یکشنبه 10 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گرمای مرداد در بهمن، الاهه بقراط، کيهان لندن

کيهان لندن ۲۹ اکتبر ۲۰۰۹
www.alefbe.com

اگر بتوان تغيير و تحول ناگزيری را که در متن و بطن جامعه ايران در حال روی دادن است به صورت «انيميشن» تصوير کرد، شايد بتوان تصور نمود که افراد، لايه‌ها و طبقات مختلف جامعه بين دو قطب مغناطيسی در حال جابجايی هستند و هر يک از آنان به دلايلی که قطعا منافع فردی و گروهی و طبقاتی يکی از تعيين‌کننده‌ترين آنهاست، از اين يا آن قطب جدا شده و به ديگری می‌پيوندد و يا تا نزديک شدن به آن بزنگاه تاريخی که در آن ديگر توازن قوا بين دو قطب کاملا تغيير کرده است، بين راه سرگردان می‌مانند. هر چه زمان به آن نقطه سرنوشت‌ساز نزديک‌تر می‌شود، اين جابجايی با شتاب بيشتری صورت می‌گيرد: جابجايی درون جامعه بين دو قطب حکومت و مردم.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


جابجايی ناگزير
گاه اين جابجايی‌ها و يا اصرار بر جايگاه تا کنونی خود، به بهترين شکل در سخنان افراد نمود پيدا می‌کند. وقتی جمله «تنها راه حل بحران، تسليم در برابر مردم است» را می‌شنويد، گمان می‌کنيد چه کسی آن را بر زبان آورده باشد؟ ممکن است به هر کسی فکر کرد مگر شخصيتی که به گفته مکرر خويش، واضع نظريه «ولايت فقيه» بوده است. بله، آيت‌الله منتظری که روند جابجايی از حکومت به سوی مردم را بيش از دو دهه پيش آغاز کرد تا سرانجام به اين نقطه رسيد که به صراحت گفت: «حفظ نظام واجب نفسی نيست».
از سوی ديگر، وقتی می‌شنويد کسی می‌گويد: «جمهوری ايرانی يک شعار انحرافی است و کسانی آن را سر می‌دهند که دين ندارند و اسلام را نمی‌خواهند» به چه کسی ممکن است آن را نسبت دهيد؟ کيهان تهران؟ مقام معظم رهبری؟ يا يکی از ائمه جمعه که بنا به دستور کارش بايد عليه «جمهوری ايرانی» داد سخن بدهد؟ خير، از خانم اعظم طالقانی منسوب به «اصلاح‌طلبان» است. بگذريم از اينکه پيش از وی، برخی از چپ‌های سنتی، آن هم از خارج کشور، تشخيص داده بودند اين شعار نه تنها «انحرافی» است بلکه از سوی امنيتی‌ها سر داده شده تا بتوانند به اين بهانه جنبش را سرکوب کنند! ولی بر خلاف اين تشخيص بی‌موقع، خيلی زود روشن شد اين شعار هدف حساسی را نشانه گرفته است به طوری که سران رژيم و هم چنين امنيتی‌ها را مجبور به واکنش کرد تا جايی که تبليغ عليه آن را در دستور کار ائمه جمعه قرار دادند که مبادا شعار «جمهوری ايرانی» به جای «جمهوری اسلامی» در ذهن جامعه بنشيند.
به هر روی، روند اين جابجايی‌ها و چگونگی آن، يکی از جذاب‌ترين مباحث جامعه‌شناسی است و چقدر جای خوشبختی است که انسان از نزديک شاهد آن از جمله در کشور خودش باشد. نسل ما که از اين نظر جزو «خوشبخت‌ترين»هاست زيرا دست کم چهار مورد آن را در منطقه و جهان شاهد بوده و هست: جابجايی افراد و گروه‌ها طی انقلاب اسلامی در ايران، در اتحاد شوروی پيشين و تجربه بی بديل گورباچف، در اروپای شرقی، از جمله در آلمان که يکی از مهم‌ترين تجربه‌های تاريخی است که به دليل تجربه فاشيسم و کمونيسم، هر دو به طور متوالی، از آن بسيار می‌توان آموخت، و دوباره در ايران خودمان، در همين روزهای گذشته و ماه‌‌های آينده...
اين جابجايی در مورد مهدی کروبی و ميرحسين موسوی نيز آشکارا خود را نشان می‌دهد. کسی در اين که اين دو شخصيت معتقد به نظام جمهوری اسلامی و ملتزم به قانون اساسی آن هستند، ترديدی ندارد. پايداری آنها اما در کنار مردم و خواست‌های آنها از اين باور ايشان سرچشمه می‌گيرد که آنها معتقدند از تمامی ظرفيت‌های نظام و قانون اساسی به سود مردم استفاده نمی‌شود چرا که برخی از اصول قانون اساسی مسکوت و يا زير پا گذاشته می‌شود. در عين حال، اين حق مسلم شخصيت‌های جمهوری اسلامی است که هنگامی که احساس می‌کنند نظام آنها به بيراهه و يا کژراهه می‌رود، در برابر آن بايستند و تلاش نمايند تا آن را به راه درستی که خود در نظر دارند، هدايت کنند.
مشکل اما اينجاست که طرف مقابل نيز همين تصور و باور را دارد! به نظر بيت رهبری و گروه قدرتمندی که رييس جمهوری اسلامی ايران را بار ديگر در رأس قوه مجريه ابقا کرد، اين رقبای «اصلاح‌طلب» آنها هستند که نظام را از اهداف انقلاب اسلامی و آن حکومت اسلامی که «امام» در نظر داشت، دور کرده و هشت سال دوران «اصلاحات» برای جمهوری اسلامی هيچ دستاوردی که نشانه اقتدار سياسی و نظامی و اقتصادی در منطقه و جهان باشد، نداشته است.

