حکايت سيد علی شاه، گدايی که به شاهی رسيد، طنزنوشته ای از اسد مذنبی
حکايت کنند از بلاگ الدين اکبر بن بلاگ طبری در کتاب "نقص الفنی فی احوال ولی الفقيه" که عجوزه قدرت درملک دارا پس از هزار بار معامله عاقبت برکف با کفايت سيد علی شاه افتادی و از کفايتش همين بس که کتابت نمی دانستی اما خطی نيکو داشتی و اگر کس از عهده خواندنش برآمدی نانش در روغن شدی، درزی و حلاج نبودی اما پنبه افراد را چنان عالی زدی که متکای جان برکفان شدی، هشت گز زبان داشتی اما زبان آدميزاد ندانستی، شاعر نبودی اما بحر طويل بسيارسرودی، از موسيقا هيچ سردرنياوردی تا جايی که آواز غوک و ترومپت از هم تشخيص ندادی اما ساز مخالف و شور زيبا نواختی.
مورخی که توسط امدادات غيبی در زمان حکومت وی غيب گشتی، چون در وصف شاهی اش گفته بود: دور دور ميرزا جلال است يک زن به دو شوهر حلال است، می نويسد چون بيست سال پادشاهی بکردی دراين اوهام افتادی که سياستمدار قابلی از کار درآمدی چرا که نشنيدی از قديم گفته اند دم خر به پيمودن دراز نشود! دگرانديشی دگر که از دست وی به فرنگ پناه بردی گفته است چون برخزانه ملک دست يافتی کرور کرور زر به کسانی بدادی که وی را مدح و ثنا بگفتی، گويی خزانه مملکت مال وقف است وتعلق به دعاگو دارد. با شد و مد و ضرب و زور حکومت بکردی و اين سخن بوفضل بيهقی را نشنيدی که گفته است: دولت افتان و خيزان بايد که پايدار باشد. زر و دلار چون سيل از فروش نفت فوران بنمودی و او خيال کردی که کشور با مديريت وی آبادان گرديدی و اين شعر وحشی را نشنيدی که گويد:
دولت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند که سليمان شود
۲
گرچه دشمن را بسيار عزيز داشتی اما از بيست سال پادشاهی، بيست و يکسال با او درجنگ بودی چنان که فرموده اند: حريف باخته هميشه با خود در جنگ است و وقتی دشمن از کار وی در شگفت ماندی جوابش بدادی: پيوند دوستی من ازآن پاره می کنم - تا چون گره خورد بتو نزديکتر شوم
در جوانی چون هنری نداشتی به گدايی پرداختی که پيران گفته اند دست بی هنر کفچه گدايی است. پس چون به قدرت رسيدی گدايان را برمسند کارها بگماردی بقول شاعر:
چنان روزی به نادان رساند
که صد دانا درآن حيران بماند
وفور گدايان بر در خزانه خويش را نشانه حمايت مردمی از خود قلمداد بکردی و نشنيدی که قدما گفته اند: حوض را که ساختی قورباغه خود پيدا شدی.
از سياست فقط هارت و پورت يادگرفتی و يکی وی را گفتی و جيم شدی که از مهتری جو دزدی اش را ياد گرفتی.
۳
کار ملک به فرزند کهترخويش ملاگهر مجتبی سپردی و خود به مکيفات روی آوردی، پس شيرازه ملک از هم گسسته واقتصاديان انگشت به دهان ماندی که چرا با وجود خروار خروار ورق سبز که آنرا دلارهای نفتی خواندندی نفوس هر روز بيشتر به افلاس افتادی؟! حاذقان اقتصادی که از عاقبت شورش گشنگان بترسيدی برنامه پنج ساله و پنجاه ساله و پانصدساله تدوين نمودی اما سيدعلی شاه استخاره را خوشتر داشتی و چاپلوسان استخاره او را رهنمودهای داهيانه بخواندند و صدا و سيما شب و روز بناليدی که مملکت گل و بلبل داريم چنانچه گفته اند ده برای که خوب است کدخدا و برارش، پس حاذقان را بيکار نمودی و واعظان را گفتی ايمان خلايق را قوی داريد پس حکيمی اين بيت مولانا بر وی خواند و روبه قبله دراز کشيد که :
گفت شخصی خوب ورد آورده ای
ليک سوراخ دعا گم کرده ای
گويند سياست مداران را سياست نمودی، ميل برچشم دانايان کشيدی و امور را بر کف رمال و جن گير نهادی. پس دو چاه بکندی و فرمان دادی تا خلايق خواسته ها و مشکلات خويش بر کاغذ نوشتی و در چاه انداختی و خود شب جمعه از راه نقبی که بدان چاهها زده بودی همچون ماه نشئه شب بدانجا رفتی، کاتبان آن عريضه ها بر وی بخواندی و او حال بکردی و منتقدان حکومت را گفتی اگر نقدی داشتی سر برآن دو چاه نهيد و آه و ناله خود را به زيرزمين بفرستيد تا روی زمين آلوده نگشته و نفوس از امراض نقد در امان مانند.
