چهارشنبه 30 دی 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مبارزه غيرخشونت‌آميز: عمل‌گرايانه نه متعصبانه‌! گفتگوی دويچه وله با مهرداد مشايخی

مرز پرهيز از خشونت کجاست؟ آيا دفاع شخصی نيز خشونت است؟ کجا مجاز به استفاده از خشونت هستيم؟ دکتر مهرداد مشايخی استاد جامعه‌شناسی سياسی دانشگاه جرج تاون واشنگتن می‌گويد عدم خشونت را نبايد متعصبانه ترويج کرد.
عاشورای امسال نقطه عطفی در جنبش اعتراضات مردمی در ايران بود. نقطه‌ عطفی که با جلوه‌هايی از خشونت همراه بود. انتشار تصاويری از پرتاب سنگ و آجر، محاصره نيروهای انتظامی و حمله به لباس شخصی‌ها از سوی مردم، بسياری را نگران به خشونت کشيده شدن مبارزاتی کرد که تا آن زمان هيچ رنگی از خشونت نداشت.
از سوی ديگر صداهايی نيز برخاست مبنی بر اينکه آنچه رخ داد نه خشونت که دفاع بود و اين ميزان استفاده از روش‌های غيرمسالمت‌آميز برای يک جنبش مدنی مجاز است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


دکتر مهرداد مشايخی جزو اين گروه است. او معتقد است جمهوری اسلامی ايران با دولت امريکا در زمان مبارزات ضدنژادپرستی سياهان و نيز دولت انگليس در دوره مبارزات استقلال هند تفاوت دارد و به همين دليل نبايد در مبارزه با اين حکومت، جزم‌انديشانه تنها بر طبل عدم استفاده از هرگونه خشونت کوبيد.

دويچه‏وله: آقای دکتر مشايخی، کسانی که قربانی خشونت و سرکوب هستند، تا چه حد از نظر اخلاقی مجازند که متقابلاً در مقام دفاع، از خشونت استفاده کنند؟
دکتر مهرداد مشايخی:
پاسخ به اين سؤال به طور مجرد و عمومی دشوار است؛ به شرايط مشخصی که خشونت در آن صورت می‏گيرد، هم‏چنين به زمينه‏های فرهنگی، اجتماعی و سياسی جامعه در آن مقطع مشخص و ميزان خشونت اعمال شده بستگی دارد. به طور کلی و مجرد نمی‏توان پاسخ داد.
به هرحال در تمام جوامع، دولت‏ها دستگاه کنترل سرکوب و خشونت را در دست دارند و آن‏ها را به‏کار می‏برند. در جوامع دمکراتيک به ندرت يا کم‏تر، در جوامع غيردمکراتيک به صورت روش اصلی برای کنترل مردم.
طبعاً اگر اعتقادی به روش‏های غيرخشن باشد، زمانی که مبارزه‏ی اجتماعی و جنبشی در کار است، اين اعتقاد بايد راهنمای عمل باشد. به نفع قربانيان ‏ يا به نفع کل آن مجموعه است که خطوط قرمزی رعايت شود. به خاطر اين که خشونت، خشونت می‏آورد و انتقام‏گيری به شکل خشن، به خشونت دامن می‏زند.
اما در عين حال در اين بحث هم مانند هر بحث ديگری شرايط زمانی و مکانی و ميزان و کمیَت اعمال خشونت مورد بحث است. هم‏چنين بحثی وجود دارد که خشونت به اصطلاح در حوزه‏ی خاکستری قرار دارد، يعنی قابل تفسير است که اساسا چه چيزی را خشونت می‏‏ناميم.

در جنبش‏های مدنی دست‏کم دو نمونه يا شايد هم بيشتر از مبارزات غير خشونت‏آميز مسالمت‏آميز و موفق داشته‏ايم؛ يکی مبارزات سياهان به رهبری مارتين لوترکينگ در امريکا و ديگری مبارزات مردم هند به رهبری گاندی برای استقلال اين کشور که می‏توان گفت جنبش‏هايی کاملا غيرخشونت آميز و موفق بودند. آيا ممکن است اين دو الگو را عيناً در مورد ايران کنونی به کار بست و مردم را به شدت، همان‏طور که گاندی و مارتين لوترکينگ می‏گفتند، از هرگونه اعمال خشونتی برحذر داشت؟
نکته‏ی من هم دقيقاً همين‏جاست؛ اولا بايد در ارتباط با مبارزات غير خشونت‏آميز به اين مساله توجه داشت که مانند هر بحث ديگری نبايد از آن يک ايدئولوژی و يا دگم ساخت. در آخرين نوشته‏‏ام، «بدفهمی‏هايی در باره‏ی مبارزات غير خشونت‏آميز» نوزده بدفهمی در اين مبارزات را به نقل از کتاب کورت شاک (Kurt Schock) که در اين زمينه قلم می‏زند، آورده‏ام که در آن‏ها هم بر اين نکته تاکيد شده است.
بايد به اين مساله هم توجه کرد که در عين حال که مبارزه‏ی غير خشونت‏آميز در کشوری مانند ايران بهترين روش است، در برخی از کشورها هم شکست خورده است. نمونه‏های موفق آن بيشتر است، اما نمونه‏های شکست آن هم وجود دارد. مانند جنبش مدنی برمه و يا مبارزات دانشجويان در چين. يعنی جنبش‏هايی که به روش‏های غيرخشن روی می‏آورند، الزاماً و اتوماتيک به پيروزی نمی‏رسند.
در مورد ايران، با توجه به تفاوتی که ميان ايران امروز با هند دوره‏ی گاندی و امريکای دوره‏ی مارتين لوترکينگ وجود دارد، بايد توجه داشت که در هر دوی آن مبارزات، دستگاه سرکوب در دست دولت‏هايی بود که به نوعی دمکراتيک خوانده می‏شدند. اين دولت‏ها مجبور به رعايت يک سری معيارها بودند و يا دست‏کم افکار عمومی برايشان مهم بود. در حالی که در جمهوری اسلامی اين‏طور نيست. برای اين حکومت افکار عمومی اهميتی ندارد و در راه اعمال خشونت هم بسيار فراتر می‏رود.
بنابراين به نظر من، بايد کمی در جزييات و ظرايف اين بحث تجديدنظر شود و ما برخی از اشکال مقاومت را که هدف آن ازکار انداختن دستگاه سرکوب يا بيکار کردن دستگاه سرکوب است، جزو خشونت به حساب نياوريم.

