چهارشنبه 5 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گفت‌وگو با حميدرضا جلايی‌پور: علامت خوب‌شدن شرايط اين است که حکومت از دادن مجوز اجتماع به منتقدين‌اش نترسد، کلمه

ـ با اعمال خشونت‌، نمايش خيابانی اعتراضات مدنی کم می‌شود ولی حذف نمی‌شود

کلمه: دکتر حميدرضا جلايی پور، جامعه شناس و استاد دانشگاه در گفتگويی به تحليل رفتار حاکميت و جنبش سبز در قبال يکديگر پرداخته است.

جلايی پور در اين گفتگو که زينب اسماعيلی سيويری، از روزنامه بهار با وی انجام داده، بر قوی بودن ريشه های جنبش سبز و ناتوانی حکومت از ادامه رفتارهای خشونت آميز در درازمدت سخن می گويد:

*در چند ماه گذشته، شرايط کشور به سمت نوعی خشونت نگران‌کننده رفته است به‌ نظر شما علت راديکال شدن فضای سياسی کشور چيست؟
اولاً آنچه که در چند ماه گذشته در کشور شاهدش بوديم يک اعتراض مدنی بود ولی عده‌ای با توسل به امکانات رسمی به صورت خشونت‌آميز با آن برخورد کردند. ثانياً راديکاليسم با خشونت يکی نيست. راديکاليسم يعنی تغييرات بنيادی را پيگری کردن و خشونت يعنی وسايل اجبارآميز را به ناحق عليه ديگران به کار بردن. شما اگر راديکاليسم را با خشونت يکی کنيد بعد مجبور می‌شويد تمام انسان‌های فرهيخته‌ای را که در جريان انقلاب اسلامی مبارزه کردند آنها را طرفدار خشونت بدانيد که اين ارزيابی غلطی است.
اگر از منظر کشوری، ملی و سياسی به خشونت نگاه کنيم و کمی عميق‌تر بحث کنيم سوال اينگونه مطرح می‌شود که ما چه کرديم که ميليون‌ها نفر به اعتراض به خيابان آمدند؟ اين اتفاق را نبايد ساده گرفت. الان خيلی ساده بحث می‌کنند، می‌گويند: «سه ميليون نفر ۲۵ خرداد آمدند، خب بعد هم توجيه شدند، اول فکر می‌کردند در انتخابات تقلب شده، بعد که متوجه شدند تقلب نشده، به خانه‌هايشان برگشتند، حالا يک مشت آدم‌ خشونت‌‌طلب و منافق و سلطنت‌طلب و اسرائيلی و مزدور آمريکايی هستند و پررويی می‌کنند و ول نمی‌کنند!». در صورتی‌که سؤال اين است که آيا واقعاً آن سه ميليون نفر به خانه‌هايشان رفتند؟ يا به آنها مجال اعتراض مدنی داده نمی‌شود؟
اين بديهی است که دولت بايد به اعتراض مردم جواب بدهد. وقتی جواب نمی‌دهد مردم معترض‌تر می‌شوند. و با توجه به شرايط و فرصت‌ها اين اعتراض را اينجا و آنجا، امروز و يا در آينده به نحوی نشان می‌دهند.

