پايگاه طبقاتی جنبش سبز (بخش سوم و پايانی)، جنبش سبز: استقلال طبقه متوسط از فرهنگ فرودستان، محمد برقعی
اگر نسل پس از انقلاب در يک روند طبيعی و تجربی به موقعيت خود پی برده و بدون رودربايستی جنبش سبز را متعلق به طبقه متوسط میداند و هرچقدر از آموزشهای نادرست نسل گذشته رهاتر است در ابراز هويت خود راحتتر است، هنوز نسل گذشته با خود و آموختههایاش رودربايستی دارد. لذا جابهجا در نوشتههایاش با نوعی شرمندگی میآيد که اين جنبش جوانان شمال شهر تهران است و هنوز جنوب شهری را با خود همراه نکردهاست
[بخش يک و دو مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]
در دو بخش پيشين اين نوشتار آمد که انقلاب سال ۵۷ در جوی صورت گرفت و ادامه يافت که در اثر نفوذ بينش چپ انقلاب حق فرودستان و رنجبران دانسته می شد و فرهنگ آنان الگو و آرمان شده بود و نشان داده شد که روحانيت به دنبال قبضه ی قدرت با استفاده ابزاری از اين باور با امکان بسيج توده ها از طريق مذهب فرودستان را در جهت منافع خود بسيج کرد و به دست آنان رقبای خود را سرکوب کرد و عموم نيروهای عرفی جامعه هم بدون درک اين پيچيدگی آلت دست شدند و به نفی ارزش های طبقه متوسط که خود به آن تعلق داشتند، کمر بستند. و برای مثال نمونه ای از اين فريب خوردگی دو اصطلاح "ليبرال" و "مستضعفين" تشريح شد و نشان داده شد که روحانيت حاکم چگونه با زيرکی اين اصطلاحات را به نفع خود به کار گرفت. در حالی که اصطلاح اولی را کاملاً از فرهنگ چپ وام گرفت و به وسيله ی آن رقيبان مذهبی خود را از ميدان به در کرد و اصطلاح دوم را به عنوان رنجبران و محرومان اقتصادی جا زد و به اين ترتيب حتی نزد نيروهای عرفی جامعه قهرمان توده های محروم شد.
به اين ترتيب طبقه متوسط "منکر" اگر نگويم "متنفر" از هويت خود، خويشتن را به دست خويش تابع "فرهنگ فرودستان" کرد و از آن پس مردم اين طبقه سالها ستم ها ديدند و زجرها کشيدند و کشته ها دادند تا بالاخره فهميدند که فرودستان اسير فقر ناگزير عموماً مردمی بی خبر و نادان هستند و به همين سبب به راحتی ابزار دست روحانيت و سياستمداران عوام پسند و بی اصول می شوند. هم چنين با اکراه بسيار پذيرفت که به سبب محيط خشنی که فرودستان در آن رشد کرده اند و ستم های بسياری که بر آنان رفته است خود مجری خشن ترين شيوه های مبارزه و سرکوب می توانند بشوند. بويژه لمپن های اين طبقه که از همان روزهای اول انقلاب بزن و بهادرهای کميته ها شدند و از آن پس در کسوت لباس شخصی ها و در لباس سپاهی و بسيج و حزب الله بيشترين خدمت را به روحانيت حاکم در راه سرکوب جامعه کردند.
تعريف طبقه
در ادبيات مارکسيستی کلاسيک و آنچه که در ايران شناخته شده است پايگاه اقتصادی افراد تنها معيار تعيين کننده جايگاه طبقاتی آنان است اما ماکس وبر بر آنست که اين تقسيم بندی ساده انگارانه است و معيار تعيين طبقه سه عامل درهم تنيده اقتصاد، منزلت اجتماعی و قدرت است، لذا چه بسيار افراد يا اقشاری از طبقه ی فرودست امکانات اقتصادی بالاتری از اقشار طبقه ی متوسط داشته باشند و گزينش يک عامل اقتصاد و همه چيز از جمله فرهنگ و جايگاه اجتماعی را تابع آن کردن با واقعيت همخوانی ندارد. نويسنده در تعريف طبقه متوسط و يا فرودست تعريف ماکس وبر از طبقه را پذيرا است و لازم به تذکر است که وقتی از ويژگی های مردم يک طبقه می گوييم بدان معنی نيست که همه افراد و اقشار آن طبقه به طور مکانيکی همه اين ويژگی ها را دارند بويژه که چون سخن از سه عامل در تعيين طبقه است لذا چه بسياری از افراد که در طبقه ی متوسط در يک عامل بيشتر با طبقه ی فرودست هماهنگ باشد و برعکس از جمله بسياری از فرودستان می توانند فرهنگ و آگاهی و حتی شعور مبارزاتی بسيار بالاتری از عموم اعضاء طبقه ی متوسط داشته باشند، لذا سخن از ويژگی های يک طبقه ويژگی غالب اعضای آنست نه همه ی افراد و اقشار آن.
