سيمای حقيقی علی خامنه ای، اکبر گنجی
"قرآن محمدی" و "امام زمان به چه کار فقها می آيد؟" نظرات شخصی من است و هيچ ارتباطی با آيت الله صانعی، ميرحسين موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، کليه عزيزانی که در زندان ها اسير مدعی جانشينی امام زمان هستند، اصلاح طلبان، امضا کنندگان بيانيه پنج نفره و...؛ ندارد. سهل است بسياری از آنان به شدت با اين آراء مخالف هستند. در زمان انتشار آن مقالات با افراد مختلفی وارد گفت و گوی مکتوب در اين زمينه شدم و هم چنان به روی نقد ناقدان گشوده هستم
اخبار ۲۰:۳۰ سيمای جمهوری اسلامی ايران، که واقعاً سيمای واقعی جمهوری اسلامی را به نمايش می گذارد، اقدام به پخش گوشه هايی از گفت و گوی من با BBC کرده است [۱] تا به خيال خود، مومنان را تحريک کند. در اين خصوص چند نکته را يادآور می شوم.
۱-- بهتر است ناقدان محترم اصل گفت و گو با برنامه ی "به عبارت ديگر" BBC را ببينند [۲]. گمان ندارم زمامداران جمهوری اسلامی نگران ايمان مردم و دين اسلام باشند. آن چه برای آنان مهم است، فقط و فقط حفظ و دوام قدرت سلطه گرانه بر مردم ايران زمين است. قدرتی که معلول سرکوب مداوم مردم و استفاده ی ابزاری از باورهای اسلامی دينداران است.
۲—قرآن محمدی: در برنامه ی "به عبارات ديگر" ، دو پرسش به ظاهر تحريک کننده از من پرسيده شد. اولی درباره ی قرآن بود. اگر به اصل گفت و گو نگريسته شود، پاسخ من روشن و دقيق بود. به همين دليل سيمای واقعی ولايت مطلقه ی فقيه، بخش مهمی از پاسخ را حذف کرد. پاسخ اين بود، در سنت مسلمين دو خدا وجود دارد:
اولی، خدای فقيهان و متکلمان(خصوصاً اشاعره) است. اين خدا، خدای متشخص انسانوار پادشاه جهان است. به تعبير ديگر،فقها خدايی به صورت پادشاهان دنيوی درست کرده اند. اين خدا، همان کارهايی را انجام می دهد که پادشاهان دارای قدرت مطلقه انجام می داده اند. دوست و دشمن دارد،پيام رسانانی دارد، عصبانی و خشمگين می شود،پارتی بازی می کند، از مردم قرض می گيرد و به آنها بهره می دهد، تنبيه و مجازات(حکم ارتداد، حکم محاربه، حکم شراب خواری، حکم سرقت،حکم سنگسار و...) می کند،دلش به رحم می آيد، فريب کار است،تيرانداز است،قاتل است،به درد سلطه و سرکوب می خورد.
دومی، خدای عارفان و فيلسوفان مسلمان است. آنان از ليس کمثله شیء آغاز می کنند. مدعای آنان اين است: اگر خداوند از هيچ جهتی از جهات شبيه هيچ موجودی از موجودات نيست، شبيه انسان ها و پادشاهان هم نيست. به تعبير مولوی، صورت بخشی به امر بی صورت(خداوند)، کار آدميان است. خداوند صورت بی صورت است. به همين دليل امام محمد غزالی(متوفی ۵۰۵ هجری) به صراحت تمام گفته است:"اصولاً جميع الفاظ زبان وقتی در حق خداوند به کار می روند، مجازی و استعاری می شوند"[۳]. خدای فيلسوفان مسلمان که از جميع جهات و حيثيات واجب الوجود بالذات است، تحريک پذير نيست، برای آن که حرکت از خصوصيات موجودات امکانی است که قوای خود را به فعليت می رسانند. در سنت عارفانه و فيلسوفانه ی مسلمين، هيچ موجودی غير از خداوند وجود ندارد. برای اين که فرض وجود موجودی غير از خداوند، با بی نهايت بودن خداوند تعارض دارد. خداوند "مطلق وجود" است، نه "وجود مطلق". اگر براهين اثبات صانع(خصوصاً برهان صديقين صدرا با تمامی روايت های آن) خدايی را اثبات کنند، آن خدا، خدای غير متشخص يا فراشخصی است. خدای ابن عربی و مولوی و ملاصدرا، چنين خدايی است. علامه ی طباطبايی در فلسفه ی خود از چنين خدايی دفاع می کرد.