* علت اين راديکال شدن فضا را چگونه می‌توان بررسی کرد؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در مورد چرايی اين اتفاق دلايل گوناگونی را می‌توان برشمرد: يکی از دلايل آن اين است که نظام سياسی طبق قانون اساسی ما بايد برآمده از خواست مردم باشد، همه مردم. همه آدم‌هايی که بالغ هستند و می‌توانند رای بدهند و کانديدا شوند. نظام سياسی بايد برآمده از ۷۰ ميليونی باشد که در جغرافيای ايران کنونی زندگی می‌کنند. حالا يک عده‌ای پيدا شده‌اند که مدام اين نظام سياسی را کوچک کرده‌اند. مدام آدم‌هايی را بيرون می‌ريزند. اتفاقی که در انتخابات رياست‌جمهوری رخ داد، اين است که: آنها که بيرون ريخته شده‌اند، از باقيماندگان در داخل نظام بيشترند. و اصلاً جامعه سياسی ايران دوتيکه شده است.
اتفاق ديگر اين است که طردشدگان در قياس با باقی ماندگان، برتری کيفی دارند و جمعيتی انتقام‌گير نيستند. يک جمعيت تحصيلکرده دارای اخلاق مدنی هستند که عزت خودشان و کشور را می‌خواهند. واز اداره لاف‌زنانه کشور خسته شده‌اند.می‌خواهند در سرنوشت کشورشان اثرگذار باشند.
به نظر می‌رسد اينها که بيرون از دايره قدرت رسمی قرار گرفته‌اند به اين نتيجه رسيده‌اند که قدرت اجتماعی‌شان از آنها که داخل دايره هستند، بيشتر است. ندادن مجوز راهپيمايی هم، اين فرضيه آنها را تقويت می‌کند. خوب اگر معترضين به نتايج انتخابات تعداد کمی هستند و پنجاه ميليون نفر نتايج انتخابات را قبول دارند اين ديگر نگرانی ندارد؛ به مهندس موسوی مجوز يک سخنرانی بدهند تا قلّت جمعيت معترض را ايرانيان و جهانيان ببينند.
حالا من می‌گويم قطعاً مجوز نمی‌دهند اما بايد بدانند که مشکل چيست؟ خودشان برای خودشان موضوع را ماستمالی نکنند. مشکل اين است که افراطيون در حال تلاش برای استقرار يک ساختار محدودِ اقتدارگرا هستند.
حالا در واکنش به اين سياست تنگ‌نظرانه وايران و اسلام‌سوز، افراد کيفی جامعه در حال انجام رفتار مدنی است.
اين جنبش مدنی و اعتراضی در سال‌های اخير در هيچ کجای دنيا ديده نشده. ايران از اين نظر، بی‌نظير است که در آن عده‌ای از درآمد نفت و ماليات شهروندان استفاده کنند و با مردم برخورد کنند ولی مردم باز رفتار مدنی نشان دهند.
غيرطبيعی است که يک ملت تحصيلکرده توانا که ۳۰ سال پيش بزرگترين انقلاب در کشورهای منطقه را تجربه‌ کرده و می‌خواسته ساختار سياسی دربرگيرنده‌ای بسازد، حالا از طرف تندروهای لاف‌زن، تحت فشار است تا به سمت نظامی محدود هدايت شود و پاسخ معترضان هم از جانب آن‌ها بگير و ببند و متهم شدن به وابستگی به بيگانگان است. خب معلوم است که با اين وضع فضا بحرانی می‌شود.
با اين همه به نظر من مردم تهران و آنها که معترض بودند،‌ مدنی‌ترين رفتار را از خودشان نشان دادند.
زيرا دولت به عنوان وسيع‌ترين و موثرترين نهاد سازمان يافته جامعه ماست. اين نهاد در ايران از لحاظ حجم، تعداد و منابع و قلمروهای دخالت در تمام دنيا بی‌نظير است، چون بر حوزه‌های دين، اقتصاد، بوروکراسی، فرهنگ و … تسلط دارد. در جامعه ما سپهری نيست که زير تسلط دولت نباشد. نهادی با چنين اهميت و تاثير چگونه اداره می‌شود؟ يکی از روش‌های فعلی تندروها اين است که تنها همان هويتی که خودشان معرفی می‌کنند، بايد مورد توجه مردم قرار گيرد. اينها معتقد به تکثر هويت نيستند. معتقد به القا هويتی که خودشان تشخيص داده‌اند، هستند. در چنين وضعيتی فضا نمی‌تواند منعطف باشد، بلکه فضا همين می‌شود که می‌بينيد. به لحاظ هويتی، تک ‌پايه‌ای پيش می‌روند. به عنوان مثال جوانان تهران، خود را ايرانی می‌دانند، خود را مسلمان و شيعه هم می‌دانند. خود را عضو جامعه ايرانی و جهانی هم می‌دانند. در عين حال برخی خودشان را متخصص يک حرفه يا فنی می‌دانند. بعضی‌ها خود را محقق می‌دانند. برخی هم خود را يک کاسب شريف می‌دانند. آدم‌هايی که الان در تهران زندگی می‌کنند هويت‌يابی‌‌‌های خيلی متکثری دارند و با اين هويت‌ها در حال زندگی هستند. وقتی تندروها هويت القايی خود را وحی منزل تلقی می‌کنند طبيعی است که افراد نسبت به آن واکنش نشان دهند.

