گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
16 دی» ابهام زدايی از چند مفهوم کليدی مبارزه بیخشونت، رامين احمدی24 مهر» نظامی که ديگر نبود، رامين احمدی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! در انقلاب سبز ايران چه شده است و چه خواهد شد، رامين احمدیاستراتژی رژيم جمهوری اسلامی در مقابله با مردم ايران را میتوان در سه محور اصلی خلاصه کرد. ۱- سرکوب فعالان جنبش ۲- ايجاد تفرقه در جنبش ۳- جنگ روانی و تبليغاتی برای شکستن روحيه مردم. رژيم نظامی حاکم جز اينها چيز ديگری در چنته ندارد. کفگير به ته ديگ خورده است. جنبش انقلابی امروز ايران برای ايجاد تحول از عمق و گستردگی رشک برانگيزی برخوردار است و در آن سو رژيم مشروعيت خود را از دست داده است
هر جنبشی در دوران مبارزه با ديکتاتوری با فراز و نشيب روبه روست. رژيم حاکم از بازوی سرکوب، کانال های ارتباطی نيرومند و پشتوانه مالی قوی برخوردار است. در مقابل تکيه مبارزان بی خشونت بر مشروعيت خواسته هايشان، آرمان گرايی و اراده مبارزان، و حمايت وسيع و گسترده مردم است. در هر نشيب طبيعی است که مبارزان و فعالان به تجزيه و تحليل و بازنگری استراتژی و تاکتيک ها بپردازند و بخصوص در اتخاذ تاکتيک های تازه انعطاف پذير باشند. در فردای ۲۲ بهمن، عربده کشی ها و جنگ روانی رژيم آغاز شد. در کنار اين جنگ تبليغاتی و روانی بسياری از سؤال های مبارزان و فعالان نيز در سطح جامعه برجسته شد. آن چه برای پيشبرد جنبش حياتی است افشای جنگ روانی رژيم از يک سو و بحث و تجزيه تحليل خونسردانه و منطقی مسائل جنبش است. استراتژی و باز هم استراتژی استراتژی جنبش هميشه و از آغاز روشن بود. مبارزه بی خشونت با هدف برگزاری انتخابات آزاد برای رسيدن به دموکراسی و احترام به حقوق بشر. همه شعارهای جنبش از «رای من کجاست» تا شعارهای عليه خامنه ای و ولايت فقيه در چارچوب اين استراتژی جا می گيرد. رژيم در جنگ روانی عليه جنبش، برای رخنه در اين استراتژی با تمام قوا سايت تفرقه افکنی بين فعالان جنبش را در دستور کار دارد. برای ايجاد تفرقه بايد بتواند که در درجه اول جنبش را به دو گروه ساختار شکن و غير ساختار شکن تقسيم کند. اين گروه بندی گاه با لغات برانداز و اصلاح طلب، خودی و غير خودی نيز ترويج پيدا کرده است. به تازگی رژيم تلاش می کند که بين چهره های فعال در داخل و خارج نيز اختلاف ايجاد کند و يا از طريق چهره هايی که در خارج تحت کنترل دارد به شکاف بين مخالفان رژيم دامن بزند. اين جنگ روانی گاه مبارزان را به اشتباه می اندازد که مثلا چيزی به نام «استراتژی براندازی» وجود دارد و اصلاح طلبان واقعی بايد از آن احتراز کنند. بازی با اين کلمات در شرايط فعلی تنها به سود جنگ روانی رژيم است. کدام اصلاح طلب و يا برانداز است که خواهان دموکراسی و احترام به حقوق به حقوق بشر نباشد. کدام اصلاح طلبی واقعی است که خواستار از بين رفتن ساختارهای ناعادلانه و سراسر تبعيض نباشد؟ مگر اين رژيم نظامی می تواند به خواست مردم تن در دهد و زندانيان سياسی را آزاد کند، جنايت کاران را به دادگاه بکشد و انتخابات آزاد برگزار کند و همچنان سرپا باقی بماند؟ کافی ست فعالان و مبارزان بر مفاهيم کليدی «مبارزه بی خشونت» انتخابات آزاد، دموکراسی و حقوق بشر در بيان استراتژی تکيه کنند تا هم وحدت حفظ شود و هم جنگ روانی رژيم خنثی شود و هم استراتژی جنبش روشن باقی بماند. طرح صف بندی کردن افراد به ساختار شکن و ساختار نشکن، انقلابی و اصلاح طلب، برانداز و غيربرانداز تن دادن به جنگ روانی رژيم، تفرقه بين فعالان و ايجاد ابهام در استراتژی برای مردم می انجامد. راه ديگر رخنه رژيم در استراتژی جنبش هدف قرار دادن وسيله جنبش، يعنی مبارزه بی خشونت است. اين جنگ تبليغاتی رژيم بسيار قبل از انتخابات آغاز شده بود و کارشناسان رژيم در راديو تلويزيون و مطبوعات داد سخن می دادند که مبارزات بی خشونت و مخملی به درد ايران نمی خورد و با شرايط