یک بار دیگر تقی شهرام، همنشين بهار
مجید شریفواقفی: (خطاب به تقی شهرام)
تو همه را به تحلیل از خود و انتقاد از خود واداشتهای، اما خودت تا به حال، یکبار هم که شده تحلیل و انتقاد از خود کوچکی نکردهای،
مگر انسان بیعیب و نقص هم، قابل تصور است و اصلاً وجود دارد؟ نکند تو انسان مطلقی؟
تقی شهرام:
«راست میگویی من هم باید از خود انتقاد بکنم. بزرگترین انتقاد وارد بر من، پیچیدگی جهان مادی و سادگی ذهن من است.»
***
وقتی در سال ۱۳۴۹موسی خیابانی، تقی شهرام را عضوگیری کرد، شهرام سراپا شور بود، سیاهی و ستم زمانه خویش را برنمیتافت و مثل بسیاری از مبارزین و مجاهدین خود را به آب و آتش میزد.
او عافیت طلبی پیشه نکرد و در استقبال از خطرات پیشگام بود. در دشوارترین شرایط روبروی رژیم پهلوی ایستاد، اما کبر و غرور که دهها بار بیشتر از توطئه های دشمن زمین زننده است، به پر و پای او هم پیچید و بر زمیناش کوبید.
الیته وقایع دردناک سال ۵۴ که برادرکشی و سوزاندن شریف واقفی تنها یک چشمه اش بود، به عمق ظلمانی یک شب طولانی، شبی که استبداد شاهانه پلاس سیاه خود را بر سر ملتی مظلوم کشیده بود نیز، مربوط است و به همین دلیل برای محکوم کردن آن باید ابتدا پیچیدگی آن شرایط را شناخت.
احساس تنهایی در برهوت بی انتهایی که دیکتاتوری تحمیل میکرد، ادامه مبارزه از یک سو و ایدئولوژی خود را به کرسی نشاندن از سوی دیگر... عملیات عجولانه و غیر منطقی، تعصبهای کور، و بالاتر از همه کبر و غرور کسانیکه آیه های زمینی خود را انعکاس تحولات زیربنایی جامعه میپنداشتند، همه باهم کار دست مبارزین میداد.
................................................................................
تغئیر نظرگاه و ایدئولوزی حق طبیعی هر آدمی است.
اگرچه شهرام سربازی که رفت پایش را در یک کفش کرد که آسمان هم بیاید زمین، ریشم را نمیتراشم و گاه کاتولیک تر از پاپ میشد، اگرچه در تأثیر از امثال «محمد حیاتی»، جمله آغازین دعای صباح، و یرخی آیات قرآن و فرازهایی از نهج البلا غه را از حفظ داشت اما، به معنی واقعی کلمه از ابتدا چندان پایبند مذهب نبود.
این موضوع باضافه نخوت و «پیش افتادگی»او، از چشم موسی خیابانی (که وی را عضوگیری کرد) و رضا رضایی (که تا زنده بود خیلی به وی پَر و بال نداد) هم، دور نبوده است.
حسین عباسی (برادر باقر عباسی) که گرایش مارکسیستی داشت و رابطش شهرام بود، در زندان تلویحاً به جهانبینی شهرام گوشه زده بود...
***
یاداشت کوتاهی که امیر حسین احمدیان پیش از فرار از زندان ساری بجا گذاشت، از آنجا که وی تحت تأثیر شهرام بود نکته مهمی را نشان میدهد. افسر مزبور انگیزه خود را چنین بیان میکند: «...من میروم و این لباس ننگین را ترک میگویم تا دیگر گرسنگان گرسنه نمانند»
من خودم از زندان فرار کرده ام و میدانم در لحظات حساس گریز از زندان، آدمی چه حالتی دارد. در اینگونه شرائط اگر چیزی بنویسد (و خودش بنویسد) بی تردید ترجمان درون و ضمیر او است.
احمدیان که با ابوذر ورداسبی نیر به نوعی مربوط بود، آنزمان گرایش مذهبی داشت. ولی در نوشته کوتاهی که وقت فرار در زندان به جا گذاشته اثری از اعتقاداتش (و ادبیات ویژه مجاهدین در آن سالها) دیده نمیشود و این نکته مهمی است.
احمدیان در بیان انگیزه خود که بی تردید القاء شده تقی شهرام هم هست، مسئله اقتصادی و قیام برای گرسنگان را بیان میکند. قیام برای گرسنگان در نوشته ها و سرودهای مجاهدین وجود داشت اما ترم غالب نبود. (در نهج البلاغه و ...هم هست اما ترم غالب نیست.)
احمدیان خودش گفته است: «در آن لحظه٬ رفقا ـ تقی شهرام و حسین عزتی کمره ای ـ نزد من
آمده و یادداشتم را تکمیل کردند.»
مسئله این نیست که شهرام مراحل نخست تغئیر ایدئولوزی را در زندان ساری از سر گذرانده یا نه، منظور این است که تغئیر نظرگاه و ایدئولوزی حق طبیعی هر آدمیاست.
اینکه تقی شهرام (به درست یا غلطش کار نداریم)، به نظرش اینگونه آمد که از «جهل اسلام» به«علم مارکسیسم» رسیده است، هیچ اشکالی ندارد. خیلی هم خوب است که فردی با خودش و دیگران روراست باشد و تغیر نظرگاهش را پنهان ندارد. اشکال در این است که خود را مساوی حق پندارد و نظرش را به نام سازمان و انقلاب قالب کند.
تغئیر نظرگاه و ایدئولوزی حق طبیعی هر آدمیاست. موضوع بر سر این است که او (جریان او) خودش را نوک پیکان تکامل میپنداشت. هوا برش داشته بود و با «خودحقبینی»، به غصب تشکیلات همت گماشت و جوّی ایجاد نمود که همه به خضوع و خشوع کشیده شوند (به قول خودش از ایدهآلیسم و دگماتیسم به درآیند) و زیر عَلم او سینه بزنند تا سخت سر و عقب مانده و فالانژ و خائن نام نگیرند...
با اِعمال روشهای ضد انقلابی، نهال سرسبز و زیبایی را که امثال حنیف نژاد با خون دل کاشته و آبیاری کرده بودند، شکستند و بر ریشه هایش تیشه زدند و در مسیر فرصت طلبی سلطه طلبانه خود به روی همرزمان خویش تیغ کشیدند و اسباب نفاق و اختلاف درونی نیروهای خلقی را به بالاترین درجه فراهم کردند. همان تفرقه ضد انقلابی که آثار ارتجاعی آن هنوز نیز دامنگیر بسیاری از نیروهای به اصطلاح مسلمان است و طالبان نفت و دلار از آب گِل آلودش ماهی میگیرند.
................................................................................
برادرکُشی به مشی چریکی ربطی ندارد.
اینکه شهرام ، قابیل را (که نماد دوره کشاورزی بود) از هابیل (چون نماد دوره شبانی بود) مترقی تر ارزیابی میکرد !
