شنبه 27 شهریور 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"تست روانی جامعه"! بررسی روند طرح امنيتی "سرکوب، کنترل، حذف" سران جنبش سبز، بابک داد

بابک داد
مسئولان حکومتی که "متر به متر" آستانه تحمّل جامعه را تست می‌کنند و به پيش‌روی ادامه می‌دهند؛ خوب است يادشان باشد که بسياری از ايران‌شناسان و سياست‌مداران هنوز به اين واقعيت اذعان دارند که: "ايرانيان ملتی غير قابل پيش‌بينی هستند!"

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آيا حکومت بالاخره در "يکی از همين روزها" قدم نهايی را برخواهد داشت و آقايان موسوی و کروبی را دستگير و يا حذف خواهد کرد؟ اين سئوال امروزه دغدغه ذهنی خيلی از ايرانی هاست.
وقتی کمی از رخدادهای روزمره فاصله بگيريم و از ارتفاع به ماجراهای پانزده ماهه اخير نگاه کنيم، می توانيم نقشه جامعی از کار پيچيده امنيتی حاکميت برای "سرکوب - کنترل - حذف" سران جنبش سبز را با وضوح بهتری ببينيم. اگر منصف باشيم بايد اعتراف کنيم جمهوری اسلامی در طراحی امنيتی اين روند پانزده ماهه، هوشمندی هايی به خرج داده و گاهی بسيار زيرکانه رفتار کرده است. هرچند مرتکب بزرگترين "اشتباه تاريخی" خود شد وقتی در آرای مردم تقلب کرد و زمينه بزرگترين اعتراضات ملی بعد از انتخابات را با دستان خود رقم زد. از آن روز که خروش قهرآميز ميرحسين موسوی و مهدی کروبی توانست بيشتر از سه ميليون نفر را به خيابانهای تهران بکشاند، پانزده ماه می گذرد. آن وقتها همه معتقد بودند اگر آن تظاهرات فقط چند روز ديگر ادامه می يافت، حکومت مجبور به عقب نشينی های بزرگی می شد که ممکن بود به تغييرات اساسی در نظام بيانجامد. اما امروز ديگر از اعتراضات خيابانی اثری نيست و مأموران به پشت ديوار خانه و محل کار آقايان کروبی و موسوی رسيده اند. اين روند سرکوب و کنترل، حاصل محموعه ای از اقدامات سرکوبگرانه و امنيتی است که اين مطلب به بررسی اش می پردازد.
اگر از بلندای اين پانزده ماه اخير به پروژه "سرکوب - کنترل - حذف" سران جنبش سبز بنگريم، می توانيم اين روند امنيتی را در سه دسته تقسيم بندی کنيم:
۱- "سرکوب رسانه ای": تعطيلی رسانه های موسوی و کروبی ( توقيف روزنامه های اعتمادملی، کلمه سبز و سايتهای ديگر)، حمله رسانه ای به موسوی و کروبی (از طريق صداوسيما، روزنامه های حکومتی و منابر نمازجمعه) و ممنوع کردن رسانه های باقيمانده از نقل اخبار و نام بردن از آنها که با دستورالعمل رسمی حکومتی ابلاغ شد.
۲- "سرکوب روانی": ممانعت از حضور سران جنبش در مراسم عمومی مثل روزهای عاشورا يا روز قدس و ۲۲ بهمن، حمله فيزيکی و برخورد با مهدی کروبی و محاصره منزل وی و ميرحسين موسوی در روزهای مناسبتی خاص. تلاش برای منزوی کردن موسوی و کروبی، محدودسازی ارتباطات و رفت و آمد آنها، جلوگيری از حضور آنها در مراسم مختلف (مانند مجالس ترحيم و...) و جلوگيری از ملاقات مردم و نخبگان با آنها در مناسبتهای خاص مثل عيد نوروز يا فطر.
۳- "سرکوب فيزيکی": بازداشت اطرافيان و مشاوران نزديک موسوی و کروبی که از فردای انتخابات. اجبار زندانيان به "تک نويسی" و اعتراف بر عليه موسوی و کروبی و زمينه سازی برای محاکمه اين دو نامزد معترض با انواع اتهامات براندازانه. آزار بستگان و فاميل و اعضای خانواده آنان. دستگيری برادر همسر ميرحسين موسوی، کشتن خواهر زاده او در روز عاشورا، دستگيری و ضرب و شتم "علی" فرزند مهدی کروبی. حمله مستقيم به اتومبيل و منزل آقای کروبی و تخريب آنها. حصر خانگی کروبی و به تازگی محاصره امنيتی و اشغال دفتر کار ميرحسين موسوی. "حصر خانگی" آنها عملا" انجام شده است.