در انتخابات دوره ی دهم رياست جمهوری در ايران آقای احمدی نژاد به عنوان نماينده فرودستان عمل کرد با همان لباس ارزان قيمت پوشيدن، با زبان خشن و بی ادبانه سخن گفتن، به زندگی فقيرانه ی خود تکيه کردن و به فرهنگ عاميانه ی خود افتخار کردن و باور به خرافات مذهبی را نشان دينداری خود دانستن، مدرک تحصيلی را بی معنی دانستن و دروغ گويی و تقلب را در سياست قابل چشم پوشی و حتی مفيد دانستن و صدقه دادن به فقيران به عنوان سهم آنان از درآمد دولت را در سياست اقتصادی خود اصل کردن. در مقابل آقای ميرحسين موسوی نماد طبقه ی متوسط بود. يک استاد دانشگاه، هنرمند خوش پوش که دست همسرش را در مقابل جمع در دست می گيرد. نگاهی محجوب دارد و در مقابل حملات وقيحانه و گستاخانه ی رقيب چشمانش را به زير می اندازد. مؤدبانه حرف می زند و بر اخلاق و راستگويی تکيه می کند. خشونت را زشت می داند و از دينی که با زمان سازش داشته باشد سخن می گويد و تکيه بر برنامه ريزی و استفاده از متخصصان در اداره ی جامعه دارد.
جنبش سبز جنبش طبقه ی متوسط
اين بار زير عنوان "جنبش سبز" طبقه ی متوسط با نام و نشان خود به ميدان آمده است. او از خودش می گويد نه به عنوان "پيش آهنگ طبقه ی کارگر" يا "مدافع اقشار فرودست"، لذا سعی نمی کند خود را به شکل محرومان درآورد. لباس ارزان قيمت بپوشد و با حرام کردن لذت ها بر خود به خلق محروم نزديک شود. می خواهد شيک بپوشد، شادی کند، پس از تظاهراتش به يک کافه يا پارک و اگر در خارج کشور است شايد به ديسکو برود. اگر جوان است آرايش می کند و اگر جوانی را پشت سر گذاشته لباس مرتب و تميز بر تن می کند. شعرهای انقلابی اش هم با آهنگ ضربی و موزيک پسند روز است. موقع شعار دادن و سرود خواندن کف می زند. اما در عين حال بيشترشان الله اکبر را از سر ريا نمی گويند و ميرحسين يا حسين را صادقانه فرياد می زنند و در تشييع جنازه ی آيت الله منتظری در جمعيت ميليونی بدون خدعه و نيرنگ شرکت می کنند و اعتقادات دينی برای عموم آنان محترم است.
فرهنگ آفرينی
او متوجه شده که انقلاب مشروطه را او به ثمر رسانيد. نهضت ملی نفت حاصل مبارزات او بود. افتخارات فرهنگی اين ديار را او توليد کرده است. از آن جمله بزرگترين دستاورد فرهنگ ايرانی يعنی "عرفان" چه در سطح بنيانگزارشان در مکتب بغداد و مکتب خراسان و ديرترها مکتب فارس که به طور عمده کاسبکاران خرده پا و خرده مالکان و دانش آموختگان ميانه حال بودند و چه در تداوم تاريخی آن و برپايی مجالس صوفيانه اش که نمونه ی بارز آن مولانا جلال الدين رومی و شمس تبريزی و حلقه ی ياران آنان بود.