در مورد خرده بورژوازی، و احتضار امپراطوری دلار مقاله نوشت، (البته برخلاف آنچه در کتاب سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام آمده و به صفحه ۹۱ اظهارات خودش در دادگاه استناد شده، دفاعیات بنیانگزاران مجاهدین را ایشان نقریر نکرده اند.)
اینکه تیز و هشیار بود، به مصطفی شعاعیان و علیرضا شکوهی علاقه داشت و پیش از فرستاده شدن به زندان ساری و همسلول شدن با شهید حسین عزتی کمره ای، به مارکسیسم گرایش داشت و... همه واقعی است اما کسانیکه حوادث دردناک سال ۵۴ را بیاد دارند و آنرا نه با اعلامیه و جزوه، با پوست و گوشت و جانشان حس کرده اند، یادشان هست که آن به اصطلاح پوسته شکنی را که به جدال نو با کهنه نسبت میدادند و در زرورق چپ ارائه میشد، چگونه ساواک و جریان راست ارتجاعی حلوا حلوا میکرد و دور میگرداند.
درست است که اختلافات درونی یک سازمان انقلابی که منجر به برخورد میان عده ای از اعضای آن میشود، ماهیت سیاسی تشکیلاتی دارد اما ماهیت سیاسی تشکیلاتی برادرکشی هایی که تقی شهرام پرچمدارش بود، خصلت ضدانسانی آنرا نمیپوشاند.
اقدام برای ترور شریف واقفی و صمدیه، تنها بخشی از نتایج اجتناب ناپذیر مشی چریکی نیست و صرفاً به منشاء طبقانی نیروهای درگیر، شرایط خفقان و دیکتاتوری، خشونت پلیس، وضعیت جنگی سازمان و ضوابط و مقررات ناشی از آن و جوانی و بی تجربگی جنبش در حل معضلات،...مربوط نمیشود. به خود بزرگ بینی و قدرت طلبی مربوط است.
در شرایطی که مبارزه ايدئولوژيک، و وحدت اصولی نيروهای انقلابی با برخوردهای چپ روانه و سلطه طلبانه و با جدل و تهمت، آلوده شده بود، تقی شهرام و مریدانش به جای اینکه کلمه را با کلمه پاسخ دهند، برای به اصطلاح مقابله با نهادینه شدن ارتجاع در سازمان مجاهدین، سربه نیست کردن معترضین را توجیه نموده و مصادره امکانات و خلع سلاح سازمان، جلوه دادند. (و میدهند.)
آنان خیال میکردند ارائه برخی خدمات و آموزش های تشکیلاتی در چارچوب مبارزه مسلحانه به گروه های مذهبی که از جمله با انگیزه های تاثیرگذاری روی آنان همراه بود، میتواند از تردیدها بکاهد و دیگران نیز بر جنایت صحه میگذارند و آنرا صرفاً اجرای ضوابط تشکیلاتی میبینند.
بله، اینگونه رویدادها را باید بر زمینه مشی چریکی و مبارزه مسلحانه و مناسبات و سازوکارهای آن مورد بررسی قرار داد، اما مقتضیات و ضرورت های حاکم بر مبارزه مسلحانه با رژیم دیکتاتوری، و اینکه نمونه هایی چون قتل جواد سعیدی و محمد یقینی و شکنجه مرتضی هودشتیان هم وجود داشته و پیشتر خود صمدیه و مجید هم، در کنارزدن خونین این و آن دخالت داشته اند، (این توجیهات) از قبح برادرکشی نمیکاهد.
اگر مسئله فقط تغئیر نظرگاه و ایدئولوزی بود آنهمه تلفات نداشت. کسان دیگر پیش و بعد از شهرام، در زندان و بیرون از زندان، مذهب را کنار گذاشتند اما بذر کینه نکاشتند و بهانه به دست ساواک ندادند. به بیرق مرتجعین، پیراهن عثمان نیانداختند، ادای فرعون را درنیآوردند و منم منم نکردند.
................................................................................
فدائیان به تصفیه ایدئولوژیک دست نزدند.
کجا فدائیان به تصفیه ایدئولوژیک دست زدند؟ البته آنها هم اشتباهات هولناک داشتند. لااقل در ۵ مورد «تصفیه + گلوله» به سیمای چریکها لکه انداخت اما به تصفیه ایدئولوژیک رونیآوردند و از این لحاظ به رفقای خود از پشت خنجر نزدند.
اما از این سو، کم نبودند امثال فاطمه امینی که بدون ارتباط (تشکیلاتی) و بی سرپناه در تور ساواک قرار گرفتند و بعد در زیر شکنجه های ساواک جان به جانآفرین تسلیم کردند.
کم نبودند کسانیکه (چون تسلیم نمیشدند)، تشکیلات مادر، به امان خدا رهایشان میکرد و توسط گشتیهای ساواک شکار میشدند.
ضربه به اعتماد یک خلق، جز به سود دشمن و نیروهای عقب مانده نبود و به کَت مردم ایران نمیرود که داستان همه اش تغئیر نظرگاه و ایدئولوژی است.
................................................................................
مجاهدین مسئله سیاسی را به مسئله جنایی تبدیل نمیکنند.
بعد از انقلاب وقتی تقی شهرام دستگیر شد و مرتجعین معرکه گرفتند، مجاهدین در اطلاعیه ای با عنوان «دستگیری و نحوه محاکمه پرچمدار کودتای فرصت طلبانه بر علیه سازمان مجاهدین خلق ایران» نوشتند:
«...از آنجا که کلیه جرائم متهم مستقیم و غیرمستقیم در ارتباط با مجاهدین خلق ایران بوده است، حضور نماینده سازمان در کلیه مراحل تحقیق و محاکمه ضروری است. حضور نماینده سازمان در کلیه مراحل تحقیق و محاکمه از این جهت ضروری تر میشود که ما اعتماد چندانی به دستگاههای کنونی تحقیق که از جمله مسئول توطئه، دستگیری و شکنجه برادر مجاهد اسیرمان سید محمد رضا سعادتی هستند نداریم و آنها را به لحاظ رخنه عناصر مشکوک و ارتجاعی کاملاً نفوذپذیر یافته ایم...
محاکمه متهم بایستی در دادگاه خلق و از طریق هیئت منصفه مرکب از نمایندگان و اقشار مختلف خلق رنجدیده ما باشد. در غیر اینصورت هیچ دادگاهی برای قضاوت در این مورد صلاحیت ندارد. چرا که جرائم منتسب به نامبرده جرائمی است مربوط به کل خلق و انقلاب ایران که از طریق خدشه دار کردن و آسیب رساندن و متلاشی نمودن یک سازمان انقلابی مردمی متحقق شده است...
صرف انهدام جسمی او به هیچ وچه مطمح نظر ما نیست. مجاهدین خلق ایران در ورای هر نوع کینه کشی و خونخواهی و انتقام جویی فردی و گروهی قبل از هر چیز خواستار محکومیت عمومی طرز عمل و برخوردهای انحرافی و ارتجاعی هستند....
مجاهدین در پایان اطلاعیه خود تأکید نمودند: هرگونه شکنجه، اهانت و رفتار غیرانسانی را بایستی در مورد متهم ممنوع کرد.
