گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
22 مهر» فرهنگ جنبش سبز: نا متعين، همراه با متن جامعه، زندگی محور، مجيد محمدی، راديو بين المللی فرانسه14 مهر» سياست ترس، استبداد نجات بخش، مجيد محمدی، راديو فردا 10 مهر» سپاه و تحول دولت به سوی تماميت گرايی دينی، مجيد محمدی، راديو فردا 8 مهر» اسلامی کردن علوم انسانی و اجتماعی: پروژهای ناممکن، مجيد محمدی، راديو بين المللی فرانسه 7 مهر» رهبری جنبش سبز: شبکهای، غير متمرکز، تعاملی و توافقی، مجيد محمدی، راديو فردا
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آیا بحران سیاسی در ایران پایان یافته است؟ مجید محمدی، راديو فردادر دوره چهار ماهه پس از اعتراضات و جنبش سبز، رژیم ولایت فقیه به هفت نوع عملیات مشغول بوده است: ۱) سرکوب خیابانی با به کارگیری دهها هزار نیرو که صدها کشته و هزاران مجروح بر جای گذاشت، ۲) بازداشت گسترده فعالان سیاسی که چهار هزار نفر آنان توسط رژیم اعلام شد، ۳) شکنجه و تجاوز جنسی به بازداشتشدگان در بازداشتگاهها برای ارعاب، اقرار و اعترافگیری، ۴) برگزاری محاکمات نمایشی، ۵) احضار مداوم افراد به دستگاههای امنیتی و نظامی و دادن اخطار و تهدید برای توقف فعالیت، بالاخص در مورد دانشجویان، ۶) عملیات روانی- تبلیغاتی برای اخلال در خبررسانی و بسیج رسانههای دولتی برای ارائه اطلاعات مشوش و اخبار دروغ به مردم، و ۷) اخراج و تعلیق دانشجویان از تحصیل و زندگی در خوابگاه. در هریک از این اقدامات نه تنها مصالحه و سازشی میان مردم و حکومت و نیز کاهشی در شکافهای میان حکومت و مردم، میان بخشهای مختلف روحانیت، و میان جناحهای سیاسی درون و بیرون از حاکمیت صورت نگرفت، بلکه تنها ایجاد فضای پلیسی و کنترل بیشتر و تداوم سرکوب پیگیری شده است. آیا چنین وضعیتی پایدار است؟ ظرفیتها سه عنصر ساختاری نمایانگر ظرفیتی بیانتها برای گسترش نارضایی و مخالفت با حکومت موجود در ایران هستند: نیروی انسانی قابل توجه و تحصیلکرده غیر درگیر در اقتصاد کشور، جمعیت رو به گسترش شهری و افزایش باسوادان و تحصیلکردگان جامعه. در ایران امروز میلیونها دانشجو و میلیونها فارغالتحصیل بیکار که در رژیم موجود آیندهای برای خود نمیبینند زندگی میکنند که از حیث شرایط زندگی معلقاند. نه همه میتوانند مهاجرت کنند و نه در داخل کشور به زندگی شایستهای دست یابند. حکومت این بخش از جمعیت را به کلی رها کرده و مشاغل و امکانات را به هواداران خود که از نیروهای عموما تحصیل نکرده و حاشیه شهر هستند واگذار میکند. همچنین میلیونها زن شهروند درجه دوم به حساب میآیند و در کل سهمی ۱۲ درصدی از اشتغال را به خود اختصاص میدهند، در حالی که بیش از ۶۰ درصد دانشجویان کشور را این گروه تشکیل میدهند. علاوه بر بیآینده بودن از حیث اجتماعی و اقتصادی، این میلیونها جوان اجازه جوانی کردن نیز پیدا نمیکنند و به آن چه پدرانشان باور داشتند نیز اکثرا باور ندارند. در پایان دهه هشتاد بیش از هفتاد درصد جمعیت کشور در شهرها زندگی میکنند که دیگر در ساخت سنتی روستایی و روابط چهره به چهره و کنترل اجتماعی ناشی از خویشاوند یا پیرسالاری زندانی نیستند. رسانهها و دستگاه تبلیغاتی رژیم نیز دیگر بیرقیب نیستند. از همین جهت حدود ده میلیون سایت اینترنتی در ایران فیلتر شدهاند و بر روی سیگنالهای ماهوارهای پارازیت فرستاده میشود. رسانههای قابل توجه و قدرتمند خارج از کشور قدرت اطلاعرسانی به همه جمعیت کشور را با دهها کانال رادیویی و