چگونه تبعيض جنسيتی از صحنه روزگار محو میشود؟ بهمناسبت ۸ مارس، روز جهانی زن، لاله حسينپور
پرسش بزرگی ست. آن چنان که ديگر به يک رويا و آرمان تبديل شده است.
پرسش ساده ای نيز هست. آن چنان که می توان ملزومات تحقق آن را در چند جمله پاسخ گفت.
برای آنان که در پی آن هستند، سئوال مهمی ست، چرا که تلاش در هموار کردن راهی برای رسيدن به آن دارند.
سئوال نااميدکننده ای نيز هست، چرا که آن قدر دور از ما جلوه می کند که گويی سرابی ست ناشی از توهمات مان.
اما اگر بدانيم که در نيمه راه هستيم و تاريخ تبعيض جنسيتی را از زمان به وجود آمدن يک رابطه اجتماعی ظالمانه و نابرابر ميان انسان ها ، با تمام فراز و نشيبش پشت سر گذاشته ايم و همان طور که آمده ايم، به پيش هم می رويم، شايد بهتر بتوانيم دنيايی دگر را بدون تبعيض جنسيتی تصوير کنيم.
با ظلم و بی عدالتی بايد جنگيد
سرفرود آوردن در مقابل ظلم، تبعيض و بی عدالتی، خود ظلم و بی عدالتی ست. اگر در مقابل تبعيض چه در خانه ، چه در خيابان و چه در عرصه کلان، مانند سياست و حاکميت در هر جا و هر اندازه سکوت کنيم، گويی خود، تبعيض را روا داشته ايم و به اندازه خود در تداوم آن مقصريم. بنابراين سکوت، صبر و بردباری در مقابل تبعيض تنها به تعميق آن ياری می رساند.
اما مگر می توان به اين سادگی تبعيض را در جامعه و در روابط انسان ها محو کرد؟ اگر می پذيريم که رفع تبعيض جنسيتی به تنهايی امکان ناپذير است و تا زمانی که تمام تبعيض های موجود در جامعه ريشه کن نشده اند، نمی توان از رفع تبعيض جنسيتی نيز سخن گفت، پس به اين نتيجه می ريسم که غول تبعيض يکی ست و در هر عرصه ای خود را به اشکال مختلف نشان می دهد.
همان گونه که تبعيض خود را در طول تاريخ قوی کرده و پنجه های خود را در هر جايی که امکان پذير بود، وارد کرده و ريشه دوانده، برای مقابله با آن نيز به نيرويی عظيم نيازمند است که آن را از ميان برداشته و يک رابطه عادلانه و برابر را در جامعه برقرار کند. اين نيروی عظيم، انسان هايی هستند که خود در زير بار تبعيض خرد شده و تنها نفع شان از بين رفتن کليت تبعيض است. تنها نفع شان!
در اين راه دشوار و طولانی، آن هايی که از مجموعه ای از تبعيض ها رنج می برند، مسلما نيرويی هستند که در اين مبارزه، تداوم و استمرار تا به آخر نشان می دهند. آن هايی که در زندگی روزمره خود متوجه می شوند که تنها از بين بردن يک شاخه از تبعيض و نابودی يکی از پنجه های تبعيض، زنجير بردگی را از دست و پای شان پاره نمی کند، بلکه تا هيولای تبعيض يک سره محو نشود، هم چنان در چنبره اين بی عدالتی خرد خواهند شد، نيروی عظيم مقابله با تبعيض هستند.
بنابراين خوب است که وقتی می خواهيم با تبعيض جنسيتی بجنگيم، نيروی متعلق به جبهه مقابله با آن را بشناسيم. اين نيرو کدام است؟ زنان! "همه زنان" همراه با مردانی که آگاهانه در مقابل چنين تبعيضی نقش بازی می کنند.
