چهارشنبه 28 مهر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وداع با مرضيه بانوی گل‌ها...، گزارش اختر قاسمی از مراسم خاکسپاری مرضيه

مرضيه
برگ‌های خزانی در روز دوشنبه پاييزی در مقابل تابوت او به ياری باد او را همراهی می‌کردند. او رفت و بخشی از خاطرات ما را با خود برد... خاطرات نه يک نسل بلکه شايد سه يا چهار نسل

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اختر قاسمی ـ ويژه خبرنامه گويا

خبر کوتاه بود اما غم انگيز: مرضيه من هم رفت ....اين جمله ای بود که طنز نويس بزرگمان هادی خرسندی قبل از اينکه رسانه های رسمی خبر از درگذشت مرضيه بدهند در فيس بوک خود نوشته بود.

با خواندن اين خبر يکباره تمام کودکی، نوجوانی و جوانی ام بسان يک تصوير مقابل چشمانم مجسم شد و صدای او که در گوشم می خواند: رفتم که رفتم... گويی اين صدا از راديويی بر سکوی پنجره خانه مان در مسجدسليمان که به سوی حياط باز بود پخش می شد و من خودم را در دنيای کودکی خود مشغول بازی با آجرهای باغچه می ديدم و صدای رسايی که گاهی با صدای خواهر و برادرم که با او می خواندند آميخته می شد: به رهی ديدم برگ خزان افتاده ز بی داد زمان کز شاخه جدا بود...

برگ های خزانی در روز دوشنبه پاييزی در مقابل تابوت او به ياری باد او را همراهی می کردند. او رفت و بخشی از خاطرات ما را با خود برد...خاطرات نه يک نسل بلکه شايد سه يا چهار نسل ...

تصميم می گيرم به هر قيمتی شده در مراسم خاکسپاری او شرکت کنم و از او بخاطر حسی که به من منتقل کرد؛ بخاطر انتخاب اشعار، بخاطر صدايی که در اعماق وجود من نفوذ کرد، بخاطر مقاومتش و تاثيری که برمن گذاشت سپاسگزاری و وداع کنم.

بی صبرانه منتظر خبر برگزاری مراسم بودم تا از طريق رسانه ها شنيدم که "جانان" تنها نوه ی او از همه برای شرکت در مراسم خاکسپاری مرضيه دعوت کرده است. اما مدتی نگذشت که اطلاعيه دبيرخانه مجاهدين و شورای ملی مقاومت را برای خاکسپاری مرضيه ديدم. با خود فکر کردم که در اين مراسم شرکت می کنم حتی اگر مجاهدين بخواهند از اين مراسم استفاده تبليغاتی برای خود کنند.

به همراه چند تا از دوستان نيمه شب با ماشين راهی پاريس شديم. ساعت هشت و نيم صبح مقابل کليسای ون گوگ "آوار سور اواز" رسيديم. هنوز جمعيت زيادی جمع نشده بود اما در عرض کمتر يک ساعت فضای مقابل و خيابان های روبروی کليسا پر از جمعيت شد. اعضا و طرفداران مجاهدين نظم و تدارک مراسم را به عهده داشتند. مسئله ای که توجه مرا جلب کرد حضور زنان مجاهدی بود که بوسيله گوشی های بی سيم هدايت برنامه را به عهده داشتند و مردانی که دستورات را از زنان می گرفتند و کار را انجام می دادند. نظم و ديسيپلين حاکم گاهی نظمی نظامی به نظر می رسيد.

در طی ساليانی درازی که در خارج از کشور زندگی می کنم برنامه های گروه ها و سازمان های سياسی مختلفی را شرکت کردم و از نزديک ديدم ولی چنين نظم و سازماندهی را نديده بودم. شايد نتيجه ی همه ی اين ساليان گذشته باشد که جذب نيرو و سازماندهی کاری محوری برای اين گروه بوده. کاری که ديگر گروه ها و سازمان های اپوزيسيون به آن توجهی نداشتند.

صدای قرآن از بلند گو پخش می شد و سپس آوازهای مرضيه . برخی با او زمزمه می کردند و برخی اشک می ريختند. در ميان جمعيت هنرمندان و مبارزين سياسی تبعيدی بخصوص اعضای فعال و قديمی مجاهدين و شورای ملی مقاومت حضور داشتند. رضا دقتی عکاس بنام ايرانی را ديدم که ضمن عکس گرفتن آوای مرضيه را زمزمه می کرد و اشک می ريخت.



شرکت کنندگان از شهرهای مختلف اروپايی بودند و از آلمان چهار اتوبوس از شهرهای مختلف شرکت کرده بود.

سرمای عجيبی بود و همه منتظر رسيدن مرضيه ای بودند که ديگر برايشان نمی خواند. در گوشه ای عده ای با چای و قهوه ی داغ از مردم پذيرايی می کردند. ماشين سياه حامل مرضيه رسيد و جمعيت او را تا خانه ابدی همراهی کردند.

در ابتدای درب ورودی گورستان خانم مريم رجوی به انتظار آخرين ديدار با دوست خود بود. او تابوت مرضيه را با گل آذين کرد و به کمک برادر شوهر خود صالح رجوی تابوت را حمل کرد. در کنار آرامگاه مرضيه صحنه ای بسيار زيبا با تصاويری از مرضيه آراسته شده بود.

