دوشنبه 30 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هشدار: دور جديد تله تئاتر اعترافات، اين بار نوبت اسرای گمنام، محمدرضا شکوهی‌فرد

[email protected]

سرشناس و گمنام، اين اواخر روزی نيست که نشونيم اخبار مرتبط با وضعيت دربندان و محبوسانمان را از هر سنخ و طيف و مسلک و مرامی که هستند و جرمشان تنها دانستن و ندای حق سردادن و وجود خويش به رخوت سکوت نيالودن است .
سرشناس و ناشناس، نامی و گمنام، همه در بند يک بندند، هم مظلوم يک ظلمند، ظلم دژخيمان انسانيت، محبوس يک ظلمند و محکوم يک حکمند، بند و ظلم و حکم حاکمی که عدل و علی تصوير شفاف آن، نه معيار و ميزان حاکميتش بل خودِ خودِ جرم و مصداق اتهام و ادله صدور محکوميت است.
گمنامانمان اما در اين ميان بواسطه گمنامی شان، مظلوم ترينانند و دم دست ترين مفعولان برای ايراد ظلم و حکم اين حاکم.
آقايان حاکم، دور جديدی از پروژه ای نخ نما و مسبوق را تدوين کرده اند و در صدد اجرايش هستند، فکر کرده اند آخر، زحمت کشيده اند لابد، طعمه ای مناسب تر از گمنامان و بی نام و نشانان نيافته اند در راستای جوابدهی طرحشان قطعا.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


