یکشنبه 10 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بخش پايانی پاسخ جبهه مشارکت به کيفرخواست دادستان: ‫جبهه مشارکت همواره برقرار خواهد ماند‬، نوروز

چهارمين و آخرين قسمت از بيانيه تفصيلی جبهۀ مشارکت ايران اسلامی در پاسخ به کيفرخواست عمومی دادستان معزول تهران که در چهارمين دادگاه نمايشی متهمان بازداشت شده پس از انتخابات دهم رياست جمهوری قرائت شد، به نظر خوانندگان می رسد.
به گزارش نوروز، بخش پايانی بيانيه جبهه مشارکت اختصاص به اتهام واهی "انقلاب مخملی" نسبت به اعضای اين تشکل اصلاح طلب دارد.
اين بيانيه تفصيلی توسط شورای مرکزی حزب تهيه شده و در چهار بخش تنظيم و در هر بخش به يک موضوع محوری مطرح شده در کيفرخواست دادستانی پاسخ داده است. قسمت های اول، دوم و سوم از پاسخ جبهه مشارکت ايران اسلامی به کيفرخواست دادستان معزول تهران در چهارمين دادگاه نمايشی اصلاح طلبان را بخوانيد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


انقلاب مخملی
شاه بيت کيفرخواست، کشف "عوامل موثر در انحرافات" توسط دادستان معزول و دوستان ايشان است. قانون شکنانی که در اينجا ردای اخلاق و وعظ و فلسفه به تن می کنند، می خواهند " من باب وظيفه پيشگيری از وقوع جرم نکاتی را که ضمن مدخليت در پيشگيری و تنبه عموم در روشن تر شدن ابعاد قضيه جهت صدور رای مناسب از سوی دادگاه نيز موثر است" بيان کنند.
اينگونه رويکردها مبين آن است که گويا مسئولان امنيتی و قضايی، سالها در خواب غفلت بوده اند و عده ای منحرف فکری را که مدتهای مديد با سرويسهای جاسوسی و مراکز راه اندازی انقلاب های مخملی در تماس بوده اند و سالها برای راه اندازی آن انقلاب در کشور عده و عده تدارک ديده بودند، نديده اند و ناگهان وقتی چشم باز کرده اند متوجه اجرائی شدن همه آن ايده ها و نظرات شده اند و آنگاه برای پيشگيری، حکم به تعطيلی رشته های علوم انسانی می دهند، تصفيه گسترده فرهنگی و علمی و پاکسازی دروس دانشگاهی را خواستار می شوند، تعطيلی باب مردمسالاری را در سر می پرورانند و همگان را تهديد می کنند تا فکر رقابت برای رسيدن به قدرت را از سر به در کنند. اگر چنين ادعائی درست باشد بايد بر مديريتی که عوامل اطلاعاتی و امنيتی آن چنين غافل هستند متاسف بود و اگر درست نيست و به دروغ برای چند صباحی بيشتر ماندن بر اريکه قدرت اين همه جفا صورت می گيرد بايد بر مرگ اخلاق و انصاف و ديانت گريست.
اگر نويسندگان کيفرخواست گمان می کنند اين شيوه سبب ارعاب مردم و بخصوص نخبگان کشور می شود سخت اشتباه می کنند. تنها حاصل اين روش، رواج فساد در حکومت و در غلتيدن به مدار معيوب استبداد، عقب افتادگی، وابستگی است حاصل اين کار مهاجرت هزاران انسان فرهيخته، آزاد انديش و وطن دوست و منزلت يافتن رياکاران، سفسطه گران، توجيه گران قدرت و فرومايگانی است که به هيچ چيز جز قدرت، نمی انديشند. پرداختن به ادعاهای مدعی العموم سابق در اين بخش از کيفرخواست کار اين وجيزه نيست کما اينکه پرداختن به اين مسائل عميق فکری و سياسی کار دادگاه و محکمه و قوه قضائيه نيست، اما از آنجا که ادعاهای واهی اين کيفرخواست در اين بخش نبايد بی پاسخ گذاشته شود، سعی می شود در حد افشای نادرستی حقوقی کيفرخواست نکاتی به ميان آيد.

