جمعه 27 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ويژه خبرنامه گويا - گزارش ديگری از تظاهرات مردم معترض در تهران (همراه با عکس)

ساعت حدود ۱۱ کمی ديرتر از عده ای از مردم و کمی زودتر از عده ای ديگر، از ميدان هفت تير راه افتاديم. نيم ساعت بعد، جمعيتی در مقابل مان بود و جمعيتی پشت سر... شايد ده ها هزار نفر يا بيشتر.

از روی پل حافظ، عقب و جلو تا چشم کار می کرد سبز بود. همه چيز عادی بود. مردم مقابل پرچم های فلسطين، می ايستادند، شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران" سر می دادند. کنار وانت هايی که افرادی در بالای شان با بلندگو "مرگ بر اسراييل" می گفتند، شعار "مرگ بر روسيه" می دادند يا هو می کردند و وقتی هليکوپترها رد می شدند دست هايشان را به علامت پيروزی بلند می کردند و هو می کشيدند. از آن طرف هم شعار "مرگ بر منافق" می شنيدند و به "ما اهل کوفه نيستيم، پول بگيريم بايستيم" گفتن بسنده می کردند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


چند باری هم درگيری لفظی پيش آمد که چند مؤمن نمازگزار به خانمی که از قضا او هم زبانش روزه بود، فاحشه گفتند. از اين سو خواستند حمله کنند که بقيه جلوی شان را گرفتند. يا کسی از اين سو به عکس خامنه ای حمله کرد و بقيه از هم جدای شان کردند (او و صاحب عکس را)

ساعت ۱۲ تا يک بعد از ظهر مردم سبز پوش، کريم خان مقابل خيابان های حجاب و ساير ورودی های انقلاب ايستاده بودند و همزمان با بلند گويی که صدای خطيب نماز جمعه را پخش می کرد، شعار "يا حسين ميرحسين"، "دروغ گو، دروغ گو" سرمی دادند يا هو می کشيدند.

کمکم جمعيت به سمت هفت تير سرازير شد.

طرفداران حکومت تيکه می انداختند که "نماز از اين طرف است"، خلاف جمعيت يا "آن ها که غسل نکرده اند، بروند خانه" و مردم گاهی شعار می دادند و گاهی به سکوت می گذشت.

درگيری های گاه و بی گاه بسيجی ها و مردم هم با شعار و دخالت مردم حل می شد تا بعد از پل کريم خان نرسيده به هفت تير که گارد ويژه راه را بسته بود... بعدا فهميديم گروهی از مردم هم پشت گاردند و گروه ديگری از نيروهای انتظامی هم پشت همه اين ها.

ناگهان سيل جمعيت به سمت نيروهای انتظامی ورودی کريم خان هفت تير هجوم آورد و تمام نيروها با لباس ها، باتوم ها، گازها و کلاه هايشان فرار کردند. ما هم جمعيت را به سمت هفت تير ترک کرديم که ناگهان عده ای ديگر باز خلاف ما دويدند. اين بار بسيجی ها بودند که حمله می کردند....

چند دقيقه بعد دودی غليظ ميانه هفت تير به هوا بلند بود.... چند ده موتور بسيجی ها بود که داشت در آتش خشم و عصبانيت مردم می سوخت بالای پل در حال گذشتن از عرض هفت تير بوديم که چشم هايمان سوخت ... گاز اشک آور از پايين رها شده بود.

حالا ديگر بين نيروهای يغور و عصبانی نيروی انتظامی و بسيج و مردمی بوديم که تک و توک در حال گذشتن و رفتن يا فرار بودند...

چند نفری بازو و پشت شان از باتوم سرخ بود. يک نفر وسط ميدان روی زمين درازکش بود ... يکی در يکی از کوچه های بن بست گير افتاد؛ ديگری در کوچه ای ديگر در حال فرار از درد به خود می پيچيد، گاز فلفل توی صورت اش خالی شده بود.

دو و نيم بعد از ظهر بود و صداهای مان در نمی آمد اما شايد خيلی ها برای اول بار روز قدس را آمده بودند بيرون... تا .... شايد به جای غر زدن فرياد بزنند : "ما نيز مردمانيم!"


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016