جمعه 8 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سرلشگر منصوب "فتوا" می دهد! بابک داد

بابک داد
او با چه جرأتی در مقام مجتهد يا مرجع تقليد، حکم به تعطيلی يکی از فريضه های دينی (يا همان ستون دين؛ يعنی نماز!) داده است؟ او اين جرأت را از کدام سابقه ای و کدام مدالی بر سينه اش بدست آورده که اين طور سخن می گويد؟ آيا سال ها برای رفع فقر و بی عدالتی و فساد و اعتياد و رانت خواری و امثال اين ها در کشورش، خدمت کرده؟ و آيا قطاری از مدال های شايستگی بنفش و سبز و آبی و قرمز را با طی همان مشقات و در طی سال ها کسب کرده و بر سينه نحيف اش آويخته که چنين گستاخانه سخن می گويد ؟ بعيد می دانم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


آقای سرلشگر جعلی! لابد منظورتان از "تعطيلی نماز"؛
عبادت همرزمانتان به شيوه "سردار زارعی" با شش زن برهنه است؟

اشاره: سردار عزيز جعفری فرمانده سپاه پاسداران گفت: "حفظ نظام از ادای نماز واجب‌تر است!" وی با اشاره به معترضان انتخابات گفت: اين افراد شعار ظلم‌ستيزی نظام را زير سئوال می‌برند و در شعارهای انتخاباتی و مبارزات انتخاباتی خود اين مسائل را بيان می‌کنند، به طوری که در روز قدس باقی مانده و پسماندهای آنها سعی داشتند نظام را زير سئوال ببرند."
شايد هر کسی هم به جای آقای عزيز جعفری بود و بدون انجام سالها رشادت و آزمون عملی نظامی، "يک شبه" از سوی رهبر نظام، درجه سرلشگری می گرفت، شايد می گويم "شايد" او اينطور گستاخانه حرف می زد! اما هرگز گمان نمی کنم می توانست به ميليونها نفر بگويد "پسماند"! اين نشان از "تهور" ( و نه شجاعت) اين سرلشگر منصوب رهبر است. و درباره تفاوت تهور و شجاعت لازم به توضيح نيست که "شجاعت" کار دليران است و "تهور" کار ديوانگان و مجانين!
يک روز يک ژنرال ايتاليايی را با لباس کامل نظامی اش ديدم. سال ۱۹۹۹ بود که هنوز آقای جعفری احتمالا" هنوز درجه جعلی سرهنگی اش را هم نداشت! در جريان سفر رياست جمهوری وقت آقای خاتمی، آن ژنرال محترم را در ضيافت شام با روزنامه نگاران ديدم. پنجاه و پنج،شش سالی سن داشت و هنوز "مفتخر" به خدمت بود. آن ژنرال را سئوال پيچ کردم. خبرنگار بودم ديگر! به وقتش می خواهم عزيزجعفری سرلشگر منصوب رهبر را هم سئوال پيچ کنم. هرچند همواره خودداری می کنم از اينکه با کمتر از شخص آقای خامنه ای، با هيچکدام از عوامل حکومت ايشان سخن بگويم، و ترجيح می دهم به جای غلامان با خود "سلطان غلامان" حرف بزنم. اما اين سردار جعفری فرق می کند. او اولين فرد نظامی است (واقعا" نظامی است؟) که "فتوای دينی" هم صادر کرده و نماز را در مرتبه بعد از حفظ حکومت نشانده است. او يک "کيس قابل بررسی" است!
باری! آن ژنرال ايتاليايی در مقابل يک سئوال ساده قرار گرفت. پرسيدم:"در ارتش ايتاليا، اين علامت های کوچک روی يونيفورم شما، نشانه چيست؟" روی سينه خود را نگاه کرد. پرسيد:"اين علامتهای روی قلبم را می گويی؟" گفتم:"بله! درست روی قلبتان. اينها مدالها، علامت چه چيزهايی هستند؟ مثلا" اين مدال که آبی رنگ است با ستاره زرد نشانه چيست؟" گفت: "انتظار داری در طول همين يک شب، از همه اين ساليان افتخارات ميهنی خود برايت سخن بگويم؟" گفتم:"مگر اين مدالهای کوچولو اينقدر داستان دارند؟" گفت:" هر کدام از اين مدالهای به قول تو کوچولوی روی يونيفورم من، داستانهای بزرگی دارند! شماها که ژورناليست هستيد بايد بهتر بدانيد هر ذره ای، داستانی دارد به اندازه تمام هستی!" از تشبيهش لذت بردم. آدمی بود که می شد ساعتها پای حرفهايش نشست. گفت:" اين علامت کوچولوی آبی رنگ که گفتی، حاصل شش ماه آموزش غواصی من در اقيانوس و ششصد ساعت غواصی زير آبهای ارغوانی اقيانوس آرام است!
