جمعه 22 آبان 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

استراتژی شکست؟ ابوالحسن بنی صدر

ابوالحسن بنی صدر
محدوده مبارزه، چهارچوب نظام و قانون اساسی کنونی است. هرگاه بنا بر راست گفتن باشد، اين محدوده، محدوده ولايت مطلقه فقيه است. در اين محدوده، الغای ولايت فقيه به کنار، محدود کردن ولايت مطلقه فقيه نيز ميسر نيست

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پرسش ها از ايرانيان و پاسخ ها از ابوالحسن بنی صدر


به نام خدا
جناب آقای ابوالحسن بنی صدر
سلام
احتراماً از توجه شما و اعلام نظر در مورد پيشنهاد نقش اساتيد دانشگاهها تشکر ميکنم.
قصد ارائة مطلبی در مورد نکته ای از " نقش دانشگاهها ؟ - اگر در رأس معامله انجام گيرد ؟ "دارم. قبل از آن، يک توضيح کلی در ارتباط با آن پيشنهاد اينکه، اگر حرکت اعتصابی فعلی اساتيد، منجر به تحريک و شکل گيری نيروی اساسی اعتراضی بر ضد نظام ولايت فقيه و سپاه نشود، پس مردم منتظر چه فجايع ديگری هستند تا حرکت وسيعتری شکل گيرد؟ و چه احتياجی به روشن کردن بيشتر مردم است، وقتی رژيم به اين شدت و وسعت و آشکارا، خود گوشه ای از چهرة کثيفش را به نمايش گذاشت؟ ديگر چه جای روشن کردن بيشتر مردم است؟ (۱) به نظر ميرسد اگر امسال به رژيم ضربة اساسی وارد نشود، برای زمان طولانی بايد تحت سلطة آن باقی بمانيم. ديگر اينکه دانشگاهها در رژيم ولايت فقيه، آنچنان جای مناسبی برای تحصيل علم نيست. و البته نظر شما صحيح است که ممکن است در صورت اعتصاب استادان آزاديخواه، طرفداران رژيم خود را طرفدار دانش بنامند و آزاديخواهان را ضد تحصيل علم. اگر اعتنا به اين مسأله را خيلی ملاک قرار دهيم، پس در اين صورت اعتصابات ديگر هم وضعيت مشابهی دارد. (۲)
مثلاً اگر روشنفکران مشغول کار در صنايع، اعتصاب کنند، رژيم و فاسدان می شوند طرفدار پيشرفت صنايع و آزاديخواهان و مصلحين می شوند ضد آبادگری. و در مورد اينکه دانشجو بخواهد همزمان تحصيل علم کند و همزمان نقش مؤثر در جنبش اعتراضی داشته باشد، نتيجه اش ميتواند عدم توفيق در هر دو زمينه باشد. ( در نظر بگيريد در ايران امروز، با مشکلات بزرگ آموزشی و رفاهی و خوابگاهی و ... برای دانشجويان، صِرف پرداختن به تحصيل دانش هم بسيار پر زحمت است ) (۳) و ديگر اينکه واقعيات نشان می دهد وقتی کلاسهای دانشگاه طبق روال برگزار گردد، دانشجو به شدت مجبور به درس خواندن خواهد بود و ساير فعاليتها بسيار کاهش می يابد ( مگر در مورد قشر درس نخوان ) به ويژه در رشته های مهندسی و برخی دروس علوم پزشکی و پايه و ديگر رشته ها.
نظرات شما کلاً عقلانی و صحيح است، اما احساس می کنم، ايران امروز را از بعضی جهات بهتر از آنچه که هست تصور می نماييد. يعنی افعال و تحميلات رژيم ولايت فقيه را کاملاً منظور نمی کنيد. (۴) اگر قرار باشد استاد و دانشگاه در جای درست خود باشند و در آنجا عمل کنند، اين در نظام ولايت فقيه و سپاه ميسر نيست. اصولاً در نظام ولايت فقيه و سپاه، تقريباً هيچ چيز در جای درست خود نمی تواند قرار گيرد. و از نتايج رفتارهای نظام ولايت فقيه اينست که دانشگاههای امروز، از يک دانشگاه استاندارد، خيلی فاصله دارند. دانشجو در مشکل است و استادان جديدی درست شده اند که بايد گفت بيسواد هستند. نظر من آن بود که وضعِ فعلی مملکت برای برپايی اعتراضات مردمی گسترده، تا حد زيادی مناسب است و اساتيد می توانند نقطة مناسبی برای شروع يک اشتعال گسترش يابنده باشند (*). اما شما آن را ريسک می دانيد يا حتی نادرست. ما از اين رژيم و اعمالش به تنگ آمده ايم، می خواهيم با فشار بيشتر مردم در زمان کوتاهتر پيکار کنيم. (۵) اما شما پيکاری طولانی تر ولی عاقلانه تر را بيان فرموديد. البته نظر شما خوب است. اما کسانی که تحت قيوميت ناحقّ اين رژيم به سر می برند و نمی خواهند تمام نشانه های آدم بودن را رها کنند، خيلی معذ ب هستند و خواهان به پايان رسيدن هر چه سريعتر اين نظام جور هستند (**).