من در پاسخ به پرسش برنامه ی "به عبارت ديگر" گفتم چنين خدايی را قبول دارم و به همان معنايی که مولوی و ابن عربی و ملاصدرا مسلمان هستند، مسلمان هستم. ملاصدرا را صدرالمتألهين به شمار آورده اند، اما در عين حال فقها هر سه ی اين بزرگان را تکفير کرده اند. سيمای حقيقی ولی فقيه اين سخنان را حذف کرد تا بتواند علی خامنه ای را نماينده ی زمينی پادشاه آسمان ها قلمداد کند.
۳—امام زمان: مهمترين پرسش "به عبارت ديگر" درباره ی امام زمان بود. سلسله مقالات "قرآن محمدی" و "امام زمان به چه کار فقها می آيد؟ " محدود به دو شرط بود:
۱-۳-- سخنان ما ارتباطی با ايمان گرايان ندارد. ايمان گرايان نيازی به اثبات عقلی باورهای هستی شناسانه ی خود ندارند. سخنان ما ناظر به آن دسته از عقل گرايان مسلمان است که ادعا می کنند تمامی اعتقادات را می توانند با براهين عقلی اثبات کنند.
۲-۳- معرفت، باور صادق موجه (true justified belief)است. کليه ی باورهای اعتقادی مسلمين، ممکن است صادق باشند. ما به صدق و کذب آن مدعيات کاری نداريم. دايره ی بحث ما محدود به دلائل صدق مدعيات است. به تعبير ديگر، ممکن است باوری صادق باشد، اما نتوان با دلائل عقلی آن را اثبات کرد. ابوعلی سينا بر اين باور بود که در عين صادق بودن زندگی پس از مرگ،با دلائل عقلی نمی توان معاد را اثبات کرد. وی در اين زمينه ايمان گرا بود. می گفت: پيامبر صادق از حيات پس از مرگ خبر داده است.
۳-۳- ادعای قرآن محمدی" اين بود و هست که هيچ دليل عقلی ای برای اثبات صدق مهم ترين باورهای اعتقادی مسلمين وجود ندارد، همين وبس. اگر اين سخن کفر آميز است، بوعلی سينا به جهت نامدلل فرض کردن معاد، کافر است. درباره ی وجود امام زمان،مدعای ما به شرح زير بود و هست:
۱-۳-۳- شيعيان از زمان رحلت امام يازدهم تاکنون حتی يک دليل عقلی برای اثبات صدق وجود امام دوازدهم ارائه نکرده و نمی توانند اقامه کنند. اگر چنين دليلی وجود داشت يا می توانست وجود داشته باشد، به جای تکفير اين و آن،آن دلائل عرضه می شد. روحانيت شيعه ۱۲ قرن است که به نام امام زمان از شيعيان وجوهات دريافت می کند، اما با خيال آسوده آن وجوهات مصرف می شود بدون آن که اندکی وقت صرف اقامه برهان برای اثبات صدق موجود مقدسی شود که به نام او از دسترنج مردم ماليات می گيرند.
۲-۳-۳- بحث های تاريخی درباره ی وجود فرزند امام يازدهم، بحث هايی است که به اثبات وجود امام زمان منجر نمی شود. برای اين منظور کافی است به کتاب محققانه ی استاد ارجمند حسين مدرسی طباطبايی- تشيع در فرايند تکامل- رجوع شود.
