یکشنبه 30 آبان 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"قرار سبز"، آدمهای آشنا و روزنامه نگاران داستان نويس، اميد کشتکار

وقتی کتابی ميخوانی که تو را با خود همراه کرده است و از خواندنش لذت برده ای، سخت ترين کار اين است که در جايگاه منتقد بنشينی. چون به محض اينکه خط کش نقد را بيرون می آوری، ديگر در لذت جريان سيال رمان سهيم نيستی. اما از جهتی ديگر شايد بتوانی کمکی کرده باشی به خود و به خواننده های ديگر که بخشهای ناديده ای از داستان را دوباره ببينند. و اين حکايت من است با رمان "قرار سبز" مسيح علی نژاد.

***

در ميان نويسندگان صاحب نام دنيا، بسياری پيش از آنکه تبديل به نويسندگان حرفه ای و تمام وقت شوند، روزنامه نگار بوده اند. خوزه ساراماگو، ماريو بارگاس يوسا و آلبر کامو از اين دسته اند. و اين از آنجاست که بسيار سخت است که ناظر به وقايع و اتفاقات سياسی و اجتماعی باشی، دستی در نوشتن هم داشته باشی و تنها ناچار باشی به شيوه روزنامه نگاری و با رعايت قوانين خشک و دست و پاگير روزنامه ها، از آن اتفاقات بنويسی. قوانينی که به روزنامه نگار اجازه نمی دهد تا در زوايای انديشه ها و روح کاراکترها جستجو کند و از اميال و آرزوهايشان بنويسد. روزنامه نگار ناچار است بنا به اصل حرفه خبر، بيطرف باشد، همه طرفهای درگير را به يک اندازه پوشش دهد و همچون ناظری خنثی، تنها اتفاقات را روايت کند.
در ميان اين نويسندگان ، البته گابريل گارسيا مارکز نامی است درخشان تر و معروف تر. مارکز روزنامه نگاری بود که حتی پس از آنکه يک نويسنده حرفه ای و صاحب نام نيز شد ، همچنان به پيشينه روزنامه نگاريش وفادار بود و حداقل در دو رمان از شيوه نگارش خبرنگاری استفاده کرد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


"وقايع نگاری يک مرگ از پيش اعلام شده" و "گزارش يک آدم ربايی" نام اين دو شاهکار مارکز هستند. "قرار سبز" علی نژاد از نظر بعد اجتماعی، نزديکی آشکاری با "گزارش يک آدم ربايی" دارد. هر دو روايت جامعه ای هستند درگير خشونت با زير ساخت های پليسی و فضای نا امن اجتماعی. اما مهمترين تفاوت شيوه نگارشی مارکز و علی نژاد در اين است که مارکز خبرنگار وقتی پا به حوزه ادبيات داستانی می گذارد، دنيايی می سازد که قواعد و شيوه های متفاوتی برای روايت دارد. علی نژاد در "قرار سبز" رنگين کمانی از کاراکترهای مختلف آفريده . کمونيست، مذهبی، بسيجی، اصلاح طلب، اصول گرا، مدرن، سنتی و .... زيرا بنا به روحيه خبرنگاريش خواسته اتفاقات را از ديد تمام گروه های اجتماعی به تصوير کشد. ضمن اينکه در کنار روايت "آرزو رضايی" خبرنگار اصلاح طلب، که گزارشگر جنبش سبز و اتفاقات انتخابات هشتاد و هشت است، از يک راوی ديگر نيز استفاده می کند. "مهتاب هدايتی" زنی ميانسال ساکن پاريس که راوی داستان نسلی سرخورده است از انقلاب پنجاه و هفت. هنگامی که گزارش اجتماعی پا به عرصه ادبيات داستانی می گذارد با خود امکاناتی به ارمغان می آورد که، حوزه روزنامه نگاری فاقد آن است. شما در قلمرو داستان اجازه می يابيد وقايع را جابه جا کنيد. زمانها را بشکنيد، تنها روايت گر يک جنبه از اتفاقات باشيد و مهمتر از همه به جای روايت گری صرف اتفاقات، با سرک کشيدن در ذهن کاراکترها از جنبه های پنهان شخصيت ها پرده برداريد. نيازی نيست در يک داستان به مخاطبتان اطلاعات روزنامه نگاری بدهيد، توضيحات قراردادی دهيد يا تحليل سياسی کنيد.