به راستی ديگران چگونه می توانند، با اينکه رژيم از ادامة تحصيل عده ای از دانشجويان آگاه و خوب، جلوگيری کرده است، به کار معمول خود ادامه دهند؟! و مهم اينکه در دانشگاههای با اوضاع آموزشی، آزمايشگاهی، رفاهی خيلی خيلی بد، چه جای تحصيل است !؟
اکنون در ايران، در بسياری از اوقات در استفاده از اينترنت و سرويسهای پست الکترونيک، مشکل حاد وجود داد. با اين گونه رفتارهای رژيم اصلاً امکان روشنگری ديگران، سلب ميشود.
َأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (۱۶)
آيا برای کسانی که ايمان آورده اند هنگام آن نرسيده که دلهايشان به ياد خدا و آن حقيقتی که نازل شده نرم [و فروتن] گردد؟ و مانند کسانی نباشند که از پيش بدانها کتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا کشيد، و دلهايشان سخت گرديد و بسياری از آنها فاسق بودند؟(آیة ۱۶ سورة حديد )
خلاصه نظر من اينست که استاد و دانشگاه در درجة اول و بقیة جامعه در درجة بعد، - در صورت وجود نشانه های اعتراضی فعال تر – جلوتر رفته و در عمل اقدامات مؤثرتری انجام دهند ( اينکار خيلی بهتر است )، و در اين راستا غيرمنطقی نيست که از اساتيد دانشگاه عملکرد اعتراضی مؤثرتری انتظار رود. تشويق و تحريک برای اعتصاب عمومی بسيار بسيار مفيد است ( و معلوم است موفقيت در صورت سراسری شدن اعتراضات، قابل وقوع است ). البته روشن است که جنابعالی بسيار بهتر و بيشتر، از مضرات رژيم ولايت فقيه آگاه هستيد .
در هر صورت از شما، قدردانی ميکنم و به طور کلی نظرات صحيحی ارائه نموديد.
* - البته با برنامة عقل پسند و قدم به قدم و به صورت دسته جمعی و لحاظ کردن احتياطات.
** - والبته مفهوم آن، حذف ولايت فقيه است و حذف مقام رهبری و حذف سپاه. تدوين قانون اساسی غنی و تشکيل سيستم دمکراسی واقعی ( طی مدتی عاقلانه و نه شتابزده).
● يادآوری: شماره گذاريها از اين جانب است و قصد مشخص کردن مواردی هستند که، به ترتيب زير، موضوع بحث قرار می دهم

بحث در باره نظرهای هموطن گرامی که بحق خواستار آنست که در اولين فرصت ايران از ولايت مطلقه فقيه و ستون پايه های قدرت بياسايد:

نخست به استراتژی شکست می پردازم که «اصلاح طلبان» اتخاذ کرده اند تا معلوم شود مشکل اصلی کدام است:
● جنبش پيروز جنبشی است که استقلال عمل دارد. يعنی کنش است و واکنش نيست. جنبشی که در واکنش فرو کاسته شود، محکوم به شکست است. چرا که ابتکار عمل از آن قدرتی است که جنبش عکس العمل آنست. وقتی عرصه جنبش محدوده رژيم می شود و جنبش و خواست های ممکن، جنبش و خواست هائی می شوند که در اين محدوده مجاز هستند، پس قدرت متجاوز است که هم محدوده جنبش و هم خواستهای آن را معين می کند. در حقيقت جنبشگران، از آغاز به حاکمان گفته اند پا را از
دايره ای که آنها مجاز دانسته اند، بيرون نخواهند نهاد. اين رويه جام زهری است که به جنبش نوشانده می شود و درجا آن را می کشد:
الف – رژيم حاکم می داند که جنبش از «محدوده ممکن» پا فراتر نمی گذارد. پس سياست سرکوبگرانه خود را به ترتيبی اتخاذ و به اجرا می گذارد که جنبش در محدوده بماند و بتدريج، فرو بخوابد. همانطور که می بينيم، شدت سرکوب هيچ تناسبی با جنبش در محدوده رژيم ندارد. بلکه متناسب با جنبشی است که سرنگونی رژيم را هدف کرده باشد.