تلویزیونی و صدها پایگاه اینترنتی یافتهاند. به همین دلایل خامنهای و بیت رهبری کاملا به دستگاههای نظامی و امنیتی پناه بردهاند. تداوم اعتراضات حتی اگر رژیم بتواند بر شکافهای درونی و اختلافات درون هیئت حاکمه غلبه کند، سیاسیون منتقد را با اعترافات و عذرخواهیها تحقیر کند (که تاثیری بر وجهه عمومی آنها ندارد) و بدون توجه به نتایج جریان «راه سبز امید» به شش دلیل شرایط موجود پایدار نیست: دلیل اول تداوم اعتراضات در فضای عمومی به صورت زیرزمینی و مخفی با هزینه کمتر برای معترضان مثل شعار دادن بر پشتبامها به هنگام شب در مقاطع خاص سیاسی و مذهبی، شعارنویسی بر روی دیوارها و اسکناسها، تخریب دیوار نوشتههای ایدئولوژیک و عکس رهبران سیاسی بالاخص خامنهای و شعار دادن در هر گونه اجتماع مثل راهروهای مترو یا میادین ورزشی است. حکومت حتی با بسیج همه نیروهایش و کنترل همه جانبهاش از توان توقف این امور برخوردار نبوده است. دلیل دوم تداوم واکنش نیروهای نخبه جامعه به حکومت دیکتاتوری نظامی است. تحریم جشنوارهها و مجامع دولتی و دعوت به ثبت وقایع اخیر، و محکوم کردن سرکوبها توسط نویسندگان، روزنامهنگاران، اساتید دانشگاهها، کاریکاتوریستها، سینماگران، نویسندگان و کارگردان تئاتر از این جملهاند. در زیر اعلامیههای این گروهها نام صدها تن به چشم میخورد. فعالیت نخبگان ایرانی خارج از کشور تقویتکننده این موج بوده است. دلیل سوم آشکار شدن جزئیات جنایات حکومت توسط شهروند- روزنامهنگاران و سایتهای اینترنتی است. هر روز جزئیات بیشتری از شکنجهها، تجاوزهای جنسی، قتلها، گورهای بینام و نشان، اجساد له شده و منجمد در روایات شخصی، بیانیههای سیاسی، و گفتار نامزدهای انتخابات عرضه میشود. حکومت هزاران روایت ناگفته را برای خانوادهها، دوستان و آشنایان افراد درگیر در این ماجراها ایجاد کرده است. این روایات شخصی و واکنشهای ناسازگار کمیتههای دولتی توجیهسازی به آنها همچنان جنبش اعتراضی را زنده نگاه میدارند تا در زمانی دیگر آتش زیر خاکستر شعلهور شود. داستانهای روایت شده هم ناامیدی و یاس میآفرینند و هم خشم و تنفر و هنگامی که جایی برای بروز آنها نباشد در اشکال غیر قابل پیشبینی بروز خواهند یافت. دلیل چهارم تداوم جنبش در هنر و ادبیات است. در دورهای کوتاهمدت پس از سرکوب خیابانی دهها سرود انقلابی، هزاران پوستر و تراکت، صدها شعر و ترانه، صدها متن ادبی، دهها فیلم مستند، دهها کلیپ موسیقی و صدها نقاشی با محور موضوعات مربوط به جنبش سبز تولید و عرضه شده است. این جنبش به خوبی در هنر و ادبیات در داخل و خارج از کشور استمرار داشته است. دلیل پنجم واکنش مردم، خانوادهها و فعالان سیاسی به نمایشهای قضایی و دادگاههای استالینی است. کارکرد مهم این دادگاهها زنده نگاه داشتن انزجار عمومی از اعمال حکومت است. نمایش پشیمانی فعالان سیاسی و مطبوعاتی نیروهای لباسشخصی و بسیجی وفادار حکومت را راضی میکند، اما مردم با دیدن سریال اعترافگیری با حکومت بیشتر احساس فاصله میکنند. دلیل ششم آن است که حکومت دیکتاتوری بیش از هر زمانی تنهاست. حکومت با ادغام کامل نیروهای لباسشخصی و هیئتی پشتیبان خود در نیروهای نظامی و شبهنظامی و امنیتی دیگر حتی توان بسیج گروهی غیرنظامی و کوچک برای حمایت ظاهرا مردمی از خود را ندارد. حتی نیروهای سیاسی سنتگرا از اقدامات رژیم حمایت نکردهاند. پس از اجتماع جشن پیروزی احمدینژاد در میدان ولیعصر در سهشنبه بعد از انتخابات که افراد با اتوبوس از اطراف تهران آورده