یکشنبه 23 آبان 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

محمد خاتمی با انتقاد از نحوه بازنگری در علوم انسانی: با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بينی، کلمه

جمعی از استادان, مديران و مسئولان اسبق دانشگاه ها و آموزش عالی با حجت الاسلام والمسلمين سيد محمد خاتمی ديدار و گفتگو کردند.

در اين ديدار ابتدا چند تن از حاضران به بيان ديدگاه ها و تجارب خويش در فرايند انقلاب و طرح و پيشبرد توسعه علمی و تحول علوم انسانی پرداختند و نسبت به عواقب رويکردها و برخوردهای امنيتی و سياسی با دانشگاه ها و نهادهای علمی و انديشمندان و دانشمندان کشور ابراز نگرانی کردند.

پس از آن رئيس جمهور سابق کشورمان با اشاره به مسائل مطرح شده به طرح ضرورتهای فکری و سياسی که پيش روی همه متفکرانی که دلهايشان برای اسلام و ايران می تپد؛پرداخت.

سيد محمد خاتمی در اين ديدار با تاکيد بر اين‌که جريان های جاری نبايد اهل فکر، نظر و خيرخواهان را از انديشيدن؛ نظردادن و راه گشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد، گفت: هنوز امکان اينکه اين تفکرها لااقل در بخش هايی از نظام مورد توجه قرار گيرد و جاری شود هست. وی از ميزان جايگاه علم و گسترش آن به عنوان معيار تخمين عادلانه بودن حکومت‌ها ياد کرد و ايجاد تنگنا برای اهل علم را ظلم دانست.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


وی در عين حال مصونيت يک جريان سياسی در عرصه اطلاع رسانی برای اينکه هر چه می خواهد بگويد و القاء کند،تهمت بزند؛دروغ به مردم تحويل دهد و طرف ديگر حتی حرفهای عاديش را نتواند بزند را نيز مورد انتقاد قرار داد و با يادآوری اين‌که نظام هزينه‌های اين مساله را می‌پردازد ، گفت : عدل از جمله در عرصه علم آموزی و اطلاع رسانی بسيار مهم است.

خاتمی در اين ديدار همچنين در بحث بازنگری در علوم انسانی اين نکته که با کدام جهان بينی و با کدام مشخصات انتظار داريم که علوم انسانی عوض شود، را مورد تاکيد قرار داد و تصريح کرد: بهتر است بدانيم با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بينی.

به گزارش وب سايت سيد محمد خاتمی، متن کامل اظهارات رييس موسسه بين المللی گفت و گوی فرهنگها و تمدن ها بدين شرح است:

اين انقلاب و نظام متعلق به همه ماست
بالاخره اين انقلاب و نظام متعلق به همه ماست. اين حوادثی که پيش می آيد حوادثی است که هست البته اگر حوادث بد جريان پيدا کند که متاسفانه می کند فکر می کنم هم نظام و هم ايران لطمه می بيند. ان شاء الله که چنين نخواهد شد.

بالاخره جريان های جاری نبايد اهل فکر و نظر و خيرخواهان را از انديشيدن، نظردادن و راه گشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد. بايد فکر کرد و من فکر می کنم اين گونه جمعها می تواند هنوز موثر باشد و نظرها و پيشنهادهای خود را به مجامع و نهادهايی که هست ارائه دهد. حتی پروژه هايی را بپذيرد و روی آن کار کند. هنوز امکان اينکه اين تفکرها لااقل در بخش هايی از نظام مورد توجه قرار گيرد و جاری شود هست. اين گونه جمعها می توانند به صورت نهادهايی کارآمد و مدنی نقش موثری داشته باشند.

صحبت از علوم انسانی شد، اجازه بدهيد سخن خود را با آيه ای از قرآن کريم آغاز کنم و ببينيم آيا از اين آيه می توان از آنچه در حوزه کار و فعاليت شما يعنی آموزش عالی جاری است استفاده کرد.
در سنت فلسفی ما عقل را به نظری و عملی تقسيم کرده اند که خيلی معروف است. زمينه اين تقسيم بندی درمباحث ارسطو هم هست ولی کسی که بصورت خيلی منظم و روش مند اين کار را انجام داد بو علی سينا بود. بر اساس آن هم تقسيم بندی در فلسفه و حکمت صورت گرفت.