ب – مردمی که می بايد در جنبش شرکت کنند، چون می دانند عرصه جنبش محدوده رژيم است، آمادگی لازم را برای روياروئی سرانجام بخش پيدا نمی کنند. لذا جنبش نمی تواند همگانی شود. در حقيقت، جنبش در محدوده رژيم حاکم، نمی تواند حقوق همگانی را هدف قرار دهد، بلکه تنها بکار آن می آيد که تعادل قوا در درون رژيم را بسود جناحی و بر زيان جناح ديگری تغيير دهد. اين واقعيت، از زبان يکی از سخنگويان «اصلاح طلبان» اظهار شده است:
" خواست جنبش سبزاينست که انتخابات رياست جمهوری ابطال شود و انتخابات جديد برگزار شود. اين را هم بدانيد که ما به دنبال جدايی دين از حکومت که هيچ، به دنبال برقراری دموکراسی هم نيستيم چون دموکراسی در کشوری مثل کشور ما فعلا ـ حتی به روزگاران ـ قابل برقراری نيست».
بيان قدرت بدون تناقض وجود ندارد. تناقض های موجود در يک بيان، اندازه دوری آن را از استقلال و آزادی انسان معلوم می کند:
در اين بيان، گوينده ابطال انتخابات و انتخابات آزاد را می خواهد و دموکراسی را نمی خواهد!. اگر در ايران دموکراسی به روزگاران نيز قابل برقرار نيست، پس انتخابات چه معنی می دهد و اعتراض به تقلب در آن از چه رو است؟ اگر گوينده دموکراسی نمی خواهد، اعتراض او به رفتار جائرانه آقای خامنه ای چه معنی دارد؟ اگر دموکراسی در ايران امروز کاربرد ندارد، جانشين کردن احمدی نژاد با موسوی، چه تغييری را ايجاد می کند؟ آيا نقش مردم اينست که قربانی بدهند تنها برای اين که در يک رژيم استبدادی، وسيله جابجائی مهره ها شوند؟ اين تناقض گوئی ها اعتراف به اين واقعيت است که در محدوده ولايت مطلقه فقيه، تغيير احمدی نژاد با موسوی، تغييری در رابطه دولت جائر با مردم ايران پديد نمی آورد. زيرا بنا نيست که مردم ايران سر سرنوشت خود حاکميت پيدا کنند. بر زبان آوردن چنين سخنی در کشور استبداد زده نيز توجيه نداشت چه رسد که در خارج از کشور بر زبان آيد. مردمی که سرنوشت خود را به پرورده های استبداد می سپرند، سرنوشتی بهتر از آنچه دارند، نمی يابند. بهوش بايد بود که کسانی با اين طرز فکر جز عامل شکست جنبش نمی توانند شد.
بدين قرار، پيش از هرکار، هدف و ميدان عمل است که می بايد از ابهام خارج شوند. وگرنه، پيشنهاد اين يا آن روش به استادان و دانشجويان، خود را در بند نقش ايوان نگاه داشتن است. بلحاظ اهميت تعيين کننده خارج کردن هدف و محل عمل از ابهام، يادآوری دو تجربه تاريخی بسی سودمند است:
● پيش از ملی کردن صنعت نفت، نظرهای گوناگون ارائه می شدند. مبنای اين نظرها را نيز «ممکن» ها و «ناممکن» ها تشکيل می دادند. برای مثال، رزم آرا نخست وزير و مخالف ملی کردن نفت بود. او در مجلس گفت:
ملت ايران يک لولهنگ نمی تواند بسازد چگونه می تواند صنعت نفت را اداره کند؟ مصدق و جبهه ملی که او رهبری می کرد، می گفتند:
پايان بخشيدن به سلطه انگلستان بر ايران، بيش از وجه اقتصادی ملی کردن صنعت نفت اهميت دارد. علاوه بر اين که در استقلال، ايرانيان می توانند صنعت نفت را اداره کنند، عمل در «محدوده ممکن» يعنی ابدی گمان بردن سلطه انگلستان برايران و در محدوده اين سلطه، ديگر «تقسيم منصفانه» درآمد نفت بی معنی است زيرا سهم ايران نيز به اقتصاد مسلطی باز می گردد که اقتصاد انگلستان است.
در روزهای پيش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بنا بر ۲ سند، امريکا به اين نتيجه رسيد که راهی جز حل مسئله نفت با حکومت ملی مصدق وجود ندارد. اما آنها که سلطه انگلستان و امريکا را تضمين حاکميت خود بر ايران می دانستند کودتا کردند. بنا بر قرارداد کنسرسيوم، در آمد ايران افزايش يافت اما اقتصاد توليد محوری که حکومت مصدق پايه می گذاشت، جای به اقتصاد مصرف محور داد و همه درآمد نفت بعلاوه قرضه ها به اقتصاد امريکا و انگلستان بازگشت.