آن وقت اين نگرانی وجود نخواهد داشت که هر روز بر تعداد مواردی که ما از گردونه‏ی ’’خشونت‘‘ خارج می‏کنيم و در گردونه‏ی ’’مقاومت‘‘ قرار می‏دهيم، افزوده شود و دامنه‏ی خشونت هر روز گسترده‏تر شود؟
برای اين می‏توان مرزهايی را قرار داد. به نظر من، هرگونه برنامه‏ريزی تهاجمی بر عليه نيروهای سرکوب که مردم بخواهند تهاجم کنند و اين نيروها را مجروح کنند بايد خط قرمز باشد. يعنی مجاز نيست که ما از اين خط عبور کنيم.
ولی در شرايطی که مردم مورد حمله قرار می‏گيرند، وقتی مثلا باتوم مامورين را از دست آن‏ها درمی‏آورند يا موتورسيکلت‏شان را از کار می‏اندازند، يا بدون اين که مجروحشان کنند يا قصد مجروح کردنشان را داشته باشند، کارايی‏شان را کم می‏کنند، بايد مرز را اين‏جا قرار داد.
به نظر من، در جامعه‏ای که حکومت‏اش هيچ‏گونه مرزی قائل نيست، تفسيرهای بسيار افراطی از عدم خشونت و تبديل آن به يک اصل اخلاقی، کم‏تر مفيد است. نگاه کردن به مبارزه‏ی بدون خشونت، به صورت پراگماتيک و مؤثر، برتری دارد به اين که آن را به صورت اخلاقی ببينيم.

بحثی هست که شما در مقاله‏ی آخرتان هم به آن اشاره کرده‏ايد و آن رابطه‏ای است که ميان اين ميزان از استفاده از خشونت و يا مقاومت با راديکاليسم سياسی وجود دارد. آيا با اين عمل‌گرايی‌ای که شما به آن اشاره کرديد، اين نگرانی وجود ندارد که يک جنبش مسالمت‏آميز به طرف يک راديکاليسم سياسی برود؟
راديکاليسم سياسی هيچ‏گونه ارتباطی با شيوه‏های برخورد −خشن يا غيرخشن− ندارد. اين‏ها دو مقوله‏ی متفاوت هستند که متاسفانه در ادبيات سياسی ايران بسياری به غلط هردو را با هم مخلوط می‏کنند و آن دو را معادل هم به‏کار می‏برند.
راديکاليسم سياسی به معنای مواضع و گفتمان سياسی راديکال است. سرنگونی يا انقلابی‏گری به مفهوم مواضع‏ سياسی يا برخورد با دولت و اين که به طور ضربتی بخواهيد کنارش بگذاريد، به راديکاليسم سياسی برمی‏گردد.
ولی بحث مبارزات غيرخشن، بحث روش است و الزاما ارتباطی به مواضع سياسی ندارد. يعنی يک انقلابی، کسی که مواضع سياسی راديکال دارد، می‏تواند به مبارزات غيرخشن اعتقاد داشته باشد. فردی هم که رفرميست و اصلاح‏طلب است، می‏تواند به مبارزات غيرخشن معتقد باشد. دليل هر دوی آنان هم می‏تواند اين باشد که با توجه به ارزيابی از شرايط به اين نتيجه برسند که اين نوع مبارزه در برابر حکومتی که تمايل دارد بازی را به خشونت بکشاند، مؤثرتر است.
بنابراين من اين دو حوزه را کاملا از هم مجزا می‏کنم و راديکاليسم سياسی را با بحث روش خشن يا غيرخشن، مرتبط نمی‏بينم.

مصاحبه‌گر: ميترا شجاعی
تحريريه: بهمن مهرداد


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016