مسلما در ميان "همه زنان"، زنانی نيز هستند که به اين وظيفه تاريخی خود واقف نيستند و يا حتی در مقابل فعالينی که جهت اعاده حقوق زنان مبارزه می کنند، می ايستند. چاره ای نيست. اين نقطه ضعف هر جنبشی است که هنوز نيروی اصلی تشکيل دهنده خود را جمع آوری نکرده و هنوز بخش هايی از اين نيرو به هر دليل ممکن از عدم آگاهی يا آگاهی وارونه ، منافع طبقاتی و اجتماعی و يا ترس و محافظه کاری به جنبش نپيوسته و در نتيجه يا سکوت می کنند و يا در بدترين حالت در مقابل آن موضع می گيرند. اين نقطه ضعف را بايد با کار مداوم آگاه گرانه و با شناخت مسائل و اعلام درخواست های مطالباتی همه بخش های جنبش به حداقل رساند.
از طرف ديگر در ميان "همه زنان" زنانی نيز هستند که بخش آگاه جنبش را نمايندگی می کنند، اما به علت جايگاه اجتماعی شان نفعی در از ميان بردن ساير تبعيض های موجود در جامعه ندارند. تغيير قوانين تبعيض آميز و ايجاد برابر حقوقی ميان زن و مرد در قانون برای شان کافی است. برای زنی که حق طلاق، حق سرپرستی فرزندان، آزادی سفر، آزادی پوشش و بسياری ديگر از قوانين و حقوق برابر اهميت دارند، اما برای مثال مشکلی با تبعيض ملی و قومی ندارد و يا منافعش در تبعيض طبقاتی نهفته است، مبارزه فمينيستی معنايی جز برابر حقوقی در قانون ندارد. بنابراين زنان مبارزی هستند که غالبا به حقوق خود بسيار آگاه بوده و با اين که به جنبش فمينيستی کمک شايانی می کنند و اغلب پايه گذار و آغاز کننده و رشد دهنده جنبش زنان هستند، اما در عمل نيروی ناپايدار جنبش زنان محسوب شده و وقتی به اهداف خود رسيدند، مانع رسيدن جنبش به اعماق می شوند.
اما آيا با اين حساب شرکت چنين زنانی در جنبش اهميت ندارد؟ برعکس. بدون حضور همين زنان، اصلا جنبش به حرکت در نمی آيد. وقتی گفته می شود نيروی جنبش زنان "همه زنان" هستند، حقيقتی در آن نهفته است. هر قدمی در اين راه چه در سطح و چه در اعماق، چه در قانون و چه در عرف ، چه در مفاهيم و چه در تابوها، زنان را به رفع ستم جنسيتی نزديک تر خواهد کرد و در اين راه چه بسا با تغيير دائمی جايگاه اجتماعی و طبقاتی انسان ها که به علت بحران های اقتصادی و رواج فقر همواره در چشم انداز است، زنان آگاه و روشن فکری را خواهيم داشت که تا مراحل نهايی، مبارزه با تبعيض جنسيتی را همراه می کنند.
زنی که از تبعيض جنسيتی رنج می برد، بايد بدان آگاه باشد که اين تبعيض از کجا و چرا اعمال می شود و اگر با انسان هايی که تحت ستم طبقاتی، ملی، قومی، عقيدتی، مذهبی و غيره قرار دارند، احساس هم دردی نداشته باشد و با آن ها در از بين بردن تمام انواع و اشکال تبعيض هم گام نشود، هرگز نخواهد توانست تبعيض جنسيتی را نيز از صحنه روزگار محو کند.
و اما نيروی پايدار و تا به آخر جنبش زنان در اعماق هستند. تناقض بزرگ همين جاست که نيروی پايدار جنبش زنان هنوز جنبش متعلق به خود را نمی شناسد و هنوز به ضرورت آن نرسيده است و ارائه آگاهی نيز در اين بخش از زنان به سختی به تحقق می انجامد. چرا که تبعيض وظيفه خود را به خوبی انجام داده و کاملا آگاهانه و حساب شده جنبش را در سطح نگاه داشته است و آن چنان اعماق را بتونه کرده و راه ها و منافذ رسوخ را بسته که برای بسياری از زنان، حتی زنان فعال جنبش، مبارزه فمينيستی به تحقق قوانين برابر با مردان خلاصه شده و گمان بر اين است که نابرابری زن و مرد در قانون تمام تبعيض است و حداکثر می بايست با خشونت در خانه و جامعه نيز مبارزه شود. اگر مقابله با تبعيض جنسيتی را در همين حد نگاه داريم، حداکثر همانند بسياری کشورهای اروپايی می شويم که ظاهرا برابر حقوقی ميان زن و مرد را به تصويب رسانده اند، اما تبعيض جنسيتی هم چنان در جامعه غوغا می کند و گاها اصلا از جانب فمينيست ها نگريسته نمی شود.
