خرداد رسيد؛ اميدوار باشيم؟ پرويز فغفوری
خرداد، ماه حوادث بزرگ در ايران رسيد. همه رويدادهای نخستين هفته خرداد (که در آن هم انقلاب اسلامی نطفه بست، هم فرزندان سبز به دنيا آمدند و هم طالبانش کودتا کردند) نشان میدهد که به تعبير نخست وزير انگلستان «هنگام آن است که تمام فشارمان را به کار بگيريم و زمان نيز کوتاه است».
رخدادهای هفته را میتوان در سه محور گرد آورد و نقش « فشار» را به روشنی در آن ديد.
جشنواره جهانی کن (معتبرترين فستيوال سينمايی جهان)، صندلی خالی جعفر پناهی را در مرکز توجه جهانيان قرار داد. کارگردان سبز ايران به جای نشستن بر آن صندلی، در سلولهای مخوف اوين دست به اعتصاب غذا زد.
تقريبا تمامی سينماگران صاحبنام ايران، سکوت اختيار کردند. عباس کيارستمی در کن، جلسه مطبوعاتیاش را با اما و اگر آغاز کرد، اما فرياد اعتراض شهلا رستمی (خبرنگار ايرانی) و اشکهای ژوليت بينوش، سياست «نه سيخ بسوزد، نه کباب» کيارستمی را بر باد داد. اعتراض به ستمی که بر جعفر پناهی رفت، به فريادی مبدل شد و تا روز اختتاميه آمد؛ وقتی که ژوليت بينوش نام جعفر پناهی را بر دست گرفت و در برابر دوربينهای جهانی ايستاد.
فشار جهانی حواب داد. آخر هفته، پناهی با لبخندی بر لب از زندان رها گشت. تصوير او به خوبی نشان داد در زندانهای نظام چه بر مردمان میگذرد، درست در همان روزی که وزير اطلاعات صدور اجازه سفر مادران امريکايی و فراهم کردن امکان ملاقات آنها با فرزندانشان را يک «اقدام بشر دوستانه» خواند و صدالبته اقدامات «بشر دوستانه» دولت مهرورزی همچنان با «تلاش مضاعف» ادامه دارد.
يک هفتهای میشود که اجرای بازی هميشگی «امر به معروف و نهی از منکر» با تصويب طرح يک فوريتش در «مجلسِ بله قربانگو» زير نظر رهبر قرار گرفته و طبق معمول خردادماه است و قرار بر ترساندن مردم به هر دليل ممکن.
يک قرارداد ۱۰ميليارد دلاری جديد (حتی بدون انجام مناقصه تشريفاتی هميشگی) به قرارگاه خاتمالانبيای سپاه تقديم شد که حالا برای خودش کنسرسيومی شده، صاحب هشتصد شرکت.
صاحبان اين ثروت افسانهای (که صدالبته بانيان دولت مهرورزی نيز هستند) با «تلاش مضاعف» به اقدامات بشردوستانه خود ادامه میدهند.
زهرا رهنورد در مصاحبه با لوموند گفت: ايران به يک زندان بزرگ تبديل شده است.
فعالان حقوق بشر و دمکراسی از برپايی سلولهای انفرادی به نام «سگدونی» در زندان رجايیشهر خبر دادند.
گزارش آنها تکاندهنده است: زندانيان بیدفاع و اسير که بيشتر آنها نيز جوانان هستند، به دليل اعتراض به برخوردها و رفتارهای قرون وسطايی رئيس بند (حسن آخريان که شکنجهگری بیرحم و جلادی تمامعيار است) به سلولهای انفرادی معروف به «سگدونی» انتقال داده میشوند.
اعتصاب غذای خشک مجيد توکلی در «سلول انفرادی» آغاز شد، مادرش هم در «زندان بزرگ جامعه ايران»، راه فرزند دلاور را میرود.
خبرهايی نگرانکننده از زندانيان سياسی زن میرسد، خبرهايی که حکايت از بازجويیهای شبانه و شرايط ناگوار روحی اين زندانيان دارد. نگرانم برای بدرالسادات مفيدی (مهربان مادری در قامت دبير انجمن صنفی روزنامهنگاران ايران)، هنگامه شهيدی، شيوا نظرآهاری، مهديه گلرو و ... آخرين خبرها حاکی از اين است که ۸۰ دانشجو زندانی هستند.
