شنبه 8 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

درجه حقوق بشر زندانی چند است؟! علی کلائی

می گوييم حقوق بشر . می پرسند بشر کيست ؟ می گوييم هر موجود يک سر و دو گوشی که به لحاظ بيولوژيک بتوان او را انسان خواند . انسان به ذات و به دليل انسان بودنش قابل احترام است نه به واسطه عقيده و انديشه و گرايش و وابستگی و مانند اينها
زندان و اعتصاب غذا . هر دو موضوعاتی هستند برای انسانها . برای زندان و اعتصاب غذا فرقی نمی کند که طرف که باشد . هنرمند باشد يا دانشجو يا فعال مدنی و حقوق بشری . اعتصاب غذا سلامت را تهديد می کند . مانند بابی ساندز می کشد و يا آنقدر لاغر می کند تا يک لا پوست بشوی و استخوان .
اما خب ! ظاهرا برای برخی از فعالين حقوق بشری و رسانه ها و صدا و سيماهای مدعی آزادی و حقوق بشر اين مسئله تفاوت می کند . تفاوت بر سر اعتصابش نيست . بر سر اعتصاب کننده است . اينکه اين اعتصاب کننده کيست مهم است ظاهرا برای برخی . در نظر ايشان همه با هم برابرند . اما خب ! برخی برابرترند!