***
مسئولین دادگاه در واکنش به اطلاعیه مزبور مدعی شدند شهرام پس از پیروزی انقلاب چندین ملاقات خصوصی و مخفی با کادر رهبری سازمان مجاهدین خلق داشته و اعتراض کردند چرا مجاهدین وی را تحویل ما نداده اند؟
چرا مجاهدین به جای خوشحالی، با دستگیری محمد تقی شهرام مواضع خصمانه گرفتند؟ و چرا علی رغم اطلاعات ذیقیمتی که از متهم دارند، آن را در اختیار دادستانی قرار نمیدهند؟ توسط مامورین زندان نامه خصوصی محمد تقی شهرام به رفقا (به مجاهدین) کشف شده و خبر از رابطه صمیمی دوجانبه میدهد...به نظر دادستانی نامه مجاهدین مبنی بر غیر قانونی بودن دادگاه شهرام، با هدف اخلال در محاکمه نامبرده و همکاری با متهم است... (روزنامه آزادگان شماره ۱۴۷ پنج شنبه ۱۹ تیر و بامداد ۵۹/۴/۱۹ شماره ۳۲۷)
مجاهدین ملاقات مخفی شهرام را با کادر رهبری مجاهدین تکذیب کردند.
۱۱ تیر ۱۳۵۹ مجاهدین با صدور اطلاعیه دیگری ضمن اشاره به محاکمه شهرام، از دادستان کل انقلاب خواستند با شرکت موسی خیابانی، محمد علی توحیدی و سعید شاهسوندی با حق پاسخگویی متقابل در جلسه دادگاه موافقت کند که ترتیب اثر داده نشد. (اطلاعیه مجاهدین در روزنامه بامداد، پنج شنبه ۱۲ تیر ۵۹ چاپ شده است.)
................................................................................
تقی شهرام با خبرنگاران مشورت میکند.
عصر روز دوشنبه، ٢٣ تیرماه ١٣٥٩، دادگاه (اول) تقی شهرام شروع شد. وی ابتدا در جلسه حضور نیافت و دادگاه را از پایه مورد سؤال قرار داد و به خبرنگاران گفت که مایل است در یک دادگاه عادی محاکمه شود و نه در دادگاه ویژه انقلاب که مخصوص رسیدگی به اتهامات کسانی است که مستقیماً با رژیم گذشته همکاری داشته اند.
معادیخواه که به نیابت از دادستان اعلام جرم هم میکرد، واکنش نشان داد و گفت چون جرم متهم بدون انگیزه های ایدئولوژیک، سیاسی و اجتماعی نبوده، محاکمه او در دادگاه عادی امکان پذیر نیست...
شهرام دادگاه را با اعتراض ترک کرد و رفت. البته آیهالله قدوسی که جای هادوی آمد، به او گفته بود نکن اینکار را، به مصلحت شما نیست صحنه را خالی کنی. بعضی ها همین را میخواهند. (وی شّر اصغر صباغیان و غرضی را از سر شهرام کوتاه کرده بود و از این بابت شهرام راضی بود. در بازجویی های اولیه وی این دو نقش داشتند.)
عبدالمجید معادیخواه اخطار کتبی داد که اگر متهم در دادگاه حضور نیابد، محاکمه غیابی خواهد شد.
اسدالله لاجوردی به عنوان نماینده دادستان، اخطارنامه معادیخواه را در سلول شهرام به وی داد. خبرنگاران و عکاسان هم به سلول وی رفتند و با او گفتگو نمودند.
شهرام گفت چون دادگاه برای وکلای من مانع تراشی میکند و از طرفی صلاحیت رسیدگی به اتهام مرا ندارد، اعتراض دارم. سپس دو نامه ای را که برای قدوسی و معادیخواه نوشته بود برای خبرنگاران قرائت کرد و دستخط خودش را به خبرنگار کیهان داد.
از شهرام پرسیدند چرا سازمان مجاهدین از شما شکایتی نکرده است؟ وی گفت مجاهدین هیچگاه مسئله سیاسی را به مسئله جنایی تبدیل نمیکنند. چند سئوال دیگر هم پرسیده شد که وی جواب نداد. سپس لاجوردی گفت آقای محترم، تصمیم خودتان را بگیرید. شما به دادگاه میآئید یا نه.
شهرام از خبرنگاران پرسید به نظر شما صلاح من در این است که در دادگاه شرکت کنم یا نه. خبرنگاران گفتند شما که میگوئید حرفهای زیادی برای گفتن دارید بهتر است بیآئید و حرفهای خود را بزنید. اگر مستدل باشد این دیگر به عهده دادگاه است که تحقیقات در آن زمینه را ادامه دهد....
شهرام بعد از شنیدن نظرات آنان در دادگاه شرکت کرد اما در دادگاه بحث و جدل پیش آمد و شهرام به حق، روی این نکته که مسئله وکلای من حل نشده و شما هردوی آنها را رد کرده اید...انگشت گذاشت.
گفته شد آقایان محمدی گیلانی و معادیخواه (حکام شرع) از وکلای شما امتحان مبانی قضا و جزای اسلام گرفتند و آنان مقبول واقع نشدند...
شهرام مایل بود امیر حسین احمدیان (افسری که باهم از زندان ساری فرار کرده بودند) آلادپوش و محمد صادق در دادگاه شهادت بدهند و از محمد کجویی (رئیس زندان اوین) پرسید اگر آنها به دادگاه بیایند دستگیر میشوند؟ کجویی جواب داد خیر.
کجویی به خانواده شهرام زنگ زده بود و نام چندین وکیل را داده و گفته بود یکی را خودتان انتخاب کنید چون دادگاه عقب نخواهد افتاد. اما گویا در بی طرفی وکلا اما و اگر میشود. با هادی اسماعیل زاده و رضا متین نژاد هم گیلانی و معادیخواه موافقت نمیکنند چون در امتحان آنان نمره نیاورده بودند !
دکتر مهدی حائری نپذیرفتن وکلای شهرام را زیر سئوال برد و با اشاره به کتاب فقهی شرایع و قولی از آیهالله ابوالحسن اصفهانی نوشت:
برای وکالت (وکیل)، اسلام شرط نیست. یعنی وکالت کافر بلکه مرتد اگرچه فطری باشد از جانب مسلم و کافر صحیح است.
................................................................................
به نام نامی مردم و شهدای به خون خفته خلق
تقی شهرام تقاضا کرد دادگاه به تأخیر بیافتد تا وکلای خودش را انتخاب کند. قبول نشد...
وی در جلسه نخست دادگاه «به نام نامی مردم و شهدای به خون خفته خلق» آغاز سخن کرد و گفت:
معروف است که میگویند تاریخ دوبار تکرار میشود. یکی به صورت تراژدی و دیگربار به صورت کمدی درام، و ما در دومی هستیم. خیلی وقت نمیگذرد که ما به صورت خرابکار و برهم زننده نظم محکوم میشدیم. (و با) شکنجه و زندان و سلولهای انفرادی (روبرو بودیم.)
