پنجشنبه 5 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وبلاگ حجاريان هم به روز شد! طنزی از وبلاگ گامرون

"موقع شام خوردن ديدم کمی ناراحت به نظر ميرسد، ازش پرسيدم حاج‏علی چی شده؟ از دست من ناراحتی؟ حاج‏علی لبخندی زد و گفت: داش سعيد، وجدانا توی اين مدتی که من در خدمت شما بودم، شما کوچکترين بی‏احترامی‏ای از من ديده‏ای؟ با تعجب گفتم اين چه حرفيه حاج‏علی!"

ساعتی پيش سعيد حجاريان نخستين پست ِ نخستين وبلاگش را از بازداشتگاهش ارسال کرد، مطلب نوشته شده در وبلاگ سعيد حجاريان عينا منتشر می‏شود:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


مثل هر شب، قبل از صرف شام، با کمک بازجوی عزيزم (حاج علی) وارد استخر شدم تا تنی به آب بزنم. درسته که حاج علی برادرم نيست اما در حقيقت از برادر بهم نزديک تر است، در اين مدت که در بازداشت هستم اصلا دلتنگ خانواده نشدم زيرا حاج علی با مهربانی هايش نمی گذارد ذره ای در وجودم نگرانی رخنه کند.

نيم ساعتی شنا کردم بعد حاج‏علی کمک کرد تا لباس‏هايم رو بپوشم، خودش موهايم رو سشوار کشيد تا خشک بشن. مثل شب‏های قبل زحمت تهيه‏ی شام باز افتاد گردن حاج‏علی عزيز. ميدونه که من خيلی کباب دوست دارم واسه همين هم مرتب واسم کباب درست می‏کنه. ديشب کباب بره داشتيم، اما امشب واسم کوبيده درست کرده بود.

موقع شام خوردن ديدم کمی ناراحت به نظر ميرسد، ازش پرسيدم حاج‏علی چی شده؟ از دست من ناراحتی؟ حاج‏علی لبخندی زد و گفت: داش سعيد، وجدانا توی اين مدتی که من در خدمت شما بودم، شما کوچکترين بی احترامی ای از من ديده‏ای؟ با تعجب گفتم اين چه حرفيه حاج‏علی، خدا خودش ميدونه که شما مثل يک برادر حقيقی برای من زحمت کشيده‏ايد، چرا اينو می پرسی؟

حاج‏علی گفت شامت رو بخور، بعد از شام قضيه رو برات تعريف می کنم. عليرغم اين که کباب خوشمزه ای بود اما چون حاج‏علی رو ناراحت می ديدم زياد بهم نچسپيد. بعد از شام حاج‏علی رفت و از اتاق کناری يه لپ تاپ آورد. بايد بگم که ين جايی که من هستم همه جور امکاناتی داره از استخر مجهز بگير تا اينترنت پر سرعت.

حاج‏علی زودی به اينترنت وصل شد و يک سايتی رو باز کرد، توی اون سايت عکسی از من منتشر شده بود، به عکسم اشاره کرد و گفت: ببين چی نوشته اند اين ضد انقلاب ها، گفته اند که اون نشانی که روی لب های تو است به خاطر اينه که من شکنجه ات کرده ام. حاج‏علی نتونست خودش رو کنترل کنه و های های زد زير گريه. همون طور که گريه می کرد گفت آخه چرا اين ها اين طور دروغ می نويسند؟ چرا خوف از خدا ندارند؟


کباب هايی که حاج علی (بازجويم) درست می کند چنان خوشمزه هستند که گاهی باعث می شود لب هايم را گاز بگيرم

دستی به سرش کشيدم و گفتم گريه نکن مرد، جای تو بيشک در بهترين جای بهشت است و من مطمئن هستم که روح تو با روح بزرگان اسلام محشور خواهد شد. فکری به خاطرم رسيد، سريع رو به حاج علی گفتم ميتونی برام يه وبلاگ بسازی؟ حاج‏علی گفت چرا که نه، اما واسه چی ميخوای؟

گفتم ميخوام حقيقت رو بنويسم، ميخوام مردم بدونند که تو چه دُر و گوهری هستی، ميخوام اين ذهنيت رو از اذهان مردم پاک کنم که بازجويان جمهوری اسلامی زندانيان را شکنجه می کنند، می‏خوام بگم که اين نشانی روی لب‏هام به اين خاطر است که ديشب از شدت خوشمزگی ِ کباب بره‏ات لبهام رو گاز گرفتم و جای دندون هام روشون موند.

برقی از رضايت رو در چشم‏های حاج‏علی مشاهده کردم، بعد از آماده‏شدن وبلاگ دست به کار شدم و اين مطالب رو برای شما ملت شريف ايران نوشتم. خواستم بگم که فريب دشمنان نظام رو نخوريد، ما نه شکنجه می‏شيم و نه تحت فشار هستيم، اشتباهاتی داشته‏ايم و داريم تاوان اون رو هم پس می‏ديم هر چند که مقامات نظام تاکنون با ما بزرگوارانه رفتار کرده‏اند و نگذاشته‏اند قند توی دلمان آب شود.

يادمه پس از اتمام جنگ تحميلی، زمانی که اسرای عراقی رو به عراق بر می‏گردونديم، برخی شون اون قدر تحت تاثير محبت‏های برادران قرار گرفته بودند که ترجيح دادند در ايران بمونند و هرگز به عراق بر نگردند، هيچ بعيد نيست من هم پس از طی شدن دوران محکوميتم، ترجيح بدم که در جوار حاج‏علی باقی بمونم.

به نقل از [وبلاگ گامرون]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016