سه شنبه 30 شهریور 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انقلاب فرهنگی اول، نگاهی به انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌های ايران (بخش نخست)، صفورا الياسی، جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی

صفورا الياسی
انقلاب فرهنگی ايران به صورتی کاملأ متمرکز و از بالا هدايت گرديد و تمام برنامه‌ريزی‌ها، سياست‌ها به‌صورتی کاملاً فرموله‌شده صورت پذيرفت. طی اين دوران محتوای بسياری از کتاب‌های درسی و علمی طبق ديدگاه شورای انقلاب فرهنگی، مورد بازبينی قرارگرفت و همچنين تغييراتی با هدف اسلامی کردن دانشگاه اعمال شد. اين سلسله برنامه‌ها، تأثيرات زيادی بر ساختار فرهنگی و علمی ايران به‌همراه داشت. چنان‌که تعداد بسياری از فرهيختگان، به اجبار ايران را ترک کردند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


انقلاب فرهنگی ايران، به مجموعه‌ای از رويدادهای مرتبط با نظام آموزش عالی در جمهوری اسلامی ايران (به ويژه سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲) گفته می‌شود که با هدف پاک‌سازی استادان و دانشجويانی که از ديد حکومت جمهوری اسلامی ايران ، «غرب‌زده» به‌شمار می‌رفتند، صورت پذيرفت. از انقلاب فرهنگی ايران به عنوان اسلامی‌سازی دانشگاه‌ها ياد می‌گردد. در اين گزارش سعی شده بی طرفانه به بررسی انقلاب فرهنگی در ايران و سير تاريخی آن پرداخته شود. اين گزارش در دوبخش تحت انقلاب فرهنگی اول و دوم بررسی می شود.

با بازگشايی دانشگاه‌ها پس از انقلاب ۵۷، گروه‌های مختلف دانشجويی با گرايش‌های مختلف شروع به فعاليت کردند. يک سال بعد، دانشگاه‌ها به کانون اصلی اپوزيسيون مخالف جمهوری اسلامی تبديل شده بود؛ بنابراين بيرون راندن گروه‌ها از دانشگاه به منزلهٔ قطع شريان حياتی اپوزيسيون و در عين حال زمينه‌ای برای حذف موانع موجود، به منظور تصفيه اساتيدی بود که حکومت ايران آنها را به غرب‌زدگی متهم می‌کرد.

طی اين دوران محتوای بسياری از کتاب‌های درسی و علمی طبق ديدگاه شورای انقلاب فرهنگی، مورد بازبينی قرارگرفت و همچنين تغييراتی با هدف اسلامی کردن دانشگاه اعمال شد. اين سلسله برنامه‌ها، تأثيرات زيادی بر ساختار فرهنگی و علمی ايران به‌همراه داشت. چنان‌که تعداد بسياری از فرهيختگان، به اجبار ايران را ترک کردند.

آزادی بيانی که نسبت به دوران پيش از انقلاب در ماه‌های اول انقلاب وجود داشت بيشتر از آنکه مرهون سياستی رسمی باشد به‌خاطر ضعف حکومت مرکزی در آن دوران بود. شروع جنگ بين ايران و عراق، تحمل مخالفان داخلی و تنش‌های درونی را برای دولت ايران سخت می‌کرد؛ و حضور مخالفان حکومت عملاً پياده سازی فلسفه اسلامی مورد نظر حکومت را در آن شرايط مشکل می‌ساخت.

پس از اشغال سفارت آمريکا در تهران که توسط دانشجويان خط امام انجام گرفت، آيت الله خمينی، در پيام نوروزی سال ۵۹ بر تصفيهٔ دانشگاه‌ها تأکيد کرد و گفت: «بايد انقلاب اسلامی در تمام دانشگاه‌های سراسر ايران به وجود آيد. تا اساتيدی که در ارتباط با شرق و يا غرب‌اند تصفيه گردند و دانشگاه محيط سالمی شود برای تدريس علوم عالی اسلامی.» او در اين فرمان و همچنين سخنان بعدی خود به ضرورت ايجاد «انقلاب اساسی در دانشگاه‏‌های سراسر کشور»، «تصفيه اساتيد مرتبط با شرق و غرب»، «تبديل دانشگاه به محيطی سالم برای تدوين علوم عالی اسلامی» و «عدم وابستگی آن به احزاب، کمونيسم و مارکسيسم» اشاره نمود.

چند روز بعد، رئيس وقت شهربانی در بخشنامه‌ای از مسئولان دانشگاه‌ها خواست که از صدور مجوز برگزاری مراسم برای احزاب سياسی در دانشگاه‌ها خودداری نمايند.[۱] پيام آيت الله خمينی تظاهراتی را در دانشگاه‌ها عليه تشکل‌های دانشجويی مخالف جريان حاکم به همراه داشت.