مشخص بود ما با حکومت و امپریالیزم میجنگیدیم و اساس امنیت آنروز را بهم میریختیم....اینها (که میگویم) مقدمه ای است بر رد صلاحیت دادگاه که مردم بفهمند آیا سازمان ما یک سازمان انقلابی بود یا یک سازمان تروریستی و مافیایی...
معادیخواه حرفش را قطع کرد که روضه نخوانید. شما اول بگوئید صلاحیت دادگاه را قبول دارید یا نه، دویست سیصد نفر را در همین جا دو ساعت است سر کار گذاشته اید. قهر کرده اید، دوباره قانع شده و آمده اید. حالا بفرمائیذ آیا صلاحیت دادگاه را قبول دارید یا ندارید؟
شهرام گفت من خاک پای مردم هستم. من خود را جز خدمتگزار ناچیز خلق و انقلاب نمیدانم. معادیخواه جواب داد مردم گوششان از این حرفها پُر است. صلاحیت دادگاه را قبول دارید یا ندارید؟ شهرام گفت من ۱۵ ساعت میتوانم در این مورد حرف بزنم. گفتند ما به شما ۳۰ ساعت وقت میدهیم اما اول باید روشن کنید صلاحیت دادگاه را میپذیرید یا نه...
معادیخواه لابلای صحبتش گفت: انقلاب اسلامی در مورد آمریکا سرخم نکرد چه رسد به سازمانی که چند اسلجه کش دارد. بیشتر حضار تکبیر فرستادند.
سالن پر از تماشاچی بود. دو پسر کوچک «علی میرزا جعفر علاف» عکس پدر شهیدشان را در دست داشتند و خیلی ها بلند بلند میگریستند...
شهرام دادگاه را تحمیلی خواند. معادیخواه گفت علاوه بر شورای انقلاب، صلاحیت این محکمه توسط مردم تایید شده و از این رو نیازی به توجیه بیشتر نوع محاکمه نمیباشد.
اسدالله لاجوردی کیفرخواست را قرائت کرد. پس از قرائت کیفرخواست شهرام مجددا به ماهیت دادگاه اعتراض نمود و جلسه را ترک کرد. پدر و مادر و سه خواهرش هم با اعتراض از دادگاه بیرون رفتند و دُور، دست معادیخواه و لاجوردی افتاد.
شروع کرد به بد و بیراه گفتن به مجاهدین. هدف انگار کوبیدن کسانی بود که با هزار زحمت، مجدداً سازمان را سر پا نگاه داشته بودند و ربطی هم به جریان شهرام نداشتند. دم و دقیقه به آنان گیر میدادند.
شهرام در دادگاه دوم هم حاضر نشد. البته برای شرکت در دادرسی رابطی پیشنهاد کرد که این پیشنهاد پذیرفته نشد.
عبدالمجید معادیخواه خیلی تلاش کرد تا مشروح دادگاه اول شهرام از تلویزیون پخش شود اما به خاطر طرح برخی مسائل نادرست توسط مدعیان شهرام، گویا شورای سرپرستی صدا و سیما مانع پخش آن شد.
.............................................................................
کشته شدن رضا رضایی هم به گردن شهرام افتاد !
در میان کسانیکه در مورد شهرام صحبت کردند تنها خانواده محمد یقینی (که توسط جریان شهرام کشته شده بود) موضع اصولی گرفت. آنها اعلام نمودند: نباید از خون پاک شهدا سوء استفاده نمود و با آن دیگران را محکوم کرد... ( داستان کشتن محمد یقینی اندوه در اندوه است و به نظر من قساوت نهفته در آن ساواک سنگدل و شکنجه گر را نیز انگشت به دهان کرد...)
برادر شریف واقفی گرچه گفت قصد دفاع یا تائید یا محاکمه هیچ گروهی را نداریم و نیامده ایم تا با صدور حکم اعدام آقای تقی شهرام، شادمانه باز گردیم، خواهان روشن شدن نقاط مبهم قتل مجید شریف واقفی شد و از مجاهدین شکوه کرد که خانواده شهرام و نیز مادر رضایی ها را در اصفهان، به خانه آنان فرستاده اند تا از شکایت علیه شهرام صرفنظر شود و گفت این یک انتظار ناحق است.
برادر صمدیه لباف هم گفت از اعدام و قصاص شهرام شادی نمیکنیم اما وی نیر به آنچه جریان شهرام باعث و بانی اش بوده اعتراض نمود و به رهبران مجاهدین خلق گوشه زد که چرا علیه شهرام شکایت نکرده اند.
در این میان خویشان علی میرزا جعفر علاف (که او نیز توسط جریان شهرام کشته شده بود)، احمد احمد (که مدعی بود خودکشی همسرش فاطمه فرتوک زاده ابهام دارد و زیر سر جریان شهرام است)، جانب سخنان اسدالله لاجوردی را که شهرام را عامل قتل انقلابیون مسلمان معرفی نمود، گرفتند و این دو نیز علیه سازمان مجاهدین سنگ تمام گذاشتند.
معادیخواه مدعی شد جریان شهرام به آیه الله طالقانی، رفسنجانی، لاهوتی و مهدوی کنی هشدار داده بود که اگر با ما مخالفت کنید، و کشته شدید همه میپذیرند که کار ساواک بوده است !
میگفت خودم این موضوع را از آیهالله طالقانی شنیده ام.
یکی با صدای بلند گفت وحید افراخته به منوچهری بازجوی ساواک، قصد کشتن آیه الله بهشتی را توسط جریان شهرام، اطلاع داده است...
کشته شدن فرهاد صفا (که به دست ساواک روی داده بود) و فردی به نام «حسن توسلی» و خیلی موارد بی اساس را پای شهرام گذاشته بودند.
علی اصغر میرزا جعفر علاف که پیش از انقلاب خود را به ساواک معرفی کرد و با روزنامه کیهان (۷ اردیبهشت ۵۷ شماره ۱۰۴۴۸ ) مصاحبه داشت، در دادگاه شهرام هرچه دلش خواست گفت. کشته شدن رضا رضایی هم به گردن شهرام افتاد ! وی برادر علی میرزا جعفر علاف است که فرزندانش در دادگاه عکس او را سر دست گرفته بودند.
***
دادگاه دو خبرنگار مجاهد را هم که میخواستند در دادگاه شرکت کنند، دست به سر کرد و با مشت و لگد مانع از حضورشان در دادگاه شد.
................................................................................
مجاهدین موفق نشدند شاکیان را از شکایت علیه شهرام منصرف کنند.
مجاهدین موفق نشدند خانواده شریف واقفی را از شکایت منصرف کنند. مادر رضایی ها به همین منظور به اصفهان رفت، اما رویش را زمین زدند و تازه نواری از صحبتهای وی را که خواسته بود آنها از شکایت بگذرند، مخفیانه ضبط کردند و به عنوان «مدرک جرم !» به دادگاه شهرام دادند !
خانواده شریف واقفی برای عروسی موسی خیابانی و آذر رضایی دعوت شدند شاید خواهش دیگر مادران را بپذیرند و شکایتشان را در مورد تقی شهرام پس بگیرند، اما این دعوت را هم رد کردند.