آنچه مورد نظر من است آيه ای از قرآن کريم در سوره لقمان است، لقمان در قرآن به عنوان حکيم معرفی می شود و کسی که حکمت به او داده شده است حکمت هم اجمالا آنچه محکم است چه نظريه وذهنيت محکم چه تدبير و پيداکردن راهبردها و راهکارهايی برای اداره زندگی های فردی و اجتماعی، حکمت آن چيزی است که محکم و استوار باشد، لقمان حکيم وقتی پسرش را موعظه می کند می گويد “يا بُنَی لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ” در تقسيم بندی های عقل نظری و عملی توحيد از بارزترين مصاديق موضوعاتی است که در عقل نظری مورد بحث قرار می گيرد و ظلم و عدل از بارزترين مصاديقی است که در عقل عملی مورد توجه قرار می گيرد.

ولی حضرت لقمان که خداوند حکمتش را تاييد کرده است می گويد شرک به خدا نداشته باش چون شرک ظلم عظيم است. در اينجا عقل نظری و عملی در هم آميخته می شود و شايد بتوان گفت که در حکمت قرآنی عقل يکی است. همانکه درست و نادرست را تشخيص می دهد درباره خوب و بد هم داوری می کند. اين تعبير قرانی خيلی مهم است يعنی مهمترين موضوعی که در اصطلاح فلسفی در “عقل نظری” مورد بحث قرار می گيرد که توحيد است مصداق عدل است و چون شرک، ظلم عظيم است نبايد مشرک بود يعنی مبنا می شود “عدل” .

توحيد مصداق عدل است
توحيد مصداق عدل است. پيامبران هم امده اند تا انسان به عدل قيام کند. توحيد با ان عظمتش چون مصداق عدل است بايد پذيرفته شود و ضد توحيد که شرک است چون ظلم عظيم است مردود است. يعنی ملاک و معيار هم در نظر و هم در عمل عدل است.

در اينجا به اجمال به نکته ای اشاره می کنم که مربوط به روزگار ما می شود و حديث تلخ اين روزها است و آن اينکه اگر انسان دارای استعداد و ظرفيتی است که خدا او را با اين ظرفيت آفريده است زمينه سازی برای رشد ان و بروز و ظهور اين ظرفيت از بارزترين مصداق های عدل است يعنی با اين ظرفيت حقی پيدا می شود و عدل اعطای حق هر ذيحقی به اوست.

فکر می کنم از جمله مهمترين شاخصه های بشر خردورزی و علم اندوزی و کنجکاوی برای دانستن و معرفت است. عدل اين است که اين حق و ظرفيت بدون برخورد با مانعی شکوفا شود.

اگر برای اهل علم تنگنا ايجاد شد؛ اين ظلم است
اگر ما بخواهيم در مورد عادلانه بودن يک حکومت و مديريت جامعه قضاوت کنيم از جمله اين است که چقدر به علم و گسترش علم و زمينه سازی برای فراهم شدن علم و زمينه سازی برای اين که هر کسی که طالب معرفتی است بتواند بدون مانع به ان معرفت دست يابد اهتمام دارد بنابراين اگر برای اهل علم تنگنا ايجاد شد يا امتياز علم اموزی و مهارت اموزی پاداشی در برابر خواسته های گروه يا جريان ويژه ای شد يا بازداشتن از تحصيل و علم مجازات و کيفری شد برای کسانيکه به هر حال سليقه و روش انها مورد پسند نيست اين ظلم است.

من می خواهم از اين ديدگاه به امور نگاه کنم و آنچه را در دستگاهها و مراکز آموزشی ما می گذرد ببينيم. نظام ما اسلامی است و نظام اسلامی با حرف هاوآموزه های امام و آنچه در قانون اساسی آمد و بزرگان هم گفته اند،نظام فضيلت بنياداست. به طور خاص امروز هم می گويند گفتمان حاکم گفتمان عدالت محور است.