۳-۳-۳- حتی اگر کسی وجود امام دوازدهم را انکار کند، و ائمه ی شيعيان را "علمای ابرار" به شمار آورد، نه دارای علم غيب و معصوم و واسطه ی فيض،مدعايی الحادی و ارتدادی ارائه نکرده است. اولاً: يک ميليارد مسلمان سنی مذهب وجود دارد که چنين باوری دارند. ثانياً: آيت الله خمينی باور به خداوند و نبوت پيامبر گرامی اسلام را تنها شرط مسلمانی به شمار می آورد،نه چيزی ديگر.ثالثاً: مستندات تاريخی نشان می دهد که خود ائمه و شيعيان اوليه چنين باوری داشتند، يعنی ائمه را علمای ابرار به شمار می آوردند، نه دارای علم غيب، معصوم و واسطه ی فيض.
۴-۳-۳- چرا فقها تا اين ميزان بر سر امام زمان حساس هستند؟ دليل آن روشن است. آنان قرنهاست با استناد به وجود چنين موجود مقدسی از مردم وجوهات دريافت می کنند و طی ۳۱ سال اخير، به نام او بر مردم حکومت می کنند و به نام او زندان و شکنجه و اعدام می کنند. مگر پرسنل وزارت اطلاعات را "سربازان گمنام امام زمان" نمی نامند؟ مگر همان سربازان گمنام امام زمان فروهر و همسرش را به کارد سلاخی نکردند؟ مگر علی خامنه ای را جانشين امام زمان قلمداد نمی کنند؟ مگر علی خامنه ای بر گنبد اما زمان بيرق خشونت بر نيفراخته است؟ بحث امام زمان بسيار مهم است. برای ان که با "قدرت" و "ثروت" ارتباط دارد. صدها کتاب نافی خدا در ايران منتشر می شود و حساسيتی برنمی انگيزد. اما امام زمان موضوع ديگری است. سلسله مقالات "امام زمان به چه کار فقها می آيد؟ " به طور مبسوط به اين موضوع پرداخته و نشان داده است که خود ائمه و شيعيان اوليه چه تصوری از آنان داشته اند.
۴- نتيجه: "قرآن محمدی" و "امام زمان به چه کار فقها می ايد؟ " نظرات شخصی من است و هيچ ارتباطی با آيت الله صانعی، مير حسين موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، کليه ی عزيزانی که در زندان ها اسير مدعی جانشينی امام زمان هستند،اصلاح طلبان، امضا کنندگان بيانيه ی پنج نفره و...؛ ندارد. سهل است بسياری از آنان به شدت با اين آراء مخالف هستند. در زمان انتشار آن مقالات با افراد مختلفی وارد گفت و گوی مکتوب در اين زمينه شدم و هم چنان به روی نقد ناقدان گشوده هستم. در خصوص ضرورت يا عدم ضرورت اين مباحث، دو ديدگاه متعارض وجود دارد. اولی، پروژه ی گذار به دموکراسی هيچ نيازی به پروژه ی نوانديشی دينی ندارد. دومی، در يک جامعه ی دينی، با حکومت مدعی دينی بودن،اصلاح دينی(نوانديشی دينی)، يکی از ارکان گذار به نظام دموکراتيک ملتزم به حقوق بشر است. مطابق رويکرد اول، نوانديشی دينی از نظر سياسی- اجتماعی(نه الهياتی) بی فايده و وقت تلف کردن است. اما مطابق رويکرد دوم، نوانديشی دينی از نظر سياسی- اجتماعی، ضروری و يکی از پيش شرط های گذار به دموکراسی در جامعه ای چون جامعه ی ايران است.
اکبر گنجی
۲۸ دی ماه ۸۸، نيويورک
پاورقی:
۱- رجوع شود به لينک: http://balatarin.com/permlink/2010/1/17/1918609
۲- رجوع شود به لينک:
http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2008/12/000000_ptv_hardtalk.shtml
۳- امام محمد غزالی، احياء علوم الدين، ج ۴، ربع منجيات، کتاب التوحيد و التوکل،ص ۲۵۵-۲۵۴ .