در پایان جلسه سوم ،معادیخواه گفت به خاطر شروع کار مجلس، مسئولیت دادگاه با حجه الاسلام علی مبشری است. او میخواست مثلاٍ قوه مقننه و قضائیه در کارهم دخالت نکرده باشند و دادگاه بی عیب و نقص باشد.
دادگاه؟! کدام دادگاه؟ بیدادگاهی که متهم عملاً وکیل نداشت و همه بر سر او میریختند.
بازجویان شهرام «آتش تهیه» میریختند و بامبول درمیآوردند. خودشان از قول کارگران ایران ناسیونال مینوشتند خواستار اعدام محمد تقی شهرام هستیم. او عنصر کثیف ضد خلق و نور چشمی شاه و همکار ساواک است. مردم بهوش باشید که عده ای رذل و اوباش به نام وکیل صلاحیت دادگاه تقی شهرام را زیر سئوال برده اند. عبدالکریم لاهیجی و هدایت الله متین دفتری و مقدم مراغه ای و حسن نزیه... نوکر سیا و نفوذی آمریکا هستند...
***
گروههای هوادار شهرام نیز خودشان از سوی گودنشینان دروازه غار اعلامیه میدادند و تقی شهرام را با عنوان قهرمان کبیر خلقها میستودند...
اجَل شهرام سر رسید و پنج شنبنه ۲ مرداد ۵۹ روزنامه آزادگان نوشت:
در سحرگاه امروز ۲۰ تن از عوامل کودتا و تقی شهرام اعدام شدند..
جرم وی «مفسد فی الارض و مُهلک نسل» اعلام شد.
................................................................................
محمد آقای خیاط تقی شهرام را دستگیر میکند.
۱۱ تیر سال ۱۳۵۸ فردی بطور اتفاقی با تقی شهرام برخورد میکند، داد و قال راه میاندازد و وی را به کمک کسانیکه دور و برش جمع شده بودند، کشان کشان به کمیته میبرد، همانطور که خود شهرام نیز اشاره نموده اسم آن فرد محمد بود. نامبرده جلوی مخفیگاه شهرام در زمان شاه، (که در یک پاساز واقع شده و احمد احمد اجاره کرده بود) خیاطخانه داشت و در رفت و آمدها شهرام را دیده بود. بخصوص که یکبار شهرام و نفر همراهش توجه سرایدار پاساژ را جلب میکنند و وی به هوای اینکه آن زن و مرد نکند دزد هستند و چرا نصف شب در مغازه مانده اند و چرا چراغ روشن است ... با آنان مواجه شده و اعتراض میکند شما زن و مرد حالا که همه مغازه ها تعطیل است این وقت شب اینجا چکار میکنید و...(...)
متاسفانه شهرام سرایدار را کتک میزند و سرایدار هم شلوغ میکند و این خبر در محل میپیچد و خلاصه پای ساواک به آنجا کشیده میشود و میبیند همه چیز بهم ریخته است.
شهرام و زن همراهش (قبل از جیم شدن)، تلاش میکنند ردّی به جا نگذارند اما گویا موفق نمی شوند کاملاً پاکسازی کنند و چند برگ کاغذ باقی می ماند که گفته شده اشاره به مواضع جدید سازمان و تغئیر ایدئولوزی داشته است. ساواک همه را ضبط میکند و گوشی دستش میاید که درون سازمان خبرهایی است...
با مشخصات ظاهری شهرام که سرایدار میدهد همه مغازه داران از جمله خیاط مزبور یادشان میآید که او چه کسی است. چون گاه و بیگاه شهرام به آن محل رفت و آمد داشته است. احتمالاً بعدها از احمد احمد هم در مورد او شنیده است.
واقعش این است که خیاط مزبور به هیچ گروه و سازمان سیاسی وابسته نبود و هواداران شهرام بی خود و بی جهت در شرح حال وی نوشته اند شهرام توسط یکی از مجاهدین دستگیر شد. خنده دار اینجا است که برخی از آنان معادیخواه را که زمان شاه هم به مجاهدین کینه داشت، از مجاهدین فرض کرده اند.
من مجاهد نیستم اما معتقدم اگر این اشتباهات فاحش از روی غرض نباشد که تا حدودی هست، از ذهنیت محض سرچشمه میگیرد. ذهنیتی که خود تقی شهرام را هم وامیدارد در خاطرات زندان ۵ شنببه ۱۴ تیر ۵۸ / بنویسد یکی از نگهبانان من در زندان «علی خدایی صفت» (همان دوست شریف واقفی) است !!
علی خدایی صفت که اکنون در قرارگاه اشرف است، ۱۴ تیر ۵۸ نیز با مجاهدین بود و نمیتوانست دَم سلول شهرام نگهبانی بدهد. معلوم است که وی تا چه اندازه نسبت به جامعه بعد از انقلاب عینی بوده است !
علی خدایی صفت همان مجاهد ارجمندی است که چون مثل مجید شریف واقفی دست پرچمدار و مریدانش را خوانده بود، نفرات تقی شهرام تحت عنوان ساواکی، با یک پیکان سفید رنگ در تاریخ ۱۸ اردیبهشت سال ۵۴ به خانه اش آمدند و دست و چشم بسته نزد بهرام آرام بردند... بگذریم.
تقی شهرام در ۵۸/۴/۱۱ به کمیته منتقل میگردد، به محلی نامعلوم برده شده و آنجا یکی دو نفر کِرم مییزند و با اعدام مصنوعی و متلک گویی بازی درمیآورند.
سپس سر از انفرادی های قصر در میآورد تا اینکه در تاریخ ۵۸/۴/۲۶ به خانه امن منتقل میشود.
دوم شهریور ۵۹ او را به یکی از پادگان های لویزان میبرند و به مدت چهار ماه و نیم همسلول احمد رضا کریمی خبرچین دونظام میشود. بعد از ۷ ماه به انفرادی های اوین منتقل شده و توسط اصغر میرزا جعفر علاف که پیش از انقلاب خودش را به ساواک معرفی نمود و مصاحبه کرد، بازجویی میشود. و خانواده اش تا ۹ ماه بعد از دستگیریش نتوانستند با وی ملاقات کنند.
***
علاوه بر مجاهدین، سازمان پیکار در راه ازادی طبقه کارگر، کمیته دفاع از تقی شهرام، رزمندگان آزادی طبقه کارگر، حزب کمونیست کارگران و دهقانان، اتحاد چپ، گروه نبرد برای رهایی طبقه کارگر، گروه آرمان، راه کارگر، روزنامه کار (شماره ۶۸)، وحدت انقلابی برای ازادی طبقه کارگر، سازمان رزم کارگران، جمعیت حقوقدانان ایران، کانون نویسندگان، کانون زندانیان سیاسی...، در باره وی اطلاعیه دادند و غالیاً صلاحیت و بی طرفی دادگاه و اینکه عملاً حق وکالت از او سلب شده را زیر سئوال بردند.
