سه شنبه 13 مهر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ميرحسين موسوی: سياست های ويرانگر کنونی را به رفراندوم بگذاريد، کلمه

- فرض کنيد ما فريب خورده ايم شما به خاطر کشور به مردم بازگرديد

يکی از بحثهای حساس در فضای ملی وضعيت جنبش سبز در شرايظ کنونی است . تحليل شما از وضعيت کنونی جنبش چيست و آينده انرا چگونه پيش بينی می کنيد؟
جنبش سبز سر زنده است و روز به روز ريشه های آن عميق تر می شود. جنبش سبز کلمه سبزی است که از دل پرمهر ملت ما جوشيده و ماحصل مطالبات بر زمين مانده يکصد سال اخير بويژه مطالبات بر آمده از انقلاب اسلامی است . ازهمه مهمتر يک جنبش مدرن و متناسب با شرايط و ضروريات جهان امروزی است. اگر دقت کنيد شعار ها و مطالبات در جنبش به گونه ای بيان شده است که مخالفت علنی با آن را برای اقتدار طلبان مشکل می کند.

دقيقتر بفرماييد که چه شعار و مطالبه ای است که مخالفت علنی با آن را برای جناح اقتدارگرا دشوار می کند؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


چه کسی می تواند آشکارا با آزاديخواهی و عدالت طلبی و يا انتخابات غير گزينشی آزاد و رقابتی مخالفت کند. يا چه کسی می تواندتکيه بر ارزشهای فرهنگهای متنوع قومی را رد کند و يا به به راحتی و با صدای بلند بگويد که کرامت ذاتی انساتها را قبول ندارد و يا نمی خواهد مردم حاکم بر سرنوشت خود باشند و يا بگويد باز توليد استبداد آن هم به قول مرحوم علامه نائينی بد ترين نوع استبداد امر مطلوبی است؟
ما می دانيم درضمير و باطن انسانی هيچ کس حتی در ميان نيروهای امنيتی، نظامی و بسيجيان سياهپوش امروزی راضی به کشتن و سرکوب ومحبوس کردن فرهيختگان، معلمان، کارگران و زنان و مردان نيست، مگر يک عده بيمار و يا وابستگان به قدرت و سودبرندگان از غارت منابع ملی. به همين دليل وقتی مخالفان جنبش نمی توانند با خواسته های جنبش مقابله کنند دشمن تراشی می کنند. دشمن تراشی هايی از جنس آنچه در نوار سردار مشفق بود. از اين نظر نوار سردار مشفق به عنوان يک سند تاريخی دارای اهميت هم هست.

برای چندمين بار است که شما به اهميت نوار سخنان سردار سردار مشفق اشاره می کنيد، همان سخنانی که موجب شکايت هفت اصلاح طلب عليه کودتای انتخاباتی نيز شد، اولا اهميت آن سخنان در چيست ؟ ثانيا به نظر شما دليل عصبانيت اقتدارگرايان از شکايتی که بر پايه سخنان سردار مشفق استوار بود، چيست؟
سخنان سردار مشفق علاوه برآنکه سندی برای اثبات تقلب و کودتای انتخاباتی است برای نشان دادن انحطاط فکری دشمنان مردم بسيار مهم است. دليل عصبانيت اقتدار طلبان از شکايت بر پايه سخنرانی کذائی همين است.
اما ما در مقابل اين عصبانيت می توانيم بگوييم که فرض کنيد ما همه دشمن و يا فريب خورده دشمن باشيم شما بدون توجه به ما ميثاق بين خود و مردم را که رعايت حقوق مردم و حفظ آزادی ها واجرای بدون تنازل قانون اساسی و حق حاکميت مردم بر سر نوشت خودشان است، رعايت کنيد.
شما با بازگشت به سمت مردم و قانون و دوری از استبداد خودتان پرچم سبز را بلند کنيد. چه کسی به شما اختيار داده است که با ماجراجوئی واستبداد رای کشور را در مقابل همه جهان قرار دهيد واين شرايط وخيم را در وضعيت اقتصادی و سياسی کشور ايجاد کنيد. خودتان برای خودتان هورا نکشيد! رفراندوم برگزار کنيد ببينيد آيا مردم اين سياستهای ويرانگر را قبول می کنند يا نه؟

