یکشنبه 18 بهمن 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پاورقی‌های مقاله "استراتژی‌های متعارض انقلاب ۵۷ و جنبش سبز" نوشته اکبر گنجی

[اصل مقاله را با کليک اين‌جا بخوانيد]

پاورقی ها:
۱- مقاله ی حاضر، سومين بخش سلسله مقالات "تأملاتی پيرامون استراتژی و تاکتيک ها" است. دو قسمت اول و دوم به قرار زيرند:
"جنبش سبز به کجا می خواهد برود؟ ".
"فروپاشی رژيم يا فروپاشی جنبش؟ ".
۲- ... ، "اسلام واقعی که بت می شکند،نه آن که بت می آفريند"،ايرانشهر، شماره ۸ ، ۲۴ آذر ۱۳۵۷ .
۳- به عنوان مثال به چند نمونه ی زير بنگريد:
"سلام اينجانب را به رؤسای محترم ارتش برسانيد، و به نيروهای زمينی، دريايی و هوايی پس از تحيت و سلام بگوييد ايران کشور شماست و ملت ايران ملت شماست؛ به ملت بپيونديد. من می ‏دانم بسياری از شما به ملت و کشور اسلام وفادار هستيد و از اين کشتارها و غارتگريهای شاه خائن و بستگانش و جنايتکاران بين المللی ناراحت هستيد"(سخنرانی ۴/۸/۵۷). "برای افسران جوان پيام فرستادم که به صف ملت بپيوندند که ما آنان را از يوغ مستشاران نظامی نجات داده و با آغوش باز پذيرايی می ‏نماييم. افسران محترم جوان از مقابله خصمانه با برادران و خواهران خود جداً احتراز کنند و با آنان در صف واحد که خواست اسلام است درآيند. از ملت محترم تقاضا می ‏کنم از سربازان و افسرانی که به آنان پيوستند يا می‏پيوندند، به بهترين وجه- با حفظ جهات امنيتی- نگهداری و کمک نمايند"(پيام ۲۱/۹/۵۷). "ما ارتش لازم داريم، احترام به ارتش می ‏گذاريم. ما طبقه جوان ارتش را، صاحب منصبان جوان ارتش را برايشان احترام قائل هستيم. در طبقه بالاتر هم اگر چنانچه يک صاحب منصب يا چند صاحب منصب صحيح پيدا شد، آنها هم محترم هستند"(سخنرانی ۱۷/۱۰/۵۷ ).
۴- غلامحسين ساعدی، "ديگر جواب گلوله گل نيست"،ايرانشهر، شماره ۷ ،۱۷ آذر ۱۳۵۷ .
۵- به عنوان نمونه به پيام فوری او خطاب به مردم در ۲۳/۱۰/۵۷ بنگريد:
"می ‏خواهند به مجرد رفتن شاه دسته‏هايی از مزدوران و اشرار را وادار کنند که به اسم ملت مسلمان حمله به ارتش و سربازها و شهربانيها و ديگر مؤسسات دولتی و نظامی کنند و با تبليغاتی که برای نيروهای نظامی و انتظامی کرده‏اند، به عنوان دفاع، آنان را به قتل عام مردم بی‏دفاع وادار نمايند. بدخواهان که می‏ خواهند برای چپاول بيشتر مال ملت شاه خائن را حفظ و يا برگردانند، از يک سو در بين سربازان و نظاميان و ساير قوای انتظامی دست به اشاعه دروغ می‏ زنند که ملت می ‏خواهد همه شما را از بين ببرد؛ و از سوی ديگر اشرار و اجيرانی را به اسم ملتْ وادار به هجوم به دستگاههای نظامی و انتظامی می‏ کنند تا ملت را در مقابل نيروی ارتش و انتظامی قرار داده و نتيجه مطلوب خود را بگيرند. من به ملت شريف و جميع جناحهای قوای نظامی و انتظامی، به حکم تکليف الهی و ملی، هشدار می‏دهم که: با بيداری و شجاعت اخلاقی، يکی ديگر از آخرين توطئه‏ها را خنثی کنيد. مردم موظفند به نيروهای انتظامی و ارتش با برادری و مهربانی رفتار کنند و اگر اشراری قصد حمله به آنان را داشتند از برادران خود دفاع کنند".
فردای صدور اين پيام،در سخنرانی ديگری همان موضوع را دوباره تکرار کرد و گفت:
"اين طور نيست که ملت ما با ارتش مخالف باشد؛ با صاحب منصبها، با درجه دارها، با افسرها. اينها همه برادرهای ما هستند. قوای انتظامی بايد باشد و ما آنها را با آغوش باز، برادرانه آنها را می‏ بوسيم...شما ارتش شاه نيستيد، شما ارتش ملت هستيد...[می خواهند] به اسم ملت و هجوم کنند به ارتش و به‏ ارتشيها بگويند ملت می‏ خواهند شما را بکشند، ارتشيها را در مقابل اينها وادارند...يک عده‏ای را تحريک کنند بياورند که اينها هجوم کنند طرف شهربانيها و طرف پايگاهها و ستادها و طرف اينها هجوم کنند، به آنها بگويند که، به آنهايی که بی‏اطلاعند بگويند که اعليحضرت که رفت، ملت می ‏خواهد شما را قتل عام کند...صاحب منصبها و افسرها و سربازها و ارتشيها خيال نکنند، يا شهربانيها، همه، ژاندارمريها، خيال نکنند که ملت با اينها دشمن است؛ ملت نه با ژاندارمری مخالف است، نه با شهربانی مخالف است، نه با هيچ کدام از اينها. نه با ارتشی مخالف است، نه با نظاميها مخالف است- اينها همه از خود ملت هستند، ملت هم از آنها"(سخنرانی ۲۴/۱۰/۵۷).