البته بیشتر کسانیکه از او یاد کردند نحوه برخورد وی با تضادهای درون خلقی را «ضدانقلابی» توصیف نمودند و برخی از گروههای مارکسیستی تنها بعد از مرگش از او با پیشوند رفیق یاد کردند.
***
محمد غرضی، محمد بشارتی، اصغر صباغیان که بعداً نمایندگی ماشین کره ای کیا و اوپل را گرفت، سعید یزدانی صابونی (پسر خواهر اصغر صباغیان که مدتی رئیس دفتر غرضی در وزارت نفت هم بود و با پدرش سرهنگ یزدانی در پروژه های رسمی، دولتی و قانونی خرید اسلحه هم شركت داشت)، محمدحسین طارمی (که در سپاه پاسداران قم فعال بود، به معاونت سیاسی صدا و سیما رسید و بعداً با انتصاب آیهالله خامنه ای با ولایتی و شمخانی و محمد شریعتمداری، در شورای روابط خارجی حضور داشت و در چین و عربستان هم سفیر شد)، جواد منصوری، محمد مهرآئین، عزت شاهی، احمد احمد، علی اصغر میرزا جعفر علاف و احمد رضا کریمی و دو نفر دیگر که نمیشناسم...به نوعی در بازجویی شهرام شرکت یا مشاورت داشتند.
................................................................................
با سری افراشته و لبی خندان سرب مذاب را پذیرا خواهم شد.
در نامه هایش (که در زندان مینوشت و دستخطش موجود است) میخوانیم:
عمل و زندگی سراسر مبارزه من که مشتمل بر ۱۳ سال فعالیت مستمر سیاسی و انقلابی میشود به خوبی میتواند پاسخگو باشد که آیا بر پیمان و عهد خود برقرار بوده ام؟ آیا بر میثاق و عهدی که با خلق خود بسته بودم، میثاق و عهدی که مرا در راه مبارزه برای کسب ازادی و استقلال میهن و نابود کردن ریشه های ظلم و استثمار در جامعه تا پای جان متعهد میساخت وفادار بوده ام یا نه؟ احتیاجی به پاسخ وجود ندارد...زیرا که تاریخ و توده ها مسلماً بهترین قضاوت کنندگان هستند...
اگر در میان انقلابیون چند ساله اخیر ایران دو اسم در لیست سیاه و منحوس ساواک برای حمله قراردادن نوشته شده بود همه میدانند و بر هیچ مبارز آگاه و رزمنده ای در طی این سالها پوشیده نیست که یکی از این دو اسم نام من بود...
من هرگز در دفاع از انقلاب و آرمانهای انقلابیم ذره ای تردید نشان نخواهم داد و هرآینه باندهای سیاه و مرتجع فعال در دادستانی در توطئه خود که ریختن خون من جزئی از آن است موفق گردند همچنان استوار با سری افراشته و لبی خندان سرب مذاب را پذیرا خواهم شد...
علیرغم همه تهدیدها و همه وعده و وعیدها هرگز پارا از روی حق و حقیقت و منافع اصولی مردم فراتر نخواهم گذاشت و قدمی که کوچکترین اثری در تضعیف موقعیت نیروهای انقلابی داشتته باشد، برنخواهم داشت، حتی به بهای اینکه از حق طبیعی خودم در دفاع در مقابل اتهامات و افترائات واقعاً ناجوانمردانه آنها بگذرم.
وقتی که قدم در راه مبارزه گذاردیم بخوبی میدانستیم که کمترین چیزی که در این راه باید انتظار داشته باشیم حبس و شکنجه و مرگ است
***
از آنجا که هر کس در سلول انفرادی خودِ خودش میشود. این نامه ها قابل تأمل است. بعد از خواندن سطور فوق در نامه شهرام، باورش سخت است که وی چندبار در بازجویی ها گفته باشد:
«من صادقانه اعلام نمودم مارکسیست هستم، اما مسعود رجوی که میگوید مسلمان است دروغ میگوید، او مارکسیست است...»
حرف منتسب به وی ابدا با واقعیت همخوانی نداشت ولی گفته میشود روی آن اصرار داشت.
آیا مرتجعین حاکم آنچه را نتوانسته بودند علیه مجاهدین از زبان شهرام بشنوند به نام او عنوان کردند؟ امیدوارم چنین باشد.
در دوباره برخاستن مجاهدین و آبیاری نهال زیبایی که جریان شهرام شکست و تیشه به ریشه اش زد، نقش مسعود رجوی انکارناکردنی است و برای همین سایه اش را هم با تیر میزنند. هرکس ابتلای سال ۵۴ را درک کرده و کینههای کور نداشته باشد این موضوع را تأئید میکند. آنزمان قاتلین احمد کسروی، قاتلین محمد حنیف نژاد و قاتلین مجید شریف واقفی عملاً در کنارهم قرار گرفته بودند. رنج آور است ولی متاسفانه چنین بود..
آنچه نوشتم حق است و من برای بیان کلمه حق از سرزنش هیچ سرزنشگری نمی هراسم، حتی اگر قاتلین زندانیان سیاسی باشند. تنها از «راز وجود»، از «حی لایموت»ی که جایی جز همه جا نیست و تنهاترین تنهاها هم بشوم هست، حساب می برَم. نه بفرموده مینویسم و نه برای بیان کلمه حق میهراسم.
***
تقی شهرام در نامه بلندی که در تاریخ ۵۸/۴/۲۳ (۱۳ روز بعد از دستگیریش)، برای آقای مهدی هادوی داستان کل دادگاههای انقلاب اسلامی مینویسد به نکات بسیار مهمی اشاره میکند.
هربار که نامه های وی را میخوانم درخود رفته و سراسر اندوه میشوم که چرا کسانیکه در مبارزه با ستم و بیداد پا به قله ها گذاشتند، اسیر خود شده زمین میخورند؟
او که گفته بود خاک پای مردم هستم و برای مردم مبارزه میکنم. چرا تضادهای درون خلقی را با گلوله و آتش و اسید و کلرات حل کرد !
................................................................................
قانونمندی ها مستقل از ذهن ما عمل میکنند.
غروب ۲۲ بهمن سال ۵۷ که مردم دسته دسته به زندان اوین میروند، تقی شهرام نیز رهسپار آنجا شد و آنگونه که خودش در نامه به «هادوی» نوشته غرق حیرت و سرور میشود که چگونه مردم جایی را که عقاب نیز به آن راه نداشت تسخیر کردند.
او و جریانی که پرچمدارش بود برخلاف قضاوت چرکین امثال معادیخواه، اگرچه به انحراف افتاد ولی به انقلاب تعلق داشت. جریان مافیایی نبود و مرتجعین صلاحیت ارزیابی همه جانبه عملکرد آن را نداشتند.
در مورد وی نیروهای انقلابی درگیر با رژیم شاه (مجاهدین، فدائیان، پیکار، رزمندگان، جریانی که تقی شهرام را اخراج کرده بود، علمایی چون آیه الله طالقانی و آیهالله لاهوتی، آیهالله گلزاده غفوری و نمایندگان مردم آگاه و دردمند) میبایست داوری کنند و آنان عملاً به دادگاه شهرام راه نداشتند.