با تعجب گفتم:"شش ماه؟" او ادامه داد:" بله! و اين مدال سبز را برای حضور داوطلبانه در عمليات جنگل کاری در شمال ايتاليا گرفته ام. جمعا" سه سال به سبز کردن محيط زيست کشورم خدمت کردم و کوهها را بلوط کاشتيم تا از فرسايش خاک جلوگيری کنند! اما تعداد زيادی از ارتشيان ما، اين نشان قرمز رنگ را دارند که معنايش اين است که بيش از يکبار در سال در تمام سالهای خدمت خود، به همنوعان خود خون اهداء کرده اند! و اين نشان سياه با نوار سپيد، مربوط است به چمن کاری گورستان يارانی که برای وطنمان جان داده اند و به يادشان بوده ايم و با چمن کاری گورستانهای سربازان وطن، از آنجا محيط مفرّحی ساخته ايم تا بچه ها به بازی در آنجا و حضور نزد پدران وطن خود تشويق شوند." آن ژنرال مجرب، درباره تمام حدود سه رديف ده تايی مدالهای روی "قلبش" توضيحات مختصری داد، اما آخرينش شده مسئله اين ماههای من! جايی که درباره "مدال نکشتن هموطنان" چيزی گفت که مرا به فکر برده است:" و اين مدال بنفش و سفيد را ببين! اين افتخار بزرگی است. اين را برای اين افتخار گرفته ام که جزو ارتشيانی هستم که در طول تمام سی سال خدمتم؛ هرگز کسی از هموطنانم را به اشتباه مورد اصابت قرار نداده ام و يا موجب زخمی شدن يا مرگ ناخواسته سربازانم و هموطنانم نشده ام!" گفتم:" مگر ارتشيانی هم هستند که کسی از سربازان يا هموطنان خود را به کام مرگ فرستاده باشند! حتی ناخواسته؟"
گفت: "گهگاه در تصادف با خودروهای ارتشی و يا در تمرينات نظامی و يا تيراندازی غيرعمدی، تعدادی از سربازان يا هموطنان به اشتباه مورد اصابت قرار می گيرند و بيگناه و ناخواسته مجروح می شوند يا می ميرند. وقتی چنين اتفاقات تلخی رخ می دهد، فرد مسئول غالبا" به افسردگی و بيماری روحی دچار می شود و مدتها طول می کشد تا با اين گناه بزرگ و ناخواسته کنار بيايد! خيلی از همقطاران من، از اين مدال دارند و حتی ناخواسته دستشان به خون انسانی آلوده نيست."
به اينجا که رسيد، غروری حقيقی در چشمانش برق زد. گفت سی سال خدمت کرده ام و مسئول حتی يک فقره خونريزی اشتباهی و سهوی نبوده ام. به همين خاطر است که شبها راحت می خوابم آقای ژورناليست جوان!"
از ديروز به حرفهای آن ژنرال فکر می کنم و به صحبتهای سرداران سپاه پاسداران که روزگاری قرار بود حافظ کشور باشند و حالا در فکر تصاحب کشورند و برای اين تصاحب، فرمانده سپاه حتی فتوای دينی می دهد تا نماز را برای حفظ نظام تعطيل کنند! نظاميانی که به جای افتخار به انساندوستی، خون هموطنان خود را می ريزند. به پسران و دختران مردم تجاوز می کنند و اجساد قربانيان را هم با دريافت ده ميليون تومان "حق تير!" به خانواده های داغدار تحويل می دهند. و می پرسم که آيا سردار جعفری هم به مشکل "کمبود خواب!" احمدی نژاد دچار شده که چنين هذيان هايی می گويد؟ اين کمبود خوابش بابت سرجنباندن وجدانش است يا ولع تصاحب باقيمانده های قدرت؟
نمی دانم آيا مقصود سردار جعفری از "تعطيل نماز برای حفظ نظام"، تعطيلی همان مدل نمازهايی است که سردار زارعی فرمانده پليس استان تهران با شش زن برهنه در حال ادای فريضه اش بود؟ شايد سردار جعفری دوستان و همکاران خود را از "آن نوع نمازها" پرهيز داده و از آنها خواسته فعلا" سماع عرفانی(!) با پريچهران را وابگذارند و به "حفظ نظام" بينديشند چون فرصت عيش برای آينده مهياست! وگرنه معلوم نيست او با چه جرأتی در مقام مجتهد يا مرجع تقليد، حکم به تعطيلی يکی از فريضه های دينی (يا همان ستون دين؛ يعنی نماز!) داده است؟ او اين جرأت را از کدام سابقه ای و کدام مدالی بر سينه اش بدست آورده که اينطور سخن می گويد؟ آيا سالها برای رفع فقر و بی عدالتی و فساد و اعتياد و رانت خواری و امثال اينها در کشورش، خدمت کرده؟ و آيا قطاری از مدالهای شايستگی بنفش و سبز و آبی و قرمز را با طی همان مشقات و در طی سالها کسب کرده و بر سينه نحيفش آويخته که چنين گستاخانه سخن می گويد ؟ بعيد می دانم.