۶- در مقاله ی "خدا مرده است، زنده باد دولت"، سه چهره ی متفاوت آيت الله خمينی را توصيف و تبيين کرده ام. رجوع شود به متن کامل اين مقاله در وبسايت بی. بی. سی:
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/01/100119_l11_ganji_republic_main.shtml
و گويا نيوز: http://news.gooya.com/politics/archives/2010/01/099445.php
آيت الله خمينی در پاريس،نظام سلطانی را رد می کرد و نظام جمهوری را امری عقلايی معرفی می کرد که تصورش موجب تصديقش می شود. به عنوان نمونه او در ۲۲ آبان ۵۷ گفته است:
"بايد مردم خودشان يکی را تعيين کنند که او دخالت کند در امورشان؛ هر وقت او را نخواستند، بگويند برو گم شو...سلطنت اين طوری است که يک کسی که سلطان شد ديگر هست او. يک همچو آدمی هر چه خلاف بخواهد بکند دستش باز است. خوف اين را ندارد که عزلش بکنند؛ عزلی توی کار نيست! هست او تا آخر. اما اگر بنا باشد که يک نفر آدم را پنج سال، ده سال، هشت سال بگويند که شما بيا در اين مملکت رئيس جمهورْ باش، کارهای مملکت را اداره بکن، خود مردم آزاد يکی را تعيين بکنند، اين آدم هر چه هم بد باشد فکر خودش هست لا اقل...بايد اختيارْ دست مردم باشد. اين يک مسأله عقلی [است‏]، هر عاقلی اين مطلب را قبول دارد که مقدرات هر کسی بايد دست خودش باشد...چه طور می ‏شود مقدراتش را مردم دست يک همچو آدمی بدهند که هر کاری دلش می‏ خواهد بکند...در جمهوری حق [از آن] مردم است... نه، تو غلط کردی برو سراغ کارت! مسأله مردمی است. مسأله، به حَسَب حقِ مردم، مردمی است...هر عاقلی اگر تصور مطلب را بکند تصديقش را می ‏کند که يک همچو رژيمی اصلًا درست نيست؛ بايد اختيار دست خود مردم باشد.هر کسی مقدراتش دست خودش است...رئيس جمهور معنايش اين است که مقدراتْ دست خود مردم است. مردم الآن می ‏خواهند قرار می‏ دهند يک کسی را رئيس جمهور، بعد از پنج سال ديگر تمام می ‏شود عملش؛ يکی ديگر را قرار می‏ دهند، بعد يکی ديگر قرار می ‏دهند".
۷- به عنوان نمونه به چند مورد زير بنگريد:
"ان شاء اللَّه همه دست به دست هم بدهيم و اين سد را بشکنيم؛ اين سدی که جلويش سد محمد رضا شاه است، عقبش سد کارتر"( ۲۹/۷/۵۷). "الآن وقت اين است که همه دست به هم بدهيم و اين ريشه را قطع بکنيم، و دنبالش ريشه‏های ديگر [را] هم قطع بکنيم"(۲/۸/۵۷). "اينها خواسته‏اند که شما را، همه را، از هم متفرق کنند. هر کس را با يک اسمی، هر کس را با يک جوری می‏ خواهند از اسلام و از مسلمين جدا بکنند و بعد هر کاری دارند بکنند"(۷/۸/۵۷). "همه در همه اطراف مملکت يکصدا دارند می ‏گويند ما حکومت اسلامی می ‏خواهيم، اين معنی لا تجزيه است؛ اين معنی اين است که همه يک چيز می‏ خواهند. تجزيه معنايش اين است که يک دسته يک چيزی را بخواهند و يک دسته يک چيز، يک دسته يک چيز ديگر...همه مردم که الآن دارند فرياد می ‏کنند که ما حکومت اسلامی می ‏خواهيم، معنايش اين است که تجزيه نمی‏ خواهيم...وقتی بنا شد يک ملتی همه‏اش حکومت اسلامی بخواهد، اين ديگر تجزيه بردار است"(۲۴/۸/۵۷). "رمز پيروزی شما وحدت کلمه [است‏] و اينکه همه‏ تان يک مطلب را می ‏خواهيد: نبودِ شاه که نيست ان شاء اللَّه، نبودِ رژيم که نيست. ان شاء اللَّه؛ نبودِ دولت غاصب که نيست ان شاء اللَّه؛ ايجاد حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی که خواهد بود ان شاء اللَّه"(۱۴/۱۱/۵۷). "بايد همه در صف واحد به مبارزه ادامه دهند، در صف واحد به نهضت ادامه دهند...همه با هم، هم کلمه بايد بشويم"(۱۷/۱۱/۵۷). "بايد همه با هم دست به هم بدهند. اگر ان شاء اللَّه همه دست به هم دادند، اين مملکت از اين آشفتگی خارج می‏ شود. چنانچه ديديد که همه دست به هم داديد و بحمد اللَّه بر قدرتهای دنيا غلبه کرديد"(۱۷/۱۱/۵۷). "اسلام فرموده است: وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لَا تَفَرَّقُوا همه با هم دست به هم بدهيد و اعتصام به حبل خدا بکنيد و برای خدا اجتماع کنيد، و تفرقه نباشد در کار؛ از تفرقه بترسيد؛ همه ‏مان...همان طور که اسلام فرموده است که همه برادريد: إِنَّمَا المؤمِنونَ إِخوَةٌ برادرند همه، همان طور که اسلام دستور داده که شماها برادريد با هم، بايد به برادری رفتار کنيد. يعنی اگر دو تا برادر را يک کسی به آنها حمله بکند، دوتايی با هم آن را دفع و نابود می ‏کنند"(۲۸/۲/۵۸).