وکلای او هم (هادی اسماعیل زاده و رضا متین نژاد) در امتحان حضرات آیات محمدی گیلانی و عبدالمجید معادیخواه، نمره نیاورده و رد شده بودند و... همه اینها باعث شد تا شهرام به حق، با ردکردن صلاحیت دادگاه در آن شرکت نکند.
البته او اشتباه محاسبه داشت. من کسانی را میشناسم که با هزار زحمت توانستند با کارت خبرنگاری به دادگاه و به سلول او بروند.
آنان کوچکترین گرایشی به مرتجعین حاکم نداشتند و تلاش کردند به شهرام بفهمانند که بهتر است پاسخ خبرنگاران را بدهد چون هنوز آنچنان فضا بسته نیست که نشود در روزنامه ها درج کرد. کما اینکه آنزمان روزنامه های کشور مو به مو دادگاه وی را منعکس میکرد. اما وی با این ذهنیت که اینها همه نقشه بازجوها است، این فرصت را از دست داد و امثال معادیخواه متکلم وحده شدند و راست و دروغ را بهم بافتند.
***
انحراف در سازمان مجاهدین و آن ضربه هولناک به اعتماد مردم را نباید تنها به پای تقی شهرام نوشت. امثال جواد قائدی و بهرام آرام و... و مهمتر از همه آن ساختار دیکتاتورساز تشکیلاتی که بُت میساخت نیز، مقصر بود.
ازخودگذشتگی افرادی چون جواد قائدی و بهرام آرام را کسی انکار نمیکند. شرایط سختی که شهرام در زندان با آن روبرو بود در برابر آنچه جواد قائدی و سپاسی آشتیانی با آن روبرو بودند، واقعاً بهشت بود. بهشت برین.
زمان شهرام شکنجه بدنی باب نشده بود و حتی یک سیلی به او نزدند. البته گاه پابند داشت و سلولش تیره و تار بود و هواخوری هم تقریباً از وی دریغ شد.
شهرام در گفتگو با حمید اشرف، با اشاره به کلمه روسی «میرُ وازرنی» Mirovozzrenie که وی به غلط «مرُ وازرنیش» میگفت و معلوم نبود چرا معنی آنرا که جهانبینی است، بکار نمیبُرد، روی خرده بورژوازی و ایدهآلیسم خیلی مانور میداد.
اگر او در سال ۶۰ و ۶۱ به زندان میافتاد و میدید بر نوجوانان مجاهد و مبارز باران کابل میبندند و بعد در دسته های پنجاه و ۶۰ نفری تیرباران میشوند و کسانیکه او دگم مذهبی لقب میداد با نفی سنتگرایی های کور و استبداد زیر پرده دین، دست از عقاید خویش نمیکشند و با آغوش باز به خاطر زندگی و صبح سپیدی که خورشید آزادی بدمد، به مرگ سلام میکنند، چه تفسیری داشت؟
آیا بر جهان بینی آنها میخندید یا حرف خودش را که به به مجید شریف واقفی زده بود به یاد میآورد.
مجید شریفواقفی (خطاب به تقی شهرام):
«تو همه را به تحلیل از خود و انتقاد از خود واداشتهای، اما خودت تا به حال، یکبار هم که شده تحلیل و انتقاد از خود کوچکی نکردهای، مگر انسان بیعیب و نقص هم، قابل تصور است و اصلاً وجود دارد؟ نکند تو انسان مطلقی؟»
شهرام:
راست میگویی من هم باید از خود انتقاد بکنم. بزرگترین انتقاد وارد بر من، پیچیدگی جهان مادی و سادگی ذهن من است.»
***
جواد قائدی هم حاضر نشد در دستگاه مرتجعین برود و در تریبون عمومی پشت دوستان دیروزش صفحه بگذارد. بهرام آرام که به نظر من به لحاظ تاکتیکهای نظامی، دست کمی از امثال «کامیلو سین فئوگوس» انقلابی کوبا، نداشت، در آخرین لحظات زندگیش تا توانست به سوی عمله استبداد شلیک کرد و...بر زمین افتاد.
افسوس که جانفشانی و ازخودگذشتگی کافی نیست. آنان به کژراهه افتادند و آنهمه رنج و شکنج به بار ننشست.
اکنون تقی شهرام دستش از دنیا کوتاه است و کسی نمیخواهد بر زخمهای کهنه نمک بپاشد. او انگیزه مبارزه با ستم و میرایی داشت و با کسانیکه دستشان از دور بر آتش بوده است اصلاً و ابدا قابل قیاس نیست.
***
دیدیم که نقش فرد در تاریخ (چه سازنده و چه مخربانه) واقعی است.
چه باید کرد که آن رفتار مستبدانه و ویرانگر بازتولید نشود؟ مسئله این است و باقی فسانه.
چه باید کرد که آن رفتار مستبدانه و ویرانگر بازتولید نشود؟
نقد متدیک روش و محتوای اندیشه تقی شهرام توجه به این نکته است که داستان وی پایان نیافته است.
اگر جوی ایجاد شود که کسی عملاً نتواند در برابر اراده برتر، نُطق بکشد، اگر در «جبر جّو»، مصونیت اظهار نظر سنگسار شود ! همان آش و همان کاسه در اشکال جدید رُخ مینماید و ردخور هم ندارد.
شهرام های جدید پرچم نخوت برمی دارند و صمدیه لباف ها گلوله میخورند و خائن لقب میگیرند.
قانونمندی ها مستقل از ذهن ما عمل میکنند.
**********************************
پانویس
................................................................................
به نظر تقی شهرام مجید شریف واقفی نه مذهبی بود نه ماتریالیست.
مجید نه مذهبی بود نه ماتریالیست. او مدتها در یک حالت پوچی و نهیلیسی به سر میبرد و درست به خاطر همین موقعیت متزلزل ایدئولوژیک بود که که به آنهمه اعمال خلاف (خلاف چه به خاطر عدم انجام صحیح وظایف تشکیلاتی و ولنگاری در کار و حتی خلاف اخلاق) دست میزد...برای حل همین موقعیت ایدئولوژیکش و برای برخورد با ضعفها و انتقادات که خودش هم آنها را قبول داشت و به طور کتبی هم به آن اعتراف کرده بود، به کار کارگری فرستاده شد.
او شروع کرد به ایجاد روابط مخفی در داخل تشکیلات، تشکیل گروه مخفی در داخل سازمان، بدبین کردن سمپاتیزانها نسبت به مبارزه و سازمان، عضوگیری عناصری که ما سراغ آنها میرفتیم از طریق قراردادن اطلاعات نادرست در مورد سازمان که بالاخره رازش از طریق همسرش که تمام این مدت با او جدال داشت و نتوانسته بود او را هم به کارهای ضدتشکیلاتی قانع سازذ، از پرده برون افتاد.
(همسرش لیلا زمردیان) طی نامه مفصلی اعتراف کرد که من هم به دلیل همین سکوت چند ماهه ام خیانت کرده ام و مستحق اعدامم.
