چهارشنبه 5 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جنبش سبز؟ يا انقلابی که در راه است؟ برگردان فارسی گفت‌وگوی نشريه "الوطن" با بابک داد

بابک داد
اگر جنبش از حالت رئاليسم و واقع‌بينانه‌اش به حالتی شعاری و آرمان‌گرايانه کشيده‌شود، البته شکننده خواهد بود. اگر جنبش اين تنوع بزرگ ملت ايران را فراموش کند و منحصر به طيف خاصی از مردم بشود، قطعا" دچار ضعف و شکست خواهد شد. اگر جنبش فراموش کند اهداف خود را به تمام اقشار جامعه گسترش بدهد، شکننده و نافرجام خواهد شد. و اين‌که جنبش سبز بايد همواره مراقبت کند در تله‌ی مخالفان نيفتد. خطری که از آغاز پشت سر ما هم‌چنان وجود داشته‌است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


توضيح الوطن: بابک داد روزنامه نگاری است که از فردای روز انتخابات از خانه خود خارج شد تا قبل از بازداشت توسط مأمورانی که بدنبالش آمده بودند، رسالت اطلاع رسانی اش را در شرايط بعد از کودتای انتخاباتی و سانسورها و بازداشتهای گسترده انجام دهد. او بعد از چهار ماه زندگی مخفيانه و اطلاع رسانی، به ناچار از ايران خارج شد.

- از جنبش سبز گاهی به عنوان يک خيزش و جنبش مردمی ياد می شود و گاهی به عنوان چکيده و نتيجه ی عقايد يک اقليت تحصيل کرده. از نگاه شما تعريف دقيق جنبش سبز چيست؟
جنبش سبز جنبشی عظيم است که به تدريج همه ی ايرانيان اعم از جانبازان جنگ، سلنطت طلبان، مهاجران و گروههای مختلفی را که اساسا" از نظر سياسی ديدگاههای مختلفی دارند، در خود جای داد و در حقيقت مردم انعکاسی از خواسته های خود را در اين جنبش پيدا کردند. بعد از انتخابات سال قبل، در ابتدا ابعاد جنبش چندان مشخص نبود، اما آنچه که بعد از مدت کوتاهی مشخص شد طنين و تاثير اين جنبش بر اقشار و لايه های مختلف اجتماعی بود. آنچه که ما اکنون از جنبش می بينيم بسيار بهتر و عميق تر از روزهای پر تنش اوليه جنبش اعتراضی است و آن چيزی نيست جز اين که اين جنبش از پشتيبانی همه ی ايرانيها چه ايرانيان مقيم داخل کشور و چه ايرانيان مقيم خارج، برخوردار است. اما آنچه که امروز بر همه ما مسلم است آن است که با وجود همه ی تفاوت ها، اقدامات صلح آميز و مسالمت جويانه می تواند سبب تثبيت اين جنبش در داخل کشور شود.

- شما فکر می کنيد شرط زنده ماندن جنبش سبز، صلح طلبی و مسالمت جويی آن است؟
جنبش سبز، انتخاب مردم ايران برای رسيدن به آزادی است، از مسيری بدون خشونت. مردم ايران بعد از تجربه انقلاب سی و يک سال قبل، به درستی از دادن کشته ها و قربانيان بيشتر اجتناب می کنند و مايل به کشتن و يا کشته شدن نيستند. فراموش نکنيد که مردم ايران هنوز در حال زندگی و سروکله زدن با انقلابی هستند که ۳۱ سال پيش با روشهای انقلابی و خشونت آميزی به وجود آمد؛ يک انقلاب خونين! مردم ما به خوبی می دانند که انقلاب مثل طوفان است و هنگامی که طوفان می آيد، بی گناه و گناهکار را هدف عوارض وخيمی قرار می دهد. در حالی که جنبش مانند نسيم، تغييرات را با آرامی ولی ماندگاری بيشتری تضمين می کند. آن انقلاب که توسط مردم انجام شد، با هدف دستيابی به آزادی و عدالت بوجود آمد اما در همان بدو تولد خشونتی ايدئولوژيک در خود داشت که منجر به اعمالی چون انتقام و شکنجه و زندان و اعدام شد، يعنی دقيقا" به همان شيوه ديکتاتوری شاه، که از آن انتقاد می کرد انقلاب پا گرفت و بعدها با همان شيوه ها با مخالفان خود برخورد کرد و خاطرات تلخی برجای نهاد. اکنون مردم ايران همچنان بيمناک هستند از اين تجربه و به همين دليل مايل هستند بدون پرداخت قيمتی چنان گزاف، تغييری اساسی در زندگی خود ايجاد کنند و اين يعنی استفاده از ابزارهای جنبش بدون خشونت.