در بخشی از کيفرخواست با ادعای ملاقات چند تن از اعضای حزب همانند آقايان تاج زاده، حجاريان و سمتی با دو نفر به نام آقای کيان تاج بخش و پروفسورجان کين، در راستای ديدگاه توطئه محور کوشش می شود تا چنين القا شود که:

"آغوش اين حزب برای پذيرش بی چون و چرای انديشه های وارداتی و استعماری به حدی باز است که غريبه ای تازه وارد از آمريکا براحتی در بالاترين سطوح حزب نفوذ و القائات بسيار موثری بر مرکزيت حزب دارد".
البته کيفرخواست در هيچ کجا نمی گويد که اين القائات چه بوده است و چه تاثيری بر مرکزيت حزب داشته است بلکه با بيان چند جمله در باره آقای کيان تاج بخش تلاش می کند ضعف استدلال خود را در پشت بيان شخصيت او پنهان کند. در اين رابطه بايد گفت: اولاً آقای تاج بخش دو سال پيش همراه دو تن ديگر به نام خانم اسفندياری و آقای جهانبگلو دستگير شدند و همان زمان هم اعترافاتی از اين دست داشتند. جالب اينکه خانم اسفندياری و آقای جهانبگلو به ظاهر تحت عنوان رأفت اسلامی و در باطن با آنچه خدا به آن آگاه تر است آزاد شدند.

در همين راستا آقای احمدی نژاد اخيراً در علت عزل وزير وقت اطلاعات گفتند که:
"ضمن اينکه در موضوع هاله اسفندياری هم خوب عمل نکرد(وزير وقت اطلاعات) و من به او گفتم که چرا رفتاری می‏کنيد که مورد تمسخر واقع شويد؟، يک پيرزن ۷۰ ساله را گرفته‌ايد می ‌گوييد می خواهد انقلاب مخملی راه بيندازد در حالی‏که عاملان انقلاب مخملی کسان ديگری هستندو بايد آنها به مردم معرفی شوند."

تعجب است که عليرغم اين صحبتها بازهم در کيفرخواست به امری استناد می شود که آقای احمدی نژاد هم آن را به سخره گرفته اند. اما نکته مهم تر اين است که در طول اين مدت آقای تاج بخش کجا بودند و چه می کردند؟ چرا محاکمه نشدند و اگر محاکمه شدند چه مجازاتی برای ايشان تعيين شد؟ آيا آقای تاج بخش به تازگی به ياد آورده اند که مثلاً با آقای تاج زاده و حجاريان هم ملاقاتی داشته اند؟ اگر در زمان دستگيری اول هم اين مطالب را گفته اند چرا عوامل امنيتی و اطلاعاتی در آن زمان برخورد نکرده اند و چرا پس از آن حتی يک مورد مدرک و سند دال بر ارتباط اعضای حزب با عوامل بيگانه در اين کيفرخواست ارائه نمی شود؟ خنده دارتر از همه اين است که آقايان گمان می کنند با يک ملاقات، افرادی چون تاج زاده و حجاريان چنان دچار انقلاب فکری می شوند که بيش از چهل ساله مطالعه و تجربه و آموزش در حوزه معرفتی انقلاب اسلامی و ايران را به يکباره به فراموشی می سپارند و از "آبشخورهای زلال اعتقادی و منابع اصيل اسلامی" می برند.

در بخشی ديگر از کيفرخواست با استناد به آنچه اسناد درون گروهی خوانده می شود مدعی می شود بعضی از اعضای حزب در مورخ ۱۹تيرماه ۱۳۸۷ کميسيون تدوين استراتژی حزب صحبت هايی در رابطه با انقلاب مخملی کرده اند که از اساس بی پايه است و کاملاً مشخص است که با جعل و تزوير کوشيده اند گفته هايی را به اين افراد نسبت دهند که کذب محض است.