مهم ترين ويژگی های جنيش سبز را در شرايط فعلی چگونه بيان می کنيد؟
در خلاصه ترين حالت بايد بگويم جنبش سبز يک جنبش آزادی خواه و رهائی بخش کاملا معاصر است و نگاه به سنت و گذشته درآن به شيوه ای است که دست و پای آنرا نبسته و اميد به آينده هم به نوعی نيست که آنرا دچار خيالپردازی کرده باشد. سياستهای ويرانگر دولتمداران هم البته نقش اساسی در توجه دادن مردم به شعارها جنبش داشته است و بتدريج انرا بصورت تنها بديل برای وضعيت موجود در آورده است

می شنويم که آقايان در تبليغات رسمی خود می گويند که جنبش سبز را جمع کرده اند البته برخی اوقات خيلی راحت هم از لفظ «سرکوب» استفاده می کنند؟ نظر شما در باره اين ادعا چيست؟
امتحان اين ادعاخيلی ساده است. بگذارند بدون پر کردن خيابانها از نيروهای سياهپوش و مسلح در مراسمی مثل شانزده آذر و يا بيست پنچ خرداد مردم نظر خود را با استفاده از حقوقشان که در اصل بيست و هفت قانون اساسی آمده است، نشان بدهند.
با دلخوشی به تجمعاتی که با حاضر غايب کردن در ادارات و يا تشويق و ترساندن و با هدايت احزاب و تشکلهای پادگانی ترتيب داده می شود، مشکل حل نمی شود. همين تکبيرهای خودجوش روز دوشنبه آخر شهريور به تنهائی پاسخ آن همه تجمعات مهندسی شده را داد.
بنده به اختصار در پاسخ اين ادعا بگويم که اثراتی که جنبش سبز تاکنون داشته جمع کردنی نيست. شما به ترک هائی که در بدنه آلوده به فساد و ظلم ايجاد شده نگاه کنيد. اين ترکها در جاهايی به شکافهای غير قابل ترميم تبديل شده است. آنها برای پوشاندن اين شکافها بطور مرتب به دروغگوئی وادار می شوند.
آبروی نظام امروز در گرو عمل به قولها و قانون در مورد پرونده هائی چون فجايع کهريزک و يا نامه های زندانی های مظلوم سياسی و يا جنايات حمله به کوی دانشگاه درآمده است و کاملا مشهود است که دولتمداران راه حلی را در اين زمينه ندارند و برای همين دروغ ها هر روز درحال افزايش است و هر روز بيشتر از روز پيش مشت اينان در مقابل مردم ايران و جهانيان باز می شود.
به نظر من تبديل دروغ بعنوان روش اداره کشور هم نشان خوف است و هم نشان زوال. اينها نه تنها از تجمع ها و راهپيمايی های خيابان که حتی از مچ بند سبز هنرمندان و ورزشکاران و جوانان نيز می ترسند.
بايد به ياد داشته باشيم که در نبود جنبش اين فساد و ظلم ساختاری و خودرايی ممکن بود برای مدت طولانی پنهان بماند ودر آينده کشور را در معرض خطرهای علاج ناپذير قرار دهد.
خلاصه بگويم اينکه ما در مقابل ميلياردها انسان در مقر سازمان ملل بگوييم در ايران زندانی سياسی وجود ندارد و اينهائی که زندانی هستند می خواسته اند پليسها را بکشند و يا ترس خود را از مچ بند سبز ورزشکاران و هنرمندان نتوانيم پنهان کنيم نشان می دهد که جنبش در همه حال و همه جای ايران و جهان حضور دارد و اينان را راحت نمی گذارد و عرصه را آن چنان برای ظالمان تنگ کرده است که تصديق بديهيات از سوی اينان مساوی رها کردن قدرت خواهد بود وبه همين دليل بسط آگاهی ها برای آينده کشور و جنبش نقش حياتی دارد. نيروهای مسلحی که درآستانه روز قدس برای ترساندن مردم به خيابانها آورده شدند نشان می دهد که اقتدار گرايان از سرزندگی جنبش اطلاع کامل دارند. حالا اگر يک وزير بی اختياری تعادل خودرا در مقابل مچ بند سبز سينماگرها از دست می دهد نبايد آنرا جدی گرفت.