کمی قبل از اين پيام، در اسفند ۱۳۵۸ مصطفی ميرسليم، معاون سرپرست وزارت کشور طی نامه‌ای از وزير علوم درخواست کرد تا رؤسای دانشگاه‌ها «از اجازه دادن به گروه‌های سياسی به هر عنوان برای برگزاری مراسم سخنرانی و تبليغات سياسی خودداری کنند.» البته بديهی بود که وزير علوم به تنهايی قادر به انجام چنين کاری در فضای آن زمان دانشگاه نبود.[۲]

در روزهای پايانی فروردين ۱۳۵۹، برنامه پرسش و پاسخ آيت الله هاشمی رفسنجانی با دانشجويان دانشگاه تبريز به تشنج کشيده شد و دانشجويان پيرو خط امام با اشغال ساختمان مرکزی دانشگاه، اعلام کردند تا زمانی که پاکسازی دانشجويان، استادان و کارکنان دانشگاه به مرحله اجرا گذاشته نشود، ساختمان مرکزی را ترک نمی‌کنند[۳]. در پی اين حادثه، تعدادی از دانشگاه‌های ديگر کشور نيز به‌طرز مشابهی به تصرف گروه‌های تندرو دانشجويی درآمد. اما اوج تحولات در تهران در دانشگاه‌هايی چون علم و صنعت و تربيت معلم و نه دانشگاه‌های بزرگی چون دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شريف رخ داد.

در ۲۹ فروردين همان سال آيت الله خمينی طی سخنرانی شديداللحنی بيان نمود که ما از محاصرهٔ اقتصادی و تجاوز نظامی نمی‌هراسيم[۴]. ما از دانشگاه‌های غربی و آموزش جوانان ما در جهت منافع شرق و غرب است که می‌هراسيم. در اين روز شورای انقلاب در پی ديدار با آيت الله خمينی مهلتی سه روزه به گروه‌ها و احزاب سياسی برای تعطيلی دفاتر خود در دانشگاه‌های سراسر کشور داد. در پی اطلاعيه شورای انقلاب، در اين روز درگيری‌های گسترده‌ای ميان انجمن‌های اسلامی و ديگر گروه‌های سياسی در مراکز آموزش عالی در تهران، شيراز، مشهد، بابلسر، کرج و جهرم رخ داد و در تهران خشونت بارترين درگيری‌ها در دانشگاه تربيت معلم روی داد که اعضای انجمن اسلامی پس از ساعت‌ها درگيری موفق شدند به کمک نمازگزاران نماز جمعه دانشگاه را تحت کنترل خود درآورند. اين درگيريهای خشونت آميز در دانشگاه‌ها منجر به مجروح شدن ۳۰۰ نفر در دانشگاه شيراز و ۳۵۶ نفر در دانشگاه مشهد شد. اين رويداد، سرآغاز «انقلاب فرهنگی» محسوب می‌شود که تعطيلی دانشگاه‌ها به مدت بيشتر از دو سال و اخراج صدها تن از استادان و هزاران تن از دانشجويان دگرانديش، بهايی، چپ‌گرا و ليبرال را در پی داشت.[۵]

در روز اول ارديبهشت که پايان مهلت شورای انقلاب بود، خشونت‌ها به ويژه در دانشگاه تهران به اوج رسيد و پس از آن که به گزارش روزنامه کيهان، ۳۴۹ نفر زخمی و ۳ تن کشته شدند، دانشجويان پيشگام به عنوان بزرگترين گروه مقاومت کننده، تخليهٔ دفتر خود در دانشگاه تهران را پذيرفتند.

تعدادی از دفاتر سياسی احزاب در برخی از دانشگاه‌ها تعطيل شد و در بسياری از دانشگاه‌های ديگر نيز بين نيروهای مختلف درگيری‌هايی پديد آمد. ابوالحسن بنی‌صدر رئيس جمهور و رئيس شورای انقلاب که آن هنگام از حاميان اصلی انقلاب فرهنگی بود،در دوم ارديبهشت همان سال همراه با انبوهی از مردم تهران به دانشگاه تهران رفت و با سخنرانی خود مصوبه شورای انقلاب را ابلاغ و بر ضرورت انقلاب فرهنگی تأکيد کرد.

نهايتاً طبق آمار رسمی، تعداد کشته‌های درگيريهای اين چند روز در شهرهای مختلف ۳۸ تن و تعداد زخمی‌شدگان ۲۰۰ تن اعلام شد. همچنين شورای انقلاب، روز ۱۵ خرداد را به عنوان پايان نيمسال دوم تحصيلی اعلام نمود. پس از تعطيلی دانشگاه‌ها در اين روز، فرصتی ايجاد شد تا تغييرات لازم در دانشگاه‌ها انجام شود و مدتی بعد تخليه خوابگاه‌های دانشجويی آغاز شد که با بروز درگيری‌هايی همراه بود.

