خامنهای در بنبست! علی کشتگر
کارگزاران دولت نظامی- امنيتی با آگاهی از بیاعتبار شدن اسلام فقاهتی در صدد جانشين کردن آن با ايدئولوژی نوينی هستند که قرار است از ترکيب مهدويت شيعه با اجزايی از هويت و ناسيوناليسم ايرانی سرهمبندی شود و جانشين اسلام فقاهتی گردد. نام اين نوزاد نامشروع "مکتب ايرانی" است. نامی بیمسما برای نوعی از فاشيسم مذهبی. نامه احمدینژاد و لحن برخورد آن هم نشانه وارفتگی شيرازه امور و هم نشانه تدارک دولت نظامی برای دوره پس از خامنهای است. زمان برای فراگير شدن اعتراضات در ايران از هر زمان ديگر مناسبتر است
هرچه از کودتای انتخاباتی ۲۲خرداد دورتر می شويم، بحران نظام حاکم حادتر، شکاف ميان طيف حکومتگران ژرفتر و بن بست رهبر کودتا آشکارتر می شود.
"بصيرت" علی خامنه ای در آن بود که تصور کند می شود با دستبرد زدن به رای دهها ميليون ايرانی و پس از آن با سرکوب، خونريزی وشکنجه و طرد "خواص بی بصيرت" هم دستگاه قدرت خود را منسجم ترکند،هم سيطره و کنترل خود را بر دستگاه روحانيت و کل نظام گسترش دهد وهم موقعيت داخلی و بين المللی حکومت خود را بهبود بخشد!
او اما امروز شاهد آن است که محاسبات وی يکی پس از ديگری برعکس از کار درمی آيند. گزاف نيست اگر بگوئيم بازنده اصلی کودتای ۲۲ خرداد نهاد ولايت فقيه و شخص آقای علی خامنه ای است.اوالبته مدعی پيروزی تمام عيار بر "فتنه داخلی" و دشمن خارجی است وهم چنان از "بصيرت" نبوغ آميز خود و "ترفندهای خنثی شده دشمن" حرف می زند.اما اکثر هواداران پروپا قرص ولايت فقيه، از جمله بسياری ازاصول گرايان در دل به ريش او ميخندند، چرا که می دانند هرگز دشمنان جمهوری اسلامی در موقعيتی نبودند که بتوانند تيشه ای به ريشه جمهوری اسلامی و نهاد ولايت فقيه بزنند که او زده است.
از کودتا به اين سو نفوذ و اعتبار رهبر ۷۲ ساله و بيمار جمهوری اسلامی نه فقط در ميان مردم ايران که ديری است او را دشمن شماره يک آزادی و آرزوهای خود می دانند بلکه درميان روحانيون و مراجع شيعه، درمتن نظام حاکم و در محفل آب رفته و کوچک شده "خودی ها"سيرنزولی پيموده است.
شايد هيچ حکومت گری در کل تاريخ نشود پيدا کرد که به اندازه خامنه ای درعمل اسلام را به عنوان مکتب دروغ گويی، چاپلوس پروری، قدرت پرستی و حقه بازی به جوانان کشور خويش معرفی کرده باشد. کافی است اعتباروآبروی دين و روحانيت را در زمان شاه با امروز که بيش از سی سال از عمر حکومت اسلامی می گذرد مقايسه کنيم تا ببينيم سران جمهوری اسلامی و در راس آنها خامنه ای با مذهبی که مدعی دفاع از آن است چه کرده اند؟
- امروزتنها تکيه گاه قابل اتکای خامنه ای جناح تندروی اصول گرايان (اقتدارگرايان) يعنی مافيای نظامی- امنيتی حاکم به رهبری احمدی نژاد است. اما او در ميان همين جريان نيز از چنان نفوذ و اعتباری که پيش از کودتای ۲۲ خرداد داشت، برخوردار نيست. احمدی نژاد و مشايی آشکارا در برابر خواسته های او سرکشی می کنند. آنها با اطلاع از اين واقعيت که خامنه ای منفور ملت است و در بخش بزرگی از بدنه نظام حاکم و در ميان مراجع و روحانيون نيزبيش از بيش اعتبار خود را از دست داده و به ناچار برای حفظ موقعيت خود به آنان متکی است، روزبه روز بخش بيشتری از قدرت وی را از آن خود می کنند. رهنمودها و فرامين وی را ناديده می گيرند و در مواردی حتی برعکس عمل می کنند! دولت نظامی – امنيتی احمدی نژاد با زير فشار قرار دادن همه گرايش ها و محافل درونی طيف اصول گرايان به تسليم وتبعيت ازخود و با فتح سنگر به سنگر مواضع کليدی قدرت، دامنه مانور خامنه ای را در نظام جمهوری اسلامی محدود تر می کنند. احمدی نژاد و مافيای نظامی امنيتی