امروز مسئولان امنيتی حکومت با آنکه پرونده سياهی از انواع جنايت و آزار و سرکوب ايرانيان دارند، ولی می توانند به خود ببالند که ظرف پانزده ماه، چنان حلقه محاصره سران جنبش را تنگ کرده اند و چنان جنگ روانی خود را پيش برده اند که حالا ديگر به پشت ديوارهای خانه آقای کروبی رسيده اند و دفتر ميرحسين موسوی را هم اشغال کرده اند! به خصوص خوشحالند از اينکه تا به حال، ظاهرا" هيچ واکنش مهمی از سوی عموم مردم نديده اند. اما شايد همين خوشحالی باعث شود گام بعدی را هم با همين اعتماد به نفس بردارند و بخواهند به زعم خودشان "کار سران فتنه را يکسره کنند!". اما شايد اينجا همان "پله آخر نردبان چوبی" باشد که شکسته است و سقوطی مرگبار بعد از آن رخ می دهد. شايد اگر آنها بخواهند اين قدم پايانی را با عجله و بی تدبيری بردارند، رشته های امنيتی پانزده ماهه خود را پنبه کنند! به همين علت قدم آخر اين پروسه، يعنی بازداشت و يا حذف سران جنبش سبز در شرايط حاضر، ممکن است مانند اين پانزده ماه نتيجه مطلوبی برای حاکميت نداشته باشد و اوضاع را بدتر از چيزی کند که امروزه هست. شايد بر همين اساس، مسئولان امنيتی حکومت از يکسو به درخواستهای فراوان تندروها برای "محاکمه سران فتنه" توجهی نمی کنند و از "تدبير و تأمل نظام" سخن می گويند، ولی از سوی ديگر "متر به متر" به موسوی و کروبی نزديکتر می شوند تا حساسيت جامعه را قدم به قدم "تست" کنند. آنها در ماههای اخير قبل از هر اقدامی، با شايعه پراکنی و جنگ روانی ابتدا به "تست زنی جامعه" پرداخته اند و سپس به اقدام شديدتر و يا اقدام جبرانی دست زده اند و به عبارتی يا تندتر و يا آرامتر شده اند. بر اين اساس، بازداشت و يا حذف فيزيکی سران جنبش سبز در شرايط فعلی، کاری است که می تواند تمام دستآوردهای اقدامات هوشمندانه نهادهای امنيتی حکومت در پانزده ماه اخير را يکسره بر باد بدهد و يا بر عکس آن درخت را "به بار بنشاند"! اگر نتيجه تست زنی های جامعه مثبت باشد و تصميم نهايی برای حذف آنها گرفته شود، شک نکنيد در شرايطی خبرش را خواهيم شنيد که اصلا" انتظارش را نداريم. آنها "علائم واکنشی" مردم ما را تست زده اند و باز هم تست می زنند و بر ابزارهای جنگ روانی تسلّط کافی دارند. کوچک شمردن قدرت دشمنان، در تحليل و ارزيابی واقع بينانه، کار معقولی نيست و فقط "ضريب خطای" ما را بالا می برد. حکومتيان پانزده ماه حوصله به خرج داده اند تا "حساسيت جامعه" را نسبت به سرنوشت موسوی و کروبی به پايين ترين سطح ممکن بياورند. در اين مسير جنگهای روانی بسياری به راه انداخته اند و فهرستی از موذيانه ترين و پيچيده ترين عمليات روانی را اجرا کرده اند تا جامعه را به "بيحسی" لازم برسانند و آنگاه که دست به کار حذف موسوی و کروبی شدند، بر اوضاع مسلط باشند و از هيچ واکنشی شگفت زده نشوند و بتوانند هر اعتراضی را محاسبه و بلافاصله سرکوب کنند.
مثال اول: با اينکه "تست روانی جامعه" در حمله اخير به منزل آقای کروبی، نتيجه مطلوب حاکميت را بدنبال دست و در چندين شب حمله متوالی به خانه او واکنشی از سوی نخبگان و مردم ديده نشد، اما در عين حال کسی هم از ديوارهای خانه شيخ اصلاحات عبور نکرد و به او آسيبی نرساند. زيرا در "تست اوليه" قرار نيست "عمل نهايی" صورت بگيرد!
