چهارشنبه 16 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انگلستان را از قلم انداختید آقای مهاجرانی، محمدرضا شکوهی فرد

[email protected]

به جنگ تاريکی بی چراغ رفتن غلطيدن و زوال در آن تاريکيست عاقبتش. نمی توان ذلالت و زشتی يک موضع ايراد شده که فرضا حاوی حجم عظيمی از توهين ها بوده را با دست يازيدن به حربه های غير اخلاقی که جنبه های حادی از تضادهای شخصی را نيز در بر می گيرد، پاسخ داد و مرتفع ساخت.
در نقد می بايد بقول سارتر با سلاح منطق و تدقيق، حريف را در وضعيت شکست تثبيت کرد. واکنشهای پرخاشگرانه بيش از همه قدرت استفاده از منطق های موضعی و محدود را عليه واکنش دهنده بر می انگيزد.

اخيرا جناب آقای مهاجرانی يکی از حاميان جنبش سبز در خارج از کشور طی ايراد نطقی در لندن عنوان کردند: "بالاخره از آغاز پيروزی انقلاب تا به امروز، افرادی با انقلاب مخالف بودند، با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمينی مخالف بودند، با نهاد روحانيت مخالف بودند، عيبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند، می توانند در واقع به اين مخالفت ادامه بدهند، ولی اين مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند."
اين بخش از مواضع ايشان در کنار ديگر ترم های جزئی ديگر، از آنجا که ماهيتا از سوی بسيارانی توهين آميز تلقی گشت، واکنش های تند و گسترده ای را از اطراف بر انگيخت.
قطعا کثيری از اين عکس العملها منشاءی بحق داشت، اما با ادبياتی تبيين گشت، که بشدت فارغ بود از تخلق به مراتب اخلاقی و همراه با لحنی غير موثر و مشدد.
اينگونه واکنشها متاسفانه حقانيت مصدر واکنش را زير سايه می برد و امتيازی به حساب مرتکب اصلی خطا واريز می کند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


تکرار می کنم در نبرد با خاموشی، سلاح نبايد از جنس و سنخ همان خاموشی باشد بل می طلبد چراغ را. چراغ اگر آگاهی باشد و تزريق وسيع آن به فضای تيره و مبهم مزبور، قطعا در چنين شرايطی ماهيت حق به سهولتی افزون ترتبيين می گردد و تيرگی ها رخت بر می بندند . عصبيت چندان وجه منطقی ندارد حول اين قبيل موضوعات، اين گونه رخدادها اگر چه شايد رقص آشفته برگها را رقم زند اما ريشه ها اصيل تر از آنند که مصون نمانند از عوارض اين چنين فنومنهايی.

پيش از پرداختن به موضوع ذکر خاطره ای خالی از لطف نيست. روزی از روزهای آشفتگی و نگرانی پس از انتخابات در جمعی نشسته بوديم، بحث از پايمردی چشمگير مهندس موسوی به ميان آمد و تفاوتهای عرصه در صورت حضور آقای خاتمی و عدم حضور مهندس موسوی محل بحث بود.
پير ديری که دير سالی از نزديک مهندس را می شناخت و از پيش از انقلاب با وی قرابت داشت، به نکته ظريف و مهمی اشاره کرد.
ايشان گفت: (( در مبارزه، مبارز نبايد از پيروزی بهراسد، روحيه مير همينگونه است، او مرد سياست به آن معنا نيست، ولی تا آنجا که من ميشناسمش، مرد مبارزه است، روحيه خاصی دارد، از پيروزی ترسی ندارد، حتی اگر به قيمت کسر و تقليل ارزش سوابقش منجر شود، به فراتر می انديشد، او هنوز هم ايده ئاليست است، مرد راه به معنای واقعيست، يعنی الزامات ماندن در يک خط مبارزه و نگاه بی پرده به اطراف اين راه و برداشت و تصحيح را باور دارد و اين را خواهيد ديد.
اما خاتمی اينگونه نيست، صداقت دارد، اما درجه اش به حدی نيست که به کار مبارزه آيد. خاتمی رئيس يک مرکز فرهنگی يا همان خاتمی کتابخانه ملی اگر باشد، دوست داشتنی ترينِ افراد خواهد بود، اما نه جامه سياست بر تنش خوش می نشيند و نه مبارزه)).
و ما ديديم و مالا بيش از اين خواهيم ديد.