علی نژاد در "قرار سبز" سبکی را برگزيده که در ميانه اين دو اسلوب است. بسيار نزديک به روشی که مارکز برگزيده بود. او بيش از آنکه به نقش شخصيت ها در پيشبرد داستان اهميت دهد به وقايع و تاثير آن در روابط کاراکتر ها پرداخته است. همين امر موجب شده است که ما با شخصيت هايی طرف باشيم که قرار نيست تحولی پيدا کنند. آرزو، مهتاب، آقاجان، دکتر، ريحانه، سامان، آرش و ... همان طور که وارد داستان می شوند همان طور هم خارج می شوند. اتفاقات و وقايع نيز تاثير چشمگيری در شيوه نگاهشان، بيانشان و انديشه شان ايجاد نمی کند. از اين جهت "قرار سبز" گزارشگر اتفاقات است نه داستان شخصيت ها. آدمها همه بهانه ای هستند برای اينکه جايی در داستان عاشق شوند، گلوله بخورند، بازداشت شوند، عصبانی شوند و ... بدون اينکه در پيشبرد قصه نقشی اساسی داشته باشند. روايت در "قرار سبز" رودخانه ای پرشتاب است که آدمها را با خود می برد بدون اينکه اين آدمها نقشی در سير داستان داشته باشند. آدمهای "قرار سبز"، انسانهای بدون چهره ای هستند که عموما تصوری از آنها نمی توان داشت. حتی نويسنده شايد به عمد، تصويری از چهره اکثر آنها به خواننده نمی دهد. بسيجی بسيجی است، بازجو بازجو، کمونيست کمونيست و خبرنگار خبرنگار. در حالی که برچسب، سازنده شخصيت نيست. آنچه که کاراکتر را در دنيای داستان می سازد، زبان، انديشه و کنش های شخصيتی است. نه يک عنوان صرف. در ادبيات نمايشی "برتولت برشت" سبکی را ايجاد کرد که بعدها به نام "فاصله گذاری" معروف شد. در اين سبک نمايشی، بازيگران به قالب شخصيت ها فرو نمی رفتند بلکه همواره فاصله ای ميان تيپ ها و بازيگران وجود داشت. احساس می کنم علی نژاد در "قرار سبز" چنين تعريفی از شخصيت هايش داشته است. برای همين تلاشی به خرج نداده تا آنها را از تيپ به شخصيت برساند. اين در نوع خود البته روش و تجربه ای است که می تواند محل گفتگو باشد. ضمن اينکه از نظر نبايد دور داشت که آدم های قصه در بدو ورود بسيار خوب پرداخته و معرفی می شوند. علی نژاد با شناختی که از دنيای آنها داشته، توانسته تيپ های قابل باور و عموما دوست داشتنی ای از آنها بسازد. يکی از دلايلی هم که خواننده مدام به دنبال ما به ازای شخصيت ها در دنيای واقعی می گردد، همين ساخت قابل باور کاراکترهاست که نويسنده به خوبی از عهده اش بر آمده.
اما از جهاتی محدوديت های ناگزير اين سبک نگارشی موجب ضعف هايی نيز شده است. علی نژاد راوی خود را بنا به سبک خبرنگاری ناچار می کند که به خواننده توضيحات روزنامه نگارانه بدهد. "قاضی مرتضوی، قاضی بدنام دادگاههای مطبوعات تهران بود که از طرف بعضی نمايندگان اصلاح طلب مجلس، به قتل زهرا کاظمی، عکاس ايرانی – کانادايی، توی زندان محکوم شده بود." و نمونه هايی از اين دست توصيفات. توصيفاتی که يکباره در ميان سير داستان خواننده را از فضا جدا می کند و فرود می آورد در ميان اخبار روزنامه ها. متوجه اين موضوع نمی شوم که چرا نويسنده به جای توصيفاتی جديد درباره بخشهای ناديده افراد و اتفاقات، از اين دست اخبار کليشه ای در ميان داستانش می گنجاند. اطلاعاتی که در بخشهايی از داستان آزاردهنده می شوند. اصولا خواننده رمان چه نيازی دارد که از اين دست اطلاعات بگيرد؟ آيا تنها در صورتی می توانيم مرتضوی، رفسنجانی يا تئوری پرهيز از خشونت را تشريح کنيم که مستقيم و رودررو با خواننده حرف بزنيم؟ اين دست اطلاعات وقتی در دهان کاراکترهای داستان قرا ميگيرند جنبه شعار پيدا می کنند و شعار زدگی بی شک بزرگترين آفت داستان است.