- چگونگی تمايل و همراهی اجزا و قسمتهای مختلف جنبش با ميرحسين موسوی را توضيح دهيد در حاليکه ايشان هنوز متعهد به رژيم جمهوری اسلامی است؟
نمادهای جنبش يعنی آقايان موسوی، کروبی و خاتمی، هر سه نفر از آغاز انقلاب در ۳۱ سال پيش حضور داشته و بخشی از بنيانگذاران همين سيستم بوده اند، که در طول زمان واقعگرا و معتدل شده اند. بنابراين اگر از آنها به عنوان سهامداران انقلاب سال ۱۳۵۷ ياد کنيم، بايد بپذيريم که برکنار دانستن آنها از کليت اين سيستم کار دشواری است، هرچند اين تصور امروز ديگر وجود ندارد. زيرا آنها معتقدند که انقلاب اسلامی دچار انحراف از اهداف اصيل خود شده است و در واقع آنها به عنوان نامزد انتخابات برای مواجهه با همين انحرافات و مقابله با احمدی نژاد و گروهی که او را احاطه کرده اند و خوراک فکری به او می دهند، برخاستند و به ميدان مبارزات انتخاباتی آمدند. به باور آقايان وسوی و کروبی، انقلاب ايران و جمهوری اسلامی، می توانست عاقبت خوبی داشته باشد اما اکنون به بدترين وضعيت ممکن رسيده است! اين باور آنهاست. اما در بيرون از اين ميدان، مردم تماشاگر اين مبارزه بين دو جبهه هستند و اميدوارند که اين بحث و مبارزه به "دموکراسی" به معنای حق حاکميت ملی منتهی شود. صحنه درست شبيه يک مسابقه فوتبال به نظر می رسد. مردم به مثابه تماشاگران برای دستيابی به اهدافشان موسوی و کروبی را در برابر رژيم می بينند و از آنها حمايت و پشتيبانی می کنند. اما مشکل اين است که اين رقابتهای انتخاباتی، بعد از کودتا از شکل رقابت خارج شد و احمدی نژاد و دولت کودتايی او، مسلسل به استاديوم آوردند تا بازيکنان تيم مقابل و مردم را به رگبار ببندند! دليل محبوبيت موسوی و کروبی در ميان مردم، اين است که آنها تاکنون تمام قواعد يک بازی شرافتمندانه را رعايت کرده اند و همواره تأکيد می کنند که از خشونت استفاده نخواهيم کرد چرا که خشونت، نفرت را تشديد می کند و پيروزی را شکننده می سازد. مردم ما به درستی می دانند که موسوی و کروبی تا امروز هزينه های زيادی را پرداخته اند، بنابراين گروههای مختلف سياسی متقاعد شده اند که حمايت مردم از آنها به دليل اين نيست که موسوی و کروبی می توانند همه کارها را آنگونه که شايسته و بايسته است به جلو ببرند، بلکه به اين دليل است که مردم به صداقت موسوی و کروبی اعتماد دارند. البته هرگز نبايد فراموش کرد که مخالفان ما از خشونت زيادی در برابر جنبش سبز استفاده می کنند تا مسير مسالمت آميز آن را به سمت خشونت گرايی منحرف کنند و با راحتی بيشتری آن را سرکوب نمايند. بنابراين مسير، سخت تر از مسيری است که انقلاب سال ۵۷ طی کرد. اما در نتيجه، يک جنبش مستمر و نرم، بسيار مؤثرتر و بادوام تر از آن انقلاب ايدئولوژيک و تند است.