دلمان می خواهد عدالت همه جا جاری باشد
ما دلبسته و دلسوز اين انقلاب هستيم بالاخره دلمان می خواهد اين وجه معينی که وجه امتياز حرکت انبياء در تاريخ و نيز نهضت اسلامی ما هم بوده و معتقديم در قانون اساسی ما تجلی پيدا کرده است امروز هم بعد از امام دائما در عالی ترين سطوح روی مساله عدالت تکيه می شود. دلمان می خواهد اين عدالت همه جا جاری باشد. بگذريم از اينکه اغلب تحت تاثير ادبيات مارکسيستی حتی در سطح رسمی، عدالت به گونه ای معنی شده است که گويا منحصر در عدالت اقتصادی است که اولا عدالت فقط عدالت اقتصادی است ثانياً از عدالت اقتصاد هم گاه اقتصاد يکبار مصرف در نظر گرفته می شود يعنی عدالت توزيعی واقتصاد صدقه ای!در حاليکه عدالت بسيار گسترده تر از اينها است.

حال سخن ما در عدالت علمی، آموزشی و پژوهشی است و عدالت خردورزی، عدالت فضيلت، عدالت رشد معرفت در جامعه بسيار مهم است. به هر حال وقتی می بينيم گروه گروه از اساتيد بازنشسته می شوند يا کنار گذاشته می شوند و بعضا دچار محدوديت و حتی زندان می شوند به خاطر گرايش های سياسی که دارند نه انحرافات فکری و عقلانی و اعتقادی، بعضا حتی اتهام گرايش سياسی خاص هم موهوم است. يعنی کسی که کار دستش است متوهم می شود که ديگری سازگار با روش ها و منش های او نيست, همين کافی است که مجازات شود و از عرصه بيرون رود. اگر اينطور باشد و اين روند ادامه پيدا کند خيلی خطرناک است. يا اينکه دانشجو مجازات شود به خاطر گرايش های سياسی يا به خاطر انتقادی که می کند و اعتراضی که دارد يا به خاطر احتمال اين که ممکن است نسبت به بعضی مسائل منتقد هم باشد.
منع ها ثمری برای منع کنندگان ندارد، بلکه مخاطبان را بيشتر و کنجکاوتر و افزون تر می کند

با ديدگاهی که از اسلام و نيز از متن انقلاب ما قابل استنباط است می توان ملاک و معيار عدل و ظلم را از جمله در حوزه دانشگاهها و آموزش عالی ما که حوزه کار و تخصص شماست پيدا کرد. همچنين است در عرصه اطلاع رسانی؛ گشاد دستی و مصونيت در يک طرف برای اينکه هر چه می خواهد بگويد و القاء کند، تهمت بزند، دروغ به مردم تحويل دهد و… و طرف ديگر حتی حرفهای عادی را نتواند بزند, برای رسانه های اندک و حتی وبلاگ های مشخص و سايت هايی که جنبه سياسی هم ندارند محدوديت های عجيب ايجاد شود. اينها ظلم است، البته درباره ايجاد اين محدوديت ها و بستن ها و منع کردن ها حرف و حديث بسيار است که به نظر من هزينه اش را نظام می پردازد و عملا با توجه به وضع ارتباطات و پيشرفت های ارتباطی، اين منع ها اثر و ثمری برای منع کنندگان هم ندارد، بلکه مخاطبان را بيشتر و کنجکاوتر و افزون تر می کند. اين مطلبی است که اميدوارم در آينده بيشتر بتوانم درباره آن صحبت کنم.
بهر حال عدل از جمله در عرصه علم آموزی و اطلاع رسانی بسيار مهم است. به نظر من آزادی هم از دل عدل بيرون می آيد در صورتی که عدل را وسيع تر از عدل مارکسيست ها و ماترياليست ها در نظر بگيريم. آيا آزادی مرزی دارد؟ می گويند مرز آزادی, آزادی ديگران است؛ آيا ما نمی توانيم در بينش الهی بگوييم مرز آزادی هم عدالت است؟در صورتی که عدالت را به معنی وسيع خودش در نظر بگيريم.
اما در باب علوم انسانی، به نظرم ترديدی وجود ندارد که علوم به معنی جديد آن و علوم انسانی به طور خاص هنگامی در دنيای جديد به وجود می آيد که عالم ادم غربی عوض می شود يعنی اين انسان وارد جهان ديگری می شود نگاه ديگری به هستی ميکند نگاه ديگری به پيرامون خود و انسان می کند و در اثر همين نگاه جانش چون چشمه های جوشان منشا پيدايش نظام های معرفتی، اجتماعی، علمی و سياسی می شود. البته اين تحول در خواص به وجود می آيد و بعد در عرصه حيات اجتماعی جاری می شود.