مثال دوم: با اينکه "تست روانی جامعه" در روز عاشورا برای حاکميت نتيجه بخش بود و حتی کشتن خواهرزاده ميرحسين موسوی هم نتوانست منشأ اتفاقات بزرگی بشود، عجله ای در برخورد فيزيکی يا حذف ميرحسين نکردند تا تست های بيشتری برای بررسی واکنش مردم انجام دهند. اتفاقات اين هفته های اخير نشان می دهد "تست های نهايی" در حال انجام است و چنين به نظر می رسد که حکومت در همين روزها تصميمات مهّمی خواهد گرفت.
اکنون "دو نظريه" در درون حکومت برای حذف سران جنبش وجود دارد:
۱- گروه بزرگتر کودتاچيان افراطی هستند که اعتقاد دارند در ادامه اين روند، فشارها را بايد بيشتر کرد و به پروژه محاکمه و حذف موسوی و کروبی "با سرعت بيشتری" بايد ادامه داد.
۲- گروه کوچکتر که روند امنيتی پانزده ماه اخير را مديريت کرده اند، ظاهرا" معتقدند بايد تستهای نهايی را هم انجام دهند و بر اساس فرضيه "جنگ فرسايشی" بايد مردم را از حالت "حساسیّت" به وضعيت "بی حسی" برسانند و در شرايطی که مردم ديگر هوشياری سابق را ندارند و وقتی واکنش خاصی به شايعات حمله يا دستگيری موسوی و کروبی نشان ندادند، به صورت "ضربتی" اقدام به دستگيری و يا حذف فيزيکی سران جنبش سبز کنند. در آن صورت، حکومت قطعا" پيش زمينه هايی برای سرکوب اعتراضات احتمالی مردم هم انديشيده و به اجرا خواهد گذاشت.
اما آيا با دستگيری و حذف سران جنبش، جنبش سبز هم پايان خواهد گرفت؟ پاسخ ترديدآميز است و نمی توان با قاطعيت گفت آری يا خير! اينجا به همان دوراهی بزرگ می رسيم که ماههاست حکومتيان و آقايان موسوی و کروبی را از يکديگر جدا کرده و آن، نگاه متفاوت آنها به "پديده ای به نام جنبش سبز" است. آقايان موسوی و کروبی می گويند:"با حذف شخص ما، نمی توان اين جنبش عمومی را سرکوب کرد." جامعه شناسان هم می گويد آنها راست می گويند و حکومت همين يک نکته ساده را همچنان نفهميده است که جنبش با انقلاب فرق دارد. اينکه جنبش سبز، به راستی چيزی متفاوت از يک "حرکت انقلابی" است که با کشتن و حذف رهبران انقلابی، بتوان آن انقلاب را هم سرکوب کرد. جنبش سبز بعد از سالهای اصلاحات نافرجام و آگاهی بخشی های آن دوران به وجود آمد و جنبشی عمومی است که از يک آگاهی عمومی چندين ساله ناشی می شود. اکنون بسياری از مردم به اين باور رسيده اند که اين حکومت، غيرمشروع، قانون گريز، ناتوان، ماجراجو و بی صلاحيت است و در يک کلام قادر به اداره جامعه نيست و حتی نمی تواند حداقل هايی از يک زندگی ساده را هم برای شهروندانش تأمين کند. مردم به اين باور رسيده اند که سيستم حکومتی در ايران بايد تغييرات اساسی کند و ادامه وضعيت فعلی، ديگر تحمل شدنی نيست. اين جنبش اگرچه از آقايان موسوی و کروبی روحيه می گيرد، ولی انرژی اصلی خود را از خود جامعه می گيرد. مردم موسوی و کروبی را "نمادهای" اين جنبش اجتماعی می دانند و نه "رهبران" آن. و اگرچه نسبت به اين "نمادها" حساسيت و علاقه فراوانی دارند، اما جوشش جمعی مردم را نمی توان با حذف اين دو شخص سرکوب کرد و يا پايان داد. حکومت هنوز اين واقعيت را متوجه نشده که با حذف سران و نمادها، يک جنبش اجتماعی به پايان نمی رسد، بلکه در نهايت تغيير چهره و تغيير روش می دهد.