حقا همين جملات گويای خيلی مسائل است که در ادامه بدان اشاره خواهد شد.

سخنانی که بر زبان عضو اسبق شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی و وزير اسبق ارشاد جاری شد، از آنجا که سويه حساسی از جامعه و حاميان جنبش سبز را مخاطب قرار می داد، بشت تحريک کننده بود.
واکنش ها اما جملگی بغض آلود و اولتراهيستريک بود. اميد آنکه زين پس همه در برخورد با چنين اوضاعی که قطعا اين آخرينش نخواهد بود با چراغ حرکت کنيم و بدانيم مسلح گشتن به سلاح آگاهيست چراغ ما و تزريق و انتشار آن در فضای مبتلا به تيرگی وظيفه ما.

آگاهی آنچنان که سرمايه های واکنشی ما را مستند نمايد و قابل ارائه، از اين جهت نسل ما سرمايه دارست. فکت های تاريخی بسياری پيش روی ماست.

از آنجا که مرکزيت مباحث حول پاراگراف فوقانی آورده از اقوال مذکور ايشان بوده، بر آن متمرکز می شوم.
نخست از پايان پاراگراف آغاز می کنم.

آقای مهاجرانی در پايان اينگونه می آورد: ولی اين مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند.؟؟!!


لحنی اينچنين حاکی از نوعی خود مرکز بينيست و در تعارض با مشی استخراج گشته از مواضع و بيانيه های موثرين سبز.
بگذاريد مثالی به ميان آيد شايد محتوای نظر شفاف تر شود.

فرضا بنده نظری در مورد آقای مهاجرانی دارم. طبعا نه اخلاقا و نه عرفا محق نيستم اين نظر را در ميدان ابراز تعميم به کل دهم و بگويم اين نظر کل است و بدين قرار جناب مهاجرانی نمی تواند، نمی داند و........................
اما قطعا در محدوده ايراد و اظهار شخصی ، حق دارم فرضا بگويم به نظر من جناب مهاجرانی نه نسبتی با جنبش سبز دارد و نه نسبتی با مبارزه مسئولانه در راه تحقق آرزوها و ترميم و تتميم آلام ملت ، بل خبره ای در امور خاص است صرفا که چندان ارتباطی هم با حرکت هدفمند جنبش ندارد.

در اين راستا حتی ممکن است بتوانم هزاران ادله را هم ارائه کنم جهت اثبات نظر.
با اين وجود در خوشبينانه ترين حالت، اين نظر همچنان صرفا نظر من است و تمام. يدين مفهوم که ورود به فاز حاق غير اخلاقی از عبور از مرز شخص به عام آغاز می گردد و طبيعيست اين نبايدِ اخلاقی را لحاظ می دارم و در همين پايانه اظهار شخصی توقف می کنم.

اين همه در شرايطيست که اينجانب ارزشی ورای من بودنم برای خود قائل نباشم.
پيداست آقای مهاجرانی اينگونه است.

ايشان مرز را در نورديده، البته نخستين بار نيست و سوابقی در پيش دارد.

بنابراين ما در اين بحث با يک گزاره منفی روشن مواجهيم و آن خود مرکز بينی منبع نظر است که از رهگذرش نوعی فعل يا به عبارت روشن، رذيلت اخلاقی رقم می خورد.
اهل بيان را نا آشنايی با فن آن شگفت است. اگر اهالی و ارباب عمائم چنين می کردند ميزان شگفتی اينچنين چشمگير نمی نمود چه که از کوزه همان تراود که در اوست و فن خطابه شان با فن مرسوم بيان فاصله ها دارد و خصايصی مشخص در بر.

دلايل عدم توجه ايشان به اين ريز گزارهای مهم اخلاقی اما( که اعتبار فرهنگی ايشان را زير سئوال می برد) در خطابه روشن نيست و بيش از همه شگفتی اين راقم و يحتمل بسيارانی را سبب گرديده و اين پرسش را متولد می کند که آن رجلی که با همه نقدها و زوايای فکری که با وی دارم و داشتم و انشاء الله داشته باشم و در عين حال حقا مردی مبادی آداب و متخلق بود و به غايت آشنا به تکنيک های مرسوم در بيان و عيان ، را چه شده کين گونه مرتکب می شود؟
بگذاريم و بگذريم........................