خانوادههای زندانيان سياسیای چون باستانی، زيدآبادی، سحرخيز، سليمانی، بداغی، محموديان، طبرزدی، رفيعیفروشانی که در زندان نامتعارف «رجايیشهر» در اسارت هستند با انتشار نامهای سرگشاده از مسئولان حکومتی خواستند پاسخ دهند مسئوليت حفظ جان عزيزان آنها (که بر اساس يک تصميم غيرقانونی و عامدانه به ميان مجرمان خطرناک فرستاده شدند) با کيست؟
طبق معمول يک گندکاری ديگر از آماتورهای صداوسيما، وزارت اطلاعات، بسيج و سپاه پاسداران را هم در اين هفته شاهد بوديم. مادر احمد نجاتی کارگر (از قربانيان کهريزک) فاش کرد: اول فرزندم را کشتند، سپس فيلم ساختند که او زنده است... راستی اينها کی میخواهند کار ياد بگيرند؟ خنگی هم تا اين حد؟
مادر شبنم سهرابی (زن ۳۴ سالهای که ظهر روز عاشورا توسط خودرو نيروی انتظامی زير گرفته شد) پرسيد: چطور توانستيد از روی پيکر فرزندم بگذريد؟
«فشار» بر دانشجويان هم افزايش يافت. مقنعه در دانشگاهها اجباری (به ظاهر فقط جهت گرفتن نمره) و خنديدن با صدای بلند و بحث و شوخی در محوطه دانشگاه علوم پزشکی شيراز (لابد آن هم جهت تنوع!) ممنوع میشود.
دادستان عمومی و انقلاب مشهد از جريمه يک ميليون و ۳۰۰ هزار تومانی برای بانوان بدحجاب خبر داد. اما انگار آتش دادستان قزوين تندتر است: قانون قطع دست برای کاهش سرقت... نه به تمسخر عربستان و وهابی خواندن اين کشور و نه به عمل کردن به قانون عربستانیها!
نه... ظاهراً که نه، واقعاً انگار همه با «همت مضاعف» به دنبال ربودن گوی سبقت در اجرای عدل الهی به شيوه ولايت فقيه، تعريف شده در قانون اساسی ايران و تغيير يافته بنا به خلق و خوی سيریناپذيران قدرت هستند. بايد مراقب بود...
به تعبير زيبای دکتر سروش: سالروز قيامت صغرای خلق و نهضت کبرای سبز نزديک شد.
موسوی و کروبی خواستار صدور مجوز برای راهپيمايی ملی شدند. کودتاچيان که مدام شعار میدهند «فتنه سبز مرده» تمام امکانات خود (از تامين انواع و اقسام مواد غذايی گرفته تا تهيه بستههای فرهنگی) را به کار گرفتند تا تهران زير پای ٢ ميليون زائر بسيجی قرار بگيرد. استاندار تهران نيز خواهان بیخيال شدن نبش قبر اين «فتنه» شد. طلا که پاک است ديگر چه منتش به خاک است؟ اگر راست میگوييد، مجوز راهپيمايی صادر کنيد تا ببينم «کُت» تن چه کسی است؟
بايد منتظر بمانيم و ببينيم حريف ۵ ميليون نفر ۲۵ خرداد ۸۸ خواهند شد يا خير؟
فرمانده انتظامی تهران بزرگ، اخطاری بزرگ داد: پليس با تجمع غيرقانونی در ۲۲ خرداد برخورد میکند. از صدور مجوز هم که ظاهراً خبری نيست، پس بايد منتظر موج جديد خشونت و برخوردهای وحشيانه بود.
جهان که با سياست «وقتکشی» جمهوری اسلامی به خوبی آشنا شده، از زبان ديويد کامرون (نخستوزير جديد انگلستان) آشکارا از ضرورت «وارد آوردن فشار مضاعف» میگويد. (آنها هم «مضاعف» دارند!)
ديويد کامرون بعد از رايزنی با نيکولا سارکوزی (رئيس جمهوری فرانسه) و آنگلا مرکل (صدراعظم آلمان) میگويد: همه نشانهها دلالت از يک امر دارد و آن، اينکه ايران قصد ساخت جنگافزارهای هستهای دارد. در شش سال گذشته ما سياستی دو لبه را دنبال کردهايم که در عين اينکه پيشنهاد همکاری میدهد، آماده اعمال فشار نيز هست. من براين باورم هنگام آن است که ضامن خلاص شدن خودمان را بکشيم و زمان نيز کوتاه است.