بعد از اين واقعه، جنبش سبز يا به "جنبشی زيرزمينی" تغيير چهره می دهد و يا به "انقلابی تمام عيار" تبديل می شود که در هر دو صورت خطراتش برای حکومت بسيار بيشتر از حال حاضر است. وقتی حکومت تصميم بگيرد قدم نهايی را برای حذف موسوی و کروبی بردارد، جنبش سبز يا دچار کمون و ايستايی می شود و به زيرزمين می رود.(شبيه کمون جامعه بعد از کودتای ۲۸ مرداد که در زير پوست اجتماع ادامه يافت و به مرور بارور شد.) و يا تبديل به حرکتی راديکال و انقلابی می شود که ممکن است انفجاری و تند و غيرقابل کنترل عمل کند. در هر دو صورت، حکومت به نتيجه موردنظرش نمی رسد. يعنی جنبش سبز بعد از موسوی و کروبی، بدون ترديد "نمادهای" ديگری برای خود انتخاب می کند که ممکن است تندتر از اين دو سخن بگويند و حتی شتاب حرکتهای مردمی را بيشتر کنند. يا اينکه برای مدتی به زيرزمين برود و "ارتشی از سايه ها" را برای براندازی حکومت شکل دهد.
در هر صورت يک جنبش اجتماعی به هر بهانه ای، انرژی تازه ای می گيرد و شايد مردم و نخبگان سياسی در واکنشی غيرقابل پيش بينی، حکومت را غافلگير کنند و حتی سران يا رهبران تازه ای برای جنبش خود برگزينند که به اندازه موسوی و کروبی در معرض محدوديت و آزار و محاصره نباشند. رهبرانی تازه نفس تر و حتی جوان، که خارج از دايره تهديدها و آزارهای حکومتی باشند!
در واقع آقايان موسوی و کروبی، فعلا" به عنوان گروگانهای حکومت اسلامی "سند تضمين موجوديت" جمهوری اسلامی به شمار می روند و دستگيری آنها کاری است که همه دستآوردهای امنيتی حکومت بعد از کودتا را بر باد خواهد داد. از طرفی واقعيت اين است که اکنون حلقه محاصره تنگ تر از هميشه شده است و عده ای نگرانند که شايد نوبت قدم نهايی و پله آخر فرارسيده باشد. شايد مسئولان امنيتی نظام فهميده اند که بهترين راه برای خنثی سازی جنبش، "حفظ جان سران جنبش" و همزمان "کنترل کردن" اين گروگانها و خنثی کردن اثرگذاری آنهاست، تا بعد از آنکه تمامی ارتباطات آنها را با مردم قطع کردند و وقتی پايگاه مردمی شان را با جنگهای روانی کمرنگ نمودند، آنها را به طور کامل حذف کنند.
اما از طرفی اين حکومت، نشان داده که اغلب اوقات از سوی کسانی تأثير می گيرد که عقل سياسی درستی ندارند و "شور انقلابی" بر آنها حاکم است و ممکن است ظرف همين روزها از پله های آخر آن نردبان چوبی بالا بروند و به طمع دستگيری سران جنبش "يکسره کردن کار!" وارد خندق بزرگی شوند که هرگز تصورش را هم نمی کردند. شايد قبل از آنکه عقلای قوم "تست های نهايی" خود را تمام کنند، عده ای با "شورانقلابی" دست به عملی ديوانه وار بزنند و مطابق اين ضرب المثل عمل کنند که می گويد:"عاقل به کنار دجله تا ره می جست، ديوانه ی پابرهنه از آب گذشت؟"
آيا حکومتيان افراطی و کينه توز تصميم می گيرند تا با کياست و خريد زمان، کار را به وقتی واگذار کنند که کمترين هزينه را بابت حذف سران جنبش سبز بپردازند؟ يا اينکه پله شکسته را با "شور انقلابی" بالا می روند و درگير تندباد حوادث بعدی خواهند شد؟
در هر حال، مسئولان حکومتی که "متر به متر" آستانه تحمّل جامعه را تست می کنند و به پيشروی ادامه می دهند؛ خوب است يادشان باشد که بسياری از ايران شناسان و سياستمداران هنوز به اين واقعيت اذعان دارند که: "ايرانيان ملتی غيرقابل پيش بينی هستند"!

فرصت نوشتن/ روزنوشته های بابک داد
www.babakdad.blogspot.com
فس بوک بابک داد:
http://www.facebook.com/pages/babak-dad-babk-dad/135566226459293?ref=ts


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016