انقلاب و ضد انقلاب
در بخش نخست سخن از مخالفان انقلاب به ميان می آيد و اين که به هر حال مخالفانی از اين دست از نخست لحظه های پيروزی انقلاب فعال بوده اند.

من دقيقا متوجه نمی شوم منظور از مخالفان انقلاب چيست و اساسا اينان کيانند؟ بهترست اين موضوع يک بار برای هميشه روشن شود.

اگر از زاويه کليشه ای می نگرد ايشان، يعنی همان زاويه مرسوم و مسبوق حاکميت، خب اولا سلام بر روح پر فتوح جان بر کفان حاکم و بازجويان کيهان نشين، آنها هم که همين نظر را دارند، و اگر هم معطوف به ناآگاهی ايشان باشد که محال می نمايد (والبته فرض محال محال نيست) پاسخ می دهيم به محضر ايشان شايد روشن شوند.

به هر حال يکی از مهمترين رسالتهای جنبش سبز آگاهی سازيست. از اين رهگذر توضيح لازم خطاب به ايشان آنکه ما مشخصا تنها دسته ای از مخالفان صريح انقلاب را که سراغ داريم، سلطنت طلبان هستند که اندکی تامل در کميتشان و کيفيت عملشان اساسا اهتمام و تمرکز بر آنها را عقلا بی مورد می نماياند، ورنه هر چه بيشتر دقت می کنيم کمتر استخراجی و طبعا استنتاجی حاصل می آيد.( البته اين بمعنای تنهايی گروه های موسوم به سلطنت طلب در تعلق به طيف ضد انقلاب نيست. بل اشاره به وزن محدود و حقير آنها دارد).

طنز قضايا اينجاست که ضد انقلابهای مورد نظر شما و البته حاکميت از سويی، همه نيروهای انقلاب بودند و هزينه دادند.
اکثر جريانات مخالفی که انگ و رنگ و صفت ضد انقلاب طی ساليانی اخير بر پيشانی شان چسبانده شده، از شرکای شناسنامه دار و هزينه داده فعل انقلاب بوده اند و با اصل انقلاب زاويه ای حس نمی کنند، نيک و بدشان بماند، مجالی در اين مقال من باب تفسير اين نيکی و بدی و اثباتش نيست و ماشاء الله مثنوی حجيميست.
منظور دقيقا چيست؟
جريان های ملی؟ نهضت آزادی؟ .................
جريان های چپ، توده ای ها، فدائيان، راه کارگر، پيکار، مجاهدين؟

صريح توضيح دهيد شايد ايراد در قوه ادراکه ما مستتر باشد. ضد انقلاب چيست؟ ضد انقلاب کيست؟ (اگر معطوف به تعارض با امام و نظام است، ضد انقلاب ها اکثريتند، يعنی به نوعی همه ما ضد انقلابيم و اگر معيار تشخيص و تعريف انقلاب اين باشد به ضديت با آن افتخار می کنيم).
انقلابی که ما بدان باور داريم بيست و دوم بهمن ماه آغاز شد و سی خرداد شصت در جا متوقف شد،(شخص شخيص شما و امثال و اعوانتان هم هر يک به وسع عملتان دخيل بوده ايد در رذيلت، حالا طلبکاريتان به طنز تلخی بيش نمی ماند اما و البته تعجبی هم برش مترتب نيست) اما تمام نشد، شکست نخورد،ادامه دارد دقيقا همان تاريخی که بعضی از شما حتی از يادش هم هراس داريد، دليلش........؟
می دانم اين جملات ممکن است فشار خون برخی را بالا و پائيين کند ولی حقيقت اينست، پروژه انقلاب ادامه دارد.
بسياری از کارکشته ترين نيروهای انقلاب متعلق به برخی از اين جريان هايی که ضدانقلابشان می ناميد و شايد هم می دانيد!!!!!!! هستند.
ماهيت سياسی اين گروه ها و سوابقشان محل بحث نيست . بحث بر سر ضد انقلاب بودن است. وقتی نيک نظر می افکنم و شما را و امثال شما را در کنار برخی از اين افراد و جريان های مذکور قرار می دهم، اگر ضدانقلابی قابل تميز و استخراج و انتخاب باشد، انتخاب گزينه شما سهل ترست به غايت.