● پيش از انقلاب ايران، اهل سياست و نيز اهل ديانت، ميدان عمل را «محدوده ممکن» گزيدند: طلب استقلال به امريکا بر می خورد و مطالبه حق حاکميت ملت و خلع يد از شاه، به سلطنت استبدادی بر می خورد. آن زمان، آقای خمينی، همچون اصلاح طلبان امروز، شاه را از انقلاب می ترساند و دعا می کرد ايران گرفتار انقلاب نشود!. استراتژی، استراتژی شکست بود و همه آنهاکه در «محدوده ممکن» فعاليت می کردند، شکست خوردند.
پس از انقلاب، تاريخ سازان دروغ ها ساختند تا مردم ايران ندانند که هنرمندانی که پای از «دايره ممکن» بيرون نهادند، دانشجويان بودند. دانشجويان، در درون و بيرون از مرزها، از «محدوده ممکن» بيرون آمدند و در فراخنای باز، شاه بايد برود را دستور روز و حاکميت ملت، بر اصول استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی را خواست جنبش ملی کردند. در روزهای پيش از شروع جنبش، اهل سياست به آقای خمينی، در نجف، پيام دادند که هرگاه به امريکا حمله نشود و بنا بر تغيير در حد ممکن باشد، امريکائيها آماده اند حتی شاه را ببرند. در اوج جنبش همگانی مردم ايران نيز، با سوليوان، واپسين سفير امريکا در ايران، توافق «اتحاد روحانيت و ارتش» را به نمايندگی از آقای خمينی، امضاء کردند. ساختن ستون پايه های استبداد (سپاه و دادگاه انقلاب و جهاد سازندگی و بنياد شهيد و کميته ها و...) بازگشت به محدوده ممکن، بنا بر اين، اتخاذ استراتژی شکست بود و کار به استقرار تبهکارترين استبدادها که استبداد ولايت مطلقه فقيه است انجاميد.
انتخابات قلابی اخير نيز، نمونه ديگری است. امروز آقای خامنه ای مدعی است صفت تقلبی دادن به اين انتخابات رسوا، جرم بزرگ است. بدين سان، ماندن در محدوده رژيم و به جای عمل کردن، عکس العمل شدن، کار را به جائی رسانده است که متقلب و مجرم اصلی، برای قربانيان تقلب و جنايت خويش، شاخ و شانه می کشد!
بدين قرار، نخستين کار دانشگاهيان و دانشجويان خارج شدن خود و خارج کردن جنبش از موقعيت واکنش و ابتکار عمل را از آن خود و جنبش کردن است. بديهی است، ابتکار عمل را از آن خود کردن نيازمند بيرون آمدن از «محدوده ممکن» و هدف کردن استقلال و آزادی، بنا بر اين مطالبه ولايت جمهور مردم است. همان ولايتی که آقای خمينی در نوفل لوشاتو و در برابر دنيا، بدان متعهد شد و با قرارگرفتن در موضع قدرت، نقض عهد کرد. کوتاه کردن عمر رژيم مافياهای نظامی – مالی بدون اين کار و بکار بستن تدابيرضرور برای همگانی کردن جنبش، نا شدنی است.
تشريح تفاوت استراتژی شکست با استراتژی پيروزی، بحث در باره نظرهای پرسش کننده گرامی را از روشنی بايسته برخوردار می کند:
۱ - اين نظر که مردم ايران روشن شده اند و ديگر چه جای روشن کردن است؟ صحيح بنظر نمی رسد. چرا که اگر جمهور مردم از هرآنچه لازمه يک جنبش همگانی است، از جمله از توانائی خود بر پيروزی بر استبداديان، آگاه می بودند، جنبش هم اکنون به پيروزی رسيده بود. هرگاه قرار بر جانشين کردن ولايت فقيه با ولايت جمهور مردم باشد (پرسش کننده بر اين نظر است)، پس می بايد تکليف آلترناتيو معين شود و جامعه ايران از اين ترس که مبادا ايران افغانستان ديگری بگردد، رها شود. حال آنکه، اصلاح طلبان، بسا نادانسته به زيان خود عمل می کنند وقتی مردم را می ترسانند که اگر هدف را جانشين کردن اين رژيم با دموکراسی کنند، ايران افغانستان می شود. باز به زيان خود عمل می کنند وقتی از اين که جنبش از «رهبرانش» عبور کند، نگرانی شديد خويش را ابراز می کنند. چرا که ترسها دشمنان جنبشها هستند و چون آنها را کسانی القاء می کنند که «رهبران جنبش سبز» ناميده می شوند، اثرشان بر جنبش، اثر سم می شود و جنبش را از پا در می آورد.
