درست میکنه. ديشب کباب بره داشتيم، اما امشب واسم کوبيده درست کرده بود. موقع شام خوردن ديدم کمی ناراحت به نظر ميرسد، ازش پرسيدم حاجعلی چی شده؟ از دست من ناراحتی؟ حاجعلی لبخندی زد و گفت: داش سعيد، وجدانا توی اين مدتی که من در خدمت شما بودم، شما کوچکترين بی احترامی ای از من ديدهای؟ با تعجب گفتم اين چه حرفيه حاجعلی، خدا خودش ميدونه که شما مثل يک برادر حقيقی برای من زحمت کشيدهايد، چرا اينو می پرسی؟ حاجعلی گفت شامت رو بخور، بعد از شام قضيه رو برات تعريف می کنم. عليرغم اين که کباب خوشمزه ای بود اما چون حاجعلی رو ناراحت می ديدم زياد بهم نچسپيد. بعد از شام حاجعلی رفت و از اتاق کناری يه لپ تاپ آورد. بايد بگم که ين جايی که من هستم همه جور امکاناتی داره از استخر مجهز بگير تا اينترنت پر سرعت. حاجعلی زودی به اينترنت وصل شد و يک سايتی رو باز کرد، توی اون سايت عکسی از من منتشر شده بود، به عکسم اشاره کرد و گفت: ببين چی نوشته اند اين ضد انقلاب ها، گفته اند که اون نشانی که روی لب های تو است به خاطر اينه که من شکنجه ات کرده ام. حاجعلی نتونست خودش رو کنترل کنه و های های زد زير گريه. همون طور که گريه می کرد گفت آخه چرا اين ها اين طور دروغ می نويسند؟ چرا خوف از خدا ندارند؟
دستی به سرش کشيدم و گفتم گريه نکن مرد، جای تو بيشک در بهترين جای بهشت است و من مطمئن هستم که روح تو با روح بزرگان اسلام محشور خواهد شد. فکری به خاطرم رسيد، سريع رو به حاج علی گفتم ميتونی برام يه وبلاگ بسازی؟ حاجعلی گفت چرا که نه، اما واسه چی ميخوای؟ گفتم ميخوام حقيقت رو بنويسم، ميخوام مردم بدونند که تو چه دُر و گوهری هستی، ميخوام اين ذهنيت رو از اذهان مردم پاک کنم که بازجويان جمهوری اسلامی زندانيان را شکنجه می کنند، میخوام بگم که اين نشانی روی لبهام به اين خاطر است که ديشب از شدت خوشمزگی ِ کباب برهات لبهام رو گاز گرفتم و جای دندون هام روشون موند. برقی از رضايت رو در چشمهای حاجعلی مشاهده کردم، بعد از آمادهشدن وبلاگ دست به کار شدم و اين مطالب رو برای شما ملت شريف ايران نوشتم. خواستم بگم که فريب دشمنان نظام رو نخوريد، ما نه شکنجه میشيم و نه تحت فشار هستيم، اشتباهاتی داشتهايم و داريم تاوان اون رو هم پس میديم هر چند که مقامات نظام تاکنون با ما بزرگوارانه رفتار کردهاند و نگذاشتهاند قند توی دلمان آب شود. يادمه پس از اتمام جنگ تحميلی، زمانی که اسرای عراقی رو به عراق بر میگردونديم، برخی شون اون قدر تحت تاثير محبتهای برادران قرار گرفته بودند که ترجيح دادند در ايران بمونند و هرگز به عراق بر نگردند، هيچ بعيد نيست من هم پس از طی شدن دوران محکوميتم، ترجيح بدم که در جوار حاجعلی باقی بمونم. به نقل از [وبلاگ گامرون] Copyright: gooya.com 2016
|