جهان مدرن با عوض شدن دنيای انسان در غرب پديد آمد, اين جهان جهانی است در مقابل جهانی که در قرون وسطی وجود داشت.

حال که سخن از تحول در علوم انسانی است اولا بايد مشخص کنيم ماهيت جريانی که ما مدعی ان هستيم و می خواهد مبنای علوم انسانی باشد ماهيت قرون وسطی است يا چيز ديگری است. اگر آن ماهيت باشد بصورت طبيعی در دل آن، جهانی نظير جهان دنيای امروز غرب پديد خواهد آمد و لوازم آن جهان که علوم مهارت ها و فناوری و تکنولوژی و البته تبعات منفی آن است نيز پديد خواهد آمد.
معتقدم و باز هم تاکيد می کنم جهان موحدان و مسلمانان با جهانی که دنيای مدرن در آن تحقق پيدا کرده متفاوت است، طبعاً جهان شناسی موحدان و به خصوص اديان وحيانی و بالاخص مسلمانان هم متفاوت خواهد بود و طبعا علوم، بخصوص علوم انسانی متاثر از مبانی و جهان شناسی خاص است.

گر چه بخصوص در اين يکی دو قرن گذشته ما دارای جهانی آشفته و طبعاً جهان بينی از هم گسسته ای هستيم که در آن سنت جايگاه خود را لاقل در بخش های مهمی از جامعه از دست داده و جامعه به جهان مدرن هم وارد نشده است (لااقل بخش های مهمی از آن). در گذشته اين آشفتگی نبود, هر چند که آنچه در متن تمدن اسلامی ظهور و بروز کرد به شدت تحت تاثير جهان و جهان بينی بود که از غرب يعنی يونان و بعد اسکندريه آمده بود و شريعتمداران هم که موثرترين بخش جامعه بودند و آنان که حقيقت و تمام حقيقت را در شريعت می ديدند، کوس مخالفت با فلسفه ای که در متن تمدن اسلامی شکل گرفته بود می زدند و فرياد بر می آوردند که “قفل اسطوره ارسطو را بر در احسن القصص نزنيد”. هر چند احسن القصص را نيز بر اساس ذهنيت های ويژه خود که يا عوام زده بود و يا صوفی مآبانه می فهميدند. به هر حال می گفتند قران احسن القصص است وآنچه از غرب آمده و ميراث ارسطو و افلاطون و نظاير آنها است, اسطوره های جهان کفر و شرک است.

باری با اينکه بايد پذيرفت که اجمالاً مبانی جهان شناسی توحيدی و اسلامی و وحيانی با مبانی جهان و جهان شناسی کنونی متفاوت است، ولی پرسش اصلی اين است که اين اجمال چگونه تفصيل می يابد و دقيقا با کدام جهان بينی و با کدام مشخصات است که انتظار داريم علوم انسانی عوض شود. جهان بينی متاثر از ابن عربی، ابوسعيد ابوالخير، مشاء، اشراق، حکمت متعاليه يا آنچه امروز به عنوان مکتب تفکيک مطرح می شود و يا … ؟

با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بينی
بهتر است بدانيم با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بينی. بهتر است بحث کنيم که دنيای مدرن چگونه پديد آمد و چگونه از دل آن علوم و تکنولوژی و علوم انسانی جديد بروز و ظهور يافت.