۴
آورده اند که به الاغ سواری علاقه وافری داشتی و دستور بدادی طويله های فراوان بساختی و دهاقين را وادار نمود همه جا جو بهر خران بکارند، پس گندم و آرد ناياب شدی و مجبور شدی داستانسرايی خوکفايی نقالان خويش را از ياد برده به قيمت گزاف گندم از کفار خريدی، پس مشاوری او را بگفتی " گزی مطبخ به از صدگز طويله " و تيرباران شدی
نقل است کار رمالان و جن گيران در زمانه وی چنان بالاگرفتی که هر رمال وجن گير يکصد سکرتر داشتی و نعوذبالله با قامپيوتر و فکس و ای ميل که اختراعات کفار بودی به خيل مشتريان خويش وقت بدادندی. جن گيران نيز شب و روز اجنه که هر روز تکثيرشدی را بگرفتی ،در شيشه بکردی و تحويل برادران بازجو بدادندی. گويند تا بدان روز کس نشنيدی که اجنه از بنی بشر اطاعت کنند اما برادران بازجوچنان با ملاطفت در دل آنان رخنه بکردی که جنيان با پای خود به صدا و سيمای سيدعلی شاه رفتی و با زبان خوش اعتراف بر زبان براندی که قصد انقلاب مخملی و براندازی نرم را داشتی.
۵
روايت است در سال آخر حکومت وی نفوس به تنگ آمدی و بر وی بشوريدی پس عابد و زاهد شدی که گفته اند: حاکمان در زمان معزولی – همه شبلی و بايزيد شوند
گويند اعلام کردی که صدای انقلاب مردم را شنيدی اما کفايت نکردی، با خود همی گفت سيد احمد گريان کجاست تا روايت از پدر جعل نمودی و خبرگان را بفريفتی، اما بياد آوردی که پيشتر آرسينيک در موزه احمد گريان ريختی و اورا بنزد پدر بفرستادی. شخصی وی را گفت تنها راه برون رفت و درون رفت مناظره است ، گريست که نه صدايش اعتبار دارد ونه سيمايش! طبيبی پايش بماليدی و اندرزش بدادی که چاره کار مشاوره با دوستان بودی، پيری ناليدی که اگر چاره اين بودی حکومتش برباد رفتی چون دوستی باقی نگذاشتی و وی را اين حکايت گفتی که: روباهی از درد شکم به طبيبی شکايت برد گفت از خاک آن دره که ملوث نکرده باشی خور، روباه تاملی کرد و گفت اگر دارو اين است مرگ من حتمی باشد چه دره پاک باقی نگذاشتی!
پس ناچارا با دشمنان به شور نشست. جنت خواه معروف به ملعونه گفت رحم نبايد کرد وبايد کشت، فرمانده ميمونه که چنان چاق شدی که از در داخل نگشتی گفت بايد نامه نوشتی و فرياد زدی عجل... محموده که با داشتن دکترای ترافيق درچهارراه چکنم گرفتار آمدی دست شاه رابوسيدی و اجازت خواستی شهر به شهرسفرکردی و کيک و سانديس در ميان خلايق بپراگند. مصباح معروف به مقراضه روی پای شاه شيرجه رفتی و آمادگی خويش از برای صدور فتوای قتل رهبران شورش را اعلام کردی، برادر حسين معروف به منفوره گفت قبل از هرچيز بايد اسم بامسمايی بهر شورش پيدا نمودی و آنگاه دنبال راه علاج رفتی. پس جملگی حرف منفوره را بپسنديدی وچاره را دراين ديدی که اعتراضات خلايق را " فتنه " نام نهادی. غافل از آنکه خود شاه و درباريان ساليان سال به فتنه عليه همديگر و خلايق مشغول بودی.
[email protected]