به مساله ی اقتصادی بپردازيم. در کشور علاوه بر بحران سياسی نشانه های آشکاری از بحران اقتصادی ديده می شود. نرخ ارز و طلا و توقف گشايش اعتبارها و کم شدن فروش نفت و اعتصاب ها در چند ماه اخير در بازارهای کشور اتفاق افتاده است وبيکاری، تورم ومشکلات روز افزون معيشتی نيز کاملا برای مردم ملموس است. اما در مقابل گفته می شود اين تحريم ها به نفع کشور است و ما تحريم ها را دور می زنيم و از اين قبيل بحثها. نظر شما به عنوان کسی که در هشت سال از بحرانی ترين دوران کشور دولت را اداره کرديد در باره بحران های فعلی اقتصادی و ادعاهای دولت چيست؟
بنده بلافاصله بعد از قطعنامه ۱۹۲۹ در ياداشتی گفتم که اين قطعنامه و قطعنامه های قبلی قابل اجتناب بودند و گزافه گوئی هاو ماجراجوئی ها در سياست خارجی برای استفاده داخلی منجر به صدور اين قطعنامه و پيامدهای آن شد و متاسفانه هنوز هم رويه سابق ادامه دارد.
می شود سخنرانی هاو مواضع اخير در نيويورک را از زاويه تامين منافع ملی بين استادان و صاحبنظران و حتی کارشناسان زبده وزارت خارجه به بحث و گفتگو گذاشت تا معلوم شوداين مواضع چقدر به نفع مصالح ملی ما بوده است. البته ممکن است در قهوه خانه های بعضی از کشور های عربی به به و چه چه هم بشنويم. ولی اثرات واقعی اين مواضع درسفره های محرومان و مستضعفان جامعه و بازار و اقتصاد ملی روز بروز بيشتر حس خواهد شد.
گذشته از خطرات امنيتی و اقتصادی بيرونی در داخل هم ما مشکل اساسی تری داريم که ممکن است در نگاه اول به نظر نيايد و آن کوتاه شدن دست کشور در استفاده از نيروهای کارآمد برای مديريت بحران در سطح سياسی و اقتصادی و اجتماعی است.
نطام امروز دچار توهمات خطرناکی است و مشغول خراب کردن همه پلهای کوچک و بزرگ پشت سر است و گرنه در داخل اين معرکه بزرگ به فکر حذف روز گفتگوی تمدنها از تقويم های کشور نمی افتادند.همين اقدام به ظاهر کوچک به خوبی نگاه کوتاه نگرانه و جناحی را که کشور دچار آن شده است، بخوبی نشان می دهد.
حضرات فکر می کنند عرصه سياست داخلی و خارجی مثل سر گذرهای کوچک محلات قديمی است که با اشتلم و فحش و دعوا حريف را از ميدان بدر می کردند. مشکل در اين است که مقياسها اشتباه گرفته شده است و بين منافع بزرگ ملی و منافع حقيرانه شخصی و صحنه پيچيده بين المللی و جدالهای کوچک سرمحله ای خلط شده است وگرنه با احتياط و تدبير بيشتر عمل می شد.
در اين بين فرياد شعارهای ارزشی و دينی بيش از هميشه بلند است و من ميگويم اگر واقعا اسلام و ايران برای ما اهميت داشت اين همه نيروهای نخبه را از نظام نمی رمانديم آيا امروز جای امين زاده بايد در زندان باشد يا وزارت خارجه ؟ و آيا امروز صفائی فراهانی در زندان و بيمارستان بايد باشد و يا در وزارت اقتصاد و دارايی؟
اقتدارگرايان خواه خوششان بيايد و يا بدشان بيايداکثريت نيروها و مديرانی که امروز می توانستند در اين بحران نقش آفرين باشند درحزب مشارکت و مجاهدين انقلاب و کارگزاران واعتماد ملی و ساير تشکلهای مشابه هستند و در اين بين مساله عمده دادستان کشور و سخنگوی قوه قضائيه و در حقيقت سخنگوی کل نظام اعلام غير قانونی بودن اين تشکيلات ها و دستگيری اعضای آنهاست.
بنده متاثر می شوم وقتی می بينم مديران برجسته کشور عوض آنکه مشغول حل مشکلات و از بين بردن اثرات خرابکاريهای آقايان باشند يا در زندانها هستند و يا در انزوا. همه ما شاهد آن بوده ايم که بعضی از اين مديران در سطح اجرا چه معجزاتی آفريده اند. امروزهمه زنان و مردانی که گمنام و يا مشهور تحت تعقيب و يا در زندان هستند می توانستند گره های بسيار ازمشکلات کشور باز کنند.
بنده از روی دلسوزی توصيه ميکنم که اين روزهای سخت که سختتر هم خواهدشد تاجائی که ميتوان آن هزاران مدير و نيروی کار امدی که از همه دستگاهها تصفيه شدند مورد توجه قرار گيرند و از تجربيات آن ها استفاده شود. گرچه می دانم که نبايد انتظار داشته باشم که ميخ‌ آهنين رود در سنگ.

