دوشنبه 9 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ديروز، امروز و فردای‌اش را می‌شناسد، محمدرضا شکوهی‌فرد

[email protected]

مهم پيروزی يا شکست نيست، مهم تعيين سريع دستاورد نيست، مهم کيفيت نقش آفرينی مان است، اينکه چه را چگونه طلب می کنيم.
مهم اين است که نقشمان را برای خودمان تعريف کرده باشيم، به لوازمش آگاه و ملتزم باشيم و اصول حرکت را در مسلخ افراط ها و تفريط ها و جو زدگی ها فراموش نکنيم.
تعريف نقش بدون شناخت ماهيت عمل و تعهد به راه و عمل مسئول امکان پذير نيست.
بديهيست چنين ايفای نقشی، متضمن تحصيل اهداف است. همچون بسيارانی بر اين باورم که حرکت سبز رگه های آشکاری از اين ويژگيها را داراست.
برای نخستين بار در طی تاريخ معاصر ايران زمين، جنبشی متولد گشته که به گونه ای محسوس، دارنده ملزومات اساسی يک خيزش هدفگراست.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


بيش از يک قرن از نهضت مشروطه می گذرد، افزون بر نيم قرن از نهضت ملی، بيش از سه دهه از انقلاب اسلامی، دستاوردها اما پس از آن حجم عظيم تلاشهايی که در جهت اعتلاء و ارتقاء شاخص های توسعه ملی خرج گشته طی اين سه حرکت اصيل و فراگير (که هر کدامشان در مقياس منطقه ای و بعضا جهانی سرآغازی بوده اند)، کجاست؟
استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی، اينها مجلد آشنای همه آرمان هايی بود که اين سه نهضت برای آن شعله ها بر افروخت و خون ها داد و هزينه ها پرداخت.
درست است که نيل حقيقی جامعه به هيچيک از اين آرمان ها محقق نگشت، اما آنچه که در سايه آموختن از تجربه اين بدست نياوردن ها نصيبمان شد، اهميست گرانقدر بر اين اهداف و تحقق يا عدم تحققشان.
ايرانيان امروز در سايه تجربه اندوزی و شناخت خطاهای تاريخی و تعهد به تصحيح آنها و نضج و رسوخ عينی علم به اين مهم که حق را بايد شناخت و پس از آن بايد ستاند، از جامعه ای که ديرزمانی صرفا سودای آزادی و استقلال و عدالت داشت، مبدل به ملتی گشته اند که می شناسد انچه می خواهد و می داند چگونه بخواهد و چگونه بدست آورد و اميد دارد که تحقق آرمانهايش شدنيست.
اين ويژگی ستايش بر انگيز و اميدوار کننده، حرکت کنونی را حقا به عنوان مستعد ترين نيروی عمل تحول گرا در تاريخ معاصر ايران معرفی می نمايد.
شناخت اغلاط و اشتباه ها، قصورها، ،انحرافات و سوء تدبيرها، آری شناخت و فراگيری تجارب و بکار بستن عملی آنهاست که برای اين جامعه به روشنی تشريح می کند کجای تاريخش ايستاده، چرايی آنرا همچنين و می آموزد چگونه به مقصود نهائی رسيدن را.