۸- سخنرانی ۵/۹/۵۷ .
۹- سخنرانی ۴/۸/۱۳۵۷ .
۱۰- سخنرانی ۳/۱۰/۵۷ .
۱۱- سخنرانی ۲۳/۲/۵۸ .
۱۲- سخنرانی ۱/۱۱/۵۷ .
۱۳- سخنرانی مورخ ۱۱/۱۲/۵۷ .
۱۴- مصاحبه با خبرنگاران روزنامه ی کيهان و اطلاعات در ۳/۱۱/۵۷.
۱۵- سخنرانی در جمع نويسندگان در ۲۹/۱۱/۵۷ .
۱۶- پيام ۹/۱۲/۵۷ خطاب به ملت.
۱۷- سخنرانی ۱۰/۱۲/۵۷ .
۱۸- پيام به زائرين بيت الله الحرام، آبان ۱۳۵۸ .
۱۹- در جستجوی راه از کلام امام (دفتر دهم) (تهران: اميرکبير ۱۳۶۲) ص ۴۳۵ .
۲۰- صحيفه نور، ج ۲۰ ،ص ۸ ـ۲۳۲ .
۲۱- به عنوان نمونه به سخنان اخير آيت الله علی خامنه ای بنگريد:
"در اوائل انقلاب برخی افراد و جريانها که مدعی روشنفکری و طرفداری از رأی مردم و خلق بودند و شعار دموکراسی می دادند در مقابل خلقی که نظام اسلامی را با بهای سنگينی برسر کار آورده و به آن رأی داده بودند، ايستادند و با مردم مقابله مسلحانه کردند. اين جريانها [منافقين، افراد کافر، طرفداران غرب، و حتی متظاهرين به دين] ابتدا با سخنان روشنفکرانه به مبانی امام و جمهوری اسلامی اعتراض کردند و سپس به تدريج ميدان مبارزه فکری و سياسی را به ميدان مبارزه مسلحانه و اغتشاش گری تبديل و برای مردم و مسئولان در زمان جنگ مزاحمت ايجاد کردند. در آن زمان با لطف و هدايت الهی، مردم در صحنه حاضر شدند و همه توطئه ها را خنثی کردند. البته اين به معنای تمام شدن توطئه ها نبود ولی مهم آن بود که مردم بيدار و در صحنه حاضر بودند و به حرکت خود تا به امروز ادامه دادند. در اين جبهه[مخالفان جمهوری اسلامی] همواره دو خطای فاحش وجود داشته است، نخست آنکه خود را بالاتر از مردم می دانستند و دوم آنکه به دشمنان ملت دل بسته بودند. نتيجه بالاتر دانستن خود، از مردم، اين می شود که اگر مردم در يک حرکت قانونی، اقدام و يا انتخابی کردند، معارضان در مخالفت با اقدام مردم آن را عوام گرايی و مردم را عوام می خوانند. دشمنان ملت ايران مدتها طراحی کردند تا بتوانند به بهانه ای در تهران آشوب ايجاد کنند". رجوع شود به لينک:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=6339
همان گونه که ديده می شود، او جنبش سبز را آشوب دشمن در تهران و مقابله ی با ملت/مردم ايران به شمار می آورد.
۲۲- جان راولز در اين خصوص گفته است:
"اگر بگوييم که جامعه ی سياسی هنگامی به اجتماع بدل می شود که همگان در آن آموزه ی جامع يکسان و واحدی را تأييد کنند، در اين صورت کاربرد ظالمانه ی قدرت دولتی همراه با اين شرور ملازم آن برای حفظ و تداوم اجتماع سياسی، ضروری است. اجازه دهيد اين واقعيت را واقعيت ظلم بناميم. در جامعه ی قرون وسطی، که کم و بيش در تأييد ايمان کاتوليکی متحد و يکپارچه بود، دستگاه تفتيش عقايد امری تصادفی نبود؛ بلکه لازم بود که اين دستگاه برای حفظ عقايد دينی مشترک، کفر و ارتداد را سرکوب کند. به نظر ما، همين امر در مورد هرگونه آموزه ی فلسفی و اخلاقی جامع، حتی آموزه های سکولار، صادق است"(جان راولز، عدالت به مثابه انصاف، ترجمه ی عرفان ثابتی، ققنوس،ص ۶۹).