بسا آنها، بخاطر سابقه هاشان، از هدف شدن ولايت جمهور مردم، می ترسند. حال آنکه راه برای حر شدن باز است و ايران مستقل و آزاد، می بايد ايرانی بگردد که استقامت در برابر استبداديان را ارج می نهد و به هرکس، به اندازه استعدادش، مجال خدمت به خود را می دهد. بدين قرار، ميان آنها که ولايت جمهور مردم را هدف می کنند مرزی باقی نمی ماند و حتی به افراد و گروههائی از مثلث زور پرست که استقلال و آزادی را بر می گزينند، امکان خدمتگزاری داده می شود. بدين قرار، حل مسئله آلترناتيو و زدودن ترسهای ديگر، کار لازم دومی است که انجامش جنبش را همگانی و عمر رژيم جنايت و خيانت و فساد را کوتاه می کند.
۲ - استدلال اين جانب اين نبود که هرگاه استادان اعتصاب کنند، رژيم جنبش کنندگان را ضد دانش و خود را جانبدار دانش قلمداد خواهد کرد. استدلال اين بود که دانشگاهها می بايد دو کار مغز و قلب را با هم انجام دهند: بيان آزادی را که به عقل می پذيرند، به قلب، چون خون، در جامعه فراگير کنند. ايفای اين نقش بزرگ ايجاب می کند دانشگاهها در کار و خلاق باشند. چنين دانشگاه هائی را رژيم تحمل نمی کند و درپی تعطيل آن می شود. پرسش اينست: آيا بايد به رژيم امکان داد دانشگاهها را تعطيل کند و عامل تعطيل را هم دانشگاهيان قلمداد کند؟
اما اعتصاب در دانشگاهها – که در مرحله ای از جنبش بسا ضرورت پيدا کند- با اعتصاب در کارگاهها، مقايسه کردنی نيست. چرا که نقشی که در حال حاضر دانشگاهها می توانند ايفا کنند، کارگاه ها نمی توانند انجام دهند. علاوه بر اين که اعتصاب در کارگاهها نيز می بايد با موقع سنجی و به ترتيبی انجام گيرد که رژيم را از سرکوب جنبش يکسره ناتوان کند. قاعده ای که جنبش می بايد از آن پيروی کند، از کار انداختن قوای سرکوبگر رژيم است. بسا توأم کردن جنبش با کار در کارگاه ها و دستگاههای اداری، زودتر دستگاه سرکوب رژيم را از کار می اندازد. برای مثال، هرگاه بنا بر اين گذاشته شود که محتوای قانون می بايد کرامت و حقوق انسان و حقوق ملی و محيط زيست باشد و همگان اين حقوق را رعايت کنند و قوانين ضد حقوق و مقرراتی را اجرا نکنند که محتوائی جز زور ندارند، الفتی ميان قشرهای مختلف جامعه پديد می آورد. هم جامعه قانون مداری – قانونی که محتوايش حقوق و کرامت انسان و حقوق ملی و حقوق طبيعت است – را تمرين و قانونمند می شود و هم جنبش همگانی می شود و هم جامعه صاحب اخلاق و فرهنگ آزادی می شود.
در کشورهای ديگر، اداريان و کارکنان سازمانهای دولتی روشی را آزموده اند بسيار کار ساز و آن، بکار بردن تمامی مقررات وضع شده برای بلااجرا کردن اوامر مقامات تصميم گيرنده دولت است. هرگاه جمهور کارکنان دولت اين روش را بکار برند، دولت جائر و جابر زود تر از پا در می آيد.
با اين حال، جنبش از قاعده تغيير زود به زود روشها و محل و زمان می بايد پيروی کند.
۳ - نظر پرسش کننده در اين باره که توأم کردن درس خواندن با شرکت در جنبش، کار سختی است، با نظرهای ديگر او، در اين باره که دانشگاهها محل درس و بحث جدی نيستند، ناسازگار است و واقعيت نيز ندارد. در سالهای ۳۹ - ۴۲، کميته دانشگاه به اين نتيجه رسيد که هم برای آنکه جمهور دانشجويان در جنبش شرکت کنند و هم برای آنکه خانواده ها، از بابت مزاحمت فعاليت سياسی با تحصيل، نگرانی پيدا نکنند و هم برای اين که رژيم نتواند دانشجويان مبارز را کسانی معرفی کند که چون توان درس خواندن را ندارند، فعاليت سياسی را دست آويز کرده اند، می بايد دانشجويان مبارز، بهترين ها باشند. چنان شد که دانشجويان عضو سازمان جبهه ملی با بهترين معدل ها قبول می شدند. با آنکه بخشی از سال را نيز مخفی بودند و يا در زندان.