در مورد ادعاهای رسمی در مورد حل مشکلات کشور که زياد اين روزها از رسانه های رسمی شنيده می شود ،چه نظری داريد؟
در اين باره بايد بگويم شفافيت و اذعان بوجود بحران بخشی جدائی ناپذير از راه حل است. با پوشاندن مسائل و رجزخوانی نفتی نخواهيم داشت که آنرا بر سر سفره های مردم ببريم و يا امنيت ايران عزيز را تامين کنيم.

دروغ و وارونه سازی حقايق بايد متوقف شود تا ما همه مردم را پشت نظام داشته باشيم. بايد بدانيم در دراز مدت برای مردم مهم تر از اسم حکومت تامين حقوق حقه آنان و احترام به کرامت ذاتی آنهاست. اگر می خواهيد اسلام را حفظ کنيد بطور عملی بايد نشان بدهيد که اسلام از تامين حقوق مردم و حق حاکميت انان بر سرنوشت خود وحل مشکلات کشور عاجز نيست ومخالف ظلم وفساد و زورگوئی وفاميل بازی و اختناق است.

هيچ دولت و نظام سياسی نمی تواتد جز با ايجاد وحدت بين ملت خود در خطرات جدی از خود دفاع کند. راه حل جذب مردم در اين است که به آنها اطمينان داده شود که رای آنها دزديده نخواهدشد و آنها خواهند بود که بايد تصميم بگيرند نماينده اشان در سازمان ملل چگونه سخن بگويد و با کدام کشور دوست باشد و با کدام دشمن. ونمايندگان آنها خواهند بود که تصميم بگيرند چه زمانی ازدولتمداران حمايت کنند و چه زمانی استيضاح. وگرنه با دادن دو اطلاعيه متناقض دريک روز در مدح و ذم دولت مردم از جنبش سبز جدا نخواهند شد.

به تازگی يکی از سخنگويان موتلفه گفته است که بايد بدنه مردم را از موسوی و خاتمی و کروبی جدا کنيم تا مشکل فتنه حل شود. به نظر می رسد اين استراتژی تازه آقايان باشد. ارزيابی شما از استراتژی تازه شان چيست؟
به نظر من استراتژی عاقلانه ای است ولی مردم جذب تشکلهايی می شوند که مردم را بخاطر منافع خودشان با دگر سازيهای بی مورد خودی و ناخودی نکنند واز حقوق مردم دفاع کنند.
چه اشکالی دارد موتلفه هم از رسيدگی به نامه های حمزه کرمی و عبدالله مومنی و به دفاعيه آريا آرام نژاد و فعالين مازندرانی توجه و رسيدگی کند و هم مخالفت صريح خود را با شکنجه و اعتراف گيری و تواب سازی اعلام کند. و يا بعنوان يک حزب قديمی به دستگيری غير قانونی اغضای نهضت آزادی که آن هم يک تشکل و حزب قديمی است اعتراض کند؟ مشکل موقعی حل می شود که ما چشممان را به تمايزهائی که خودی و ناخودی کردن ايجاد می کند ببنديم و از حق دفاع کنيم، حتی اگر به ضرر خودمان باشد. من يقين دارم اگر شهيد بزرگوار عراقی امروز زنده بود از حق وعدالت دفاع می کرد حتی اگر به ضررخود ويا دوستانش بود.

با تشکر از فرصتی که در اختيار کلمه قرار داديد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016