پنجشنبه 13 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

برادرخواندگی اسلاميست‌ها و سوسياليست‌ها، ب. بی‌نياز (داريوش)

جامعه‌ی سياسی ايران درک صحيحی از ليبراليسم ندارد و عملاً هم نمی‌تواند داشته باشد. زيرا زيربنای اقتصادی آن هيچ‌گاه فراهم نبوده و از سوی ديگر پيش از آن که اين ايده‌ی سياسی متولد شود به لحاظ سياسی مورد تکفير سوسياليست‌ها و روحانيون شيعه قرار گرفت. عجيب نيست که درک امروزی جامعه ايران از ليبراليسم فاجعه‌آميز است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


پرسش اول: چرا اين دو گروه بزرگ ايدئولوژيک در گوهر خود همانند هستند و چه چيزی آن دو را به هم گره می‌زند؟

الف: عدالت‌خواهی يا عدل آن چيزی است که بنيان و جوهر اين دو برادر به ظاهر متفاوت ولی در باطن همسان را می‌سازد. عدل در شيعه، جزو ارکان اصلی آن است. و برقراری عدالت اقتصادی و اجتماعی هم از اصول ماهوی مارکسيسم و به تبع آن سوسياليسم است.
تا آن جا که به ارزش‌های اجتماعی برمی‌گردد نه انتقادی به شيعه وارد است و نه به سوسياليسم. يعنی در حيطه‌ی فلسفه‌ی سياسی وقتی ما با ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی سر و کار داريم، موضوع عدالت، همواره به مثابه‌ی يکی از ارزش‌ها، جزو اصلی‌ترين گفتمان‌ها بوده است.
ولی در پراتيک و زندگی، ما با ارزش‌های انتزاعی و مجرد سر و کار نداريم، بلکه به عکس فقط با جنبه‌های کاربردی آن سر و کار داريم. خلاصه اين که عدالت‌خواهی و تحقق عدالت وجه مشترک اين دو جريان ايدئولوژيک است.

ب: يکی ديگر از بستر‌های مشترک اين دو برادر همزاد، آتوريته‌پرستی يا اقتدارپرستی است. اگرچه ما در اسلام شيعه، مانند کاتوليک‌ها با يک آتوريته مانند پاپِ اعظم سر و کار نداريم، ولی به اصطلاح با مجموعه‌ای از آتوريته‌ها در قالب آيت‌الله‌ها يا آيت‌الله‌های عظما مواجه هستيم. اين شرايط اگرچه به لحاظ تشکيلاتی در مقايسه با کاتوليسيسم يا کمونيسم، «دموکراتيک»تر است ولی از ماهيت سلسله‌‌مراتبی آن چيزی نمی‌کاهد. تا آن جا که به سوسياليست‌ها برمی‌گردد، تشکيلات هرمی شديداً منظم آنها، زبانزد خاص و عام است. حزب کمونيست شوروی در رأس کشورهای سوسياليستی قرار داشت و در رأس حزب يک نفر مانند استالين يا خروشچف و غيره و غيره، فرمان می‌راند. بنابراين ما هم در شيعه و هم در سوسياليسم دو چيز مشترک داريم: عدالت‌خواهی و آتوريته‌پرستی.

پرسش دوم: چرا عدالت‌خواهی شيعه و سوسياليسم به ضد خود تبديل شد و می‌شود؟

بهتر است سوآل شود که چرا عدالت‌گرايی اين دو برادرِ ناتنی در تئوری خوب است ولی در عمل بد؟ چرا ايده‌هايی که قرار بود برای خدمت به مردم باشند، به ابزارهايی عليه «امت» و «خلق» يا «طبقات زحمتکش» تبديل شدند؟ چه چيزی در اين جا کم است؟