به همين گونه کيفرخواست در رابطه با "بنياد سوروس" چنين القا می کند که اين بنياد " برای رئيس دادگاه و مردم ناشناخته نيست". در حاليکه نماينده دادستان حتی از قرائت صحيح اين نام هم ناتوان است. ما از اين بنياد جز ادعاهای کيفرخواست شناختی نداريم و نمی دانيم وابسته به کجاست. اما اين را می دانيم که در دنيای غرب صدها موسسه علمی، پژوهشی و آموزشی وجود دارد که بودجه خود را از دولتها می گيرند و نتيجه تحقيقات خود را برای عموم مردم منتشر می کنند. اينکه آيا بنياد سوروس وابسته به سيا هست يا نيست اين وظيفه نهادهای امنيتی و اطلاعاتی است که مدارک خود را ارائه کنند و صرف ادعای دادستان با استناد به صحبتهای فردی مانند آقای تاج بخش کفايت نمی کند. علاوه بر آن اگر آقايان می دانند چه نهادهائی در خارج وابسته به سازمانهای جاسوسی هستند وظيفه آنهاست که نهادهای قانونی داخلی چه دولتی و چه غيردولتی را از پيش آگاه کنند و مانع از نفوذ آنها در کشور شوند. نه آنکه از اين موضع به عنوان طعمه و دام برای حذف رقيبان خود استفاده کنند. و بالاخره به فرض صحت همه ادعاهای کيفرخواست هيچ مدرک و دليلی برای ارتباط جبهه مشارکت با اين بنيادها وجود ندارد و مهمتر از آن صرف يکی دو ملاقات با افرادی که جاسوس خوانده می شوند ولی طرف مقابل آنها هيچ اطلاعی از اين موضوع ندارد سببی برای القای فکر و نفوذ به شمار نمی رود. کيفرخواست نويسان می کوشند همه نهادهای علمی غربی را شيطانی و در جهت منافع جاسوسی غرب قلمداد کنند و مثلاً سفر به اين کشورها، اقامت در آنجا، شرکت در کنفرانسهای بين المللی، همه و همه از نظر برای خارج کردن رقيب از ميدان کفايت می کند.
استناد به نام دو تن از متفکران برجسته اروپا و جهان يعنی "جان کين" و "هابرماس" ( که حتی اسم صحيح او را نمی دانند و او را "هابر مارس" معرفی کرده اند) و متهم کردن آنها به نظريه پردازی کودتای مخملی و تحريک کنندگان تظاهرات ملت ها عليه دولتها از همان قوت و استحکامی برخوردار است که استناد به حرفهای آقای کيان تاج بخش و ارتباط اصلاح طلبان با بنياد سوروس. آنچه در اين مقوله می توان به صورت مختصر گفت آن است که کيفرخواست نويسان از آنجا که در مقام قضاوت حقوقی، حرفی برای گفتن ندارند و در برابر استدلال و منطق ناتوان می شوند، تلاش می کنند تا هرگونه تعامل علمی و بحثهای نظری و تعاملات عقلانی را با جهان غرب مذموم و مردود اعلام کنند و از اين طريق به طور غيرمستقيم القا کنند که انسان خوب يعنی انسان چشم و گوش بسته که عقل خود را تعطيل کند و تنها به حرفهائی که از سوی کانالهای خاص به او القا می شود، گوش فرا دهد. همان چيزی که به وضوح در به اصطلاح اعترافات آنچنانی در دادگاههای نمايشی شاهد آن بوديم.
جبهه مشارکت ايران اسلامی ضمن احترام به همه انديشمندان، چه شرقی و چه غربی و لزوم تبادل آرا بين آنها و فرهيختگان ايرانی در مورد آنچه در کيفرخواست آمده است به صراحت اعلام می کند که هيچ ارتباطی با متفکرانی چون "جان کين" و "هابرماس" نداشته است و تاکيد می کند ملاقات با اين افراد که به طور رسمی به ايران سفر کرده اند جرم نيست و حتی تاثيرپذيری از افکار علمی آنها سبب هيچ نقصانی برای هيچ فردی محسوب نمی شود.
جبهه مشارکت ايران اسلامی مفتخر است که انديشه خود را از سرچشمه زلال انديشه های اسلامی، از پيامبر اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) گرفته تا علمای بزرگ معاصر کسانی چون "آخوند خراسانی"، "علامه نائينی"، "امام خمينی" و"شهيد مطهری" اخذ کرده است و البته به خاطر استحکام ديدگاههای دينی به مصداق کريمه "فبشر عباد الذين يستمعون القول و يتبعون احسنه" خود را بی نياز از انديشه ديگران نمی داند و البته نه در برابر اين انديشه ها عصبيت جاهلی به خرج می دهد و نه مرعوب هر انديشه ای می شود. گمان ما بر آن است کسانی که خود را از عنصر عقلانيت و تفکر بی نياز ميدانند و فهم خود را معيار حق مطلق تلقی می کنند و با ايدئولوژی خشونت و شعار "الحق لمن غلب" به سراغ هر منتقد و مخالفی می روند، خود مهمترين عوامل انحراف انديشه و وابستگی به افکار انحراقی هستند.