۲۳- جان راولز تکثر و تنوع آموزه های معقول دينی، فلسفی و اخلاقی را ويژگی پايدار جوامع کنونی ذکر می کند. در اين شرايط "کثيری از آموزه های جامع متضاد و آشتی ناپذير و معقول" پديد می آيند. به گمان او اين نوع اختلافات "حل ناشدنی" هستند. به نظر او دشواريهای رسيدن به حکم يا استدلال موانع اصلی توافق به شمار می روند. راولز در کتاب عدالت به مثابه ی انصاف ، اين موانع را چنين ذکر کرده است:
" الف- شواهد-تجربی و علمی- يک مورد ممکن است متضاد و پيچيده باشد و،بنابراين، ارزيابی و سنجش آن ها دشوار باشد. ب- حتی وقتی کاملاً درباره ی انواع ملاحظات مربوط توافق داريم، ممکن است درباره ی وزن و اهميت آن ها اختلاف نظر داشته باشيم و،بنابراين، به قضاوت های متفاوتی برسيم. ج- تمام مفاهيم ما، و نه فقط مفاهيم سياسی و اخلاقی، تا حدی مبهم هستند. موارد دشوار هم بر اين ابهام می افزايند. اين نامتعين بودن دلالت بر آن دارد که بايد بر قضاوت و تفسير(و بر قضاوت درباره ی تفاسير) در دامنه ای(نه چندان مشخص) تکيه کنيم که ممکن است در آن اشخاص معقول با يکديگر اختلاف نظر داشته باشند. د- شيوه ی ارزيابی شواهد و سنجش ارزش های اخلاقی و سياسی متأثر از کل تجربه ی ما، يعنی کل جريان زندگی ما تاکنون، است(نمی توانيم بگوئيم اين تأثير تا چه حد است)؛ و قطعاً کل تجربيات ما با ديگران متفاوت است. پس در جامعه ی مدرن، با توجه به وجود مناصب و موقعيت های پرتعداد،تقسيم کارهای زياد،گروه های اجتماعی گوناگون و غالباً تنوع نژادی آن ها، کل تجربيات شهروندان آن قدر با هم متفاوت است که درباره ی تعداد زيادی از موارد پيچيده،اگر نه اکثر آن ها،قضاوت های مختلفی دارند. ه- اغلب درباره ی هر دو وجه يک مسأله، ملاحظات هنجاری گوناگونی وجود دارد که استحکام متفاوتی دارند و همين امر ارزيابی کلی و همه جانبه را دشوار می سازد. پنجمين و آخرين واقعيت عمومی را می توان چنين بيان کرد: بسياری از مهم ترين قضاوت های سياسی ما که ارزش های سياسی اساسی را شامل می شوند آن قدر تابع شرايط هستند که احتمال بسيار ضعيفی وجود دارد که اشخاص با وجدان، دلسوز و کاملاً معقول، حتی پس از بحث آزادانه و باز، بتوانند با استفاده ی از قوای عقلی خود، همگی به نتيجه ی واحدی برسند"(جان راولز، عدالت به مثابه ی انصاف ، ترجمه ی عرفان ثابتی، ققنوس ،صص۷۴-۷۳).
۲۴- پلوراليسم ارزشی آيزايا برلين بر تضاد توافق ناپذيرها، قياس ناپذيرها و تلفيق ناپذيرها تأکيد می کند. او منکر جمع آمدن خيرها و فضائل در فرد يا جامعه است. به گمان او فضائل و ارزش ها، تلفيق ناپذير، نامتوافق و قياس ناپذيرند. اولاً: در دل هر نظام اخلاقی-ارزشی، ميان ارزش های اصلی اش(به عنوان مثال: آزادی و برابری)، در عمل تضاد و تصادم هايی پديدار می شود که نه راه حلی نظری دارند، و نه راه حل عملی. به تعبير ديگر، خيرهای مختلف، بنابر سرشت شان،تلفيق ناپذيرند. ثانياً: تک تک ارزش ها(به عنوان مثال: ارزش آزادی) در دل خود ارزش های نامتوافق و قياس ناپذير پرورش می دهند( به عنوان مثال: آزادی اطلاعات و آزادی حريم شخصی). ثالثاً: فرهنگ های مختلف،نظام های اخلاقی- ارزشی ای پديد می آورند که تلفيق ناپذير و توافق ناپذيرند. برلين روايت خود از پلوراليسم ارزشی را به ماکياولی باز می گرداند:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


"اگر حق با ماکياولی باشد،اگر در اصل(يا در واقع،که تفاوت چندانی هم ندارند)محال باشد که بتوان هم خوب بود و انجام وظيفه کرد(بنا به تصوری که عموم اروپاييان از خوب بودن و انجام وظيفه دارند، خصوصاً بنا به تصوری که از اين دو در اخلاق مسيحی هست) و در عين حال اسپارت يا آتن پريکليسی يا رم جمهوری يا حتی رم آنتونينوسها را ساخت،پس ضرورتاً نتيجه می شود که اين اعتقاد که راه حلی صحيح،عينی،و معتبر می توان برای اين مسئله پيدا کرد که انسانها چگونه بايد زندگی کنند، خود در اساس درست و صحيح نيست... تصور جهان و جامعه ی انسانی همچون ساختار واحدی قابل فهم ريشه و بنيان همه ی انواع روايتها از قانون طبيعی است- هماهنگيهای رياضی فيثاغورسيان، نردبان منطقی صور افلاطونی، طرح و الگوی منطقی- تکوينی ارسطو، "لوگوس" الاهی رواقيون و کليساهای مسيحی و انشعابات سکولاريزه ی آنها. پيشرفت علوم طبيعی سبب پيدايش روايتهای تجربی تری از اين تصوير و تصور و تشبيهات انسان شکلی شد: "بانوی طبيعت" که گرايشهای متضاد را سامان می بخشد(مثلاً در هيوم و آدام اسميت)، "آموزگار طبيعت" که بهترين راه خوشبختی را تعليم می دهد(مثلاً در آثار برخی دائره المعارفيان فرانسوی)... اين الگوی وحدتبخش مونيستی در بطن عقل گرايی سنتی، چه مذهبی چه الحادی، چه متافيزيکی چه علمی، چه استعلايی چه طبيعت گرايانه، که ويژه ی تمدن غربی بوده است، جای گرفته است. بر همين صخره بوده است که اعتقادات و زندگيهای غربی بنا شده بودند، و به نظر می رسد که ماکياولی در نهايت اين صخره را خرد کرده است. البته چنين باژگونه کردنی را نمی توان صرفاً به اعمال يک فرد نسبت داد. چنين چيزی نمی توانست، يا به دشواری می توانست، در نظم اخلاقی و اجتماعی پايداری رخ دهد؛ نوميناليستها و سکولاريستهای قرون وسطايی و اومانيستهای رنسانسی بسياری، سوای ماکياولی، بی ترديد سهمی در ساختن اين ديناميت داشته اند... اما اين ماکياولی بود که فتيله ی ديناميت را روشن کرد"