اهل رزم و فدا
او خود را پيدا کرده و ديگر از اينکه خرده بورژوا باشد شرمنده نيست و با غرور می گويد که طبقه ی متوسط است و ديگر فکر نمی کند که خرده بورژوا محافظه کار و سازشگر است. او حال می داند که برعکس آنچه گفته اند او هميشه پيشتاز مبارزات بوده و در انقلابات جنگيده و بيشتر تمدن های جهان حاصل مبارزات اوست. او می داند برای جنگيدن و مبارزه کردن لازم نيست که لباس فقيرانه بپوشد و فقيرانه زيست کند بلکه با لباس شيک و آرايش کرده به مصاف لباس شخصی ها و بسيجی های ناآگاه و خشن می رود.
او متوجه شده که بيهوده گفته شده که اين ها بالاشهری و سوسول هستند و نازک نارنجی و به اشتباه انديشه شده که مردمان جنوب شهر و فرودستان اهل جنگيدن هستند و فداکاری. او ديده که زندان های سياسی هميشه از جنس او پر بوده. در اوج خفقان و زمانی که کمتر کسی از فرودستان در ميدان نبرد حضور داشته او به اسم چريک و فدايی و مجاهد و اسلامی دو آتشه اسلحه بردست گرفته و برای اهدافش جنگيده است. و از سر اين شناخت از خود است که از لات ها و جاهل ها به نام لباس شخصی يا نيروهای خشن و بيرحمی که در لباس پاسدار و بسيجی از هر جنايتی و خشونتی فروگذار نيستند و نبوده اند نمی هراسد و فرياد می زند "نترسيد، نترسيد، ما همه با هم هستيم". حتی تجاوز هم دختران جوان و زيبا و شيک پوشش را از ميدان به در نکرده است. او ديده حتی در ايامی که مردان واپس کشيده اند آنان ميدان را ترک نکرده اند و سی سال است که بالا بردن روسری و پوشيدن لباس های تحريم شده از سوی حکومت را تبديل به نمادی برای مبارزه با زورگويان کرده است. او می بيند که تعداد زندانيان زن او همپای مردانش شده است و در آسمان مبارزات اين ملت ديگر ستارگان مرد درخشش اصلی را ندارند. او در مصاف با فرهنگ فرودستان و حاکمانی که فرودستان را فريفته و به جان آنان انداخته اند عقب نشينی نکرده است و فرياد مقاومت خود را به گوش جهانيان رسانيده است و بيشتر از هر ملتی جوايز حقوق بشری و مبارزات مدنی را از آن خود کرده است.
دين داری
دينداران او سينه به سينه محتسبان قداره بندی که به نام دين و با احکام دينی به قتل عام او کمر بسته می ايستد و به آنان می گويد اسلامی که به شما آموخته اند اسلامی رياکارانه و خشن و غيرانسانی است که همه از کينه می گويد و نفرت و رهبرانش سی سال است از چنان خشونتی می گويند که در تاريخ کم سابقه است و آيت الله خمينی در ديدار با سفرا و نمايندگان کشورها می گويد "بزنيد، بکشيد اين هم اسلام است". به آنان می گويد در مقابل اين اسلام خشن که از منبرها تبليغ می شود و حتی برای تجاوز فتوا صادر می کند اسلام من عارفانه و عاشقانه است و از رحمت و گذشت می گويد.
او حتی به اين جماعت مقلدی که بزرگترين دستورالعمل دينشان را تقليد کورکورانه از رهبر می دانند و سخن از "ذوب در ولايت" می کنند می گويد برای پاک بودن و شريف بودن لازم نيست که ديندار باشی می توانی انسان باشی و اخلاق مدار بی آنکه دين داشته باشی. به آنان می گويد سلامت جامعه در گرو دينداری نيست، بلکه سلامت دين در گرو آزادمنشی انسان ها است. به آنان می گويد مکتبی بودن ديد محدود می آورد انسان "ليبرال" به معنای آزادانديش باش تا همه کس را پذيرا باشی و نخواهی عقيده ات را بر کسی تحميل کنی. به آنها می گويد به غلط و از سر رياکاری به تو گفته اند دين اسلام دين مستضعفين (به معنی فرودستان و رنجبران) است. اسلام دين همين خرده بورژواهاست و تمام احکام اقتصادی ـ اجتماعی آن در جهت رشد و توسعه ی همين طبقه است و خود پيامبر و عموم يارانش هم از همين طبقه بوده اند.