از ميان تجربه ها، اين تجربه که مبارزه سياسی دنباله فعاليت علمی دانشجو بگردد، از همه موفق تر شد. استبداد جامعه ايرانی را به زندگی در يک رشته دوگانگی ها ناگزير کرده است. از آنها، يکی دوگانگی زندگی روزمره و مطالبه حقوق خويش با زندگی دانشجوئی است. دانشجويان ايران از اين نظر که، بردوام، جانب استقلال و آزادی را در برابر وابستگی و استبداد گرفته اند، در کشورهای اسلامی و بخش بزرگی از جهان غير مسلمان، موقعيت فريدی دارند. اين موقعيت ممتاز را از جمله به دلايل ذيل دارند:
● جنبشهای ايرانی، دست کم از مشروطيت بدين سو، استقلال و آزادی را هدف کرده اند. هدف شدن استقلال و آزادی، همواره با روش شدن استقلال انسان (رهبری کننده هر انسان خود او باشد) و آزادی (خشونت زدائی و اختيار گزينش انديشه راهنما و راه و روش) او همراه نبوده است.
● با وجود اين، بحث آزاد در دانشگاه تأسيس شد. در دوران ۳۰ ساله استبداد نيز، دانشگاهها بوده اند و هستند که در حد توان کوشيده اند جريان آزاد انديشه ها و اطلاعات را برقرار کنند.
دانشجوئی، رشته تحصيل هرچه باشد، با اين دو کار بس اساسی، نه تنها ناسازگار نيست، بلکه از اين دو کار، سود فراوان می برد.
● فراوان شنيده می شود که دانشجويانی می گويند: چه سود در ادامه تحصيل و اين حکم را توجيه گر رها کردن تحصيل می کنند. اين روش نيز، پذيرفتن شکست است. دانشجوئی که چنين روشی را بر می گزيند، بنا را بر اين می گذارد که عمر رژيم از عمر او بيشتر است و در اين رژيم تحصيل بکاری نمی آيد. شمار بزرگ ديگری نيک تحصيل می کنند برای اين که پايان نامه تحصيل را بگيرند و از ايران مهاجرت کنند. مبارزه را ادامه کار دانشجوئی کردن از جمله به اين معنی است که دانشجو یأس از تحول را با اميد به تغيير و اعتماد به نفس جانشين کند و به جای القای ناتوانی خويش به خود، توانائی های خود را بکار گيرد. بدين سان، دانشجو می آموزد که «چون تغيير می کند، تغيير می دهد».
۴ – احساس پرسش کننده گرامی اينست که اين جانب وضعيت ايران را بهتر از آن که هست تصور می کنم و عامل تباه گر ولايت مطلقه فقيه را در نظر نمی گيرم. اما اگر اين عامل را در نظر نمی گرفتم، چگونه می توانستم به جنبش همگانی بيانديشم و، طی سه دهه، در حالی جنبش همگانی را بطور مداوم، تبليغ کنم که کسی بدان باور نداشت؟ چگونه می توانستم ولايت فقيه را يکی از موضوع های مطالعات مستمر خويش کنم و بطور مرتب اثرات ويرانگرش را بر اقتصاد و برروابط اجتماعی و سياست و فرهنگ و دين و محيط زيست و موقعيت ايران در جهان، با مردم ايران و جهان در ميان گذارم؟ چگونه می توانستم، بهنگام حضور آقای خمينی در فرانسه، نسبت به خطر «فاشيسم مذهبی» هشدار بدهم و از آقای خمينی بخواهم بر ولايت جمهور مردم تصريح کند؟ چگونه می توانستم در مجلس خبرگان، نسبت به استبدادی هشدار بدهم که بر قرار شد؟ هرگاه پرسش کننده برآن شود که ببيند چه کسان و گروه هائی به اين گونه فعاليتها پرداخته اند، در می يابد که يکی از دلايل ادامه حيات اين رژيم جنايت و خيانت و فساد گستر، از جمله به خاطر خود و يکديگر را سانسور کردن ها در اين باره ها است.