نتيجه
آنچه در اين پاسخ فشرده آمد تنها پاسخگوئی کلی به افترائات کيفرخواست منتشرشده توسط مدعی العموم معزول تهران است. بی شک مردم ما به خوبی ماهيت و سابقه جبهه مشارکت و ماهيت وسابقه کيفرخواست نويسان را می دانند.
تلاشهای مستمر حزب در طول دهه گذشته برای همگان روشن است. اين تلاشها موجب تحسين و نقدهای گوناگونی بوده است. آنچه در بين دو گروه تحسين کنندگان و نقادان مشترک بوده ، تائيد تدين و دلسوزی اعضای حزب، کاردانی و قدرت برنامه ريزی و اثرگذاری حزب و البته افراط و تفريطهايی که لازمه فعاليت نهاد جوانی چون جبهه مشارکت ايران اسلامی است، می باشد.
امروز جبهه مشارک يک نهاد و يک نماد است. نهاد و نماد اصلاح طلبی پيشرو که در عين پای بندی به اصول، شجاعت ابراز نظر خود را دارد. حزبی که متعهد است تمام توان خود را برای اصلاح و از جمله اصلاح درحکومت به کار گيرد. حزبی که اعضای آن چون خود را تنها بنده خدا می دانند، حريت انتقاد را داشته اند و در عين حال حريمهای اخلاق و ادب و انصاف را رعايت کرده اند. آنچه در اين ايام بر جبهه مشارکت می رود در حقيقت تلاشی از سوی بعضی از اصحاب قدرت است که می خواهند بگويند هيچ فرد و تشکيلاتی حق ندارد به صورت جدی وارد عرصه رقابت برای کسب قدرت شود و اين امر بخصوص زمانی با شديدترين عقوبت ها همراه می شود که اين افراد يا تشکيلات هيچ ضعف اخلاقی و مالی، فساد سياسی و اجتماعی نداشته باشند و موضوع وقتی جدی تر ميشود که اين احزاب مستقل و کارآمد حاضر به معاملات پشت پرده و قربانی کردن منافع مردم برای باقی ماندن در قدرت نشوند.
جبهه مشارکت ايران اسلامی يک فکر، يک راه و يک تدبير است تا جامعه بزرگ و سرافراز ايران بتواند به آنچه شايسته او هست برسد و بر اين اساس هر فردی که خواهان تغيير در شرائط موجود است، حتی اگر عضو رسمی جبهه مشارکت نباشد خود يک حزب مشارکت است.
توان و عمق اثر جبهه مشارکت ايران اسلامی در جامعه ايران، محدود به مجوزی که توسط کميسيون ماده ۱۰ احزاب صادر می شود نيست که مثلاً با حکم انحلال آن اين قدرت نابود شود.
اساس فعاليت حزب واعضای آن، تعهدالهی هر مسلمان است که موظف به امر به معروف ونهی ازمنکر، خصوصاً نصيحت به پيشوايان شده است .
مبنای حرکت حزب، ميل هر ايرانی به استقلال و آزادی و پيشرفت در قالب جمهوری اسلامی است.
مرام حزب دفاع از حق مسلم همه شهروندان، مصرّح در قانون اساسی و ضرورت پيشبرد اصلاحات و دفاع از جمهوريت و اسلاميت نظام است.
بر اين اساس جبهه مشارکت ايران اسلامی همواره برقرار خواهد ماند.
آری! ما می مانيم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016