رفع تقدس از فقر و جهالت
مبارزان جنبش سبز به فرودستی که او را راحت طلب می خواند می گويد تو بايد بکوشی از فقر و جهالت نجات پيدا کنی و مثل من بشوی نه آنکه سعی کنی من را مثل خودت کنی و عقايدت را به زور بر من تحميل کنی. من حتی در مبارزه ام با تو انسان بی رحم، مخالف خشونت هستم. تو در خودت بنگر که چرا چنين خشن عمل می کنی کجای شخصيت تاريخی تو ايراد دارد که هميشه می تواند آلت دست سودجويان و فرصت طلبان مثل حاکمان کنونی ايران بشود. مثل من بشو تا با استفاده از تکنيک امروز با جهان رابطه برقرار کنی نه آنکه بخواهی قهرمانت احمدی نژاد بشود که از جهان بی خبر است.
سنت و مدرنيته
او می گويد نسل گذشته برخطا رفت که به جای آنکه تو را به سوی فرهنگ خود بخواند کوشيد خود را از جنس تو کند. ده ها فيلم چون "قيصر" و "گوزن ها" ساخت که چاقوکشان و لات ها را قهرمان کرد و عقب ماندگی و جهالت را به عنوان سنت تجليل کرد و به جای آنکه ترا با موسيقی انسانی تر و پيشرفته تر و نوين آشنا کند از آغاسی و سوسن تجليل کرد و با پخش آهنگ "يک کارد سلاخ به دلم" در کافه های شمال شهر فرهنگ جنوب شهر را در صدر نشاند تا خاکی شود و مردمی، لذا احمدی نژاد بت آنها شد. او به جای آنکه ترا مدرن کند خود ستايشگر عقب مانده ترين سنت ها و خرافه ها شد.
در مقابل من به تو می گويم که نجات تو در همراهی با من است. در پيوستن به من وبه انسان اين زمان شدن. به جای فرو رفتن در چاه جماران با من به قله های معنويت و شناخت بيا. معنويتی که همه اديان به دنبال آن هستند. معنويتی که همانقدر در هنر و يا عشق به انسان ها می توانی بيابی که در صدها رکعت نماز خواندن در يک شب. بيهوده نيست که جهانيان اين چنان به مبارزات مدنی و غيرخشن من دلبسته شده اند. آيا اين به تو نمی گويد که ديگران هم در جهان هر يک به نوعی همين تجربه ی ما را داشته اند و ديده اند که راه تو به منجلاب طالبانی و القاعده ختم می شود نه به راهی که رو به سوی رشد مدنيت و نوآوری و خلاقيت نهفته در تجدد دارد.
سخنی با نسل گذشته
اگر نسل پس از انقلاب در يک روند طبيعی و تجربی به موقعيت خود پی برده و بدون رودربايستی جنبش سبز را متعلق به طبقه متوسط می داند و هرچقدر از آموزش های نادرست نسل گذشته رهاتر است در ابراز هويت خود راحت تر است، هنوز نسل گذشته با خود و آموخته هايش رودربايستی دارد. لذا جابجا در نوشته هايش با نوعی شرمندگی می آيد که اين جنبش جوانان شمال شهر تهران است و هنوز جنوب شهری را با خود همراه نکرده است. گويی اين نقطه ضعف بزرگی برای آنست و با خود صادقانه نمی گويد که محرومان هميشه به آسانی آلت دست اربابان قدرت می شوند و با دادن مقداری نقدينه رأيشان خريداری می شود. آنان چون فهم چندانی از سرمايه گذاری و سازندگی ندارند با اندک پول نقدی فريفته می شوند، لذا احمدی نژاد نماينده ی واقعی آنان است ولی هرگاه جنبش سبز پيروز شود راهی را خواهد رفت که به سازندگی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه منجر خواهد شد و محرومان و رنجبران بيشترين سود را می برند. اصلاً کدامين کشور پيشرفته ای است در جهان که به دست طبقه ی متوسط ساخته نشده است. طبقه ای که بنابر خصلت خود خواستار آزادی و رشد است. او به خوبی می فهمد که فرادستان مانع رشد او و جامعه اش هستند و راه نجات جامعه فعال شدن طبقه متوسط است نه قدرت يابی معدود کسانی که همه چيز را از آن خود می خواهند و لذا سعی در بی خبری و تحميق جامعه دارند.و نه خلق محرومی که در چنبره ی فقر چنان اسير است که درکی از روابط پيچيده ی اجتماعی ندارد و به آسانی آلت دست سياستمداران تزويرگر و فرصت طلب و پوپوليست های بی اصول می شود.