بنابراين بيائيم حول اين مهم که جمله جريان ها و افراد مخاطب شما ضد انقلاب نيستند و منصفانه گر بنگريم ضد نظامند و هر يک همچون شما شايد انقلاب را از ظن خويش چنين و چنان تعريف کرده اند و بدان دلبسته اند، توافق کنيم و پيامدش شما رضايت دهيد و افسار اين بيچاره رها نموده پياده شويد و از تعريف مبتنی بر کليشه های رايج تا دير روزی پيش فاصله بگيريد.

در اين مرحله هم شما سود می کنيد هم اطرافيانتان
بدين واسطه که اولا هم تفاوت ادبيات و ژرفای پذيرای حق در انديشه خود را عيان می نمائيد، و هم يحتمل برخی اطرافيانتان که هر روز ه مجموعه ای از افاضات فضايی به نمايندگی از جنبش سبز از جانب خود صادر می کنند و متاسفانه اين روند بی رويه صادرات ضربه اش به شما و خودشان تنها نمی خورد بل متوجه رهبران صادق حرکت در داخل کشور و ساختار و انسجام نيروهای جنبش می گردد، نيز متاثر از اين آگاهی می شوند و روند معيوب گذشته را رها می کنند.


نظام
در ذم مخالفت با نظام سخن رانده ايد و آنرا مصداق عدول از شروط جنبش سبز خوانده ايد. گويی نظام هنجار انقلاب است خدای ناکرده. يا زبانمان لال نيروی اجتماعی جنبش از عشاق نظامند. توصيه می شود بيانيه هجدهم مهندس موسوی را به تفصيل بنگريد. جدا مضحک است.

اينکه انقلاب را مترادف با هنجار نظام تعريف کنيم، مرتبط است به عدم درک چرايی و ماهيت و اهداف انقلاب و قفل شدن در يک مدل متناقض و منقص برداشت از انقلاب.

همين مهم متعاقبا تشتت در درک ارزشها و هنجارهای متعالی آن انقلاب را نيز در شما موجب شده است.
حوصله اين مطلب از طرح مطالب به تفسير و جزء و الصاق تفصيلی مستندات به نوشتار خارج می نمايد و پروردگار را سپاس آنقدر روشن هستند اين واقعيات که فقط عشاق فعل پر زحمت خواب از نظاره و ادراکش ناتوانند

وقتی شخص مهندس مير حسين موسوی و عديدی ديگر از موثرين صادق جنبش سبز بارها تاکيد و تصريح داشته اند غريبه بودن اين نظام با انقلاب و ايده ئال ها و اهداف آنرا، تاکيد اينگونه شما بر حذف مخالفين نظام بر چه اساس و مبنايی مستقر گشته است؟
اگر اين مطالب را پيش از صدور بيانيه هجده بر زبان می آورديد بنده ظن قدر پيدا می کردم که احتمالا يکی از مخاطبان بيانيه هجده شما بوده ايد( شوخی نمی کنم).

بسيارانی تا پيش از اين باور داشتيم که مهندس موسوی و بعض موثرين داخلی جنبش سبز از شما داعيه داران اصلاح طلبی در خارج از کشور جلو تر حرکت کرده اند و جسارت و شجاعت و از همه مهمتر صداقت بس قابل شهود تری از خود به خرج داده اند، پس از ايراد سريالی از بيهوده گويی ها و توهين ها و تحريف هايی که از جانب جناب کديور سرعت عجيبی يافت و با سخنان شما تکميل شد، به نظر می آيد اصلا قياس ميان شما و موثرين داخلی از جمله مير عزيز قياسی بس مع الفارق است.

بنده قطع يقين شما را حتی در زمره حاميان جنبش سبز هم نميشمارم، چه که کار صد دشمن را با ظرافت و صراحت بيشتری انجام داده ايد. در اين مدت کم شما و دوستانتان با استفاده از امکاناتی که در اختيار گرفته ، به انسجام جنبش ضربه نزده ايد. البته اين نظر بنده است، فقط همين.

اگر بتوان چند پاشنه آشيل برای حرکت اين جنبش در مسير نيل مطلوب ذکر کرد، مهمترينش شما و دوستانتان هستيد و وقت آن رسيده به صراحت به شما بگوييم، که آنان که حق دارند مدعی باشند، نسل ماست.