خرداد نزديک است و سناريوی ديگری هم مد نظر آقايان است در سطوح بالاتر، ترتيبات و منظمات و زمينه سازی هايی لابد لازم ديده اند که پياده شود، که به خيال خامشان اگر نشود ، چه می شود؟
با متمرکز ساختن بيشينه فشار، بر دربندان گمنام، شايد بر اين تصورند می شود ضرب تبارز ظرفيت های جنبش فراگير را در آستانه سالگرد خرداد خونين، بگيرند؟
نمايش فصل جديدی از سريال های اغترافات تلوزيونی
پروژه اما، چندان نو نيست؟
در حقيقت دور جديدی از چنين پروژه ای اينبار متمرکز شده است بر دربندان گمنام، سوژه اصلی اين پروژه اکنون ابطحی ها و عطريانفر و تاجرنيا ها و شريعتی ها را سيبل خود نمی داند.
گمنامان هدف اصلی هستند اينبار، جلب تعهدشان به انجام اعتراف تلوزيونی در ازای آزادی به قيد وثيقه يا بهره مندی از شرايط اصطلاحا مطلوب تر در محابس.
وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، دادستانی مرکز و صداو سيمای جمهوری اسلامی، طراحان و مجريان اجرای دور جديد اين پروژه هستند.
دستگاه قضا هم رسما به دستگاه جفا مبدل گشته و مقدمات را محيا می سازد.
((تلاش وسيع و کثيفی جهت تن دادن به اعترافات تلوزيونی))
(( هوش باشيم و بگوش بسپاريم و بانگ پرواز دهيم، مادر و پدر دربند گمنام را با ده ها حربه مبتذل و سخيف و سبعانه وادار به گريستن حتی به مدت دو ساعت مقابل چشم فرزند و عزيز دربندشان می کنند که راضی شود به اعتراف و کام يابد از اقوالی که به او وعده آزادی ما به ازاء می دهند.
مادر را تهديد به سلب حقوق اجتماعی خود و خانواده اش می کنند و قلبش را می آزارند با بر زبان راندن جملاتی از جنس فرزندت دسته کم ده سال را بايد ميهمان محبس باشد و اگر نکند آنچه ما می گوئيم چه ها خواهد شد و خواهر را با اين جنس جملات سخيف می آزارند که شما تا چند روز به محل کار خود مراجعه نکن تا خبرت کنيم و روزی چند بار بيشينه در نيمه شب تماس می گيرند و اندک مغتنم آسايش را از خانواده سلب می کنند و محبوس را نيز با دروغ های شيطانی پيرامون حوزه خصوصی و خانوادگی و... بخوانيد تا انتها.
اينها شيوه های تازه ای نيست و بس مسبوق است در سازه ويران عدليه حجج عدل و مدعيان علی.
اما همانگونه که ذکر شد، دور جديدش را معطوف به گمنامان کرده اند و آنگون که خبر می آيد قصد اجرای نمايشنامه تازه تلوزيونی را در ميانه های ارديبهشت دارند. نمايشی که گستره نمايشی اش و وزن هميت آقايان در نهادهای امنيتی در تدوين و انجام و اجرايش بسی وسيع تر از سوابق پيشين است.))
نبايد بگذاريم، اين رسالتمان است، رسالت هر آنکه دل در طلب عدل و آزادی دارد، رسالت هر آنکه جان در مايه عشق هم می زند و درد شبنم مددزاده ها را با پوست و گوشت و استخوان لمس می کند.
انجام اين رسالت، به مثابه ارسال سيلی گوش نوازی به گونه خصم انسان و عشق است.
اين پروژه چنديست آغاز گشته، همانطور که ذکر شد، ميانه های ارديبهشت، ساعات خاص پخش صداسيما از مدتها پيش توسط برادران نه چندان گمنام رزرو شده است.
نگذاريم، قطعا نخواهيم گذاشت، با هر مرام و مسلک و پيراسته و آراسته به هر مشی و نظری، درد همه دربندان مان را درد خود دريابيم که اين مسئوليت کنونی همه ماست.
دافع و رافع اهداف آلوده ای که اين دسته از سناريوهای مبتذل و نخ نماشده در افق برای خود منظور کرده اند، تمرکز گسترده همه ماست بر نشر و بسط آگاهی ها نسبت به اين دردها.
گمنامانی چون مطهره بهرامی و عزيزانش، عبدالرضا قنبری ها، آبتين غفاری ها، مجيد مقيمی ها،حسام ترمسی ها، و نامی يانمان مصطفی تاجزاده ها ، محمد نوری زادها، احمد زيد آبادی ها، محسن ميردامادی ها، داوود سليمانی ها و ده ها چون اين عزيزان را، هيچ کدامشان را از ياد نبريم، درد هر يک را به قدر و اندازه ای همسان و به کيفيتی هم وزن و سياق، درد خود بدانيم و بناميم و فرياد کنيم، يقينا صدای همدرديمان را می شنوند.

در آخر اما پيامی به پارو زنان قايقی که قرار بود کشتی نجات همه، از بند و قيد و شرط و ضرب و زور و جور و جائر باشد و اين شد:
خسته ايد، خسته ايد و نا اميد و مجنون.
هيچ، باور کنيد اين رفتارها بيش از هر زمان هيچ بودنتان را اثبات می کند.
می دانيم و ميدانيد سر خم نمی کنند اينان، زور بيخودی می زنند برادران نه چندان گمنام... خرداد در راه است، يک و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و ... را به توان اِن هم برسانيد، انفرادی ها را اِن برابر کنيد اگر، شکنجه ها را اِن برابر کنيد اگر،... درد نزديکی فنايتان را چه می کنيد؟ درمانی ندارد اين درد، باور کنيد ندارد، هر چه زودتر بهتر.
مطلع رستن نزديک است و ما صبح را در انتظاريم، ... شما اما؟
شما اما به کجا می رويد؟ دل به چه خوش کرده ايد و به کدامين افق، اميد بسته ايد؟
نمی گذاريم، باور کنيد نمی گذاريم، فرياد ما از شعر شعور انسان و وجدان اصيل و قلم مسئول سرودن می آغازد و مالا چون طوفانی بر سرتان می بارد و آنزمان يقين بدانيد، جز غرق شدن هيچ راهی نيست برايتان.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016