- آيا در نهايت اين امکان وجود دارد که با اين تضاد درونی در ساختار جمهوری اسلامی در موضوع مشروعيت قدرت و مشروعيت مذهبی، رسيدن به دموکراسی ناممکن باشد؟
اين تناقض وجود دارد. جنبش سبز برای دين احترام قائل است اما اين جنبش، جنبشی مذهبی نيست و يکی ازعقاديد و تصورات اين جنبش اين است که دين، از قدرت سياسی منتزع و جداست. دقيقا به همين دليل است که حکومت در حال حاضر از دين استفاده می کند و در مواجهه با مشکلات جدی مانند فقر، بيکاری و فساد که هر روز افزايش می يابد، دولت قادر به ارائه دلايل معتبر و منطقی نيست، بنابراين تداوم خود را در اراده خدا بيان می کند و مشکلات را به قضا و قدر نسبت می دهد. دولت احمدی نژاد و حکومت آيت الله خامنه ای مدام بيان می کنند که ايران تنها کشوری است که کاملا تعاليم اسلامی در آن رواج دارد. من می خواهم به خوانندگان روزنامه "الوطن" که عمدتا شهروندان الجزايری مسلمان (و فرانسوی زبان) هستند اين نکته را بگويم که اين حکومت برای حفظ و باقی ماندن در جايگاه خود، از دين استفاده ابزاری و کاسبکارانه می کند و همزمان در خيابانها و زندانها مرتکب بدترين جنايات می شود. بدتر از آن با توجيهی مذهبی به دختران و مردان جوان بيگناه در زندانها تجاوز می کنند و آن را "فتح المبين" يعنی پيروزی بزرگ می خوانند و سعی در مهار جنبش مردمی با اين قبيل شيوه ها دارند. به اين دليل است که سران جنبش سبز، حکومت فعلی را شکل منحرفی از جمهوری اسلامی اوليه می دانند. آنها با نام خدا رأی مردم را به سرقت بردند، با نام خدا مردم معترض را شکنجه و زندانی و اعدام می کنند و به خصوص در ماه ژوئن گذشته و عاشورا، با نام خدا دست به قتل مردم زدند و آنها را با اتومبيل پليس له می کردند. بعد از برگزاری انتخابات در حاليکه هنوز شمارش آرا نهايی نشده بود، آيت الله خامنه ای احمدی نژاد را به عنوان برنده اعلام کرد و در مدت کوتاهی بعد از آن امام جمعه تهران (احمدخاتمی) به طور رسمی گفت: به چالش کشيدن حرف خامنه ای، يعنی به چالش کشيدن کلام خدا و اين کفر خواهد بود. در حاليکه اين حرفها ديگر در ايران تبديل به يک شوخی شده است وقتی کسی می گويد خامنه ای نماينده خدا در روی زمين است. شهروندان عادی معتقدند اين خداست که نماينده خامنه ای در آسمانهاست. مردم برای اعتراض به اين دخالت غيرقانونی رهبر در انتخابات به خيابانها آمدند اما توسط حکومت "محارب" خوانده شدند و می دانيد که محاربه به معنی مبارزه عليه خداست. جرم آنها در اين محاربه چه بوده؟ آيا اعتراض به تقلب محاربه است؟ آيا ندا آقا سلطان محارب بود؟ يا دهها جوان ديگری که با شليک مستقيم کشته شدند محارب بودند؟ در حالی که يک سئوال ساده داشتند:"رأی من چه شد؟"
حکومت همه اين مشکلات را بوجود آورد و مشکلاتش را هم به خداوند ربط داد. اين باعث بدبينی بسياری از جوانان به دين و خداوند شده است. به همين دليل است که بسياری در جنبش سبز، خواهان جدايی دين از دولت و سياست هستند، بخصوص کسانی که خود مذهبی هستند و گاه از سر دلسوزی سعی در بازگرداندن تصوير مثبت خداوند در جامعه دارند. تصويری که با حکومت اين نمايندگان خودخوانده خداوند، مخدوش شده است. به هر حال در سراسر اين داستان آن که بی گناه تر از همه است اول خود "خداوند" است و بعد "مردم" ايران که فقط يک زندگی بهتر را حق خود می دانند.