*افق اين اتفاقات چيست؟ فضا در چند ماه گذشته مدام راديکال‌تر شده است، آيا قرار است اينگونه ادامه يابد؟
در مورد افق اين ماجرا هم نبايد سطحی برخورد کرد. يک عده فکر می‌کنند بالاخره معترضان حرف خودشان را به کرسی می‌نشانند. مخالفان تندرو که در قدرتند هم می‌گويند جمعش کرديم. اصلاً اينطور نيست. کسی نمی‌تواند ادعا کند که حتماً افق اينگونه خواهد بود- چون افق توسط برآيند نيروهای اصلی جامعه سياسی و شرايط جامعه ايران تعيين می‌شود. الان حداقل سه نيرو در جامعه سياسی است. اولين نيرو همين تندروهايی هستند که دنبال ايجاد يک نظام يک‌پارچه هستند. يعنی يک دولت مقتدر چندنفره و يک جامعه مدنی سازمان‌دهی شده به وسيله نهادهای امنيتی و با مردمی مطيع، که اين نيرو روی بيست درصد جمعيت نفوذ دارد. دو نيروی ديگر هستند که از سوی جنبش اجتماعی مردم ايران هم حمايت می‌شوند. يکی همين نيروهای اصلاح‌طلب به رهبری موسوی، کروبی و خاتمی هستند که من به آنها سبزهای مدنی می‌گويم. نيرويی که مطالباتش را از طريق سازوکارهای موجود در قانون اساسی پی‌گيری می‌کند. اين نيرو برخلاف نيروی اول که قدرت سياسی رسمی را در دست دارد، قدرت اجتماعی دارد و روی چهل درصد جمعيت نفوذ دارد. يک نيروی ديگر هم هست که روی بيست درصد جمعيت نفوذ دارد که آنها دنبال تغييرات جدی‌تر هستند و معتقدند با ساختار موجود قانون اساسی نمی‌توان معضلات جامعه را حل کرد که من به آنها سبزهای انقلابی می‌گويم. آينده جامعه سياسی باب ميل هيچ‌کدام از اين سه نيرو پيش نمی‌رود بلکه برآيندی از اين سه نيرو در ربط با شرايط جامعه است که اتفاق می‌افتد و پيش‌بينی قطعی آن کار ساده‌ای نيست. به عبارت ديگر، فقط نيت‌های آگاهانه اين سه نيرو آينده را رقم نمی‌زند. نتيجه ناخواسته عمل اين سه نيرو و شرايط جامعه جهت بردار تحولات سياسی را روشن می‌کند.
پس ازانتخابات اتفاقی که رخ داده اين است که آن بخش مخذوف و بيرون رانده شده جامعه قدرت خود را در برابر انحصار‌طلبی تندروها ديده است يعنی همان ظهور جنبش سبز. بعيد می‌دانم پتانسيل‌های اين جنبش مدنی و حقوق شهروندی به راحتی محو شود. مفيدترين کاری که می‌توان کرد، جواب دادن به خواست‌های آنهاست. اگر همان پنج خواسته مهندس موسوی اجرا شود، پتانسيل اين جنبش تخليه می‌شود. ولی بعيد است که اين کار انجام گيرد. زيرا تندروها فعلاً در حالت مستی ناشی از دوپينگ به سر می‌برند. دوپينگ با نمايش پليس در خيابان‌ها، با تبليغات تلويزيونی.
لذا اکنون سوال اين است که اگر تندروها به گشايش سياسی و بازگشت اصلاحات تن ندهند چه اتفاقی می‌افتد. من حدس می‌زنم که در کوتاه مدت مهم‌ترين اتفاق همين است که افتاده است: بدين معنا که طيف تندروها به جای اداره و توسعه کشور دائم مجبورند دست به تهديد و برخورد و کنترل بزند، هرچه اين روند افزايش و ادامه پيدا کند، شرايط بدتر و بدتر می‌شود. حتی اگر خيابان‌ها هم آرام باشد. علامت خوب شدن شرايط اين است که حکومت از دادن مجوز اجتماع به منتقدينش نترسد. تا وقتی که می‌ترسد يعنی ريشه‌های تب در جامعه وجود دارد و خالی‌بندی تبليغاتی آنها مبنی بر پيروزی‌شان فقط به درد روحيه دادن به هوادارانشان می‌خورد و کشور را از حالت کنترل به حالت مديريت و اداره برنمی‌گرداند.
ممکن است در کوتاه‌مدت، تندروها در مقاطعی احساس کنند که اوضاع آرام شده است ولی اين مطالبات پايان نمی‌گيرد اين آدم‌ها توی جامعه هستند. نمی‌توان که آنها را توی دريا ريخت. توی ايران و خانه‌هايشان هستند. تلويزيون می‌بينند، پشت کامپيوتر می‌نشينند. در محل کار و محافل و مهمانی‌هايشان با هم حرف می‌زنند. جايی نرفته‌اند. همين‌جا هستند و هر چه هم کتک بخورند و دستگير شوند، بحران ريشه‌ای‌تر می‌شود. تاثير خشونت‌ها اين است که نمايش خيابانی اين اعتراضات مدنی کم می‌شود، ولی حذف نمی‌شود. پيش‌بينی من اين است که حتی اگر اين موج خيابانی کنترل شود، موج‌های بعدی غيرقابل پيش‌بينی‌تر و شايد مهيب‌تر باشد.
ده سال پيش، تندروها، فکر کردند، يکسری دانشجو را کتک زده‌اند و به خوابگاه حمله کردند و ۲۳ تير مردم هم آمدند و بعد تمام شد. به اصطلاح سال ۷۸ تا ۸۰، اصلاحات را سرکوب کردند. اما کسی فکر نمی‌کرد که سال ۸۸، سه ميليون نفر در تهران به خيابان بيايد. به عبارت ديگر مساله آن‌ سال‌ها حل نشده بود. تندروها خيلی هنر کنند فقط در کوتاه‌مدت می‌توانند کشور را کنترل کنند ولی اينجوری کشور اداره نمی‌شود. ببينيد برای جشن و راهپيمايی ۲۲بهمن امسال مجبور می‌شوند صدها هزار نيروی امنيتی را در سراسر کشور بسيج کنند. اين حاکميت بر قلب‌ها نيست. اين کنترل بدن‌هاست.

