گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
27 بهمن» پیام میرحسین موسوی خطاب به ملت درباره راهپیمایی ۲۵ بهمن، کلمه26 بهمن» انتشار نام و هويت دومين جان باخته اعتراضات ۲۵ بهمن ماه، جزئيات بيشتر در مورد نحوهٔ کشته شدن محمد مختاری، هرانا 26 بهمن» روايت وزير کشور از کشته شدن دو شهروند در حوادث ديروز، فارس 26 بهمن» سردار رادان: يکی از مجروحان حوادث روز گذشته به شهادت رسيد، مهر 26 بهمن» شهادت صانع ژاله دانشجوی کرد دانشگاه هنر تهران به دست نيروهای حکومتی، دانشجونيوز
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گزارش و تحليلی از جنبش ۲۵ بهمن ماه ۱۳۸۹، محمد محفوظاز خيابان دروازه دولت که به طرف انقلاب تا آزادی حرکت می کردم، مردم از پشت سر و از جلو به طور غير منتظره ای در همين مسير در حرکت بودند. در ميدان فردوسی اجتماع نيروهای امنيتی و لباس شخصیها و نيروی پليس متمرکز شده بودند و ما همچنان به حرکت خود ادامه داديم. بعد از ميدان فردوسی جمعيتی که در سکوت کامل اما با سراسيمگی و دلهره به طرف خيابان انقلاب در حرکت بودند، رفته رفته بيشتر و بيشتر می شد. نگاه کردم ديدم که همين جمعيت در آن طرف ديگر پياده رو خيابان نيز به همين ترتيب در حال حرکت بودند. از زير پل حافظ فشردگی جمعيتی در سکوت چنان بود که وقتی به پشت سر نگاه می کردی جمعيت عظميمی را می يافتی که با يک هدف که تنها در دل و در چهره ها نشان داده می شد، در حال راهپيمايی بودند. زير پل حافظ بازهم جمعيت پليس و امنيتی ها متراکم بودند و از جمعيتی که در دو طرف پياده روهای خيابان بودند فيلم و عکس می گرفتند. چهره ها همچنان مضطرب و هيجان زده بود. موقع فيلمبرداری نيروهای امنيتی، به اطرافيانم گفتم که رويتان را به به سمت ديوار بگيريد که دارند از ما فيلمبرداری می کنند. جمعيت در هر دو طرف پياده روها هر زمان فشرده و فشرده تر می شد، بطوريکه راه رفتن را دشوار می کرد. به چهار راه وليعصر که رسيديم نمايشی رعب آور از موتوريهای غول پيکر و با انواع باتومها و اسلحه ها و لباس ها و کلاخودهای دلهره انگيز از سمت جنوب به سمت شمال با عصبانيت و شتاب در حرکت بودند. جمعيت ما برعکس از شرق خيابان انقلاب به سمت غرب در حرکت بود، در پياده روی خيابان تا مدتها منتظر مانديم تا هيئت موتورسواران مسير خيابان وليعصر را طی کنند. اجتماع نيروهای امنيتی و لباس شخصی و نيروهای کوماندو اينبار در چهار راه وليعصر فشرده تر می شد. آنها با عصبانيت و گاه حمله های کوچک جمعيت را به حرکت کردن وامی داشتند و اجازه ايستادن به احدی نمی دادند. از چهار راه وليعصر و بعد از خيابان فلسطين و وصال شيرازی که عبور کرديم، ناگهان جمعيت گويی که يکديگر را در شطی از عشق و اضطراب يافته است، دست ها را با علامت پيروزی به سمت بالا برده و مشاهده کردم که اين علامت چون يک موج مکزيکی، امواج خود را از جلو به سمت عقب می راند. سر خيابان شانزده آذر که رسيديم اولين حمله نيروهای پليس آغاز شد. جمعيت