نامه او مخصوصا یک جمله داشت که فراموش نمیکنم. نوشته بود رفقا من خیانتکارم. مرا اعدام کنید. در حالیکه عنصر تشکیلات شما بودم. در حالیکه مرکزیت...و ضوابط..جاری سازمان را قبول کرده بودم. اما عملا با چشم پوشی و سازش با کارهای ضدتشکیلاتی در جرم آنها شریک شده بودم...
***
تازه ما فهمیدیم اینهمه چوب هایی که در این مدت سه چهار ماه لای چرخ کارهای ما میره، اطلاعات درون سازمانی به شکل تحریف شده ای به ضرر ما به بیرون درز پیدا میکنه. برخی سمپاتها دیگه روی خوش نشون نمیدند، اعضایی که اماده جذب شده بودن چون و چرای عجیب و غریب و غیر قابل درک میکنند ازکجا نشئت میگیرد....
شریف در واقع احساسات مذهبی چند نفر بسیار محدود و معدود را که نتوانستند حقانیت راه جدید را قبول کنند (برانگیخته بود)
خودش مسلمان مومن و معتقد و پروپاقرص نبود که هیچ، حتی دیگه پرنسیب اولیه ایدئولوژیک سیاسی تشکیلاتی یک مبارز معمولی را نیز از دست داده بود.
البته این موضوع هیچ این اشتباه غیرقابل اجتناب ما را در اولاً عمل...در خط مشی چریکی، ثانیاً از نظر موقعیت ویژه...سازمان ما و از خیلی نظرات دیگر که توضیح آن در اینجا میسر نیست را، نباید بپوشاند.
ما میبایست این واقعیت دیالکتیکی را درک میکردیم که بهر حال شکسته شدن هسته این التقاط، التقاط ایدئولوزیکی سازمان ما،...پوسته ای هم هرچند جزئی و...ضعیف و بسیار معیوب، در آنطرف ایجاد خواهد کرد و درست چنین زمینه مادی هرچند جزئی است که به شریف اجازه داد افرادی مثل صمدیه لباف و چند نفر دیگر را در خفا در درون تشکیلات دورهم جمع کند.
اگر چنین درک و تحلیلی از مسئله میداشتیم، بسرعت متوجه میشدیم که چگونه این شیوه برخورد حاد با نقض قوانین انضباطی یک سازمان مسلح انقلابی، امکان دارد به معنای با تفنگ به جنگ اندیشه مقابل رفتن و یا پیروزی بر مخالفین فکری از طریق تفنگ تعبیر گردد.
تعبیری که بالاخره به دلیل ضعف نیروهای طبقاتی و در مقابل، قدرت عظیم و وسیع طبقاتی حریف در جامعه، در نزد بسیاری از نیروها جا افتاد و از شریف یک قدیس و کسی که بر عقیده و نگرش تا پای جان ایستادگی کرد و به اصطلاح پرچم اسلام و توجید را تسلیم نکرد، بوجود آورد....
(از نامه های تقی شهرام که در زندان نوشته است)
................................................................................
شکرالله پاک نژاد میگفت ساواک به موساد و سیا تکیه دارد و...
شکرالله پاکنژاد مشهد میگفت ساواک، ساواکی که تکیه بر سازمان سیا و موساد دارد و پیشتر در جریان «حسین یزدی» و «عباس شهریاری» نشان داده که بسیار پیچیده عمل میکند، ساواک تنها در بازجویانی مثل رسولی و ناهیدی خلاصه نمیشود و فقط کارش بگیر و ببند و تعقیب و مراقبت نیست. در ساواک تنها افراد خاصی میدانستند شهریاری خودی است. خیلی از بازجوها هم سر کار بودند...
بدون تردید هدف ساواک نفوذ در سازمان مجاهدین بوده است، نه فقط برای شناسایی این یا آن عضو، برای اینکه آنرا از اعتبار بیاندازد و مسخ کند. ساواک هدفش همین بود و به آن رسید.
مگر «مالینوفسکی» نفر امپریالیستها نبود و تا عالی ترین سطح رهبری حزب کمونیست شوروی راه نداشت؟ مگر او در صفوف کمیته مرکزی حزب بلشویک روسیه حتی تا ریاست فراکسیون نمایندگان حزب بلشویک در دومای تزاری پیش نرفت؟...
خود لنین گفته است او با یک دست رفقا را به زندان میانداخت و با دست دیگر، برای فرار از شناخته شدن، به ساختن یک حزب انقلابی یاری میرساند.
با اینحال وقتی شکرالله پاک نژاد میشنود که تقی شهرام را امثال آخوند معادی خواه، به اعدام محکوم کرده اند، با اینکه در گذشته نسبت به فرار از زندان ساری، مسئله داشت و گمان میکرد کاسه ای زیر نیم کاسه بوده، و با وجود اینکه دست از این اعتقاد بر نمیداشت که بروز زودرس جریان راست ارتجاعی، محصول عملکرد وحدت شکنانه ای است که در لوای به اصطلاح تغئیر ایدئولوژی سازمان مجاهدین روی داده...، اما در برابر این اعدام ناحق ایستاد واز تقی شهرام دفاع کرد...
من به شکرالله پاکنژاد تعلق خاطر دارم. اما تشکیک وی واقعی نیست.
***
در جبهه مقابل نیز، عباس دوزدوزانی از قول بازجویانی چون رسولی (نوذری) میگفت وقتی شهرام و احمدیان رفتند، ساواک چشن گرفت.
عبدالله شهبازی نیز در مقاله «داستان آن ده تن»، به فرار مزبور گوشه زده است.
روزنامه اطلاعات در تاریخ ۵۹/۴/۲۵ نوشت: «در بین کادر رهبری مجاهدین این تردید وجود داشت که طرح فرار محمد تقی شهرام از زندان ساری...را ساواک ریخته است.»
البته این روزنامه برای حرف نامربوطش سندی ارائه نداده است.
................................................................................
باد سموم وزیدن گرفت...
بیش از سی سال (۳۰ سال) گذشته است. سی سال خودش یک عمر است... وقتی به گذشته فکر میکنم به یاد کسانی می افتم که دنیایی صفا و معرفت بودند. نه باد به غب غب شان می انداختند و نه ادعایی داشتند. هست و نیستشان گلیم زیر پایشان بود و یک دوچرخه و دنیایی عشق. سودای آزادی داشتند و برای رسیدن به این معبود به هر دری میزدند تا اینکه عقاب جور بر سرشان بال گشود و باد سموم وزیدن گرفت...
یکی یکی پرپر شدند و رفتند.
آنان جز دوست داشتن و نداشتن، جز فقر و جز عشق سرمایه ای نداشتند... .......................................
...............................................................................................................................................
...............................................................................................................................................
یکی از نامه هایی که تقی شهرام بعد از انقلاب از زندان نوشته است.
http://www.didgah.net/pfiles/taghi_shahram.pdf
مجموعه اسناد دستگیری، محاکمه و اعدام تقی شهرام
http://www.iran-archive.com/peykar/asnade_taghi_shahram.html
برای دیدن عکسها و اسناد مقاله روی آدرس زیر کلیک کنید:
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=23760
همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com