با وجود اين، گفته و نوشته های پيشين و نظری که نويسنده دارد، ملاک نيست. ملاک نظری است که برای مثال، در باره نقش دانشگاهها اظهار کرده است. در اين نظر است که می بايد ديد ولايت فقيه لحاظ شده است يا خير؟ هرگاه پرسش کننده گرامی به پاسخ اين جانب به پرسش خود (سرمقاله انقلاب اسلامی شماره ۷۳۴ ) مراجعه کند، می بيند:
● به اين امر مهم توجه کرده ام که در جامعه امروز ايران، دانشگاهها، از لحاظ مرجع فکری، مقام اول را يافته اند. حال اگر دانشگاه بخواهد جامعه از ولايت فقيه بياسايد و خود نيز نقش مرجعی را بازی نکند که مردم کورکورانه از او تقليد کنند، می بايد جريان آزاد انديشه ها و جريان آزاد اطلاعات را نخست در سطح خود و آنگاه در سطح جامعه برقرار کند به ترتيبی که وجدان همگانی بيان آزادی را بمثابه انديشه راهنما بپذيرد.
بديهی است به اين امر توجه شده است که دانشگاهها بيان آزادی را نجسته و ندارند. از اين رو، برقرار کردن جريان آزاد اطلاعات يک ضرورت است. آن دانش مادر که دانشگاه ها می توانند بجويند، اين دانش است.
● پيش از آنکه آقای خمينی بگويد هرچه می کشيم از دانشگاهها است و دانشگاهها را تعطيل کند، جانبدار آزادی در دانشگاهها بود و می گفت:
«دانشگاه که مرکز علم و سازنده آينده ملت است، تعطيل است. نمی گذارند کارش را بکند. می ريزند توی آن. زن و مردش را می زنند، زخمی می کنند، يا می گيرند و می برند در حبس ها. دانشجو را کتک می زنند و می کشند » (در ديدار با گروهی از ايرانيان مقيم اروپا، نوفل لوشاتو ۲۰ مهر ۱۳۵۷) .
و خود و جانشين او با دانشگاه ها کاری کردند که هيچ دشمن دانشی با دانشگاه نکرده بود. پس، با توجه به تجربه دو استبداد، دانشگاه می بايد خشونت زدائی را روش کند و از خود الگوی يک جامعه آزاد را بسازد. بهوش بايد بود: جامعه نمی تواند به جنبش درآيد هرگاه خود را در مدار بسته دو مدعی ولايت مطلقه ببيند: يکی بنام دين و ديگری بنام علم. دانشگاه بايد بداند که علم نه مرام است و نه چماق. دورانی که علم توجيه گر«ديکتاتوری رشد» بود، بسر رسيده است. با وجود اين در غرب، دانشگاه رابطه علم با قدرت را هنوز نگسسته است. چرا دانشگاه ايران، ولو عقب مانده در دانش، اين رابطه را نگسلد و در پرتو آزادی، در دانش پيشی نگيرد و ترس جامعه را از تحول، به شجاعت برآمده از اميد به استقلال ايران و استقلال و آزادی انسان، بدل نکند؟
۵ – پرسش کننده گرامی اينطور پنداشته است که جامعه به تنگ آمده است و می خواهد در زمانی کوتاه از شر رژيم ولايت فقيه بياسايد. اما اين جانب، راه و روشی را پيشنهاد می کنم که در دراز مدت نتيجه می دهد. به ياد او و هموطنان خود می آورم که زمانی، در جمع گردانندگان سپاه، نسبت به پی آمدهای زورمداری هشدار دادم و اثرات خشونت زدائی را تشريح کردم. کسانی از آنها، گفتند: نسخه شما در دراز مدت نتيجه می دهد. در کوتاه مدت، با زور است که می بايد موانع را از پيش پا برداشت. حاصل با زور موانع را از پيش پا برداشتن، وضعيت امروز کشور و سازمان سرکوب شدن سپاه و... شد. از تجربه می بايد درس گرفت و هرگاه پرسش کننده و همه ايرانيان بخواهند از تجربه درس بگيرند، توجه به امور زيرضرور است:
● تکرار می کنم که زمان اجتماعی، مثل زمان طبيعی نيست. طول آن در دست انسان است. هرگاه جمهور مردم در جنبش شرکت کنند و به جنبش مداومت ببخشند، در زمانی بسيار کوتاه از استبدادی می آسايند که به ايران در مصرف مواد مخدر، مقام اول را در جهان بخشيده است، که ايران را جهنم مطبوعات کرده است، که دولت ايران را در شمار فاسد ترين دولتهای جهان در آورده است، که در آسيب ها و نابسامانی های اجتماعی، در عداد کشورهائی قرار داده است که در جهان مقام اول را دارند، که ...