سراسيمه به عقب رانده شد و چيزی نمانده نبود تا همسرم زير دست و پا لگد مال شود. اما خوشبختانه حمله خيلی موقت بود، گويی که دستور حمله نداشتند و تنها هدفشان اين بود که با ايجاد رعب و وحشت بخشی از جمعيت را از رفتن منصرف کنند. به سمت خيابان انقلاب رسيديم که ديگر آنجا جميعت نيروهای پليس بسيار دهشناک و رعب انگيز بود. هر فرد حق داشت که با خود فکر کند که مبادا تا اينجا جمعيت ما را به حال خود رها کردند تا در محاصره نيروهای کوماندو و نيروهای ويژه و نيروهای امنيتی قلع و قمع شويم. از ميدان انقلاب به بعد تقريبا مانع حرکت جمعيت به آن طرف خيابان می شدند. همه جمعيت دو طرف پياده روها را به سمت بالا و پايين خيابان کارگر راندند. از آنجا ما در جنوب خيابان کارگر پراکنده و سرگردان شديم. گفتيم برويم يکی دو خيابان پايين تر و از آنجا دوباره مسير را به موازات خيابان انقلاب ادامه داديم. اما از هر خيابان که می خواستيم برگرديم به خيابان انقلاب ديگر ناممکن بود. از خيابان باستان، از خيابان اسکندری و خيابانهای ديگر که نمی شناختم هر جا که جمعيت بنا داشت به سمت خيابان انقلاب سرازير شود، ستون نيروهای ضد شورش امکان نزديک شدن را به خيابان انقلاب نمی داد. و هر گاه با حمله کردن جمعيت را به جنگ گريز وامی داشت. به همين ترتيب وقتی جمعيت ديدند که ديگر امکان رفتن به طرف خيابان انقلاب را نمی يابند، از همان جا در هر چهار راه در گروه های صد تا دويست و سيصد نفره شروع کردن به شعار دادن. که در اين حال مرتب از سوی نيروهای سازماندهی شده بسيج و پليس به جمعيت حمله می شد. گاه با پرتاب کردن گاز اشک آور سعی بر متفرق کردن جمعيت را داشتند، اما مبارزان رهايی بخش برای خنثی کردن گاز اشک آور چندين سطل بزرگ زباله شهرداری را به آتش کشيدند. اصلی ترين شعاری که توسط مبارزان داده می شود که بسيار مهيج بود، شعار الله اکبر و نيز شعاری بود که در حقيقت جنبش انقلابی مردم ايران را با جنبش انقلابی مردم تونس و مصر پيوند می داد. شعاری چون "مبارک بن علی، نوبت سیّد علی" در هر يک از جمعيت هايی که در فرعی های خيابان جمهوری تا انقلاب، اين اصلی ترين شعار مبارزان رهايی بخش بود. حمله ها از اين لحظه به بعد فزونی گرفته و تظاهرات به شکل جنگ و گريز در کوچه پس کوچه های خيابان های منتهی به ميدان جمهوری تا خيابان اسکندری تا خيابان نواب ادامه يافت. مردم در کوچه های فرعی درب خانه های خود را باز گذاشته بودند تا احيانا جوانان مبارز خود را به خانه پناه دهند. در يک نوبت حمله نيروهای پليس چنان پرشتاب بود که وقتی به عقب فرار کرديم، در کوچه های تنگ و بار ديگر جمعيت چنان بهم فشرده و در حال دويدن بودند که چيزی نمانده بود که برای بار دوم وقتی در يک نقطه با سرعت برق درب يک خانه را باز ديدم دست همسرم را گرفتم که او را توی خانه برانم، اما جمعيت پشت سر چنان با سرعت می دويدند که توقف ناگهانی ما موجب شد تا اينبار هم خود و هم همسرم زير دست و پا لگد مال شويم. در پايان هر