انقلاب فرهنگی ايران به صورتی کاملا متمرکز و از بالا هدايت گرديد و تمام برنامه‌ريزی‌ها، سياست‌ها بصورتی کاملاً فرموله شده صورت پذيرفت. در راستای مديريت انقلاب فرهنگی در ۲۳ خرداد ۱۳۵۹ ستاد انقلاب فرهنگی تشکيل شد. ايت الله خمينی در فرمان خود وظايف اين شورا را چنين تعيين نمود[۶]:

تربيت استاد و گزينش افراد شايسته برای تدريس در دانشگاه‌ها.

گزينش دانشجو

اسلامی کردن جو دانشگاه‌‏‌ها و تغيير برنامه‌های آموزشی دانشگاه‌ها، به صورتی که محصول کار آنها در خدمت مردم قرار گيرد.

تبليغات ضد آمريکايی در تهران

طبق فرمانی به اين افراد مأموريت داد تا (بخشی از پيام آيت الله خمينی):

ستادی تشکيل دهند و از افراد صاحب نظر متعهد، از بين اساتيد مسلمان و کارکنان متعهد با ايمان و ديگر قشرهای تحصيل کرده، متعهد و مؤمن به جمهوری اسلامی دعوت نمايند تا شورايی تشکيل دهند و برای برنامه‏ ريزی رشته‏‌های مختلف و خط مشی فرهنگی آينده دانشگاه‌ها، براساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آماده سازی اساتيد شايسته، متعهد و آگاه و ديگر امور مربوط به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام کنند.

اين ستاد بعدها با تصويب لايحه‌ای که دولت وقت به مجلس شورای اسلامی ارائه کرده بود و با فرمان آيت‌الله خمينی، در تاريخ ۱۹ آذر ۱۳۶۳ به شورای عالی انقلاب فرهنگی مبدل گرديد.

پس از استعفای مهدی بازرگان عملاًاين دوران دمکراسی در ايران به پايان رسيد. طرفداران دمکراسی دو طيف منتقد داشتند؛ يکی تفکرات چپ که عمدتاً آنان را ليبرال و بورژوا می‌دانستند و بنيادگرايان که طرفداران دمکراسی و اسلاميون ميانه‌رو را غرب‌زده می‌دانستند. چپ‌ها می‌انگاشتند که با رفتن بازرگان، اين گروه از معادلات سياسی حذف خواهد شد و چپ‌ها می‌توانند در به دست‌گيری قدرت با بنيادگرايان رقابت کنند. اما عملاً اين يک اشتباه محاسباتی بود زيرا طرفداران ايت الله خمينی شروع به چپ‌زدايی کردند. انقلاب فرهنگی و حمله به دانشگاه‌ها و دستگيری و اخراج اساتيد و دانشجويان چپ مثال بارز اين چپ‌زدايی بود.

در طول دوران انقلاب فرهنگی پاره‌ای اقدامات توسط وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ و آموزش عالی جهت اسلامی کردن مسائل جنسی در موسسات آموزش عالی اعمال گرديد. جدا کردن جنسيتی مدارسی که هنوز مختلط بودند. اجباری کردن پوشش اسلامی در مدارس و دانشگاه‌ها، ممنوع کردن تحصيل بانوان در بعضی رشته‌ها و بازبينی کتاب‌های درسی و زدودن عکس‌های زنان بی‌حجاب از اين کتاب‌ها در طول اين سال‌ها اعمال گرديد. در سال ۱۳۶۴ شورای عالی انقلاب فرهنگی محدوديت‌هايی بر سر تحصيل زنان در رشته‌های مهندسی، علوم، فنآوری، و کشاورزی وضع نمود.

تعداد زيادی از اساتيد دانشگاه و معلمان ليبرال و يا دارای عقايد راديکال شامل تعداد زيادی از اساتيد و معلمان زن اخراج و يا به اجبار بازنشسته شدند. همچنين اخراج اساتيدی که دارای گرايشاتی به نظام سلطنتی يا بهايی بودند، محروميت دانشجويان و محکوم کردن علنی بسياری از فرهيختگان علمی و فرهنگی ايران و نيز تعطيلی دانشگاه‌ها به مدت ۳ سال از تبعات آن به شمار می‌رود. از زمان انقلاب فرهنگی سيستمی برای گزينش استادان برقرار شد و برای استخدام اساتيد دو گزينش جداگانه بوجود آمد. اولين گزينش، گزينشی علمی و ديگری گزينش عقيدتی و سياسی بود. بر اساس آمار وزارت فرهنگ و آموزش عالی، در طی انقلاب فرهنگی حدود هشت هزار نفر از اساتيد دانشگاه‌ها که تقريباً نيمی از کل اساتيد دانشگاه در ايران می‌بودند از دانشگاه‌ها کنار گذاشته شدند.