صدای اذان با طنين صدای مرضيه پخش شد. اذان با صدای زن. کاری که تا به حال هيچ زن مسلمانی انجام نداده بود. ولی مرضيه تابوشکن بود او با اين کار مشت بر دهان کسانی زد که صدای زن و صدای او را در ايران ممنوع کردند.

تصنيف های مرضيه پخش می شد و در اين ميان تابوت به خاک سپرده شد. مراسم خداحافظی با مرضيه ابتدا توسط جانان نوه ی مرضيه و خانم رجوی آغاز شد. آنها ابتدا گل و بعد هم خاک ايران را بر روی تابوت مرضيه ريختند و سپس ديگر دوستان و علاقه مندان مرضيه با او خداحافظی کردند.

سرمای ساعاتی پيش جای خود را به تابش خورشيد داد و آفتاب گرمی بر گورستان تابيد، گويی خورشيد هم که انتظار آمدنش نبود آمده بود تا با مرضيه خداحافظی کند.

مرتضی رضوان شاعر که از نزديکان مرضيه بود نامه ای را که خطاب به جانان در سوگ مرضيه نوشت و خواند. او در اين نامه از خاطره ی تماس تلفنی مرضيه بعد از ورودش به فرانسه صحبت کرد. او گفت که مرضيه به او تلفن کرد و گفت من پرواز کردم و به بالاترين قله رفتم. وقتی مرتضی رضوان از او می پرسد کدام قله؟ می گويد قله مبارزه و قله ی مقاومت. و بعد او در پاسخ به مرضيه می گويد قله ای از اين بالاتر پيدا نکردی؟

هادی خرسندی شاعر و طنز نويس که دوست مرضيه بود هنگامی که جانان نوه ی مرضيه سنگ خارا را با صدايی که نشان از ارث مادربزرگ داشت خواند نتوانست اشک خود را کنترل کند و گفت: ما در اين خاک فرانسه قبلا هم گوهری را سپرده بوديم و امروز هم گوهری ديگر. ما در کنار صادق هدايت مرضيه را به خاک و امانت می سپاريم. اما امروز نه هدايت در خاک فرانسه تنهاست و نه ما آرمان های آنها را فراموش می کنيم. به اميد اينکه آرمان ها و انديشه های ضد خرافی صادق هدايت را و بزرگواری و انديشه های آزاديخواهانه مرضيه را که سمبل فمنيسم بود ياد بگيريم و از ياد نبريم.

خرسندی گفت مرضيه در همه ی اين سال ها مبارزه کرد و او فقط يک خواننده نبود بلکه يک مبارز هم بود. خرسندی در ادامه به زندگی مبارزاتی مرضيه اشاره کرد و گفت مرضيه بانويی که در هفتاد سالگی به فکر مبارزه سياسی افتاد برای من ارزش والايی دارد و ايکاش ما هم می توانستيم ياد بگيريم.

هادی خرسندی سپس از سازمان مجاهدين به دليل محافظت و نگهداری از بانوی آواز ايران تشکر کرد. او سپس به کنايه اشاره ای کرد به خوانندگانی که در اربيل عراق کنسرت اجرا می کنند و گفت: از اربيل تا شهر اشرف راهی نيست و کنسرت را هم می توان در آنجا هم اجرا کرد.



بعد از پايان مراسم از حضار با چای و شيرينی پذيرايی شد. سپس از شرکت کنندگان دعوت شد تا به مجلسی که شورای ملی مقاومت برای بزرگداشت مرضيه در نظر گرفته شده است بروند. محل شورا در نزديکی کليسای ون گوگ بود.

روبروی ساختمان شورا نمايشگاهی از عکس ها و فعاليت های هنری ـ سياسی مرضيه برقرار بود. سالن و حياط پر از جمعيت بود. در اين مراسم شخصيت های متفاوت هنری ـ سياسی سخنرانی کردند. برخی سخنرانان به جای ياد کردن و صحبت در باره ی مرضيه به تمجيد از رهبران سياسی شان پرداختند و يا مرضيه را نه به عنوان مرضيه ای که بيش از نيم قرن خدمت به موسيقی و آواز کرد بلکه مرضيه را در چند سال اخير خلاصه می کردند. اما من به تاثير کلام و صدايش می انديشيدم که خود موثرتر از هر حرکت سياسی بود. تاثيری که امثال مرا صدها کيلومتر به شهر آور سور اواز کشاند تا مرضيه را در کنار نقاش معروف هلندی ون گوگ به خاک بسپاريم و با او وداع کنيم.

گفتگوی کوتاهی با هادی خرسندی و رضا دقتی در باره ی مرضيه داشتم که متعاقبا چاپ خواهد شد. همچنين خاطره ای از حسن حبيبی عضو سابق سازمان سازمان مجاهدين که اولين ديدار مرضيه با اعضای مجاهدين و خاطره ی پيوستن او به مجاهدين را می گويد.

گزارش تصويری اختر قاسمی از اين مراسم:
[بخش نخست] [بخش دوم] [بخش سوم]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016