*اما برخی اصولگرايان معتقدند اگر ۱۸ تير به خوبی سرکوب می‌شد، اين اتفاقات رخ نمی‌داد.
اشتباه همين جاست. هر چه بيشتر سرکوب صورت گيرد، بحران بيشتری درست می‌شود. اين بحران ممکن است امروز خودش را نشان ندهد اما در جامعه هست و در فرصتی خودش را نشان می‌دهد. اين دفعه خودش را در انتخابات و در رفتار مدنی مردم نشان داد. دفعه ديگر معلوم نيست کجا.
اگر در انتخابات اعتراض مردم به رسميت شناخته می‌شد و به احترام حداقل ۱۴ ميليون نفری که به طور رسمی اعلام کردند به مهندس موسوی رای داده‌اند، اجازه می‌دادند صندوق‌ها دوباره شمرده شود، ما که از افغانستان کمتر نبوديم.اعلام نتيجه انتخابات افغانستان دوماه طول کشيد. گروه‌های بی‌طرف وارسی و داوری می‌کردند، بخشی از مردم توجيه می‌شدند. اين کار انجام نشد و سطح انتقادات را از دولت به انتقاد از نظام افزايش دادند.
به نظر من اگر همين بی‌تدبيری ادامه پيدا کند بحرانی که می‌تواند ساده‌تر حل شود به بحرانی لاينحل تبديل می‌شود. يعنی گره‌ای که با دست باز می‌شود بعداً با دندان هم باز نمی‌شود.