- اما در سال ۱۹۹۸ در قالب همين سيستم بنياد گرايی، انتخاباتی آرام برگزار شد که در آن فرد اصلاح طلبی چون محمد خاتمی انتخاب شد. اين چگونه است؟
فراموش نکنيد که آن انتخابات هم توسط آيت الله خامنه ای و شورای نگهبان تحت کنترل بود. اما حکومت و آقای خامنه ای هرگز پيروزی خاتمی را پيش بينی نمی کردند و در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و تصميم گرفتند به کنترل و کارشکنی و محدودسازی دولت خاتمی بپردازند. آقای خاتمی ايده های دموکراتيک و اصلاح طلبانه داشت که اين ايده ها با وجود گروههای افراطی مذهبی و با مزاحمت افراطيون سياسی، تا حدود زيادی قابليت پياده شدن و اجرايی شدن نيافتند. اما به هرحال، دوران رياست جمهوری او مانند بهار کوتاهی بود که در آن اقداماتی کم و بيش سازنده صورت گرفت، نظير آزادی مطبوعات، حرکت به سمت استيفای حقوق زنان و يا آزاديهای سياسی در محيطهای کارگری و دانشگاهها، که البته مثل بهار موقتی بودند و دو دولت احمدی نژاد همگی سرکوب و محدود شدند و خزان دوباره از راه رسيد. در زمان خاتمی تنها نيروهای فکری که حامل اين اصلاحات و اصلاح طلبی بودند، دانشجويان و روشنفکران بودند، در نتيجه اين تفکر تاحدودی در ميان اقشار تحصيل کرده متمرکز شد. اما امروز، ايده جنبش سبز توسط تعداد زيادی از مردم به اشتراک گذاشته می شود که اين از نقاط قوت آن است. جنبش سبز اين نقطه قوت را از طريق همين تنوع مردمی به دست آورده و حضور اقشار مختلف مردم سبب دوام آن شده است. جنبه ی مثبتی که اگر به درستی شناخته شود سبب شتاب بيشتر آن هم خواهد شد. خوشبختانه جنبش سبز، روی يک يا دو گروه متمرکز نشده، در غير اينصورت شکست می خورد و دوام نمی آورد. هرچند بايد وسعت بيشتری پيدا کند و بخصوص راهی در ميان اقشار فرودست پيدا کند.

- به نظر شما سيستم ديالکتيک دولت آمريکا به ويژه در زمان جورج بوش به مستحکم شدن اين خط بنيادگرايی رژيم ايران کمک نکرده است؟
بله. موقعيت جمهوريخواهان در زمان جرج بوش و اشتباهاتی که بوش در زمان دولت خاتمی کرد و ايران را محور شرارت ناميد، باعث شد تا يک همدردی در درون اقشار سنتی مردم برای رژيم اسلامی ايجاد شود. در عين حال منظور بوش ساختار نظام جمهوی اسلامی به عنوان حکومتی ماجراجو و شرور بود اما بدليل آنکه در آن زمان دولتی منتخب مردم بر سر کار بود، سياست آمريکا در قبال حکومت ايران دچار سوء تفاهم شد. شايد بوش فراموش کرده بود صريح بگويد که اين مشکلات در رأس و ساختار نظام و حکومت است و نه در دولت خاتمی، يعنی دولت اصلاحات که داشت کارها را سرو سامان می داد و گامهای درستی بر می داشت. اوباما هم چون بوش می داند که ايران به دنبال دستيابی به سلاح اتمی است. اما من فکر می کنم که کار اوباما بهتر به نتيجه می رسد چون باهوش تر از بوش است، هرچند بی تفاوتی دولت آمريکا در زمينه نقض حقوق بشر مردم ايران، قابل سرزنش است. چيزی که من می خواهم اضافه کنم در مورد مسئله حقوق بشر و بمب هسته ای است؛ و آن اينکه مردم ايران از کشورهای مختلف نااميد شده اند چرا که رفتارهای متفاوتی در مورد مسئله اتمی و مسئله حقوق بشر از آنها می بينند. همه کشورها و البته کشورهای مسلمان مانند الجزاير و کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی می توانند با اعزام نمايندگان خود به ايران، بسياری از موارد نقض حقوق بشر را در کشوری که ادعای مرکزيت جهان اسلام را می کند از نزديک ببينند. اين به ابتکار و جديت کشورهای مسلمان ربط دارد تا با اعزام نمايندگان خود در جهت محکوم کردن اين اقدامات حکومت ايران کاری انجام دهند چرا که اين به نوعی در واقع دفاع از اسلام است.