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در اين نگاشته نام برخی افراد به نقد خواهد آمد . کسی بر شجاعت و بزرگواری اينان هيچ شک و شبهه ای ندارد . اما مسئله برخورد تبعيض آميزی است که يک مدعی حقوق بشر با مسائلی مشابه می کند . يک حکومت مدعی آزادی و حقوق بشر و يک بين الملل مدعی آزادی و حقوق بشر با مسئله می کند .
جعفر پناهی اعتصاب غذا می کند . از همه جای دنيا برای او تکاپو می کنند تا پناهی نجات يابد . از دولت فرانسه بگيريد تا هنرمندان کن نشين و همينطور بياييد تا جنبش سبزی های درون مرز و برون مرز . تلاش نتيجه می دهد و جعفر پناهی با وصول به تمامی شروطش آزاد می شود . در اين مسئله حکومت جمهوری اسلامی هم به دست و پا می افتد تا بحران بين المللی را با آزاد کردن پناهی بخواباند .
مجيد توکلی اعتصاب غذا می کند . تا مدتی کسی روحش هم از ماجرا خبر ندارد و تنها رهانا خبر را کار می کند . يک دو روز بعد بالاخره جهانيان خبر دار می شوند . اما کمی طول می کشد تا فعالين مدنی به ياد بياورند که مجيد توکلی همان دانشجوی پلی تکنيکی است که آن گونه شجاعانه در برابر تماميت خواهان ايستاد . اين بار اما افراد و فعالينند که برای مجيد تلاش می کنند . دولتهای مدعی آزادی و حقوق بشر نه سفير می فرستند و نه تلاشی می کنند . خب مجيد از دست کسی نشانی و جايزه ای نگرفته . پس شايد حقوق بشرش از نوع درجه ۲ باشد . حقوق بشر درجه يک برای پناهی و درجه دو برای توکلی .
کوهيار گودرزی اعتصاب غذا می کند . حتی خانواده و وکيلش هم دير خبردار می شوند . قبل از آن فرياد زده می شود که پرونده کوهيار گم شده است . مادرش با تمامی رسانه های رنگارنگ برون مرزی مصاحبه می کند . اما مصاحبه ها از جنس مصاحبه های خانواده پناهی نيست . آن مصاحبه را وقتی آقايان فعال حقوق بشری و دولت حقوق بشری می شنيدند دست به کار می شدند . اين يکی را اما می شوند و بعد هم ادامه خبرها !
کوهيار گودرزی به بهداری می رود . زير سرم می رود . اما فقط مادر عزيز و بزرگوار و صبورش مصاحبه می کند . همه فقط مصاحبه ها را گوش می کنند و بعد ادامه خبرها ! کسی حتی از فعالين هم حتی به روی مبارک نمی آورد که کوهيار در يک قدمی سرنوشت ساندز يا صدمات غير قابل جبران قرار دارد . اصلا هنوز کسی نمی داند که کوهيار چرا اعتصاب کرده است . کوهيار را برای انفرادی از مقابل چشمان همبنديهايش در بند ۳۵۰ می برند . اما باز هم بايد لابه لای خبرها بگردی تا خبری از کوهيار بگيری .
هر سه موضوع يکی است . فعالی آزادی خواه و برابری طلب اعتصاب غذا می کند . اما با سه نوع برخورد مواجه می شوند . يکی شهروند حقوق بشری درجه يک است . دومی شهروند حقوق بشری درجه دوم است و کوهيار گودرزی شهروند حقوق بشری درجه سوم .
قرار است حقوق بشر برای همه يکسان باشد . قرار است تفاوتی بين فقير و غنی ، معروف و ناشناس ، هنرمند و دانشجو و ... نباشد . اما خب ! واقعيت اين است که هست . کوهيار گودرزی شهروند درجه سوم حقوق بشر است و خيلی هم به اندازه پناهی لابد انسان نيست که دول غربی حقوق بشری آزادی خواه برابری طلب پرچم دار دموکراسی در جهان به روی مبارک خودشان بياورند . از ديدگاه ايشان لابد يکسری از آدمها خيلی انسانند . يکسری مقداری انسانند و يکسری ديگر محض خالی نبودن عريضه انسانند .
اين را هم نمی گوييم ظلم . نمی گوييم بی عدالتی . نمی گوييم باج دادن . نمی گوييم رفتار غير حقوق بشری . در ضمن روز ۲۴ ساعت نيست . سال شمسی هم ۳۶۵ روز نيست . اينجا کره زمين نيست . منظومه شمسی هم نيست . کهکشان راه شيری هم نيست . جايی است در ناکجا آباد اين کره خاکی معلوم الحال !
ياد روزهای اسفند ۱۳۸۷ افتادم . سه مرگ در زندان . امير ساران . عبدالرضا رجبی و ميرصيافی . سر اولی کمی داد و قال شد . سر دومی خب متعلق به يک سازمان اسمش را نبر بود . صدای کسی در نيامد . سر سومی دانشجو بود و وبلاگ نويس . همه شاکی شدند و داد و بيداد کردند . بعد از عيد هم رفتند خانه شان و خانواده اين جانباختگان ماندند و غم از دست دادن عزيز .
اميدوارم شکم بی مورد باشد که رفتار حقوق بشری ما هم مانند رفتار شهروند انگاری جمهوری اسلامی درجه بندی دارد . آنها شهروند درجه يک و دو و سه دارند و ما هم حقوق بشری درجه يک و دو و سه . هم آنها قوانين انسانی را بر سر تاقچه گذاشته و هم ما . اعلاميه جهانی حقوق بشر که ديگر قربانش بروم . سر تاقچه هم بعيد است بتوانی پيدايش کنی . ته صندوقچه در حال خاک خوردن و احتمالا پوسيدن است .
به هر حال کاش تذکر مشفقانه تلنگری باشد برای همه ما . پس از اعدام آن ۵ فرزند ايران زمين يکی دو مرگ در زندان و يک اعدام ديگر را شاهد بوديم . اما خب باز هم همان بساط درجه بندی است . به هر حال يک زمان بايد به اين وضعيت پايان داده شود . کاش آن روز زود باشد .
اما می دانم کوهيار برای هيچ کس درجه بندی قائل نبود . کوهيار ياری است چونان کوه استوار . ياری برای انسانيت و حقوق بشر و آزادی و برابری . و امروز در بند . کاش درجه بندی نشود .


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016