*طيف ميانه‌رو اصولگرايان تلاش می‌کند جامعه را به سمت تعادل هدايت کند. آيا نمودهايش در سطح جامعه هم ديده می‌شود؟
متاسفانه نه؛ فرصت‌سوزی زيادی شد. از بعد حوادث عاشورا به جای اينکه دست به کارخانه ملحدسازی و منافق‌سازی بزنند، حداقل بايد خواست‌های قانونی و منطقی معترضان را جدی می‌گرفتند. به جای اين کار سياست تهديد و رعب از طريق بگير و ببند را ادامه دادند.
عدم تحمل جريانات سياسی و حرف‌ها هم يکی از اينهاست. مثلاً مناظره‌های نيم‌بند ماه پيش بعد از مناظره آقای اطاعت تعطيل شد و ديگر تحمل نکردند. بزرگ‌ترين عاملی که باعث شده مردم پيگير اخبار رسانه‌های خارجی باشند سياست‌های صدا‌و‌سيما است. نظرسنجی‌ها روندهای خيلی بدی را نشان می‌دهد. حداقل در تهران دو‌سوم علاقمندان به اخبار از طريق صداوسيما اخبار را نمی‌شنوند.
هر جنبشی اجزای متکثری دارد، يک ترکيب يک دست ندارد ولی فعلاً تندروها بايد خدا را شکر کنند وجه غالب جنبش سبز، يک وجه اصلاحی و به دنبال احقاق حقوق شهروندی است. جنبش سبز، يک جنبش مدنی است، يک جنبش راديکال انقلابی نيست. معتقدم که از جنبش مارتين لوترکينگ هم مدنی‌تر است.از جنبش ماندلا در آفريقای جنوبی هم مدنی‌تر است. تا به حال اين جنبش مدنی بوده، حرفش را هم به صورت مدنی زده و دو وجهه هم دارد. بعضی فکر می‌کنند که وجه غالب اين جنبش، وجه خيابانی است، اما اين جنبش، وجه اخلاقی، فکری و ارزشی مهمی دارد، آنگونه که هرجا اين آدم‌ها هستند، اين جنبش هم هست. در محافل، خانه‌ها، اتوبوس، تاکسی، با اين جنبه اعتراض‌ها نمی‌توان کاری کرد، مهم‌ترين وجه اين اعتراض‌ها هم همين است. با استقرار نيروی پليس می‌توان با تجمع‌های خيابانی برخورد کرد. اما وجه فرهنگی اعتراض‌ها مهم است که نمی‌توان با آن برخورد کرد. برخورد با آن بايد اخلاقی و فرهنگی باشد نه از موضع قدرت و زور. با بسيج ده‌ها هزار نيرو، روز افتخارآميز ۲۲بهمن را برگزار کردن که افتخار ندارد.
من قبول ندارم که می‌گويند ۳ ميليونی که روز ۲۵ خرداد به تظاهرات آمدند، بالای شهرنشين بودند، مگر کل مناطق بالای شهر چقدر جمعيت دارد؟ قشر متوسط همين شهر از جاهای مختلف به تظاهرات آمده بودند. تازه کدام علائم نشان داده يا تحقيقاتی نشان داده که طبقات ضغيف و فرودست طرفدار تندروها هستند.