از اين دادن اطلاعات غير ضروری مستقيم که بگذريم، جنبه آزار دهنده ديگری نيز در اين رمان وجود دارد و آن زبان روايی و زبان شخصيت ها است. نسبت ميان زبان و نوشتار از مهمترين مباحث ادبيات مدرن قرن بيستم است. بسياری از نظريه پردازان فلسفی و ادبی دنيا همواره بر اين نکته تاکيد کرده اند که زبان نه پديده ای مجرد که زاييده شرايط اقليمی، فرهنگی و شخصيتی است. امکان ندارد در حوزه روايت و گويش بتوان شکل معينی از شيوه بيان در ميان انسانها يافت. در ادبيات داستانی همواره تاکيد می شود که زبان روايت و گويش کاراکترها بايد نشان دهنده پيشينه شخصيتی آنها باشد. اما در "قرار سبز" هر دو راوی به يک زبان روايت می کنند. حتی شخصيت ها نيز همه به يک زبان ديالوگ می گويند. فرقی ميان مهتاب پنجاه ساله که اهل سبزوار و مشهد است در شيوه روايت با آرزو که اهل مازندران است و سی ساله وجود ندارد. آقاجان همان طور صحبت می کند که ريحانه، که سامان ، که بابايی، که حتی آزاده بازجو. زبان همواره بهترين ابزار دست نويسنده برای تحليل شخصيت هاست. وقتی اين رنگين کمان شخصيتی همه مانند هم صحبت می کنند، نويسنده نيز ناچار می شود برای تحليل شخصيت های داستانی به توصيفات طولانی متوسل شود و به ناچار از ايجاز فاصله بگيرد.

گذشته از مباحث ساختاری، داستان "قرار سبز" آنقدر خوب پرداخته شده است که خواننده را با خود همراه می کند. سير وقايع و اتفاقات، روابط ميان شخصيت ها، زبان روان روايت و کاراکترهای باور پذير دوست داشتنی همه موجب شده است که بشود به راحتی همگام داستان قدم برداشت و در سير وقايع قرار گرفت. علی نژاد باز هم به پيروی از همان سبک گزارش – داستان از پيچيدگی های زبانی دست برداشته و با بيان روان و بدون دست انداز، خواننده را همراه خود نگاه می دارد. از جهت ديگر انتشار اين رمان از جنبه سياسی قابل تامل است. نوشته ای از اين دست با توجه به اينکه جنبش سبز همواره مشکل اطلاع رسانی داشته است، خواهد توانست بخشی از جامعه را که چندان علاقه ای به پيگيری اخبار سياسی ندارد ولی در عين حال داستان خوان و کتاب خوان هستند را با وقايع خونين سال ۸۸ در فضايی داستانی آشنا کند.
شايد در ادبيات سياسی ايران بتوان از "آواز کشتگان"رضا براهنی به عنوان نمونه ای بسيار نزديک به پی رنگ داستانی "قرار سبز" نام برد. در آن رمان، براهنی توانسته چشم انداز روشن و بی بديلی از فضای مبارزه و آزادی خواهان دوران پهلوی بدهد. نمونه ای موفق برای آزمودن روايت وقايع سياسی معاصر. "قرار سبز" می تواند ادامه اين سنت باشد و همچنين سر آغازی باشد برای راهيابی وقايع معاصر در ادبيات داستانی بدون اينکه درگير سانسور و از مهمتر خود سانسوری باشيم. کاری که مسيح علی نژاد با شجاعت غير قابل انکاری که از يک روزنامه نگار زن ايرانی بی سابقه بوده است، انجام داده و به خوبی از عهده آن بر آمده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016