در آغاز اين نوشته، به سردار جعفری گفتم "هر کسی جای شما" بود، شايد اغوا می شد چنين سخن بگويد. اما بزرگترين خوشبختی ما اين است که امثال عزيز جعفری و لاريجانی و مصباح يزدی و جنتی و احمدی نژاد و خامنه ای فوق العاده محدودند و خوشبختانه در ايران ما در اقليتی بسيار کم شمارند. کسانی که به نام دين، حکومت را غصب کردند و حالا برای تصاحب کشور، به فکر قربانی کردن دين افتاده اند و نمی دانند هر قدم که جلو می روند، به نابودی خود نزديک می شوند. البته سوابق اينها که ولايت آقايشان را از خدايی خدا بيشتر در بوق و کرنا می کنند، نشان از صداقت دينی يا انقلابی شان ندارد و معلوم است برای "تصاحب يک سرزمين غنی"، چنين جان گرفته اند و گستاخ شده اند و خون می ريزند و نعره می کشند.
همچنين وعده دادم که اين سردار سپاه را سئوال پيچ می کنم اما ايشان مگر مدال افتخار نوعدوستی يا شجاعتی هم بر سينه اش دارد که بتوان سئوال پيچش کرد؟ کارنامه او جز در فسادهای مالی عظيم و فسادهای سياسی و جنايات کهريزک و اوين و زندانهای ديگر جای سئوال کردن دارد؟ پس تنها به يک سئوال بسنده می کنم: "هيچ می دانيد تنها مدال شرافت شما، همان يونيفورم سبزی بود که ملت به شما داد تا از سرزمين دفاع کنيد؟ و آيا می دانيد ملت، ديگر شما را شايسته اين سبز نمی داند و آن را از شما پس گرفته و پس می گيرد؟"
نمی دانم اين سردار جعلی به چه جرأتی اينطور حرف می زند و در حضور عداه ای روحانی در آذربايجان، حکم فقهی تعطيلی نماز صادر می کند و نماز را در برابر حفظ نظام سلطانی بی اعتبار می داند؟ همانطور که مهندس موسوی پيش بينی کرد اينها دارند با نابودی خودشان، ارزشهای مادی و معنوی زيادی از اين سرزمين را به نابودی می کشند و با خود نابود می کنند. اما متعجبم که با چه جرأتی از "حذف نماز" سخن می گويند و همزمان شعار "جمهوری ايرانی" را عبور از اسلام تعبير می کنند! فرصت خوبی است تا بگويم مردمی که شعار "جمهوری ايرانی" سر می دهند، با پسوند ناساز "سالامی" اين نظام غيراسلامی و خونريز مشکل دارند نه با "اسلام"! و همين مردم نماز را دوست دارند اما نه با شيوه سرداران سپاه و با زنان برهنه!
رهبر گفته زير سئوال بردن انتخابات جرم است، در حالی که تقلب خائنانه در انتخابات بر همگان آشکار است. سئوال را برای چه وقتی گذاشته اند؟ سردار جعفری هم که سرلشگری اش را مديون آقايش است گفته زير سئوال بردن نظام جرم است. من می گويم هم نظام ضداسلامی شما و هم تقلب وقيحانه تان در انتخابات "زير سئوال" است و هزاران سئوال ديگر درباره ايرانی بودن و مسلمان بودن و سالم بودن اين غاصبان هست که ناگزيرند جواب بدهند. يکی اينکه ولی فقيه ناعادل و دروغگويتان به چه حقی می تواند قيم يک ملت باشد و بعد از تقلب در انتخابات، برای نامزدهای حذف شده پيغام تهديد آميز خصوصی بفرستد که سکوت کنيد؟ و اين سرداران بی مدال، به چه حقی می توانند سرلشکر باشند در حالی که برای کشور ذره ای رشادت به خرج نداده اند جز کشتن بی گناهان؟ و جز شکنجه بی پناهان؟ و جز ستم بر مظلومان؟
اين فرماندهان منصوب و بی مدال و بی افتخار، به زودی زود از همه کارهای سياهشان پشيمان خواهند شد. آنها خيلی زودتر از آنچه فکرش را بکنند مجبور می شوند توسط همين "پسماندها" و "خس و خاشاک"، به جايی بروند که ای کاش با علم به چنان فرجامی، چنين حرفهايی می زدند تا بتوانيم فرض کنيم لااقل "شجاعت" دارند. با گفتن اين حرفها معتقد شده ام که آنها و رهبرشان فقط "تهور" دارند و چنانچه گفتم "تهور" بدترين نوعی ديوانگی و جنون است. با يک ملت هرگز چنين سخن نبايد گفت. به زودی می فهميد چرا؟

فرصت نوشتن / روزنوشته های بابک داد
www.babakdad.blogspot.com
تماس:
babakdad@hotmail.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016