تبعيض اما در اعماق منطق خود را دارد. منطقی که جايگاه زن را ابدی کرده و تغيير آن را اهانت به مقدسات می شمارد. تابوها در اعماق جان سخت تراند تا در سطح جامعه. جامعه ای که تبعيض طبقاتی در آن بيداد می کند، حرف اول را تبعيض جنسيتی می زند. در چنين جامعه ای آگاهی نيز طبقاتی است و در درجه اول تبعيض جنسيتی از آن سود می جويد. اگر نسبی نگاه کنيم، نه تنها مردانی که تحت تبعيض طبقاتی قرار دارند، از آگاهی کمتری برخوردار می شوند، بلکه زنان در اين بخش های اجتماعی به طور مضاعف ناآگاه باقی گذارده می شوند. نه راهی به دانشگاه واقشار روشن فکر دارند و نه نشريات و اينترنت و رسانه های عمومی به ميان آنان راهی می يابند. نسبتا کم سواد تر، نسبتا خرافی تر و نسبتا دگم تراند.
بنابراين راه سخت ناهموار و دشوار است. اماچاره ای نيست. رسيدن به اين بخش از زنان تنها راهی است که ما را در کار رفع تبعيض جنسيتی به هدف می رساند.
چگونه؟
تفاوت بزرگی ميان زنان روشن فکر و زنانی که با وجود اعمال بسيار حاد تر تبعيض جنسيتی بر روی آنان هنوز به آگاهی فمينيستی و به ضرورت مبارزه برای آن نرسيده اند، وجود دارد. چنين زنانی را ديگر نمی توان با ارائه منطق و چه بايد کرد و چه صحيح است، به آگاهی رساند. برای اين کار می بايست از درخواست های بی واسطه آنان شروع کرد. می بايست از مشکلات و معضلات آنان در زندگی روزمره شان، فرياد مطالبات شان و اعلام راه حل، به ارائه آگاهی به آنان رسيد.
بنابراين يکی از وظائف مهم جنبش زنان، شناخت مسائل و مطالبات اقشار مختلف زنان است که می توانند در تقويت جنبش نقش بسيار مهمی ايفا کنند. البته بايد اذعان کرد ، فعالين جنبش زنان واقعا موجود در کشورمان (و بخشا در خارج از کشور) در عرض سال ها مبارزه فمينيستی تحت حاکميتی که تحمل هيچ صدايی را جز صدای منحصر به خود ندارد، به جنبش جان تازه ای داده و آن را زنده و پويا به پيش می برند. اما قدم بعدی به ويژه در شرايطی که در آن بسر می بريم، جمع آوری نيروست. جنبش زنان نمی تواند بدون تقويت خود، جهشی کيفی کند. جنبش زنان مانند دونده ای ست که نه تنها در ميانه راه می ايستد تا نفسی تازه کند، بلکه بايد بتواند در اين ميانه خود را توان مند کرده تا بتواند با گذشتن از موانع، تا به آخر بدود.
ايستادگی در مقابل يک تهاجم کور و همه جانبه، با سکوت و سر به زير آوردن حاصل نمی شود. بايد از طريق هم گامی با ساير جنبش ها و جمع آوری نيرو از طريق اعلام مطالبات اقشار مختلف زنان و جلب حمايت "همه زنان" و مردانی که در راه رفع تبعيض جنسيتی قدم برمی دارند، بر ديوار ارتجاع و خشونت ترک وارد آورد.