اين درست است که هنوز هم بيماری استبداد مبتلا به ساختار سياسی فرهنگی ايران است، هنوز هم نام مستبدان پس يا پيش از نام خدا و ميهن در ادبيات مسلط حکام جاريست و هنوز هم شان ملت، بشمار نمی آيد و از سوی حکام، برده و مطيع و مطاع خوانده وطلب می شود.
اما ايرانيان بی اغراق امروزه روز شايد برای نخستين رده در تاريخ معاصر خود، بخت اين را دارند که مدعی وجود شناسه های حقيقی از اصالت و قدرت اجتماعی عظيم و وزين حرکت خود در مسير تعالی باشند، اصالتی که ريشه در شناخت و تعهد و اميد و عمل شعورمند دارد و همچون بزنگاه های پيشين و به هدر رفته، لخت و عريان و متمرکز در چند جريان محدود و معدود محافل سياسی روشنفکری بيمار ايرانی نيست.
اگر تا ديروز حق را فلان روشنفکر می شناساند و فرياد می زد، اگر تا ديروز معدود رجال سياسی بودند که البته از سر سلم نفس و خيرخواهی ملت بی شناخت و فاقد درون نگری و فرابينی سياسی و فرهنگی را مطيع وارانه پشتيبان و همراه خود می کردند، اگر تا ديروز نماينده شعور و شناخت ملت معدود جريانهای سياسی بودند که جملگی همه مولفه ها را در تنظيم و مهندسی نيروها لحاظ می کردند جز خصوصيات جامع شناسی سياسی اين جامعه، و بلاخره اگر تا ديروز می بايد جامعه را در خيل توده های خامی تعريف می کرديم، که نه خود را می شناخت و نه به حقوقش آگاه بود و نه راه را و نه چاه را می دانست، امروز می بايد بباليم که اگر چه نقش جريان روشنفکری و رجال سياسی فرو نکاهيده و وزن خاص و لازم خود را داراست، اما اين جامعه را ديگر نمی توان يک توده نابالغ که برای رستن از قيود معذبی که نمی شناسد و رسيدن به طلوعی که قادر نبود تعريفش کند، دانست.
به باورم، با وجود همه معايب و خساراتی که اين سه دهه نظم مستقر بر جامعه ايرانی تحميل کرد، نبايد از اين حقيقت غافل شويم که عايدات بسياری هم داشته ايم.
اگر نگوئيم تولد بايد بگوييم، بلوغ و تعميق و تعريض طبقه متوسطی که رخدادش، حداقل بخش مهمی از آن، مرهون و مديون کوششهای موثريست که با هر نيتی، درون همين ساختار به فعل گرائيده است.

شايد بتوان آشکارترين دلايل ناکامی جامعه ما را علی رقم آنهمه کوشندگی و رخداد نهضت ها و انقلاب های رشک برانگيز، عدم وجود و رسوخ شناخت و باور و ايمان حقيقی اين جامعه به توانايی هايش ذکر کرد و اين فقدان ايمان در مقاطع سرنوشت سازی متاسفانه حتی به بخش های مهمی از رهبران و موثرين حرکت ها سرايت می کرد، اما اکنون هم پايوران اجتماعی و هم موثرين و متقدمين حرکت، در مراتب مختلف، اين دو ويژگی سابقا ناداشته را همراه خود دارند.

اگر تحقق آرمان های آن سه نهضت عظيم هنوز در دالان تنگ و تاريک استبداد و مطلق انگاری قدرت برخی جريان های معدود معطل مانده، اين نه به سبب قدر قدرتی و سخت جانی استبداد بوده که هيچ استبدادی ذاتا سخت جان نمی تواند باشد، بل بدين سبب بوده که جامعه که بی ترديد فاعل اصلی هر حرکت پيشروانه ای می تواند باشد در آن هنگامه ها يا در بدبينانه ترين حالت، فاقد علم و شناخت و باور و ايمان و عمل مسئولانه که زائيده آنهاست بوده ، يا وجود انها چنان وزن محدودی داشته که هيچگاه فرصت ظهور و بروز نيافته بود.
جمله اين ويژگيها در حرکت سبز، ابن روزها نمايان است در هر دو طيف چه موثرين و مصادر حرکت و چه پايوران اجتماعی، هر چند محدوديت های خاصی که ناشی از بحران شرايط است نيز دارد.

قطع يقين اگر مصاديق چنين ويژگی را درآغازين سالهای انقلاب شاهد بوديم، بسياری از رخدادهای تلخ و فرصت سوز ، بستر وقوع نمی يافت.
اين شاخصه مهميست و در حقيقت وجه افتراق عينی و ملموس حرکت امروز با حرکت های ماضيست، هر چند ذکر اين نکته ضروريست که نهضت امروز شکل تکاملی نهضت های پيشينست و نه حرکتی جدا و متفرق از آنها.

ويژگی مذکور و ترکيب زيبای آنها با عقلانيت و ميانداری که پيوستگی و پايداری حرکت را سبب می گردد، امتياز ويژه ايست که جنبش سبز با توسل به درس تجربه بدست آورده و بايد آنرا به فال نيک گرفت.

شايد بتوان در اين جمله مضامين و اهداف اين نوشتار را خلاصه کرد که جامعه کنونی ايران، متفاوت از هر دوره تاريخی گذشته خود، به خوبی ديروز، امروز و فردايی را که قصد ساختنش را دارد، می شناسد و باور دارد و اين رمز واحده توفيق نهائی حرکت اوست.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016