- جنبش سبز اما همچنان بر رابطه سياست و مذهب و سازگاری با حاکميت تاکيد دارد. آيا اين مسئله فراتر از چهارچوب ايرانی نيست؟
اين موضوعی گسترده است. اتفاقی که در ايران افتاده اين است که جنبش سبز در حال گسترش دادن خود در داخل سيستمی است که آن حکومت بر مذهب استوار است و ساختاری ثابت و انعطاف ناپذير دارد. جنبش سبز در تلاش است تا خواسته های دموکراتيک خود را در همين چارچوب بروز دهد و بيان کند و قصدش تخريب پايه های دينی و فرهنگی جامعه و يا انقلابی اساسی نيست. اين رسالتی بسيار حساس است که بتواند بدون انقلاب، دموکراسی را در چارچوب يک حکومت استبداد دينی پياده نمايد. اگر موفق به اعمال اين رسالت بزرگ شود تقريبا شبيه به کشفی در قرن ۲۱ است که موفق به جمع آوری تمام مطالبات دموکراتيک مردم ايران شده و اين می تواند پاسخی باشد به سوالات بسياری که در مورد تداخل دين با آزادی های فردی در مورد اسلام در سطح جهان امروز مطرح است. اگر جنبش سبز در اين مقوله موفق شود، درواقع ممکن است نگاه دنيا را در مورد دين اسلام تغيير دهد و به تغيير طرز فکر صدها ميليون نفر مسلمان بيانجامد. اين تفکر سران جنبش است، اما بدنه مردمی جنبش، کماکان بر جدا کردن مقوله دين از ساختار حکومت و دولت اصرار دارند. زيرا آسيب های اين تلفيق نامبارک را در طی اين سی و يک سال اخير به عينه ديده ايم.

- شما صحبت کرديد که جنبش از گروههای مختلفی تشکيل شده است. از نقطه نظر عملی آيا اينترنت ابزاری برای سازماندهی جنبش هست يا نه؟
اينترنت و شبکه های اجتماعی، ارتباط فرد با فرد و روابط خانوادگی از بزرگترين و کارآمدترين ابزارهای جنبش های اجتماعی و در اينجا جنبش سبز مردم ايران بوده و هستند که سبب افزايش آگاهی می شوند، درست مثل شاخه هايی که به گسترش انشعابات می انجامند. حکومت مدتهاست بنا دارد شاخه های اين درخت را بشکند اما هنوز موفق نشده است.

- کارتهای برنده چه هستند؟ آيا ايرانيانی (مانند شما) که اکنون در خارج از کشور هستند، می توانند در اين روند کمکی موثر داشته باشند؟ نقش شما روزنامه نگاران در اينجا چگونه است؟
حتما" می توانند. به عنوان روزنامه نگار، درحال حاضر تلاش برای رساندن پيام مردم ايران، يکی از مهمترين اقداماتی است که می توانيم انجام دهيم که بی شک به افزايش آگاهی ، نشر اطلاعات درست و نشان دادن واقعيتهای جنبش کمک خواهد کرد. ما بايد تيزبين و دقيق باشيم و هوشيارانه به تحولات نگاه کنيم تا دچار خطا نشويم و سايرين را هم دچار خطا نکنيم. باز هم شبيه به بازی فوتبال است که تجزيه و تحليل بازی، آناليز عملکرد مربيان و بازيکنان و استراتژی بازی و سنجش واکنش تماشاگران، تاثير زيادی در موفقيت نهايی دارد و اين رسالت روزنامه نگاران و تحليلگران است که بازی را از بيرون تماشا می کنند.

- آيا ضعفی را در جنبش سبز می بينيد که شخصا" از آن واهمه داشته باشيد؟
اگر جنبش از حالت رئاليسم و واقع بينانه اش به حالتی شعاری و آرمان گرايانه کشيده شود، البته شکننده خواهد بود. اگر جنبش اين تنوع بزرگ ملت ايران را فراموش کند و منحصر به طيف خاصی از مردم بشود، قطعا" دچار ضعف و شکست خواهد شد. اگر جنبش فراموش کند اهداف خود را به تمام اقشار جامعه گسترش بدهد، شکننده و نافرجام خواهد شد. و اينکه جنبش سبز بايد همواره مراقبت کند در تله ی مخالفان نيفتد. خطری که از آغاز پشت سر ما همچنان وجود داشته است. حکومت با اينکه بارها توانسته جنبش را برای مقطع کوتاهی "جمع" کنند اما بعد از گذشت يازده ماه همچنان نتوانسته اين معادله را "حل" کند و در مهارسازی اين جنبش ناتوان مانده است. هرچند از نگاه من، ضعف اصلی جنبش سبز در کم تحرکی و فراگير نشدنش در ميان برخی اقشار جامعه مانند فقراست که اگر از آنها غفلت شود، خطرساز خواهد بود.

