گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
30 آذر» کشاکش جناحها نظام را به کدام سو میبرد؟ گفتوگوی فرنگيس حبيبی با علی افشاری و علیرضا نامورحقيقی، راديو بينالمللی فرانسه
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! عليه تجديدنظرطلبی در جنبش سبز، دامون افضلیجنبش سبز در مقامِ فراگيرترين، مهمترين و سياسیترين جنبش اجتماعیِ ايرانِ بعدِ انقلاب، در فردای عاشورا و روزهای بعدِ آن بيشتر از آن که نياز به تغيير جهت و راديکاليسمی بيشتر داشته باشد، محتاج روشها، تاکتيکها و استراتژیهای خلاقانهای است که تداوم و استمرار آن را حفظ و تضمين کند. اهميتِ استمرار جنبش و اولويتش بر راديکاليسمِ آن در مقطع کنونیِ مبارزه، به نظر من، نه انتخابی دلبخواهی و شخصی که از الزامات و وفاداری به آکسيومهای عامِ جنبش ناشی میشودمقدمه: دو نوشتهی «کنش مهارناپذير و اضطرابِ مغاک/ رئوف طاهری» (سايت جرس) و «کندوکاوی پيرامون خشونت سياسی/ علی افشاری» متونی هستند که از يک گفتارِ فکریِ سابقاً مشترک (روشنفکری دينی) به مسئلهی خشونت در فردایِ عاشورای ۸۸ پرداختهاند. اما علیرغم اين اشتراکِ قبلی، تداوم و امتدادِ ايدهها و موضعگيریهای کنونیِ اين دو نوشته از آن سنتِ فکریِ مشترک، منشعب شده و به قدر خود، دو جايگاه يا دو موضع فکری را تعیّن میبخشند: يکی موضع داخل، موضع خيابان و ديگری موضع بيرونی که قضايا و حوادث را از فاصلهای امن رصد میکند. همين فاصله، خود، مبين مهمترين تفاوتِ سياسی اين دو متن و موضعگيری است: تفاوتی حتا بنيادیتر از آن چيزهايی که طرح میشود. چيزی که برای يکی جزيی از هستی روزمرهاش است و برای ديگری، حداکثر، خبرهايی از «ميهن تلخ». *** مهمترين ويژگی نوشتهی آقای افشاری راهدادن به تحليل انضمامیِ «خشونت» با رجوع به وضعيتِ خاصِ پيکارهای سياسیِ موجود و امتناع از تاييد و يا ردِ پيشينیِ کاربردِ آن است. به بيان ديگر نکتهی مهم در بحثِ خشونت چيزی نيست مگر اين نکته که رويکردِ پيشينی به اين مقوله و تجويز يا عدمتجويزِ آن اشتباهی است هم تئوريک/تاريخی و هم سياسی. ردِ پيشينی خشونت، بیاعتنا به شرايطِ انضمامی هر موردِ تاريخیِ خاص، طبيعتاً به نوعی کلیگويی، فرصتسوزی و نهايتاً گونهای محافظهکاری نقابدار راه میبرد.* اما از قضا نکتهی اصلی اين است که نوشتهی آقای افشاری نهايتاً در خصوصِ برههی تاريخی و حساسِ کنونیِ ايران از اين کار عاجز است و هرچند در مثالهايی که آوردهاند اين «تحليل انضمامی وضعيتِ انضمامی» گوشزد شده اما دربارهی خودِ ايران چنين چيزی لحاظ نمیشود. به بيان ديگر بحثِ خشونت از جايگاهِ تاکتيک سياسی و در ارتباط با ديناميسم، محدوديتها و امکاناتِ جنبش سبز از يکسو و از سوی ديگر مختصات و توانِ نيروهای سرکوبگر و هارِ دولتی طرح نمیشود. بحث خشونت در نزدِ آقای افشاری هنوز هم فرصتی است برای طرح چکيدهی نظراتِ مختلف در بابِ آن و دفاعی اخلاقی از مقاومتِ "محکم" مردم در روز عاشورا و نه احياناً فکر کردن بر اساس الزامات، تأثيرات و تبعاتِ آن بر پيکارهای سياسیِ مردمان در روزهای بعد. کل چيزی که آقای افشاری طرح کردهاند چيزی نيست مگر اين نکته که خشونت، بعضی وقتها، مهارکنندهی خشونتِ افسارگسيختهی دولتی است و از اين حيث نبايد آن را به کلی کنار گذارد. بله! اما مسئلهی اصلی ما، مسئلهی اصلی کسانی که در ايران و در چند ماهِ بعدِ انتخابات به خيابان آمدند و حتا آنها که نيامدند، حقيقتاً اين است؟ و آيا اينکه آقای افشاری تنها به روز عاشورا و نه روزهای سختِ فردا میپردازند تصادفی است؟ يا اينکه برآمده از محدوديتِ ساختاری موضع ايشان است؟ موضعی که بالاجبار اضطرارِ روزهایِ بدِ فردا برايش مفهوم و ملموس نيست. کار دشوار، دقيقاً، چيز ديگری است: قرار دادنِ مسئلهی خشونت در متنِ الزامات، مصائب و امکاناتِ جنبش سبز، بر اساس «تداوم» و نه احياناً راديکاليسمِ آن. جنبش سبز در مقامِ فراگيرترين، مهمترين و سياسیترين جنبش اجتماعیِ ايرانِ بعدِ انقلاب، در فردای عاشورا و روزهای بعدِ آن بيشتر از آن که نياز به تغيير جهت و راديکاليسمی بيشتر داشته باشد، محتاج روشها، تاکتيکها و استراتژیهای خلاقانهای است که تداوم و استمرار آن را حفظ و تضمين کند. اهميتِ استمرار جنبش و اولويتش بر راديکاليسمِ آن در مقطع کنونیِ مبارزه، به نظر من، نه انتخابی دلبخواهی و شخصی که از الزامات و وفاداری به آکسيومهای عامِ جنبش ناشی میشود. جنبش سبز اگر که تاکنون از بلايا، دسيسهها و توحشِ زورِ حاکم جان به در برده به لطفِ چيزی نبوده مگر مدد گرفتن از ريشهها، خلاقيتها و اصولِ خود. با عطف توجه به همينها است که میتوان چنين نوشت که: خشونت صرفاً به واسطهی پيامدها، اثرات و تبعاتش است که بايد موشکافی شود نه احياناً بر اساس روشنگریهایِ تاريخی_تئوريکِ از سر حوصله. اينها، يعنی تاکيد بر تأثير پيامدهای خشونت (کاملاً واضح است که خشونتِ دولتی) بر استمرار جنبش سبز و عطفِ توجه به اين نکته بر اساس خاستگاهها و آکسيومهای جنبش سبز، دو نکتهی اصلی و به غايتِ مهم مقالهی آقای طاهری هستند که متاسفانه در هياهوهایِ بعضاً نامسئولانهی روزهای اخير چندان به گوش نرسيد. نکتهی مهمی که میشود از مقالهی آقای طاهری استنتاج کرد اين است که تداوم جنبش سبز، فینفسه، به معنای حفظِ راديکاليسمِ آن نيز هست. رجوع به ريشهها و خاستگاههای اين جنبش معنايی ندارد جز تلاش برای «تکرار» ۲۵ خردادِ هشتاد و هشت و رخداد ۲۵ خرداد بهواقع چيزی نبود مگر خودِ محققشدنِ آرمانها و ايدهها جنبش مردم و نه احياناً وسيلهای برای رسيدن به آنها. با توجه به اين نکات نهايتاً مسئلهی خشونت را میتوان چنين طرح کرد: گرفتارشدن در دامِ پهنشده در فردای عاشورا (و نه خودِ عاشورا) از حيث تدوام و وفاداری به آکسيومهای عامِ جنبش سبز مستلزمِ چه هزينههايی است و اساساً به چه معناست؟ مسئله دقيقاً فردا و فرداهای بعدِ عاشورا است و نه دفاع مردان و زنانِ کوچه و خيابان از شرافت، آزادی و انسانيتِ همهی ما. مسئله اين است که اين چطور بايد پيچ تند را از سر گذراند و نه هراس از مواجهه با آن. و اين نکتهی بسيار حساسی است که برجستهشدن احتمالی آن را، آن هم در متن سکوتِ عامِ روشنفکری ايران در داخل، مديون نوشتهی «کنش مهارناپذير و اضطرابِ مغاک» هستيم. بحث در اينجا به چارچوبی ارتباط پيدا میکند که درست فرداهایِ عاشورا، پيکارهای سياسی در دل آن اتفاق میافتند: اينکه زمين بازی را خودِ ما چيدهايم و يا اينکه در زمين آنها، بازی خواهيم کرد؟ از همين جايگاه و در کنارِ مردان و زنانِ کوچه و خيابان است که بايد به خشونتهای احتمالی، تحميل آن، بسط و تشديدش و چگونگی مقابله با آن فکر/عمل کرد و از قضا اين همان کار دشواری که سراپا از تخيلات و توهماتِ فانتاستيک بری است: همهی آن کسانی که صبح عاشورا انتخاب کردند که به خيابان بروند و حتا آنها که انتخاب نکردند، دقيقا همينها هستند که بايد به خشونت فکر کنند و در برابرش منعطف و تيز باشند: خشونت ديگر مسئلهای بر رویِ کاغذ نيست. خشونت در همان زمينی است که بر آن میدوند، در همان هوای آلودهای است که تنفسش میکنند و در همان زخم مهلکی است که بر بدنشان حک میشود؛ آری همينها هستند که در اوج شهامت و شرافتشان، در وسط خيابان، شايد تصميم بگيرند که تسليم خشونت نشوند، آن را به زانو درآورند و عملاً بحثش را تمام کنند. و همهی حرف بر سر آن است که بايد و نبايدها، ترس و لرزها و اگرهای مبارزه و خشونتِ احتمالی آن، درست، از موضع همين مبارزانِ بینام و نشانِ خيابانهای ايران است که بايد طرح شود و به پاسخ برسد و نه از مأمنِ امنِ بيرون و يا صفحاتِ خموش کتابهایِ دست چندم. خيرهشدن در مغاک، همانطور که نيچه گفته بود، اين خطر را به همراه دارد که مغاک نيز به جانمان نگاه دوزد و اين همان هراسی است که از بيرون و از فاصلهی مطمئن تصاوير تلويزيونی، اساساً، مفهوم نيست و تجربه نمیشود و جفای بزرگی است اگر اين اتهام و درشتی را آسان خرج کنيم. دامون افضلی پانويسها: Copyright: gooya.com 2016
|