چهارشنبه 18 آذر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خاطرات يک دانشجوی آلمانی زندانی از سلول‌های ۲۰۹ اوين، اشپيگل آنلاين، شهرزاد نيوز

شهرزادنيوز: چشم‌های بسته، بازجويی‌ها، سلولی کوچک به دليل عکس گرفتن از يک تظاهرات: دانشجو و وبلاگ‌نويس آلمانی فلوريان ويتولسکی روزها در بازداشت به سر برد.

او در مصاحبه با اشپيگل آنلاين از شرايط زندان سخن می‌گويد.

من سوار يک تاکسی بودم. در نزديکی ما تظاهراتی به مناسبت سی‌اُمين سالگرد اشغال سفارت آمريکا در تهران انجام می‌شد. من را از تاکسی بيرون کشيدند، چون دوربينی به همراه داشتم. قبل از اين که دستگير شوم، چند عکس از تظاهرات گرفته بودم. کسانی که من را دستگير کردند دو بسيجی بودند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اشپيگل: بعد چه اتفاقی افتاد؟
ويتولسکی: به من چشم‌بند زدند و مرا در يک ماشين نشاندند. من تمام مدت سعی می‌کردم به انگليسی به آن‌ها بفهمانم که من توريستم و هيچ کار خلافی انجام نداده‌ام، اما آن‌ها وسايل من را گرفتند و هيچ جوابی به من ندادند. پس از اين که يک ساعت و نيم با ماشين در راه بوديم من را به يک سلول بردند.

اشپيگل: آيا اين سلول در زندان بود؟
ويتولسکی: نمی‌دانم. تنها چيزی که می‌دانم اين بود که سلول انفرادی نبود.

اشپيگل: با شما چگونه رفتار شد؟
ويتولسکی: من را کتک نزدند، اما با خشونت با من رفتار می‌کردند. از همان موقعی که من را در ماشين نشاندند سرم را به پايين فشار می‌دادند، در حالی که من چشم‌بند داشتم. در سلول اصلا مجال استراحتی به من داده نمی‌شد. بارها بازجويی شدم و هر بار توسط فرد جديدی و اين خيلی سخت بود.

اشپيگل: سلولی که در آن بوديد، چه شکلی بود؟
ويتولسکی: فقط يک فرش در آن بود. به من آب و مقدار کمی برنج دادند. يکی از نگهبانان کمی انگليسی حرف می‌زد و به من گفت که به زودی آزاد می‌شوم. اما هيچ کس اطلاعات ديگری به من نمی‌داد.

اشپيگل: ترس داشتيد؟
ويتولسکی: خيلی. سلول بوی مرگ می‌داد. به ديوارها خون پاشيده و فضايی رعب آور بود.

اشپيگل: از شما چی می‌خواستند؟
ويتولسکی: اطلاعات. دائما از من سوال می‌کردند که چرا در ايران هستم، چرا عکس گرفتم و چرا درست در آن زمان خاص به ايران آمدم و برای کی کار می‌کنم.

اشپيگل: شما چه جوابی می‌دادی؟
ويتولسکی: اين که توريست هستم و تظاهرات برايم جالب بود. حدس می‌زدم که ‌آن‌ها فکر می‌کنند من جاسوس هستم. من دفتر يادداشتی داشتم که در آن چيزهايی نوشته بودم، نقاشی‌هايی کشيده بودم و چند شماره تلفن در آن بود. در اين رابطه خيلی سوال کردند.

اشپيگل: آيا شما زندانيان ديگر را ديديد يا متوجه شديد با آن‌ها چطور رفتار می‌شود؟
ويتولسکی: نه. اما برای مدت کوتاهی به يک زندان ديگر که زندان معمولی در قرارگاه پليس بود فرستاده شدم که در آنجا ايرانی‌های زندانی را ديدم. اين که آن‌ها کتک خورده بودند را نمی‌دانم، اما می‌دانم که خيلی‌ها زخمی بودند و اين زخم‌ها را روی صورت‌شان می‌شد ديد يا زير چشم‌هايشان سياه شده بود.

اشپيگل: آيا شما واقعا توريست بوديد؟
ويتولسکی: بله. من فقط به طور گذری در ايران بودم و می‌خواستم از ايران بروم.

اشپيگل: آيا از شما شکايتی شد، يا شما محاکمه شديد؟
ويتولسکی: مرا پس از دو روز تحويل پليس دادند و آنجا دوباره بازجويی شدم. پس از آن که پاسپورت و دوربين من را گرفتند توانستم به هتلم بازگردم. چند روز بعد من را به دادگاه بردند. آنجا مجددا از من سوال شد، اما سرانجام آزاد شدم و پاسپورتم را به من پس دادند.

اشپيگل: در آن زمان يک آلمانی ديگر در زندان بود. شما می‌دانيد کی بود؟
ويتولسکی: نه. اطلاعی ندارم.

اشپيگل: می‌دانيد بر سر دوستان ايرانی شما که شماره تلفن و مشخصات‌شان را گرفتند، چه آمده؟
ويتولسکی: می‌دانم که خانه‌ی يکی از آن‌ها بازرسی و تفتيش شد. من هم پس از آزادی فقط يک بار تماس تلفنی با آن‌ها داشتم. تا جايی که می‌دانم اتفاق ديگری نيفتاده است.

اشپيگل: آيا سفارت آلمان توانست به شما کمکی بکند؟
ويتولسکی: پليس خبر دستگيری من را به سفارت آلمان نداد، اما من پس از آزادی به سفارت مراجعه کردم. کارمندان آنجا خيلی تلاش داشتند به من کمکی بکنند، اما کاری از دست‌شان برنمی‌آمد. آن‌ها فقط به من توصيه کردند، به محض اين که توانستم ايران را ترک کنم.

اشپيگل: شما همين کار را هم کرديد. الان کجا هستيد؟
ويتولسکی: من در لاهور پاکستان هستم و از اينجا به آلمان بازمی‌گردم.

اشپيگل: آيا باز خيال سفر به ايران را داريد؟
ويتولسکی:من سعی خواهم کرد باز به ايران سفر کنم. با وجود همه‌ چيز، سفرم به ايران خيلی خوب بود. بايد بين رژيم و مردم تفاوت گذاشت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016