جدايی نهايی
در اين ميان، از ديدگاه کسانی که از بيرون به اين ماجرا نگاه می‌کنند، روشن است که اساسا جمهوری اسلامی، به دليل ساختار سياسی و ايدئولوژيک خود، نه تنها نمی‌توانست هيچ جايگاه رشک‌برانگيزی برای ايران در منطقه و جهان به دست آورد، بلکه همان ۹۸ درصد ۱۲ فروردين ۵۸ را نيز خيلی زود از دست داد. اين نظام موفق شده است ايران را در هر آنچه منفی است، در رده اول جهان جای دهد. اعتياد و اعدام کودکان تنها دو نمونه برجسته هستند.
از همين رو، تا جايی که مسئله بر سر حرکت در چهارچوب نظام و برای بهترين استفاده از ظرفيت‌ها و امکانات آن است، واقعا هم به قول زمامداران رژيم، يک دعوای خانوادگی است که چه بسا بتوان برادرانه با هم کنار آمد. اما وقتی پای «مردم» به اين دعوای خانوادگی کشانده می‌شود و قرار است از ظرفيت و امکانات آنها برای حل اين دعوای خانوادگی استفاده شود، آن وقت صورت مسئله اساسا تغيير می‌کند. نمی‌توان هشتاد و پنج درصد واجدان شرايط را با شعار «تغيير» به پای صندوق‌های رأی کشاند و بعد همان رييس جمهوری سابق را به آنها تحويل داد و به آنها گفت شما هم برويد خانه‌هايتان، تا چهار سال بعد خدا بزرگ است! در واقع مردم پيش از آنکه چنين توصيه‌هايی از سوی نامزدهای خود دريافت کنند، ترجيح دادند در خيابان بمانند و درست از همين لحظه صورت مسئله تغيير کرد.
کاملا منطقی است که شخصيت‌های معترض به وضعيت کنونی جمهوری اسلامی که به آن دلبستگی و وابستگی همه جانبه دارند، تلاش نمايند در چهارچوب نظامی که می‌خواهند آن را از سقوط نجات دهند، حرکت کرده و از همان امکانات و ظرفيت‌هايی که مدعی‌اند از آنها استفاده نمی‌شود، بهره گيرند تا مقصود خويش را پيش برند. همين نکته مهم است که دست رقبا را در سرکوب قاطعانه آنها بسته است. در ترديد برای دستگيری و از ميدان به در کردن شخصيت‌های معترض مانند موسوی و کروبی، البته می‌بايست پيشينه اين افراد را در انقلاب اسلامی و نظام بر آمده از آن، و هم چنين واکنش پيش‌بينی‌ناپذير مردم را افزود. مجموعه اين عوامل به آن جابجايی ناگزير که از آن سخن رفت، کيفيتی ديگری می‌بخشد. اين کيفيت به دليل تناقض بنيادين بين منافع حکومت و منافع مردم، سبب جدايی کسانی از حکومت می‌شوند، که می‌خواهند از منافع مردم دفاع کنند. همين کيفيت است که آن لحظه سرنوشت‌ساز و آن تصميم‌گيری تاريخی را سرانجام رقم می‌زند: با حکومت يا با مردم؟ سخن آيت‌الله منتظری مبنی بر اين که «حفظ نظام واجب نفسی نيست» از همين کيفيت سرچشمه می‌گيرد. اگر منافع حکومت و مردم در جايی حتی اندکی بر هم منطبق می‌بود، اين جدايی و گسست با مانع روبرو می‌شد و بسی بيش از اين طول می‌کشيد تا چنين صراحتی بيابد. اين صراحت مسری است و هر چه زمان می‌گذرد، افراد بيشتری از حکومت و پيرامون آن مجبور خواهند شد به زبان صريح هم با حکومت و هم با مردم سخن بگويند و قطبی را که مايل‌اند جذب آن شوند، مشخص سازند.
اين صف‌بندی در تمامی تحولات تاريخی صورت می‌گيرد و ايران از آن مستثنی نيست. موج فرارها و امتناع‌های فردی و گروهی را در زمينه‌های گوناگون ورزش و هنر و دانش و ادبيات جز در چهارچوب اين جابجايی‌ها و صف‌بندی‌ها نمی‌توان توضيح داد.
عزم مردم برای تبديل سيزده آبان از روز دشمنی به روز دوستی نيز حامل همين کيفيت است. اگر مردم خود را از شهريور برای سيزده آبان آماده کرده‌اند تا جايی که حکومت را به واکنش‌های شتابزده و عصبی واداشته‌اند، امروز نيز که آبان ماه آغاز شده است، می‌بايست بسی فراتر از سيزده آبان را در برابر چشم داشت و خود را برای گرمای مرداد در بهمن آماده ساخت: جمهوری اسلامی «دهه فجر» را در کدام شرايط برگزار خواهد کرد؟ در اين قطب‌بندی ناگزير و جابجايی‌های فزاينده و شتابان، کداميک جشن خود را بر پا خواهد داشت: حکومت يا مردم؟!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016