- چرا؟ توضيح بيشتری بدهيد.
از آنجا که سران جنبش سبز، يعنی آقايان موسوی و کروبی تاکنون موفق به ايجاد ارتباط مناسبی با طبقه فقير جامعه نشده اند، ابزار حکومت متکی به نفت و دولت اعانه پرداز احمدی نژاد در اين زمينه قوی تر بوده است. دولت به لطف پول نفت به شکلی روزانه به بخشهايی از طبقه فقير جامعه مستقيما" پول می دهد و جنبشی که معتقد است برای رفع فقر، بايد به حاکميت ملت رسيد و کارآفرينی مفيد کرد و... ابزاری برای ارتباط با فقرا در اختيار ندارد و بايد برای اين مشکل چاره ای انديشيده شود. گاهی بحث های درون جنبش سبز، فراتر از زندگی روزمره است و تئوريک و روشنفکرانه صحبت می شود. گاهی اينطور استنباط می شود که مسدله مردم عادی و اقشار فرودست و فقير در اين بحثها غايب است. در صورتی که ما جمعيت بسيار بالايی از بيکاران، فقيران و اقشار ضعيف داريم که بايد در اين جنبش بتوانند خودشان و مسائل و دغدغه های روزمره خودشان را احساس کنند. احمدی نژاد با خاصه خرجی پول نفت، اقدام به جمع آوری نيرو و بسيجيان می کند و عده ای برای تأمين معاش گرد او جمع می شوند تا در سرکوب جنبش سربازانش باشند، ولی جنبش سبز تا کنون موفق به ايجاد يک همدلی مؤثر با فقرا نشده است. دولت احمدی نژاد، خط فقری را که در سطح بين المللی تعريف شده، تحريف کرده است. تعريف سازمان ملل متحد از فقر خشن اين است: "فقر خشن يعنی داشتن درآمدی روزانه حدود ۱دلار". با همين تعريف، بيشتر از ۱۵ ميليون نفر در ايران زير خط فقر خشن زندگی می کنند و يا بهتر است بگويم "زنده مانده اند" و به طور تدريجی در حال مردن هستند.
واضح است که ۱۵ ميليون اقشار فقير جامعه ايرانی، کسانی هستند که نگرانی های جدی روزمره دارند و البته که آگاهند از اين که رأيشان به سرقت رفته يا دچار ظلم يک حکومت ديکتاتوری هستند. اما من تکرار می کنم که دولت کنونی، به هيچوجه دولتی همدل با فقرا نيست و فقرا هم می دانند که قربانيان اصلی در قدرت خود آنها هستند. اما اين به اين معنا نيست که جنبش توانسته جمعيت فقرا را به سوی خود جذب کند. در واقع نه دولت و نه جنبش نتوانسته اند فقرا را جذب کنند، هرچند احمدی نژاد تنها با پرداخت ۲۰ دلار در سفرهای استانی اش، به آنها می گويد که دمکراسی، پديده ای غربی و خطرناک است و آزدای، دين شما را نابود می کند و دچار غضب الهی می شويد، بنابراين تسليم قضا و قدری شويد که ما تشخيص می دهيم تا به بهشت برويد! اين بازی روانی حکومت با ملتی که تا گردن در فقر گير کرده، مسئله ای بسيار مهم است. من از روزی می ترسم که فشارهای اقتصادی بر مردم و بی توجهی اين دولت ناتوان، باعث شود که به جای اين جنبش مسالمت آميز، طوفانی از خشم اين جمعيت مستأصل و فقير، در بگيرد و باز کشورم را دچار يک انقلاب خشونت بار ديگر کند. اتفاقی که چندان دور از ذهن نيست. يک بار برای آيت الله خامنه ای در نامه ای سرگشاده نوشتم روزی آرزو خواهيد کرد که به وسيله اين جنبش سبز که به قول خودتان نرم و مخملين بود، برکنار می شديد. زيرا حرکت بعدی مردم، شايد انقلابی تند و خشن و ويرانگر باشد.

پی نوشت: متن بالا، متن مکتوب و مشروح و کاملی است از مصاحبه ام با نشريه فرانسوی "الوطن" که در الجزاير منتشر شده است. در برگردان فرانسوی در نسخه های متفاوت اينترنتی و روزنامه ای بدليل رعايت قالب های هر کدام، بخشهايی از جزئيات اين گفتگو حذف شده اند که در اين نسخه، به تمامی ذکر شده اند. اين مصاحبه حدود يک ماه قبل در آوريل ۲۰۱۰ انجام شده و در تاريخ ۲۱ می در "الوطن" منتشر شده است. برای مشاهده متن فرانسوی (نسخه اينترنتی الوطن) به اين نشانی مراجعه می توان کرد:
http://www.elwatan.com/Babak-Dad-Journaliste-iranien

فرصت نوشتن / روزنوشته های بابک داد
www.babakdad.blogspot.com
تماس:
Babakdad1(at)gmail.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016