جهان مدرن از دل جهان سده های ميانه بر آمد. وقتی جهان بينی دنيای قرون وسطی پاسخگوی پرسش ها و نيازهای انسان نبود, ذهنيت هايی پيدا شد و انسان غربی کوشيد به دنبال راهکار هايی برود که به پرسش هايش پاسخ دهد و مشکلاتش را حل کند.

نهاد متولی انديشه و عمل در قرون وسطی نيز به جای انکه خود را اصلاح کند به شدت عمل روی اورد و در برابر موجی که لحظه به لحظه سهمگين تر می شد ايستاد. انديشه و انديشيدن جرم شد. انسانها فقط و فقط آزاد بودند در هر مساله علمی و غير علمی مقلدانه از نهادی پيروی و اطاعت کنند که خود را نماينده خدا در زمين و صاحب انحصاری حق و معيار مطلق زيبايی و درستی می دانست.

بشر آزاد افريده شده و آزادی می خواهد
بشر آزاد افريده شده و آزادی می خواهد؛ اگر به اين آزادی جواب داده شد يا اگر جايی بايد محدود شود با منطق و پذيرش واقعی خود او باشد, به اين وضع دلبسته خواهد شد. ديگر لازم نيست بخشنامه کنيم. اما اگر ديدگاهی محدود و نارسا را عين حقيقت دين دانستيم و به زور خواستيم آنها را بر جامعه تحميل کنيم, اثر عکس خواهد داشت.

آزادی نياز تک تک انسان هاست ولی اينکه توجيه ذهنی و منطقی آزادی در صورت ليبراليسم باشد آن را نفی می کنيم. ليبراليسم يک نوع توجيه آزادی است. بنده معتقدم با رجوع به آموزه های الهی (البته در صورتی که ذهنيت های تاريخی زمانی _ مکانی را به جای ان حقيقت نهفته در متن دين نگيريم) می توان لطيف ترين وجه آزادی را يافت و گرفت, بی آنکه در بند ليبراليسم گرفتار شويم.

اگر آن ذهنيت های ما طوری بود که جوابگوی نيازهای عينی بشر امروز باشد, ما ديگر اصلا نبايد نگران باشيم که دينمان از بين می رود يا علوم انسانی دينمان را نابود می کند. اما اگر ان را نداشتيم, با زور و بخشنامه کار درست نمی شود و اگر خدای ناکرده گرفتار وضعی شديم که انسان در قرون وسطی دچارش بود، آنگاه آن حادثه ای رخ می دهد که در تاريخ غرب رخ داد؛ وقتی قرون وسطی امر مقدس را به همه چيز و همه جا تعميم داد در مقابل انسان عاصی نيز امر قدسی را يکسره کنار گذاشت. چراکه اموری که مقدس نبودند در آن زمان مقدس شده بودند.

فکر کنيد و آنچه را به نظرتان رسيد به بزرگان خردمندند ارائه دهيد تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نيفتد
حال به شما توصيه می کنم که از ظرفيت های خود استفاده کنيد، بحث ها را جدی بگيريد و نظرات کاربردی ارائه کنيد. از جمله راجع به همين علوم انسانی, واقعا فکر کنيد و آنچه را به نظرتان رسيد به بزرگانی که در اين جمهوری اسلامی خردمندند ارائه دهيد تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نيفتد.

همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد
به هر حال همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد و اگر حرف و انتقاد و اعتراضی هست, از سر دلسوزی است. بايد همه دست به دست هم بدهيم و از فضای نفس گير و خسارت بار امنيتی به فضايی آرام و در پناه قانون و موازين اسلامی و ملی گذر کنيم. در عرصه سياست هم اگر اساس کار را انتخابات سالم و آزاد قرار دهيم, در اين صورت بسياری از مشکلات حل خواهد شد.
امروز بايد وضع صنعت، اقتصاد, کشاورزی و روابط خارجی را بررسی علمی کرد و نتايج آن را در اختيار مسؤولان عالی رتبه نظام و جامعه قرار داد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016