* دقت در برخی موضع‌گيری‌های فعالان سياسی اصولگرا نشان می‌دهد که آنها از موضع‌های مختلفی سخن می‌گويند. برخی می‌خواهند‌ هاشمی را حذف کنند، برخی از سران فتنه حرف می‌زنند و برخی هم کمی متعادل‌تر رفتار می‌کنند. علت اين تفاوت ديدگاه‌ها چيست؟
يکی از ويژگی‌های جبهه مخالفان اصلاح‌طلب اين است که تشتت دارند ولی در عين حال پروژه‌های گنده می‌خواهند اجرا کنند. مثلا می‌خواهند همه اصلاح‌طلبان را محو کنند، يک جنبش فراگير ملی را به چند اغتشاشگر تقليل دهند و يک نظام يک‌پارچه اقتدارگرا را که در قوطی هيچ عطاری پيدا نمی‌شود، ايجاد کنند.
آنها يک دست نيستند. ناهماهنگی جبهه مخالفان اصلاحات را حداقل می‌توان در دو گروه ديد. يک گروه کوچک که هر روز آب می‌روند و کوچک‌تر می‌شوند، تندروها هستند. در چند ماه اخير در حال کم شدن هستند. همه سروصداها مال اين گروه است اما چون از شش تا کانال حرفشان پخش می‌شود، بعضی فکر می‌کنند زياد هستند. ولی طيف وسيعی هم بين اصولگرايان هستند که تندروی‌ها را قبول ندارند. بالاخره آنها تجربه انقلاب را به ياد دارند. بعد از انقلاب، وقتی دولت پهلوی منحل شد و هنوز دولت جمهوری‌اسلامی تشکيل نشده بود، وقتی‌که مملکت در جنگ بود، مناطق قومی پر از التهاب بود، ‌ارتش مشکل داشت، سپاه و بسيج هنوز تشکيل نشده بود، با اين وجود امام(ره) همه مردم را با يک گروه اداره نمی‌کرد. بعد از ۳۰ سال که همه مردم با سواد شده‌اند شهرها از ۲۰۰ تا به دوهزار افزايش يافته، دنيا جهانی شده و همه چشم‌وگوش‌ها باز شده می‌خواهند با يک گروه، آن هم با چند نفر لاف‌زن مملکت را اداره کنند. خيلی از اصولگراها هم می‌دانند که اين روش اداره درست مملکت نيست. اقتصاد و فرهنگی و دانشگاه و روابط بين‌المللی ايران در حال رکود است. حتی جشن مردمی ۲۲ بهمن هم بايد با حضور دهها نيرو برگزار شود! آدمهای عاقل اصول‌گرا و غير لاف زن هم می‌فهند وضع از چه قرار است.

*فضای روانی جامعه هم فضای مناسبی نيست.
الآن يک فضای بی‌اعتمادی بين دولت و اقشار فرهيخته جامعه است. مثلاً طرح هدفمند کردن يارانه‌ها بسيار اساسی است ولی اولين شرط اجرای آن اعتماد مردم به دولت است که الآن ضعيف است.

*سال ۸۴،‌ گروهی از جامعه‌شناسان در مورد انتخابات بيانيه‌ای دادند که شما هم آن بيانيه را امضا کرده بوديد و نامزد منتخب خود را در آن بيانيه معرفی کرده بودند، آيا اتفاقات هشت ماه گذشته نيز برای جامعه‌شناسان قابل پيش‌بينی بود؟
همه اتفاقاتی که در اين دوره رخ داده، پيش‌بينی شده بود،‌اما هيچ‌کس پيش‌بينی نمی‌کرد که اتفاقات به اين شدت رخ دهد. در بيانيه سال ۸۴ گفته شده بود اينها به فقرا کمک نمی‌کنند بلکه اينها فقط اقتدارگرايان فقيرنوازند. دوره آقای خاتمی که شعار توسعه سياسی مطرح بود، وضع اقتصادی مردم بهتر بود چون توسعه سياسی با توسعه اقتصادی ربط وثيق دارند.
اما اکنون هم توسعه فرهنگی هم توسعه سياسی و هم حتی توسعه اقتصادی درجا می‌زند. يعنی فقيرها، افسرده‌ها، حاشيه‌نشين‌ها مدام بيشتر می‌شوند. به عبارت ديگر به جای جلورفتن جامعه ايران درجا می‌زند و در پاره‌ای حوزه‌ها حتی عقب می‌رود.