پشت سراو تا مقطع کودتای ۲۲ خرداد به حمايت خامنه ای برای دزديدن رای ملت و صدور فرمان سرکوب های خونين احتياج داشتند. اما پس از کودتا وضع عوض شده و حالا اين خامنه ای است که به حمايت آنان نياز دارد. به نظر می رسد که اين جريان ازهم اکنون برای دوران پس از خامنه ای خيزبرداشته و درصدد آن است که پس از او درگزينش جانشين وی دستی قوی تر از مجلس خبرگان و روحانيون و مراجع شيعه دارا باشد تا بتواند مهره مورد نظر خود را به همه آنان تحميل کند. کارگزاران دولت نظامی- امنيتی با آگاهی از بی اعتبار شدن اسلام فقاهتی به عنوان ايدئولوژی نظام در صدد جانشين کردن آن با ايدئولوژی نوينی هستند که قرار است از ترکيب مهدويت شيعه با اجزايی از هويت و ناسيوناليسم ايرانی سرهم بندی شود و جانشين اسلام فقاهتی گردد. نام اين نوزاد نامشروع که درتجاوز خامنه ای به جمهوريت نظام نطفه آن بسته شده "مکتب ايرانی" است. نامی بی مسما برای نوعی از فاشيسم مذهبی. اگر قرار است سلطه نيروهای نظامی – امنيتی جانشين حکومت روحانيون گردد، طبعا ايدئولوژی جديدی نيز که متولی آن نه روحانيون بلکه خود نظاميان هستند ضرورت دارد. اين مسايل البته از چشم روحانيون و محافل ناراضی طيف اصول گرای حاکم پنهان نيست.
برای نمونه هاشمی رفسنجانی به بهانه سالگرد ۱۹ ديماه )چاپ مقاله رشيدی مطلق عليه آيت اله خمينی در۱۹ ديماه ۵۶( نگرانی خود را از اهداف دولت احمدی نژاد اعلام می دارد.او می گويد نهاد ولايت فقيه که اين گروه امروز در پناه او سنگر گرفته، آخرين سنگری است که قصد تسخير آن را دارند.
" اينک ۳۰ سال از پيروزی انقلاب اسلامی می گذرد و بقايای فکری دين زدايی و روحانيت ستيزی که در بهار هوشياری مردم ايران، چون مارهای افسرده سردر خاک انتقام فرو برده بودند، در پائيز بد اخلاقی های سياسی و اختلافات سليقه ای، پوست اندازی کرده و سر برآورده اند و خاکريز به خاکريز جلو می آيند و شاهديم که پس از توهين و تهمت به سران روحانی عرصه سياست در ۳۰ سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسيده اند."
"تاسف آور است که اين بار برای توهين و تهمت، لباس رشيدی مطلق ها را درآورده و خرفه دوستی و ارشاد پوشيده اند، رندانه با چراغی که دروغ را اخلاق، تهمت را مبارزه و توهين را جهاد می دانند، مزورانه پشت خاکريزی پناه گرفته اند که مطمئنا آخرين و بالاترين هدف آنها خواهد بود." )پايگاه اطلاع رسانی آيت اله هاشمی رفسنجانی(
هاشمی رفسنجانی اخيرا نيز بر مواضع خود که در موعظه های آخرين حضورش در نماز جمعه (روز قدس ۸۸) بيان داشت تاکيد کرد.
اما يک روز پس از اين اظهارات نامه بسيار تند احمدی نژاد عليه شخص هاشمی انتشار يافت. انتقاد تند احمدی نژاد به هاشمی و روسای مجلس و دستگاه قضايی که همه آنان را به خروج از قوانين اساسی متهم کرده بسيار معنی دار است. احمدی نژاد در اين نامه نه فقط در مقام رئيس جمهور بلکه در مقام کسی که خود را متولی و سخنگوی ولی فقيه می داند و حق دارد از موضع وی ديگران را تهديد کند حرف زده است. اين نامه و لحن برخورد آن با مجلس و قوه قضائيه هم نشانه عميق تر شدن بحران حاکميت است و هم نشانه تهاجم جديد دولت نظامی برای قبضه کردن کامل قدرت است.
دولت احمدی نژاد از ماهها پيش حرکت خود را برای قبضه کردن کامل مجلس نهم از طريق حذف نمايندگان اصلاح طلب و بيرون آوردن کرسی رياست مجلس از دست اصول گرايان آغاز کرده است.
واکنش تند اين جريان در برابر پيشنهادات سه گانه خاتمی از يکسو نشانه عصبانيت آن از هم آوايی و وفاق ميان رهبران اصلاح طلب و از سوی ديگر نشانه عزم اين جريان در برگزاری انتخاباتی کاملا نمايشی و غيررقابتی است.