اين تلاش و مبارزه طبقه متوسط است که دموکراسی و عدالت را در جامعه گسترش می دهد که در نتيجه هم قدرت فرادستان محدود می شود و هم رنجبران و زحمتکشان از منجلاب فقر به در آمده و اندک اندک به طبقه متوسط می پيوندند و اينکه در آموزش های چپ آمده که طبقه متوسط طبقه ای ناپايدار است که کم کم يا جذب طبقه ی فرادست می شوند يا به جرگه ی محرومان می پيوندند با واقعيت تاريخی و عينيت های جهانی نمی خواند، بلکه اين طبقه متوسط است که در طول تاريخ بوده و هست و موفقيت همه کشورهای پيشرفته در گرو مبارزات و تلاش آنها است. به همين سبب رشد ايران هم در گرو پيروزی جنبش همين طبقه ی متوسط سبز است ؛ جنبشی که می خواهد شادی و رفاه و مدارا را همگانی کند نه محروميت را وجه شاخص انقلاب خود کند.
رابطه ی طبقه متوسط با فرودستان
ولی رضا نصر در کتاب ارزنده ی خود “Forces of Fortune” به خوبی نشان داده که رشد و پيشرفت جوامع اسلامی در گرو رشد طبقه ی متوسط است و گسترش و قوت يابی اين طبقه است که سبب می شود که اين جوامع بر عقب ماندگی فراگير و تاريخی خود چيره شوند و به جرگه ی جوامع پيشرفته ی جهان وارد شوند، زيرا رشد و توسعه ی اين قشر سبب می شود که ثروت از انحصار جمع کوچکی سرمايه دار و کمپانی ها و يا در کشورهايی چون ايران ـ دولت ـ بيرون آمده و در سطح جامعه تقسيم شود. از آنجا که اين طبقه شامل بخش وسيعی از مردم کشور می شود، لذا به دنبال وضع قوانينی است که امتيازات سياسی و اقتصادی را از انحصار بزرگ سرمايه داران خارج کرده و رفاه را عمومی کند از جمله قانون حداقل دستمزد، بيمه ها و خدمات اجتماعی، فراگير کردن و مجانی يا ارزان کردن هزينه تحصيلات در همه سطوح، توانمند کردن نهادهای مردمی، شرکت هرچه بيشتر مردم در قدرت و غيره. از اين رهگذر مانع استثمار فرودستان توسط اربابان قدرت و ثروت شده و امکان رشد آنان را فراهم آورده به نحوی که کم کم به اقشار متوسط جامعه بپيوندند.
تاريخ جهان و ايران شاهد آنست که بيشترين مبارزه ها برای کسب حقوق فرودستان و نجات آنان از دست فرادستان توانمند و دولت های مستبد و سودجو توسط روشنفکران و مبارزان طبقه متوسط انجام شده است. اينان بوده اند که تلاش کرده اند فرودستان را از حقوق خود آگاه کرده و آنان را به مبارزه با استثمارگران خود تشويق کرده و ياری کنند و در نقش پيشاهنگ در مبارزات فرودستان جانفشانی ها کرده اند و کوشيده اند که آنان را در سنديکاها و احزاب سياسی متشکل کنند.
خداوند سخن سعدی با دست دادن تعريفی از طبقه ی متوسط در عين حال به زيبايی رابطه ی سه گروه فرادستان و طبقه ی متوسط و فرودستان را در اين شعر زيبا بيان کرده است:
نه بر اشتری سوارم نه چو خر به زير بارم
نه خداوند رعيت نه غلام شهريارم
[پايگاه طبقاتی جنبش سبز (بخش يک و دو)، محمد برقعی]