مطمئن باشيد ادامه اين روند مضر و معيوب از سوی شما با سکوت و يا واکنش محدود مواجه نخواهد شد، بل فضای رسانه ای را چنان خواهيم کرد که مجبور به عذر خواهی شويد. عزيزان ما خون ندادند، نداها سهراب ها و ترانه ها و اشکان ها جان عز يزشان را تقديم حرکت سبز اين ملت نکردند که اين چنين بازی هايی از سوی برخی مدعيان نظير شما با جنبش صورت گيرد. بلاخره تکليف خودتان را با خودتان مشخص کنيد، روزی سخن به ياد شهدای اعدام های دهه شصت و قصور و تقصير خود می آراييد و ديگر روز زبان به نفی حق آنها در حضور در جنبش می آلائيد. کدام را بايد باور کرد؟

بعض مواضع و مواعظ در اين ميانه ها اگر صريحا بر بيان بنشيند و عيان گردد، بهتر است تا فرداها. به هر روی سازه استبداد گر نگوييم کارش به اتمام رسيده ولی تنها ناشنوايان سياسی هستند که طنين گوش نواز در هم شکستن استخوان هايش را نمی شنوند و اين فردای در راه، بايد مملو از شفافيت باشد و هشدارهايی که از هم اکنون لازم می نمايد طرح گردد.

امام

در ترم سوم خطابه تان به کراهت مخالفت با امام اشاره کرده ايد، توهين از اين بالاتر به چند نسل؟

کدام امام؟ والله دوران امام سرايی بسر آمده، بگذاريد اين امام در ذهن خودتان بماند، هر روز به نسلی که از واژگان معطوف به او هم دل چرکين است، اين نکته را باز نگوئيد.
جامه وجاهت بر پيکر اين وقاحت دوختنی نيست، تلاشتان بی سرانجام خواهد ماند، تاريخ ورق خورده است، نمی توان برش گرداند.
ميشود آيا اين امام را با نگاهی به تراژدی های مثبوت در تاريخ سه دهه انقلاب تعريف کنيد و اين تعريف را به بحث بنشينيد؟
اگر شدنيست اعلام کنبد.

حقيقتا محل ابهام است چيستی اهداف شما و بعض دوستانتان در پس پرداختن ممتد به اين سطوح مبتذل و نازل و ايجاد تضادهای مصنوعی
حقا بدنبال چه هستيد؟ از بطن زايش اين همه اختلاف و افتراق و جدايی چه حاصلی تحصيل می شود که اين حجم سنگين تلاش های منفی را طی چند ماه ماضی شما و دوستانتان در حوزه خلق بسترهای مناقشه و دعوا داشته ايد و داريد؟
اين همه برخورد دفعی با چه هدفی؟
اشارتی که مقرر شد به خاطره مذکور در نخستين سطور معطوف گردد، آنست که جناب مهاجرانی عزيز، شما و چندی چون شما که در اطرافتان بر ديده ها آشنايند، ده ها درجه بيش از امثال آقای خاتمی در هراس از پيروزی که فوايدش فردای همه را در بر می گيرد، بايسته مثاليد، دلايلش بماند، توضيح و تفسير به تفصيل آن از حوصله اين يادداشت به درازا کشيده که درازايش نشان و منشاء از درد دلسوخته ای دارد، خارج است.

قواره اين جنبش عظيم تر و بسيار عظيم تر از شما و برخی های مذکور است. تلاشتان ممکن است مصائب و ابتلائاتی را بزايد، ولی يقينا ميزان و وزنشان قابل اعتنا نيست و بقول معروف بايد به زمان زمان داد تا سنگ ريزه ها از آب زلال اين چشمه پر اميد جدا شوند.

جمله آنکه، شما دکتر سيد عطاء الله مهاجرانی هستيد، فقط همين، فقط همين. نظرتان هم از اين زاويه به غايت محترم است، فقط هم محترم است نه بيشتر.
ضمنا آنکه سخن از نيات و نقوش پليد امپرياليسم ونئوکان ها و برخی دول غربی نيز به ميان آورده بوديد، ما هم موافقيم. البته دولت فخيمه انگلستان را از قلم انداخته بوديد، که محض يادآوری از آنجا که از مهمات است و فراموشی اش بس خطير، عرض می گردد.

بهروز و رها و از اين رهگذر پيروز باشيد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016