اين دولت، هدفی مشخص و بسيار منطقی برای اعمال تحريمهای قویتر در شورای امنيت و اتحاديه اروپا عليه ايران دارد. گفته باشم...
علت اين عزم جهانی را (که جزم نيز مینمايد) يک پژوهشگر کميته سياست خارجی سنا به بیبی سی گفت: آنچه اتفاق افتاد، بيش از هر چيز ناشی از نااميدی مقامات ارشد دولت و سناتورهای پرنفوذ از موفقيت سياست گفتگوست. آنها معتقدند (به ويژه پس از انتخابات سال گذشته) دولت ايران مشروعيت خود را کاملاً از دست داده و بحرانهای داخلی، توان تصميمگيری در مسائل حساس سياست خارجی را از رهبران ايران سلب کرده است. تحرک اخير ايران از ديد بسياری از سياستگذاران در امريکا تنها برای خريدن زمان بيشتر است.
در هفتهای که به گزارش روزنامه انگليسی فايننشالتايمز، توليد نفت ايران در اثر تحريمهای اقتصادی و عدم سرمايهگذاری در صنايع نفت و گاز دستکم ۳۰۰ هزار بشکه نفت در روز کاهش يافت، تصوير عريان جمهوری اسلامی را میتوان در عکس ٢٠ سانتيمتری صفحه اول روزنامه «کيهان» ديد؛ همان تريبون کاملاً رسمی طالبان شيعی.
آيتالله خامنهای «تنها» در ميان نظاميان ايستاده است. نه روحانی ديگری در عکس است و نه حتی تصوير آيتالله خمينی ديده میشود. حتی عکس بنيانگذار انقلاب را نيز در سالگرد مرگش حذف کردند، «مصادره به مطلوب» ديگر به چه چيزی میگويند که ما نمیدانيم؟
دکتر سروش که به مراجع پيشنهاد مهاجرت میدهد، تو گفتی در ذهنش تصوير جمهوری اسلامی بر صفحه اول کيهان بود که نوشت: مشاطگان قدرت و فراشان ولايت و پندارپروران بنگاه بانگ و رنگ و عمله استبداد دينی، رطبخوردگان ولايت میمانند و وعٌاظالسلاطين و خدٌامالشياطين و مشايخ بینشان از عشق و سفلگانی که هر صبح و شام بر در سرای سلطنت سجده میبرند و پشت بر قبله نماز میکنند و با غاصبان مینشينند و دست در خون مغصوبان میبرند و عهد خالق را میشکنند... . چه زيبا نوشتی دکتر.
مردم نيز که عينک بصيرت به چشم، میمانند و میبينند تا خادمان را از خائنان بازشناسند و نگين سليمان را از دست اهريمنان درآورده و حداقل، خاتم آن را نزد خود نگه دارند و ديوان را از مسند خديوان فرو کشند، به سخن «وزير دفاع دولت خاتمی در جنبش سبز» گوش میکنند.
آنها شنيدند: محمد خاتمی خواستار آزادی زندانيان سياسی، ايجاد فضايی امن و آزاد و برگزاری انتخابات آزاد شده است... خب اين که خواسته هميشگی او بود.
شيخ دلاور ما (مهدی کروبی) از مردم خواست بدون نااميد شدن، راست قامت و محکم، به مبارزه خود ادامه داده و در عين حال انتظار نداشته باشند که به زودی به پيروزی برسند.
راستش، آشنه پاشيل ما ايرانيان «صبر» است و «غم نان» که حتی اگر اولی را تحمل کنيم، به قدری (عامدانه) غرق در مشکلات معيشتیمان کردهاند که گاهی اوقات ناخواسته يادمان میرود پيگير چه چيزهايی بودهايم.
موسوی بار ديگر تأکيد کرد راه حل خروج از بحران، بازگشت به سوی مردم و جلب اعتماد آنهاست و اين کار جز از طريق به رسميت شناختن حق مردم برای حاکميت بر سرنوشت خود ممکن نيست. مهندس... باز هم که حرف خودت را زدی. همين کارها را میکنی که جمع میشوند جلوی دادستانی تهران و خواستار دستگيری تو، هاشمی، کروبی و خاتمی میشوند. بگذريم که هيچ کس به هيچ جايی حسابشان نکرد!