جنگ گريز هر بار که تصميم می گرفتيم که به طرف خيابان آزادی رفته و حدس می زديم که از آنجا مردم چون سيل در حال روان شدن به سوی ميدان آزدی هستند تا در آنجا خميمه زده و ميدان تحرير ديگری بيافرينند، اما در هيچکدام از خيابانها با تراکم نيروهای پليس و فضای سنگين رعب و وحشت، موفق به بازگشت به خيابان آزادی را نمی يافتيم. سرانجام تا ساعت هفت بعد از ظهر ويران و سرگردان در خيابانها ناچار به بازگشت شديم. اما برآورد من نشان می دهد که اگر از همان ميدان فردوسی تا ميدان انقلاب را دو نيم کيلومتر فرض بگيريم و ابعاد هر دو پيادو رو خيابان را در جمع ۸ تا ۱۰ متر بگيريم و در هر متر مربع ۳ نفر جای دهيم جمعتی در حدود ۶۰ تا ۷۵ هزار نفر حضور داشتند. و حال اگر همين جمعيت را يک ساعت بعد بازهم از ميدان فردوسی تا انقلاب بر آن اضافه کنيم (چون تا ساعتها بعد، يعنی از ساعت ۳ تا حداقل دو و سه ساعت بعد، همين جمعيت در همين مسر در حال حرکت به سمت خيابان انقلاب تا ميدان آزادی بودند) جمعيت در حدود۱۲۰تا ۱۵۰ هزار نفر وجود داشتند. بنا به اطلاع جمعيت بيش از اين از ميدان توحيد و ميدان صادقيه به طرف ميدان آزادی تا خيابان کارگر وجود داشت. اکنون به جرأت می توان گفت که جمعيتی بالغ بر صدها هزار نفر در راهپيمايی روز ۲۵ بهمن حضور داشتند. اما نکات با اهميتی وجود دارد که بدون توجه درست به اين نکات قادر به تحليل اين حادثه و جنبش رهايی بخش از سال ۱۳۸۸ به اين سو نخواهيم شد. نخست اينکه، اگر صدها هزار نفر نه، و با دهها بار اغماض بگوييم ده ها هزار نفر، مسئله اين است که اين دهها هزار نفر، همه در شرايطی به خيابان آمده بودند که عاقبت کار خود را از زندان تا شکنجه تا اعدام می يافتند. يعنی جمعيتی جان بر کف که خدا را شاهد می گيرم که در لحظه به لحظه حرکت قلبهايمان در کف دستمانمان قرار داشت. اين جمعيت جان بر کف حتی در دوران انقلاب ۱۳۵۷ نيز وجود نداشت. در زمان انقلاب آنها که حضور داشتند مکرر تعريف می کنند، که در تهران جمعيت های پراکنده تظاهر کننده در گروه های صد نفری کمتر و يا بيشتر با يک پليس دست و پا چلفتی و بی انگيزه و بسيار محدود در حال جنگ و گريز بودند. اين در ابتدای انقلاب بود و در ادامه وقتی خطر رفته رفته کمتر می شد، گروهای مردم در گروههای هزار و چند هزار بدون هيچ خطری به تظاهرات ادامه می دادند. اما جمعيت مبارز و جوانان مبارز ما، بايد با هزاران پليس سازماندهی شده در مدل های مختلف از لباس شخصی های سازماندهی شده گرفته تا صدها گردان بسيج، تا سپاه تا نيروهای ويژه، تا نيروهای امنيتی و اسلحه های پنهان (که بنا به يک مشاهده موثق در سال گذشته هر چند نفر آنها در ميان جمعيت پنهان شده و با اسلحه کلت کمری و مخفيانه به سوی جمعيت شليک می کردند)، از نيروهای باتوم بدست گرفته تا اسلحه بدست تا زنجير و باتوم برقی، از اسپری و تا صدها و هزاران موتور سوار که با رعب انگيزترين وضعيت به جمعيت تظاهر کننده حمله ور می شوند. خشونت و رعبی که نيروی پليس و