نواقص اساسی اين انديشه‌ها
الف: بی‌ارزشی فرد. «فرد» در هر دو مکتب فوق هيچ ارزشی ندارد. نه آزادی او، نه سلايق او، نه نظر او، خلاصه هر چه يک فرد انسانی به عنوان يک جهان کوچک می‌تواند داشته باشد، فاقد اعتبار است. در شيعه حتا فرد بايد از مرجع‌اش بپرسد، چگونه با همسر خود بخوابد، چگونه وقتی توالت می‌رود، خود را بشويد. .… خلاصه برای تمام رفتار، حرکات و سکنات او يک نفر ديگر تصميم می‌گيرد. ببينيد تا کجا آتوريته در زندگی فرد رخنه کرده است، فرد هيچ گونه اراده‌ای از خود ندارد. در فرهنگ سوسياليسی هم از اين بهتر نبود و نيست. در شوروی سوسياليستی و چين کمونيست، کمونيست‌ها و مردم مجبور بودند حتا نوع لباس پوشيدن خود را با «اصول پوشش» کمونيستی تنظيم نمايند. آزادی‌های سياسی فردی که جای خود داشت. اساساً در اين دو مکتب و مرام، ارزشی به نام آزادی فردی وجود ندارد که کسی بخواهد آن را تعريف يا بسط دهد.
تمام مشکلات عدالت‌گرايی و تبديل آن به ضد خود از همين جا شروع می‌شود. زيرا عدالت‌گرايی از يک سو می‌خواهد مردم را مثلاً خوشبخت کند ولی از سوی ديگر برای تک تک آنها هيچ ارزشی قايل نيست. همين تناقض ماهوی، سرانجام به اين ختم می‌شود که عدالت‌خواهان ديروزی به سرکوب همان مردمی می‌پردازند که قرار بود برايشان عدالت را به ارمغان بياورند.
اروپا اين مشکل را با گسترش انديشه‌ی ليبراليسم برای خود حل کرد. با گسترش صنعت و سرمايه (مالکيت خصوصی) از يک سو و ايده‌های ليبراليسم از سوی ديگر، شرايط تفکيک کليسا (دين) از کشورداری فراهم گرديد. ليبراليسم که هسته‌ی اصلی‌اش فردگرايی است، به مبارزه با آتوريته‌ی کليسا برخاست و توانست طی دو سه قرن به تدريج، دست کليسا را از کشورداری قطع نمايد. پايه‌ی اصلی ايده‌های سياسی ليبراليسم، يک ليبراليسم اقتصادی بود که به عنوان پشتوانه‌ی اقتصادی و اجتماعی آن ايده‌های سياسی عمل می‌کرد. يکی از مبانی فردگرايی، که خود از ارکان ليبراليسم است، مسئوليت‌پذيری فرد است. در واقع روی سکه‌ی ديگر فردگرايی، مسئوليت‌پذيری است. هر فرد مسئول اعمال خود است. طبعاً اين مسئوليت‌پذيری برای انسانهايی که قرنها زير يوغ يک اقتدار، از شاه تا فقيه يا پدر، بودند و به آنها گفته می شد چه درست يا غلط است، بسيار سخت و دشوار است.
ب: هم شيعه و هم انديشه سوسياليستی، همواره در پی آن هستند که از طريق يک آتوريته‌ی عادل (فرد يا دستگاه دولتی مقتدر)، عدالت را متحقق سازند. «دولت مقتدر و عادل» آن فصل مشترکی است که اين دو جريان ايدئولوژيک را به هم پيوند می‌زند و يک نوع خويشاوندی روانی بين اين دو ايجاد می‌کند. عجيب نيست که اين دو جريان ايدئولوژيک مسير رسيدن به عدالت را با اقتصاد دولتی پيوند می‌زنند. به زعم اين دو جريان ايدئولوژيک، اقتصاد دولتی و برنامه‌ريزی شده آن مسيری است که می‌توان طی آن، عدالت را متحقق کرد. علی‌رغم اين که ما در عمل تجربه کرديم که عدالت اقتصادی ربطی به اقتصاد دولتی ندارد، ولی ايدئولوگ‌های شيعه سياسی و سوسياليست همواره در پی توجيه تزهای خود هستند.