بازطراحی نظام آموزش عالی بيش از زمانی که مورد انتظار بود طول کشيد. اين مسأله و بسته بودن دانشگاه‌ها برای مدت طولانی، وضع نااميد کننده‌ای برای استادان دانشگاه، کارکنان و دانشجويان و از همه بدتر خيل عظيمی از فارغ‌التحصيلان مدارس که راهی برای ادامه تحصيل در پيش نداشتند، به وجود آورد. اين مساله به همراه شرايط بحرانی زمان جنگ، کشور را با مشکلات بزرگی مواجه کرده بود. با در نظر گرفتن اين مسايل نظام کم کم شروع به بازگشايی دانشگاه نمود. در بهار ۱۳۶۱ابتدا دانشجويانی که کمتر از ۲۵ واحد درسی برای فارغ التحصيلی در پيش داشتند به دانشگاه‌ها فراخوانده شدند و سپس دانشجويان پزشکی به دانشگاه‌ها برگشتند. ۲۷ آذرماه ۱۳۶۱، دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی کشور پس از ۳۰ ماه تعطيلی مجدداً بازگشايی شد. با اين حال پس از بازگشايی دانشگاه‌ها، سوابق سياسی و عقيدتی داوطلبان ورود به دانشگاه‌ها توسط «کميته‌های گزينش» مورد ارزيابی قرار می‌گرفت و به بسياری از دانشجويان دارای عقايد سياسی خاص و آنهايی که صلاحيت عقيدتی آنها به تأييد نظام نرسيده‌بود، اجازه ثبت‌نام مجدد نيافتند.[۷]

در طی سالهای تعطيلی دانشگاه (۲ سال برای رشته پزشکی و ۳ سال برای بقيه رشته‌ها) و سالهای بعد بسياری از محققين کشور را ترک نمودند. در طی سالهای اول انقلاب بسياری از رشته‌های تحقيقی و علوم بی مصرف و يا حتی مانند علوم اجتماعی ضد اسلامی شناخته می‌شدند. بسياری از محققان و اساتيد دانشگاه در ايران پس از انقلاب فرهنگی به کار خود بازنگشتند. آمارها نشان می‌دهد که تعداد مقالات چاپ شده ايران در ژورنال‌های معتبر خارجی از ۴۵۰ عدد در سال ۱۳۵۷ به حداکثر ۱۲۰ عدد در سال ۱۳۶۴ کاهش يافت.[۸]

سياست‌های جديد مبنی بر تاسيس دانشگاه‌ها و رشته‌های جديد، تقاضای شديدی برای جذب تعداد بيشتر مدرسين دانشگاهی به وجود آورد. همزمان، با توجه به کاهش شديد تعداد استادان دانشگاه بر اثر تصفيه‌های دوران انقلاب فرهنگی و مهاجرت به خارج از کشور، کمبود شديد استاد دانشگاه را در دانشگاه‌ها بوجود آورد. جهاد دانشگاهی در سال ۱۳۷۱ اعلام نمود که ايران با کمبود ۹۰۰۰ استاد دانشگاه مواجه‌است. اين کمبود مدرس، استادان دانشگاه را به تدريس همزمان در چندين دانشگاه و کار در دانشگاه‌های شهرهای دورافتاده به‌عنوان استاد پروازی مجبور نمود. کيفيت ارائه درس‌های دانشگاهی افت کرده و اين کمبود استاد سبب شد که استادان درس دادن و کارهای پرسنلی را جايگزين تحقيق و پژوهش نمايند[۹].

ادامه دارد...

[۱] اميرشاهی، سيد افشين. ۶ ارديبهشت ۱۳۸۶
[۲] حميد فرهنگ، ۱۳ ژوئن ۲۰۰۶
[۳] اميرشاهی، سيد افشين. ۶ ارديبهشت ۱۳۸۶
[۴] Bakhash, Shaul. ۱۹۸۴، p. ۱۲۲.
[۵] حميد فرهنگ، ۱۳ ژوئن ۲۰۰۶
[۶] http://www.iranculture.org/about/tarikh.php
[۷] Fallahi, Mitra. ۱۹۹۳، p. ۸۳.
[۸] Khosrokhavar, Farid, et al. (۲۰۰۴). p. ۲۰۹–۲۲۴
[۹] Mehran, Golnar. ۱۹۹۷، ۱۱۵-۱۳۶

منبع : جمعيت مبارزه با تبعيض تحصيلی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016