اقليمی ايران جور در نمی آيد. بخش هايی از جناح چپ و راديکال جنبش در برابر اين حربه رژيم آسيب پذيرند. اين آسيب پذيری دو دليل اساسی دارد. دليل اول درک نادرست از مبارزات بی خشونت است. گروهی از فعالان راديکال و چپ ما ممکن است گاه گمان کنند که مبارزه بی خشونت همان مسالمت آميز، کنار آمدن، همزيستی، مذاکره و يا سازش کردن است. برای پيش گيری از اين سوء تفاهم لازم است مدام خصوصيت های «مبارزاتی» مبارزه بی خشونت، قدرت و توان مشروعيت زدايی، آشتی ناپذيری و ظرفيت بالايش برای تغيير نظام های ديکتاتوری يادآوری گردد تا فعالان در دام خشونت طلبی مورد نظر رژيم نيفتند. دليل دوم سابقه تاريخی اخير اين جنبش ها در مبارزه برای دموکراسی است. اين جنبش ها گاه با حمايت غرب و آمريکا حکومت های چپگرا و راديکال را از سکوی قدرت به زير کشيده اند. از اين رو نيروهای چپ و جوان با سابقه تاريخی اين مبارزات مشکلی عاطفی دارند و به آنها مشکوکند. اما تاريخچه مبارزات بیخشونت صرفا در مقابله با حکومت های چپگرا خلاصه نمی شود. يادآوری و تحليل نمونه های بارز مبارزه بی خشونت در طيف چپ آن از شيلی تا آفريقای جنوبی در اين مقطع کمک کننده خواهد بود. ديکتاتورها در برابر انقلاب ديکتاتورها در برابر انقلاب علاوه بر سرکوب فيزيکی، جبهه جنگ روانی تمام عياری را نيز می گشايند که به شدت نيازمند پيروزی در آنند. در غير اين صورت انقلاب در نهايت آن ها را تسليم می کند. هدف جنگ روانی ايجاد ترس در مردم از پيوستن به صفوف انقلابيون و ترميم و جلوگيری از ريزش نيروهای سرکوبگر است. برای اين هدف معمولا رژيم دو تاکتيک اصلی انتخاب می کند: يک. مشروعيت زدايی از نيروهای انقلابی برای هدف انواع روش ها نظير اول اعتراف گيری ها، دروغ پراکنی درباره نقش سفارت خانه های خارجی و ارتباط چهره های معروف جامعه مدنی با بيگانگان يکی پس از ديگری به کار گرفته می شود. اما به شهادت تجربه فضای اجتماعی ماه های اخير ايران می توان نشان داد که اين تاکتيک ها چندان در روحيه مردم موثر نيست. برای هدف دوم رژيم دو طرز فکر را بين مردم و روشنفکران ترويج می کند. اول اين که انقلابيون همه ديکتاتورند و در پی برقراری يک ديکتاتوری تازه. دوم اين که در صورت پيروزی انقلاب و سقوط رژيم، کشور دچار هرج و مرج می شود و در خطر تجزيه قرار می گيرد. تقريبا هيچ ديکتاتوری در دنيا وجود نداشته که موجوديت خودش را مساوی تماميت ارضی کشورش و لازمه حفظ آن قلمداد نکند. در اين موارد به نظر من بخشی از جامعه روشنفکر ايرانی به خصوص آنها که انقلاب ۱۳۵۷ را تجربه کرده اند آسيب پذيرند. ترساندن روشنفکران از هرج و مرج و تجزيه کشور و شورش های کور می تواند روی روحيه جنبش تاثير بگذارد. بايد بر اين نکته تکيه کرد که ديکتاتوری بزرگترين مولد هرج و مرج و بزرگترين خطر برای تجزيه کشور است. دموکراسی آينده نيز يک شبه پديد نمی آيد بلکه در روزهای مبارزه با رژيم ديکتاتوری شکل می گيرد. مبارزه برای ساختن دموکراسی و تغيير رژيم توامان رشد می کنند ، متکامل می شوند و به نتيجه می رسند. در جريان مبارزه مردم از يک سو و سرکوب رژيم از سوی ديگر اتحاد و هم فکری در جامعه رشد می کند و ريشه می دواند. ملتی از خود فراتر می رود و مردم برای سازوکار آينده ای آزاد به توافق می رسند. همبستگی ملی با پيشرفت و تعميق انقلاب گسترده تر و نيرومندتر می شود. مشکلات واقعی و خيالی جنبش جنبش مبارزه بی خشونت مردم ما با مشکلاتی نيز روبه روست. اما اين مشکلات لزوما آن چه که در نگاه اول و سطحی به چشم می خورد نيستند. ارزيابی واقع بينانه از اين مشکلات می تواند به ايجاد راه حل ها و پيشبرد جنبش کمک کند. مشکل اول: آيا جنبش مبارزه بی خشونت مردم ما فاقد رهبری است؟ آيا انقلاب سبز ايران بدون رهبری واحد و يا رهبری کاريزماتيک ميتواند به پيروزی برسد؟ جواب بر اساس تجربه ديگر کشورها البته مثبت است. مبارزه بی خشونت به انضباط و هماهنگی ، به نماد و شعارهای مشخص، به هدف روشن، برنامه ريزی استراتژيک و غنای تاکتيکی محتاج است. گاه در زندگی ملتی اين همه را رهبری واحد و کاريزماتيک تامين می کند و گاه خود آن ملت به طوردسته جمعی اين اسباب و وسائل تحول را فراهم می آورد. در بسياری از کشورها مبارزه بی خشونت بدون رهبری واحد و کاريزماتيک پيروز شد. رهبران اين جنبش ها پس از پيروزی به چهره های معروف و متمايز تبديل شدند. حتا در کشوری مانند آفريقای جنوبی که ماندلا نماد رهبری آن است چنين نبوده. ماندلا در زندان و سال های متمادی از جامعه خويش جدا بود. برای او امکان رهبری روز به روز جنبش هرگز امکان پذير نبود. نقش ماندلا محدود به نقشی نمادين برای جنبش بود. مردم آفريقای جنوبی چون مردم ايران در انقلاب سبز با مشارکت و اعتماد به نفس و ايمان به حقانيت هدف خويش امکان تحول را فراهم آوردند. در واقع مدل رهبری خمينی و انقلاب پنجاه و هفت برای ايران و رسيدن به دمکراسی مدلی ايده ال نيست و امکان ظهوريک ديکتاتوری تازه را افزايش می دهد . داشتن رهبری واحد در داخل به رژيم امکان می دهد با سرکوب و حذف اين رهبری مردم را برای مدتی سر در گم کند. داشتن رهبری واحد در خارج از کشور از يک طرف به اختلافات موجود در بين چهره های سياسی در خارج دامن می زند و از طرفی گروهی را دچار خيالات خام و سهم خواهی و انحصار طلبی می کند و برای آينده ايران و دمکراسی نو پای پس از سقوط نظاميان و حکومت اسلامی مفيد نخواهد بود.. مشکل دوم: آيا جنبش مبارزه بی خشونت ما با طبقات مزدبگير يا کارگران جامعه پيوند نخورده است؟ جنبش مبارزه بی خشونت ايران همچون تمامی انقلاب های معاصر و پيش از خود جنبش طبقه متوسط است. موتور محرکه و ستون فقرات همه جنبش های دموکراسی همين طبقه متوسط بوده است و ايران نيز از اين قاعده مستثنی نيست. اما حضور و مشارکت طبقه کارگر در اين جنبش نه تنها لازم است بلکه بدون آن پيروزی برای جنبش بسيار دشوار می شود. وقتی در کشوری ميليون ها شهروند عليرغم خطرات جانی که برايشان وجود دارد سينه سپر می کنند و به خيابان می آيند و به رژيم اعتراض می کنند جنبش فراگير شده است و همه طبقات با آن احساس همبستگی و هويت مشترک دارند. درباره مشارکت کارگران نبايد قالبی فکر کرد. در بسياری از کشورها بدون اعتصابات کارگری نمی توان از نظر اقتصادی رژيمی را به زانو درآورد. اما ايران و اقتصاد ايران چنين نيست. رژيمی که بر پايه اقتصاد نفت بنا شده با اعتصاب کارگران نساجی يا تراکتورسازی و يا سيمان سقوط نمی کند. اعتصاب کارگران شرکت نفت البته مهم است اما تجربه انقلاب بهمن به ما نشان داده که اولاً انقلاب بدون کمک چنين اعتصابی تا مراحل آخر پيش رفت و در واقع کارگران شرکت نفت و اعتصابشان جزو حوادث نهايی انقلاب بود. ثانيا اعتصاب کارگران شرکت نفت پيش از اين که معادله قدرت در خيابان ها را تغيير دهد ارزش نمادين داشت. برای من تعجب آور است که کسانی ضربه اقتصادی را برای پيروزی لازم می دانند و خواستار اعتصابات سراسری و فشار حکومت بر شانه های فقير کارگران ما هستند اما با تحريم اقتصادی سپاه پاسداران و يا تحريمی که منجر به قطع واردات بنزين و تسليحات نظامی می شود مخالفند. سازمان دهی اعتصابات کارگری برای باز کردن جبهه جديدی دربرابر حاکميت، پيوند دادن خواست های سياسی و اقتصادی و خارج کردن روال روزمره از کنترل حکومت اهميت زيادی دارد. اعتصابات گسترده باعث همبستگی بيشتر ملی و هراس حکومت می شود. تنوع تاکتيکی مبارزه نيز غنی تر می شود و امکان زدن ضربه های متفاوتی را فراهم می کند. اما اين همه برای جنبش و يا پيروزی جنبش حياتی نيست. تا زمانی که روحيه مردم قوی است توافق استراتژيک وجود دارد و جنبش به تعميق و گستردگی ادامه می دهد، اعتصابات دير يا زود رخ خواهند داد. شيوه های سازمان دهی اين اعتصابات، کم کردن هزينه آن بر شانه های کارگران ما و ايجاد شبکه های مقاومت برای پشتيبانی از اعتصابات نيازمند بحثی مستقل است. Copyright: gooya.com 2016
|