I. I. Berlin, “The Originality of Machiavelli” in Against the Current (London, Hogarth press, 1979) pp.67-68.
۲۵- هانا آرنت در اين خصوص نوشته است:
"حقيقت اين است که توده ها از تکه پاره های يک جامعه ی شديداً ذره ای سر برآوردند که ساختار رقابت آميز و تنهايی فرد در اين جامعه تنها با عضويت در يک طبقه تعديل می شد"
Hannah Arendt, The Origins of Totalitarianism , New York,1958,p.317.
"توده ها را آگاهی از نفع مشترک گرد هم نمی آورد؛ آنان فاقد سازمان يافتگی طبقاتی خاصی هستند که در اهداف معين، محدود و قابل تحصيل متجلی می شود. اصطلاح توده ها را تنها زمانی به کار می بريم که با مردمی سر و کار داريم که به دليل صرف تعداد يا بی علاقگی شان يا ترکيبی از هر دو، نمی توانند در هيچ نوع سازمان مبتنی بر نفع مشترک ، در احزاب سياسی يا حکومت های محلی يا سازمان های حرفه ای و اتحاديه های کارگری گرد هم آيند".
Hannah Arendt, The Origins of Totalitarianism ,p.315.
۲۶- شايد همين فرايندها به نفی هر نوع "ما" سازی از سوی ميشل فوکو شده بود. او می گفت:
"من علاقه يی به هيچ "ما"يی ندارم- به هيچ يک از آن "ما" هايی که اجماع شان،ارزش های شان،سنت های شان چارچوب انديشه ها را شکل می دهد و شرايطی را تعريف می کند که انديشه ها در صورت احراز آن می توانند معتبر باشند. اما مسأله، دقيقاً،تصميم گيری در اين باره است که آيا اين عملاً کاری مناسب است که خود را در قالب يک "ما" قرار دهيم تا از اصول به رسميت شناخته و ارزش های مورد پذيرش خود دفاع کنيم؛ يا اين که ضرورتی ندارد که شکل گيری آتی يک "ما" را، از راه تدقيق و تأمل درباب اين مسأله، ميسر ساريم".
Paul Rabinow, ed., The Foucault Reader (New York: Pantheon, 1984),p. 385.
۲۷- برايان فی، فلسفه امروزين علوم اجتماعی، ترجمه خشايار ديهيمی، طرح نو، صص ۴۱۴- ۴۱۳.
۲۸- رجوع شود به لينک: https://www.kaleme.org/1388/10/26/klm-8500
۲۹- رجوع شود به لينک: http://www.kaleme.org/1388/11/06/klm-9633
۳۰- رجوع شود به لينک: http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5127869,00.html
هم چنين، شيرين عبادی در گفت و گو با مدير راديو اروپای آزاد گفته است:
"مسئله رهبری يک از نقاظ ضعف جنبش اپوزيسيون در ايران است. تاکنون هيچ فرد يا شخصيتی نتوانسته است جمعيت معترض و گروه های مختلف مخالف دولت ايران را زير يک رهبری واحد متحد کند". رجوع شود به لينک:
http://www.radiofarda.com/content/f35_Gedmin_FP_Ebadi/1927722.html
۳۱- رجوع شود به لينک: http://www.rahesabz.net/story/7061/
۳۲- رجوع شود به لينک: http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=26490
۳۳- رجوع شود به لينک: http://www.iran-emrooz.net/index.php?/news1/20657/
۳۴- رجوع شود به لينک: http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=26589
۳۵- رجوع شود به لينک: http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=26666
۳۶- رجوع شود به لينک: http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=26670
۳۷- هر يک از جمعيت های ياد شده،مطالبات بيان شده از سوی خود را به عنوان راه حل خروج از بحران قلمداد می کنند. اما هاشمی رفسنجانی حل بحران را درگرو تبعيت از رهبری معرفی می کند:
"رجوع به سخنان اخير مقام معظم رهبری در حاکميت قانون و پرهيز از اعمال خودسرانه و همچنين کمک به ايشان توسط همه نيروهای سياسی و اصيل انقلاب که به اسلام، نظام و قانون پايبند هستند، می ‌تواند حل موضوع را به همراه داشته باشد و اقدامات نظير انجام مناظرات مستدل و اظهارات رسانه‌ای به جای برخوردهای خيابانی می‌تواند اين مسير را هموار کند". http://www.parlemannews.ir/?n=7560
حسين ابراهيمی، عضو جامعه ی روحانيت مبارز و نماينده تهران در مجلس شورای اسلامی،گفته است، پس از انتخابات و سخنان علی خامنه ای در نماز جمعه ی ۲۹ خرداد،تعدادی از اعضای کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس با سيد محمد خاتمی ديدار کرده اند.