سرکوب گر ايران ايجاد می کنند، در هيچ کجای جهان سابقه ندارد. نکته با اهميت ديگر، اينجاست که در مصر و تونس و ساير کشورها، مردمان با رژيم های ديکتاتوری مواجه هستند که با ۲۰هزار نفر نيروی مقاوم دولت را به سينه ديوار می کشانند و با اندکی فشار بيشتر موجب سرنگونی نظام می شوند. مردم با رژيم هايی مواجه اند که ۲۰ هزار نيروی مخالف و مبارز خود را به حساب می آورند و آماده گفتگو با آنها می شوند. اما در ايران با يک رژيم ديکتاتور مواجه نيستيم. بلکه با يک رژيم توتاليتر مواجه هستيم که بر يک حقانيت متوهم تکيه زده است و ساليان متمادی توده های بی نام نشان را با انواع مشوق های مادی و اخروی در همين حقيقت متوهم سازماندهی کرده است. اين رژيم حتی اگر ۲۰ ميليون نفر جمعيت به خيابان بيابند به اندازه يک تاپال پهن برای مخالفان خود ارزش قائل نيست و با انواع دروغ ها و تبهکاريها و جعل سازيها، اين جمعيت را می تواند در حد ۲۰ يا ۲۰۰ نفر اوباش و توطئه گر نمايش دهد. و اين نکته، برای آنها که به اصل موازنه قوا معتقدند و به اصل گفتگو و مذاکره با رژيم جنايت وخيانت معتقدند بسيار بسيار حائز توجه و حائز اهميت می تواند باشد. رژيمی که حتی پای کشتار ميليونها نفر ايستاده است. در رژيم مبارک همه شاهد بوديم که چگونه شبکه های تلوزيونی الجزيره و فرانس ۲۴ ، ۲۴ ساعت دوربين خود بر روی ميدان التحرير قرار داده و گزارش های لحظه به لحظه و فيلم های کاملا حرفه ای به سراسر جهان مخابره می کردند. اما در ايران نه تنها اگر يک غير ايرانی (چه رسد به يک خبرنگار با دوربين) به محال در خيابان ديده می شد، می توانستند او را سالها به جرم جاسوسی در زندان نگاه دارند، بلکه من خود بارها شاهد بودم که يک موبايل بدست را که در حال گرفتن فيلم و عکس از تظاهرات بود، دودمان او و موبايل او را به خاک می نشاندند. در سال گذشته يک نوبت مشاهده کردم که يک نفر در حالی که روی پل با موبايل خود در حال فيلمبرداری يا عکس گرفتن بود، نيروهای پليس از دو طرف پل به او يورش بردند و چنان با باتوم بر سر او کوبيدند که صدای از هم پاشيدن مغز او در خيابان نيز پيچيد. بدين ترتيب رژيم در اين سالها ( و حتی از سالها پس از جنگ) بيشترين هزينه دولت را به سمت سازماندهی و تربيت نيروهای سرکوبگر نموده است. انواع و اقسام نيروهای سرکوبگر و ميزان وحشی گری و خشونت آنها بنا به توجيه حقانيت متوهم از يک سو و بنا به پيوندهای وثيقی که هست و نيست نيروهای سرکوبگر را، و آينده و اشتغال آنها را و فراوان امتيازات آنها را، از اشتغال تا تحصيل تا اضافه کاری ها و پيشرفت های ناگهانی تا سلطه بر سازمانهای اداری و صنعتی و احساسی از توفق و برتری جويی بر جامعه، چنان است که نظير آن را در هيچ کجای جهان جز در رژيم های توتاليتری چون هيتلر و استالين مشاهده نخواهيد کرد. البته از حق نگذريم که پاره ای از همين نيروها بنا به همان حقيقت متوهم، در زمان سرکوب خيلی به سرکوب تمايل نشان نمی دهند. Copyright: gooya.com 2016
|