شده بودند حکومت دیگر نمایش قدرتی نداشته است. ظرفیتهای فوق قابلیت سلب با قوای قهریه را ندارند و با گذشت سی سال و انواع سرکوبها باقی ماندهاند. سرسختی جنبش در به کارگیری ظرفیتهای فوق رهبران سیاسی را به پیروی از جنبش کشانده و خواهد کشاند. رهبران سیاسی که عمدتا به نظام جمهوری اسلامی وفادار بودهاند پس از جنایات و محاکمات انجام شده نمیتوانند به جای مردم در کنار هیئت حاکمه بایستند. نوع استفاده از این ظرفیتها آینده جنبش را رقم خواهد زد. چالشها از آنجا که حقایق ناخوشایند دوست و دشمن نمیشناسند، در کنار وجوه و زمینههای مثبت باید به مشکلات جنبش سبز نیز پرداخت. در کنار ظرفیتهای فوق، جنبش سبز با چالشهایی جدی نیز روبهروست. اولین چالش عدم وفاق فعالان سیاسی بر سر استراتژیها، فرایندها و روشهای رسیدن به یک جامعه و حکومت دمکراتیک است. وجود ایدئولوژیها و احزاب و برنامههای متفاوت سیاسی در جنبش از نقاط قوت آن است و نه نقطه ضعف آن. اما این تنوع باید در یک فرایند در متن جامعه سیاسی و جامعه مدنی مدیریت شود. در مورد مدیریت تنوع میان گروههای سیاسی به اندازه کافی گفتوگو نمیشود. خارجنشینان میتوانند با فراغ بال بیشتری این بحث را آغاز کنند، چون به رسانههای آزاد و ارتباطات آسان و کمهزینه دسترسی دارند. رادیوها و تلویزیونهای فارسیزبان خارج کشور یا به دولتها وابستهاند و سیاستهای خبری موسسات مربوطه را باید رعایت کنند، یا تنها به برخی احزاب و گروههای سیاسی تعلق دارند، یا منافع و مقتضیات بخش خصوصی را باید لحاظ کنند. پایگاههای اینترنتی نیز از گستردگی مخاطب شبکههای رادیویی و تلویزیونی برخوردار نیستند، گرچه جوانان و دانشجویان به خوبی با آنها ارتباط برقرار میکنند. احزاب سیاسی داخل کشور به رسانههای فراگیر نیاز دارند که با استقرار در خارج کشور میتوانند غیرمستقیم زبان آنها باشند. جنبش سبز به شبکههای رادیویی و تلویزیونی مستقل و مستقر در خارج کشور صرفا با هدف حمایت از این جنبش نیاز دارد. چالش سوم وجود حوزههای تسخیر نشده توسط جنبش است. دانشگاهها، مدارس، کارخانهها و شرکتهای خصوصی پیش از این با جنبش همراه شدهاند، اما بخش دولتی و بازار هنوز تحرکی از خود نشان نمیدهند. اعتصاب در بازار و بخش دولتی میتواند دولت را زمینگیر کند و ماشین سرکوبش را کند سازد. یک اشتباه بزرگ حکومت مثل کشتن هزاران نفر در یک روز میتواند چنین کارکردی را داشته باشد. اما راههای کمهزینهتری را نیز میتوان برای این کار یافت. این راهها هنوز سر بر نیاوردهاند. چالش چهارم گذار از سازماندهی ترکیبی حزبی/سازمانی و شبکه مجازی به شبکه مجازی صرف و گسترش این شبکه است. مشکل جدی سازماندهی ترکیبی نیاز به مجوزهای حکومتی برای رفتارهای حزبی است که اصولا در دولتی تمامیتطلب مثل حکومت ولایت فقیه غیرممکن است. در مقابل، شبکههای اجتماعی با اتکا بر شبکههای مجازی ارتباطی محدودیتهای حکومتی را دور میزنند و قدرت مردم را در برابر قوای قهریه به میدان میآورند. چالش پنجم مدیریت نهادهای دینی است که تا فرق سر در گرداب حکومت گرفتارند و هر گونه تغییر در حکومت را به معنای تزلزل در موقعیت خود میبینند. برای پیوستن این نهادها یعنی کلیت روحانیت و مساجد و هیئتهای محلی به جنبش این اطمینان باید به آنها داده شود که در یک نظام دمکراتیک استقلال آنها از حکومت و آزادی فعالیت آنها تضمین خواهد شد، در عین آن که شرایط دشواری برای تامین هزینههای خود از بخش خصوصی خواهند داشت. Copyright: gooya.com 2016
|