در مورد جزئيات مطرح شده در جلسه به سخنان محمد خاتمی اشاره کرد و گفت: "ايشان در آن جلسه مطرح کردند که به موسوی و کروبی تلفنی گفتم که قبل از آنکه آقا به نماز جمعه تشريف می ‌برند شما مطالبتان را بنويسيد و به آقا بدهيد و نظرتان را منعکس کنيد و اگر به انتخابات اعتراض داريد مدعی شويد که تقلب و تخلف شده اما بگوييد شما تعيين تکليف کنيد که اين کار به نفعتان است، ولی متاسفانه اين کار را انجام ندادند". رجوع شود به لينک:
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=82033
۳۸- به عنوان شاهد اين مدعا به آن چه محسن کديور در خصوص گذشته و اينده ی بيانيه ی ۵ امضايی گفته است، توجه شود. وی در ۲۸/۱۰/۸۸ گفته است:
"در متن و اسم بيانيه از اين عنوان[روشنفکری دينی] استفاده نشده است. اين عنوان را برخی دوستان خبرنگار از جمله "جرس" روی بيانيه گذاشتند. راستش من خودم با اين عنوان موافق نبوده و نيستم. اين عنوان برای اين جمع نه جامع است نه مانع و نه لازم. مدتهاست کمتر از اين عنوان مبهم استفاده کرده ام. نه نقشه قبلی بود که افراد خاصی اينگونه بيانيه های سياسی را امضا کنند، نه برنامه خاصی برای ادامه کار با همين افراد است. کما اينکه برخی بيانيه هايی که من تا کنون در ارتباط با جنبش سبز امضا کرده ام با طيفهای متنوع تری بوده است. چه بسا در آينده نيز جمع ما دچار قبض يا بسط شود".رجوع شود به لينک زير: http://www.rahesabz.net/story/8029/
در ۳۰/۱۰/۸۸ اين نکته را هم بر نکات پيشين می افزايد:
"آن چه مير حسين موسوی در بيانيه های هفده گانه اش منتشر کرده مطالبات مرحله اول جنبش سبز ملت ايران است. مطالبات بيانيه پنج نفره نيز (بجز انتخابی کردن رئيس قوه قضائيه که مطالبه خاص يکی از دوستان بود) همگی بدون استثنا بر اساس همين قانون اساسی قابل تحقق است". رجوع شود به لينک:
http://www.rahesabz.net/story/8260/
به هر حال وقتی تعدادی از افراد جمع می شوند و بيانيه ای را با امضای مشترک منتشر می سازند،معنای آن اين است که آن متن محصول کار جمعی است. ممکن است فردی پيشنهادی ارائه کرده باشد، اما آن پيشنهاد پس از پذيرش بقيه ی افراد وارد متن می شود.آقای کديور به صراحت گفته اند که برنامه يی برای ادامه ی کار جمعی پنج امضا کنندگان بيانيه وجود ندارد و در آينده هر کس می تواند با هر کس ديگر بيانيه امضا کند.
۳۹- پلوراليسم ارزشی برلين،اعتبار ادعاهای متضاد را شناسايی کرده و می پذيرد. می گويد:
"ادعاها را می توان متوازن کرد، مصالحه امکان پذير است:در وضعيتهای ملموس و مشخص،همه ی ادعاها قوت و قدرت يکسانی ندارند- فلان قدر آزادی و فلان قدر برابری؛ فلان قدر حکم محکوميت تند اخلاقی، و فلان قدر درک وضعيت مشخص انسانی؛ فلان قدر قوت تام دادن به قانون، و فلان قدر امتياز دادن به رحمت و بخشش؛ فلان قدر برای سير کردن گرسنگان، برای پوشاندن برهنگان، برای درمان بيماران، برای پناه دادن به بی خانمانان. اولويتها را، که هرگز نهايی و مطلق نيستند، می توان مشخص کرد".