● و ما ايرانيان، در طول يک قرن، سه انقلاب کرده ايم و همچنان در استبداد هستيم. چرا؟ از جمله به اين چهار دليل:
تجربه را به آخر نمی رسانيم و شتاب زده ايم و می خواهيم زمان را کوتاه کنيم اما آن را دراز می کنيم و به اطاعت از قدرت معتاديم و به انديشه راهنما وقع نمی نهيم. جنبش کنونی پيروز نمی شود اگر هدف از ابهام بيرون نيايد و تکليف نيروی جانشينی در خور ايران مستقل و جامعه آزاد، انسان مستقل و آزاد، معين نشود. هرگاه بخواهيم جنبش را از اين عيب مبری کنيم، می بايد:
۱ - تجربه انقلاب ايران را به نتيجه برسانيم. اصول راهنمای آن انقلاب، استقلال و آزادی و رشد بر ميزان عدالت اجتماعی، بنا بر اين، اسلام بمثابه بيان آزادی بود. پس در حال حاضر، استقرار ولايت جمهور مردم می بايد هدف بگردد.
۲ – هدف از برقرار کردن جريان آزاد انديشه ها و اطلاعات، وجدان همگانی شدن بيان آزادی بگردد. در قدم اول، برای اين که محکی در دست باشد، خاصه های بيان آزادی می بايد بر دانشجويان معلوم باشند و آنها گفته ها و نوشته ها را بدين محک نقد کنند و بدين کار بس مهم، بيان آزادی را وجدان همگانی کنند.
۳ – ترک اعتياد به قدرت را بی درنگ آغاز کنيم. بنا بر اين، در حال حاضر آزاد کردن عقل ها، دست کم در سطح دانشگاهها، کاری است که بی درنگ می بايد بدان بپردازيم.
۴ – با ابهام زدائی ها، زمان اجتماعی تحول را با تعيين مرحله ها، معين کنيم. چنانکه راهی که می بايد طی کنيم، بر همگان معلوم باشد و سرانجام کار نيز مطلوب همگان بگردد.
● امری که موجب دراز شدن زمان تحول می شود و بسا سبب شکست جنبش می شود، همان اتخاذ کردن استراتژی شکست است. اين استراتژی رفتارهای ضد و نقيضی را به اتخاذ کنندگان تحميل کرده است:
۱ – محدوده مبارزه، چهارچوب نظام و قانون اساسی کنونی است. هرگاه بنا بر راست گفتن باشد، اين محدوده، محدوده ولايت مطلقه فقيه است. در اين محدوده، الغای ولايت فقيه بکنار، محدود کردن ولايت مطلقه فقيه نيز ميسر نيست.
۲ - تنها آقای خامنه ای و مافياهای نظامی – مالی نيستند که خودی را از غير خودی، جدا می کنند، جبهه مقابل آنها در رژيم نيز، به تميز خودی از غير خودی و سانسور گذشته، سخت پايبندی نشان می دهند. اين پايبندی حاکی از ترس آنها از تحولی است که حاصل آن، جانشين شدن ولايت جمهور مردم است. يکبار ديگر هشدار می دهم که اين ترس است که مافياهای نظامی – مالی را برآنها چيره می کند.
۳ - نگاه داشتن شرکت کنندگان در جنبش در «محدوده ممکن» کاری نيست که بر عهده اعتراض کنندگان به تقلب بزرگ باشد. هرگاه اينان به مافياهای نظامی – مالی اجازه دهند وسيله مهار کردن جامعه در جنبششان کنند، چه جنبش ادامه بيابد و خواه متوقف شود، شکست خوردگان قطعی اينان خواهند شد.
۴ – حاکميت مردم بر سرنوشت خويش، هدفی صحيح است. اما بشرط آن که شفاف و دقيق شود. هرگاه مبهم بماند، رفتارهای ضد و نقيض را تحميل خواهد کرد. چنانکه حاکميت مردم بر سرنوشت خويش وقتی شفاف است، با ولايت مطلقه فقيه ناسازگار است. اما وقتی مبهم است، با ولايت مطلقه فقيه سازگار می شود. زيرا بنا بر ادعا، «ولی فقيه» را مجلس خبرگانی بر می گزيند که مردم انتخاب کرده اند. حال آنکه وقتی مردمی به کسی ولايت مطلق بر خود را دادند، هم ولايت غير قابل انتقال خود را نقض کرده اند و هم ولايت مطلق قدرت ويرانگر و جنايت و خيانت و فساد گستر را بر خود، بر قرار کرده اند.
بدين قرار، در تاريکی، راه کوتاه را در زمانی دراز می بايد طی کرد و بسا به بيراهه افتاد و بمقصود نرسيد. اما راه دراز را، در روشنائی، در زمان کوتاه می توان پيمود و به هدف نيز رسيد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016