موسوی گفت: دورنمای صبح اميد در صورتی پيدا خواهد شد که فصل سوم قانون اساسی (مربوط به حقوق ملت) بدون هيچ تغييری اجرا شود. نمیتوان مسائل داخلی و خارجی را با بستن روزنامهها و پر کردن زندانها مهار کرد و اينکه عدهای با چوب و چماق در زندانها و در بيرون زندانها بر سر مردم بزنند، همان سياستهای قاجاری است. منتظر باش در جوابت بگويند: قاجارها با همان کارها حداقل ۱۳۵ سال بر ايران حکمرانی کردند و ما تازه ۳۲ ساله شده حکومتمان! ضمنا آنها هفت پادشاه بودند و ما فعلا به دومی رسيدهايم.
زهرا رهنورد هم قرارداد تهران رابر سر مسئله اتمی به «خانمانسوزترين سياست قاجاری» پيوند زد و آن را بدتر از قرارداد ترکمانچای شمارد.
قرارداد ترکمانچای، در واقع دستپخت «علمايی نادان» بود که فتوای جنگ با کفر را دادند. «لشکريان بیباروت» را به پشتوانه حمايت امام زمان به جنگ «ابرقدرت روس» فرستادند و بخش بزرگی از خاک ايران را بابت خسارت اين «نادانی» دادند.
حالا طبق اصل تکرار تاريخ، در خردادی ديگر، عالمانی از تبار همان «نادانان ايران بربادده» ايران را به راهی تکراری میبرند.
اين رحيم مشايی همهچيزدان که مسير فرهنگی حرکت امام زمان را اول روی کاغذ میآورد و سپس قصد ساختن آن را میکند، قطعنامههای سازمان ملل را «نان صبحانه» میخواند و خبر از تفنگِ پُرِ «طالبان ايرانی» میدهد. مريدش (همان کسی که با کودتا به قدرت رسيد) که سودای مديريت جهان دارد دست به دامان دو کشور متوسط همچون ترکيه و برزيل میشود و از سر ناچاری، علی لاريجانی را به ميدان تهديد میآورد تا مانع صدور قطعنامه جديد عليه ايران شود، غافل از اين که ديگر حتی تهديدهايمان هم برای خودمان تهديد شده و برای ديگران خاطره.
بعدها تاريخ نشان خواهد داد که ترکيه و برزيل با چه دستخوش گزافی به آب و آتش زدند تا قرارداد تهران را بر کرسی بنشانند و برای ايرانیهای «صدرحمت به طالبان» وقت بخرند.
همين يکی، دو روز ديگر، جهانيان معلوم خواهند کرد که نوک لوله را بر شقيقه جمهوری اسلامی خواهد گذاشت يا نه. فعلا که خودمان را انداختهايم کنج رينگ... تا ببينيم چه میشود. شايد اجنه مورد نظر احمدینژاد بتوانند کشور را از بحران خودساختهای که در آن دست و پا میزند نجات دهند و به کار اصلیاش که «مديريت جهان» هست برسانند... البته شايد.
به استقبال سبزترين روز تاريخ ايران خواهيم رفت. روزی که «انسانيت» در جامعه ايرانی متولد شد و حق خود را فرياد کرد و طلبيد.
اين انسان تاريخی را نمیتوان کشت. رژيم به جان میکوشد گفتمان به کل منسوخ «توده و تکليف مقرر شده برای آن» را با بسيج نظاميان و اجيرشدگانش به ميدان بياورد و گفتمان سبز (يعنی انسانيت و حق زيستن و انتخاب) را سر ببرد.
وحشتناکترين (اما شايد خوشسرانجامترين) نبرد جامعه ايران از اين مسير میگذرد و خرداد ۱۳۸۹ لحظهای از آن است... تمام تلاشمان را بکنيم، تمام کارها را درست انجام دهيم و در آخر، بايد اميدوار باشيم، اميدوار.
پرويز فغفوری
عضو انجمن صنفی روزنامهنگاران ايران و فدراسيون بينالمللی خبرنگاران