I. Berlin, ”The Pursuit of the Ideal”, in The Crooked Timber of Humanity, p.17.
۴۰- محسن کديور در گفت و گو با جرس، اختلافات اعتقادی خود با عبدالکريم سروش، عبدالعلی بازرگان و اکبر گنجی را توضيح داده است. رجوع شود به لينک: http://www.rahesabz.net/story/8029/
حتی نمی توان مدعی شد که تحليل واحدی از وضعيت رژيم وجود دارد. به عنوان مثال، محسن کديور در مصاحبه ی با اشپيگل، در تاريخ ۵/۱۰/۸۸،گفته است :
"مخالفان هر روز که می گذرد،اهداف خود را روشن تر تشريح می کنند. با اين حال ما بايد صبور باشيم. من نمی دانم، دقيقاً چه زمانی، اما اطمينان دارم که رژيم از هم فرو خواهد پاشيد".
http://www.radiofarda.com/content/F11_Iran_Postelection_Kadivar/1914328.html?page=2
او ده روز بعد در مصاحبه ی با لوموند(۱۵/۱۰/۸۸)، گفته است:
"فکر می کنم که فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب و بنياد گرايان راه سوم[جمهوری اسلامی با ولايت فقيه] را انتخاب کنند، بسياری از جوانان به راه دوم[جمهوری لائيک] رأی دهند، و نيمی از مردم راه اول[جمهوری اسلامی به روايت پيش نويس قانون اساسی] را ترجيح دهند. تصور من اينست که مردم خواستار سرنگونی نظام [=انقلاب] نيستند، امّا ديکتاتوری به نام مذهب[استبداد دينی] را هم نمی خواهند".
http://www.kadivar.com/Index.asp?DocId=2438&AC=1&AF=1&ASB=1&AGM=1&AL=1&DT=dtv
نمی دانم محسن کديور چگونه کشف کرده است که نيمی از مردم ايران خواهان جمهوری اسلامی بدون ولايت فقيه هستند؟
۴۱- برای تائيد و تثبيت اين مدعا به موارد زير بنگريد:
توضيحات عطاء الله مهاجرانی : http://www.rahesabz.net/story/7471/
توضيحات عبدالکريم سروش : http://www.rahesabz.net/story/7848/
توضحات محسن کديور درباره ی بيانيه ی پنج نفره: http://www.rahesabz.net/story/8029/
عطاء الله مهاجرانی در توضيح ديگری هم به جرس گفته است: "مهاجرانی تاکيد کرد که مواضع آقای گنجی در باره قرآن مجيد و مهدويت مواضع شخصی ايشان است . وی افزود قبلا مخالفت خود را با چنان مواضعی ، طی نقدهايی که منتشرکرده اعلام داشته است". رجوع شود به لينک: http://www.rahesabz.net/story/8081/
همچنين رجوع شود به يادداشت عطاء الله مهاجرانی زير عنوان:"اتاق فکر؟ " در لينک:
http://www.rahesabz.net/story/8277/
۴۲- عبدالعلی بازرگان از ابتدای انقلاب ولايت فقيه را قبول نداشت. درباره ی اصل حکومت دينی از نظر وی، به لينک زير رجوع شود: http://www.bazargan.com/Abdolali/SeattleSpeech.htm
۴۳- در سه مقاله از سلسله مقالات "با اين رژيم چه بايد کرد؟ "، به تفصيل در اين خصوص سخن گفته شده است. رجوع شود به:
با اين رژيم چه بايد کرد؟(۱۲). سکولاريسم و دموکراسی خواهی
با اين رژيم چه بايد کرد؟(۱۳).نوانديشی دينی:سکولاريسم و دموکراسی
با اين رژيم چه بايد کرد؟(۱۴). نقش فاعلانه ی نوانديشی دينی در گذار به دموکراسی
۴۴- به عنوان نمونه سيد محمد خاتمی از يک سو به صراحت از جمهوری اسلامی، قانون اساسی فعلی و اصل ولايت فقيه دفاع می کند، و از سوی ديگر سکولاريسم را رد و "عامل بيگانه" را ترويج کننده ی آن در ايران قلمداد می کند. می گويد:
"ما اسلام واقعی را در بينش و روش امام می ‌بينيم که جمهوری اسلامی را مطرح می ‌کند يعنی دموکراسی را پذيرفته است...اصلاحات می‌ گويد اين انقلاب، قانون اساسی و معيارهای دينی و امام را قبول داريم و معتقديم در بسياری از موارد؛ دراين معيارها انحراف به وجود آمده است و بايد اصلاح شود...اصلاحات بيش از برگزاری درست انتخابات و عمل به قانون اساسی چيز بيشتری نمی ‌خواهد... مرزهای ما با آنهايی که ضد دينند،با متحجران، حتی با کسانی ‌که می‌ گويند دين نبايد در حيات سياسی دخالت کند،[روشن است]". ( http://emruz.biz/ShowItem.aspx?ID=26552&p=1). وی در جای ديگری گفته است: "قانون اساسی با همه لوازم و ضوابطش؛ نه بخشی از آن . هم اصل ولايت فقيه که در قانون اساسی است مورد قبول و احترام ماست و هم فصل سوم قانون اساسی که در باب حقوق ملت است...بر فرض کسی و جريانی و گروه کوچکی، غلطی کرده و خلافی گفته و ساختارشکنی کرده، آيا منصفانه است بهترين دوستداران اسلام، انقلاب و مردم و امام متهم شوند که اينها ضد اسلام و ضد نظامند؟...