پيشنهادات سه گانه خاتمی که در واقع اعلام صريح همراهی وی با ميرحسين موسوی و مهدی کروبی در نامشروع خواندن دولت احمدی نژاد و نتايج انتخابات ۲۲ خرداد بود، شکست احمدی نژاد و خامنه ای را در ايجاد شکاف ميان سران اصلاح طلب به نمايش گذاشت. خامنه ای و رسانه های رسمی او مثل کيهان و صداوسيما در يکسال گذشته همه روشهای ارعاب، تطميع و شايعه سازی را برای جدا کردن محمد خاتمی از ميرحسين موسوی و مهدی کروبی به کار بردند تا دست کم وی را به سکوت وادارند. فضای شايعه سازی درباره شکاف ميان خاتمی با موسوی و کروبی تا به آنجا رواج يافت که برخی از تحليل گرايان اپوزيسيون نيز ندانسته و يا دانسته با اين شايعات همراه شدند و به آن دامن زدند.
طرفه آن که برخلاف تبليغات و انتظارات حکومت حتی طرفداران ميانه رو نظام مثل خاتمی نيزتا به امروزحاضر به جدا کردن راه خود از جنبش سبز نشده اند.جنبش سبز و رهبران و فعالان آن در بيرون و درون زندان بيش از پيش متحد و همراه اند در حالی که برعکس دربالا چه درميان اصول گرايان حاکم و چه در ميان مراجع و روحانيون حامی آنان اختلافات روزبه روز آشکار تر و عميق تر شده و به موازات آن اقتدار خامنه ای در ميان آنان کاهش يافته است. بی ترديد ادامه فضای اعتراضی کنونی، مقاومت زندانيان سياسی و خانواده های آنان و ايستادگی و همبستگی فعالان جنبش سبز، همراه با افزايش تحريم های اقتصادی و سياسی جهانی و در اين اواخر انقلاب سياسی در تونس در نگرانی های سران حاکميت و تشديد بحران در بالا نقش تعيين کننده ای ايفا کرده است. جنبش سبز ايران آن چنان که بسياری از صاحبنظران گفته اند برجنبش جوانان تونس که به انقلاب ياس انجاميد تاثير داشته است. و حالا اين پيروزی تونسی ها در سرنگونی ديکتاتور اين کشور و سرايت انقلاب سياسی تونس در کشورهای منطقه است که می تواند جنبش سبز ايران را اميدوارتر کند و همزمان نگرانی حکومت گران ايران را از شعله ور شدن آتشی که هرگز از کودتا به اين سو خاموش نشده افزايش دهد.
در چنين شرايطی، دستگيری ومحاکمه سران جنبش سبز حکم آتش زدن به انبار باروت دارد که می تواند حکومت را با اعتراضاتی وسيع تر از آنچه در روزهای پس از ۲۲خرداد رخ داد، روبه رو کند. دستگيری و محاکمه آنها حتی اگر به فرض بعيد با اعتراضات وسيع و فوری مواجهه نشود، بازهم اعتبار دستگير شدگان را به عنوان رهبرانی که با مردم در برابر حکومت گران ايستادند بالا می برد، جامعه را بيش از پيش به حمايت آنان برمی انگيزد و شکاف های درونی نظام حاکم را ژرف تر می کند. امری که اولا نهاد ولايت فقيه و شخص خامنه ای را به وسيله ای در دست نظاميان تبديل خواهد کرد و ثانيا نظام را به آستانه فروپاشی خواهد برد. نارضايتی گسترده و عميق مردم، ادامه فضای اعتراضی،هم بستگی جنبش سبز و تشديد بحران و کشمکش قدرت در بالا می تواند در ماههای آينده شرايط را برای روشهای نافرمانی مدنی و نيز اعتصابات سراسری فراهم نمايد. خامنه ای بصيرت آن را ندارد که با پذيرش اين سه شرط، از بن بستی که خود برای خود پديد آورده با کم ترين هزينه خارج شود. او که بسياری از پل ها را پشت سر خود خراب کرده و نيروهای نظامی و امنيتی را ميدان دار نظام حاکم کرده ديگر اين قدر از خود اختيار ندارد که به خواسته های حداقلی خاتمی که به هر حال به معنای دور زدن در جاده يکطرفه است تن دردهد. حاکميت بدون آن که زير فشار يک جنبش اعتراضی بزرگ ملی مجبور به عقب نشينی شود، اين شرايط را نخواهد پذيرفت. برگزاری انتخابات آزاد در حکومت کنونی شوخی است. اما اهميت طرح شعارانتخابات آزاد در آن است که افکار عمومی را به واکنش های اعتراضی در برابر انتخابات دروغين آماده می کند.حکومت می خواهد انتخاباتی بی سروصدا و کم هزينه برای چيدمان مجلس نهم برگزار کند، در حالی که برای جنبش سبز اعتراض به اين نمايش و توسل به شعار انتخابات آزاد فرصتی است برای بسيج مردم عليه حاکميت و فراگير شدن جنبش اعتراضی.اگر جنبش اعتراضی فراگير شود و به يک اعتصاب سراسری بيانجامد هيچ بعيد نيست که رژيم ناچار به عقب نشينی بشود، امری که مقدمه پيروزی جنبش دموکراسی خواهی است.
چهارشنبه ۶ بهمن ماه ۱۳۸۹
علی کشتگر
[email protected]