مبارزه مشترک برادرخوانده‌ها عليه ليبراليسم
اسلاميست‌ها و سوسياليست‌ها يک دشمن مشترک دارند: ليبراليسم. اين برادرخوانده‌ها از دو سو به ليبراليسم که با سرعت کُند ولی پيگيرانه در جامعه‌ی ايران در حال نمو است، هجوم می‌برند. گسترش آرام و مستمر فردگرايی در ايران به يکی از خطرات عظيم برای فرهنگ سنتی ايران تبديل شده است. البته فرهنگ ليبراليسم هنوز در ايران به يک گرايش قوی سياسی- اجتماعی تبديل نشده است و از قدرت مدنی برخوردار نيست. در دانشگاه‌های ايران هنوز اسلاميست‌ها و سوسياليست‌ها (چپ‌ها) نهادهای علنی و مخفی خود را دارند ولی ليبرالها فاقد چنين نهادهايی هستند. حتا اگر دانشجويان طرفدار ليبراليسم هم وجود داشته باشند، شرايط حاکم سرکوب بر دانشگاه‌های ايران که هم از جانب حکومت و هم از جانب جبهه‌ی ضدليبراليسم دانشجويان مخالف رژيم صورت می‌گيرد، شکل‌گيری چنين جريان سياسی را به عقب می‌اندازد. به طورکلی، ليبراليسم از نظرگاه اسلاميست‌ها و سوسياليست‌ها يعنی وادادگی سياسی، وابستگی به امپرياليسم، لاابالی‌گری اخلاقی، طرفداری از سرمايه‌داران کلان و غيره و غيره. اين‌ها صفاتی هستند که در ضمير آگاه و ناخودآگاه جامعه‌ی سياسی رسوب کرده است و برای از بين بردن اين پيش‌داوری‌ها ساليان سال نياز به کار است.
ليبراليسم در حوزه‌ی سياسی و اجتماعی يعنی آزادی فرد و مسئوليت‌ِ آن فرد در قبال اعمال خود. در حوزه‌ی اقتصادی يعنی آزاد‌سازی اقتصاد از چنگال اختاپوس کليسائی، دولتی، نظامی و کلاً نهادهای غيرخصوصی. اويگن ريشتر در اين رابطه تعريف زيبايی به دست می‌دهد: «آزادی اقتصادی بدون آزادی سياسی هيچ امنيتی ندارد و آزادی سياسی فقط امنيت خود را در آزادی اقتصادی می‌يابد.» اساساً نمی‌توان طرفدار ليبراليسم سياسی بود ولی عليه ليبراليسم اقتصادی لشکرکشی کرد. به عبارتی، ليبراليسم سياسی و ليبراليسم اقتصادی به گونه‌ای ارگانيک به هم گره‌ خورده‌اند. اين يک اصل است که ما آن را در پراتيک زندگی خود تجربه کرده‌ايم. ليبراليسم در ضمن به هيچ عنوان به معنای هرج و مرج و آشفته‌بازی نيست. ليبراليسم فقط زمانی می‌تواند به بقای خود ادامه دهد که اهرم‌های کنترل سياسی- مدنی در سطوح سياسی و اجتماعی وجود داشته باشند. اهرم‌های کنترل در نظام‌های ليبرالی وجود متعدد احزاب سياسی از يک سو و آزادی رسانه‌ها از سوی ديگر است.
در واقع جامعه‌ی سياسی ايران درک صحيحی از ليبراليسم ندارد و عملاً هم نمی‌تواند داشته باشد. زيرا زيربنای اقتصادی آن هيچگاه فراهم نبوده و از سوی ديگر پيش از آن که اين ايده‌ی سياسی متولد شود به لحاظ سياسی مورد تکفير سوسياليست ها و روحانيون شيعه قرار گرفت. عجيب نيست که درک امروزی جامعه ايران از ليبراليسم فاجعه آميز است. فريدريش آگوست فون هايک تعريف کوتاه و جامعی از ليبراليسم و دموکراسی ارايه می‌دهد: «بحث اصلی ليبراليسم، پرداختن به وظايف دولت است، به ويژه تحديد قدرت دولتی. موضوع جنبش دموکراتيک اين است که چگونه بايستی دولت را هدايت کرد. ليبراليسم خواهان محدوديت همه‌ی قدرت، حتا قدرت اکثريت است. نظريه دموکراسی سرانجام به اين جا ختم شد که نظر اکثريت مردم به عنوان تنها معيار برای قانونی بودن قدرت دولتی پذيرفته شود.» از اين روست که بايد گفت ليبراليسم و دموکراسی نه تنها در هم تنيده شده‌اند بلکه ليبراليسم شرط مقدم دموکراسی است. بدون آزاد سازی اقتصاد و بدون آزادی فردی يعنی بدون تخريب ساختارهای اقتصادی دولتِ مقتدر و بدون نقد ارزش‌های سلسله‌مراتبی (هيرارشيک) نه می‌توان حرف از ليبراليسم زد و نه به تبع آن نه از دموکراسی.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016