هر حرکت ساختارشکنانه و خلاف قانون و گفتن حرف‌هايی که از ما نيست، محکوم و مطرود است و بنده هم معتقد نيستم که اين حرکت‌ها خيلی وسيع است گرچه عده‌ای آن را بزرگ ‌نمايی می‌کنند". (http://www.parlemannews.ir/?n=7206). محمد خاتمی در ۲۹ دی ماه ۸۸ طی سخنانی گفته است: "ما از جمهوری اسلامی که منطبق با معيارهای اسلامی و مردم‌سالاری نيز هست دفاع می ‌کنيم و تنها راه دفاع از اين حکومت و تقويت آن را همين اصلاحات می‌دانيم... سکولاريسم با موازين دينی و فرهنگی ما سازگار نيست و عامل بيگانه هم می کوشد تا سکولاريسم را در جامعه برای مقابله با حکومت دينی رواج دهد...ما مدعی هستيم که اصلاحاتی که ما می‌ گوييم از رواج سکولاريسم و افول دين در جامعه و اذهان و رفتار ايرانيان جلوگيری می‌ کند...ما سعی می‌ کنيم تا از ساختار نظام دفاع کنيم و اگر نظر انتقادی و اصلاحی داريم بيان کنيم ؛اما عده‌ای هستند که سعی می ‌کنند ساختارها را بشکنند...آن‌ها که در خارج از ايران به منافع خود در نظام جمهوری اسلامی دست نيافته‌اند و به دنبال براندازی و ديگرگونه نشان دادن اسلام و انقلاب هستند به مقدسات توهين می کنند؛ مطالب تحريک آميز و غير عملی و باطلی درباره دين و امامت و نظاير آن می گويند و رفتارهای موجود را ملاک گروه معرفی می‌کنند". http://www.khatami.ir/fa/news/947.html
با تأسف فراوان بايد اعتراف کرد که علی خامنه ای توانسته است زبان و گفتمان خود را به کسانی تحميل کند. سخن گفتن از براندازی، تحويل سکولاريسم به نقشه های دشمنان خارجی برای براندازی حکومت اسلامی،اهانت به کسانی که راديکال تر از ما می انديشند؛ آن هم توسط کسی که مدعی درود بر مخالف من است، تلخ و نگران آور است. چند ماه قبل از انتخابات در همين زمينه نوشتم که علی خامنه ای به اين ميزان عقب نشينی قانع نيست، از کسانی که وارد فرايند تبعيت شوند، مطالبات بيشتری طلب خواهد کرد.
مهندس موسوی در بيانيه ی شماره ۱۷ نوشته است: "برهويت اسلامی و ملی و مخالف سلطه بيگانگان و وفادار به قانون اساسی ما و جنبش سبز تاکيد نمايم... ما سرک کشيدن به زندگی خصوصی مردم، تفتيش عقايد، تجسس، بستن روزنامه ها و محدود کردن رسانه ها را مخالف دين مترقی و رهايی بخش خود و مخالف قانون اساسی برآمده از اين دين می دانيم".
۴۵- داستان موسی و شبان در دفتر دوم مثنوی(ابيات ۱۸۱۵- ۱۷۲۰) از اين جهت در خور تأمل است. شبان خطاب به خداوند می گويد:
تو کجايی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامه ات شويم شپشها ات کشم شير پيشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پايکت وقت خواب آيد بروبم جايکت
ای فدای تو همه بزهای من ای بيادت هيهی و هيهای من
اين نمط بيهوده می گفت آن شبان گفت موسی با کی است اين ای فلان
گفت با آنکس که ما را آفريد اين زمين و چرخ ازو آمد پديد
مولوی، موسی فيلسوف را با شبانی که صورت انسانی به خدا بخشيده به مقابله وا می دارد:
چارق و پاتابه لايق مر تراست آفتابی را چنينها کی رواست
شير او نوشد که در نشو و نماست چارق او پوشد که او محتاج پاست
دست و پا در حق ما استايش است در حق پا کی حق آلايش است
مولوی خداوند را صورت بی صورتی می داند که آدميان به آن صورت می بخشند. داستان موسی شبان بهانه ای است برای دفاع از خداشناسی پلوراليستی. موسی در پايان به شبان می گويد:
هيچ آدابی و ترتيبی مجو هر چه می خواهد دل تنگت بگو
شبان به موسی می گويد:
نقش می بينی که در آيينه ايست نقش تست آن نقش آن آيينه نيست
دم که مرد نايی اندر نای کرد درخور نايست نه درخورد مرد
دينداران به هر ميزان که خداوند را از تشبيه به انسان منزه سازند،باز هم همچنان گرفتار تشبيه خداوند به موجودی از موجودات باقی خواهند ماند. به تعبير پل تيليش، خداوند "به کلی ديگر" است. مولوی هم همين نکته را قرن ها پيش از تيليش بيان کرده است:
ور ببينی روی زشت آن هم توی ور ببينی عيسی و مريم توی
او نه اين است و نه آن او ساده است نقش تو در پيش تو بنهاده است
(مثنوی، دفتر چهارم،ابيات:۲۱۴۲- ۲۱۴۱)
از همه اوهام و تصويرات دور نور نور نور نور نور نور
(مثنوی، دفتر ششم، بيت ۲۱۴۶)
خدای فقيهان را، فقيهان برساخته اند. خدای متکلمان را، متکلمان برساخته اند. خدای اين دو که پادشاه جهان است کجا، و خدای "به کلی ديگر" کجا؟ فقيهان به دست خود خدايی درست کرده اند که از دل آن سلطه ی زمينی اين صنف در آيد. اما اين خدای همگان نيست.

[اصل مقاله را با کليک اين‌جا بخوانيد]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016