* حرکتی که مردم بعد از انتخابات انجام دادند و واکنش تندروهای رقيب به اين حرکت هم برای جامعه‌شناسان قابل پيش‌بينی بود؟
پيش‌بينی همه اين بود که يک اعتراض به جامعه تحميل می‌شود، اما کسی پيش‌بينی نمی‌کرد که اين اعتراض اينقدر وسيع و مدنی باشد. هشت ماه است که توسط معدودی تندرو به ميليون‌ها نفر از مردم اهانت می‌شود و گفته می‌شود اغتشاشگر هستيد. سياستمداران محبوب آنها به ناروا وابسته به خارج و فرمان‌بگير از آمريکا، اسرائيل و … و سران فتنه معرفی می‌شوند.جامعه‌شناسان اين بی‌حيايی‌های سياسی را پيش‌بينی نکرده بودند.

* يکی از تحليل‌های مطرح شده در اين مدت، پيشروتر بودن مردم از تحليلگران و فعالان سياسی است، به نظر شما اين تحليل قابل پذيرفتن است؟
در جامعه‌شناسی متعارف جامعه را به نخبگان و توده تقسيم می‌کردند. اکنون اغلب مردم مثلاً در تهران به نوعی نخبه‌اند و در بخش‌هايی غيرمتخصص هستند. لذا تقسيم جامعه به نخبه و توده خيلی معنا ندارد. در جامعه فعلی ما فرديت خيلی مهم شده، افراد هم فقط يک فرد نيستند، آنقدر پيچيده و ماهر شده‌اند که هر کدام مثل يک نهاد هستند. می‌توان گفت «فرديت نهادينه شده» در جامعه زياد شده است. لذا يکی از دلايلی که نمی‌توان اين اعتراض‌ها را مهار کرد، به اين خاطر است که اغلب افراد معترض، معمولی نيستند. افرادی آگاه و مرتبط با جامعه هستند. مهار اين جنبش مشکل است اما برای آرام کردن آن بايد پاسخ مناسب به آن داد. کف مطالبات آن هم اجرای پنج خواسته مهندس موسوی است.
معترضان، بی‌گدار به آب نمی‌زنند. افراد معترض نمی‌خواهند با توسل به خشونت، بهانه به رقيب بدهند و خودشان را به کشتن بدهند، بلکه می‌خواهند به تدريج از تعداد اقتدارگراها و تندروها کم شود، آنها به دنبال يک تحول فکری و اخلاقی در جامعه هستند، آنها به دنبال احترام به تکثر سياسی در حوزه جامعه سياسی هستند. هم اصولگراها و هم اصلاح‌طلبان و هم ديگر گروه‌های حذف شده بايد در حوزه رسمی سياست حضور داشته باشند. اعتراض سبزها برای ارتقا يک زندگی بهتر و با عزت‌ بيشتر برای همه مردم است. سطح بحث‌هايی که الان در حال طرح است تا شهرستان‌ها، روستاها و همه خانه‌ها می‌رود. آن وقت اگر وضع جامعه اصلاح نشود، دردِ تندروها ديگر بی‌درمان می‌شود و متأسفانه جامعه مستعد مطالبات ساختاری و انقلابی می‌شود.

*ارزيابی شما از نقش کنونی و آتی موسوی و کروبی در تحولات سياسی ايران چيست؟
آقای موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و ديگران اينها فقط يک فرد نيستند، اينها در شرايط فعلی فشرده خواسته‌های اقشار تأثير گذار جامعه هستند. اگر مديران کشور بخواهند کشور را از وضعيت «کنترلی» فعلی به وضعيت «اداره‌ای» و وضعيت «توسعه‌ای» ببرند مهمترين نعمتی که در اختيار دارند همين شخصيت‌ها هستند. چون اين افراد مورد اعتماد اقشار تأثيرگذار جامعه هستند. با افرادی که دم از کشتن و گرفتن می‌زنند که کشور را نمی‌توان اداره کرد. متأسفانه تندروها کشور را وارد وضعيت حاد فرسايشی کرده‌اند. همه بايد برای آينده کشور دعا کنيم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016