گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
11 اسفند» از انتخابات "استصوابی" تا انقلاب "استصوابی"، بهروز آرمان27 بهمن» کردیه ها، پیشاهنگان "جنبش بابکی" ایران، بهروز آرمان 2 بهمن» از "خيابانهای عربی" تا "کارخانههای ايرانی"، بهروز آرمان 22 مهر» هنوز هم "خامیهای تهرانيان"، بهروز آرمان 14 مرداد» به اين "خواری تاريخی" میتوان پايان داد، بهروز آرمان
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "ولایی ها" و "صفوی ها"، پیشتاز در خوار نمودن "زنان" و سرکوب کردن "دگراندیشان"آن چه بر زنان شوربخت ما در سه دهه گذشته رفته است، چیزی نیست جز تداوم تندروی های نهادهای دینی-بازاری در سده های میانی، و با هدف "چیرگی بر بیت المال". "روسری های اجباری" و "دگراندیش ستیزی های ولایی"، بُرندگی همان شمشیر "غنیمت آوری" را دارند، که یک ونیزی پانصد سال پیش به تصویر کشیده بود"شاه اسماعیل سپس روی به تبریز نهاد. در آن جا با هیچ مقاومتی روبرو نشد. با این همه بسیاری از مردم شهر را قتل عام کرد. سیصد تن از زنان روسپی را به صف در آوردند و هر یک را دو نیمه کردند. سپس هشتصد تن از ملازمان را که در دستگاه الوند پرورش یافته بودند، سر بریدند. حتی سگان تبریز را کشتار کردند. سپس مادر خود را فراخواند که از جهتی با سلطان یعقوب خویشاوندی داشت، و چون معلوم شد که به عقد یکی از امیران در نبرد دربند درآمده بود، پس از طعن و لعن فراوان، فرمان داد تا او را در برابرش سربریدند. گمان نمی کنم از زمان نرون چنین ستمکاره ی خون آشامی به جهان آمده باشد." ------------- پیش گفتار اين رشته نوشتارها، کنکاشی هستند "بسیار کوتاه" در چهار برشِ برجسته ی تاریخ اجتماعی-اقتصادی ایران. گزينش اين چهار دوران، کم وبیش تازگی دارد، چرا كه بيشتر نويسندگان، تاريخ ايران را به دو دوره ي پيش و پس از اسلام بخش كرده، و به ارزيابي سپرده اند. از دیدگاه نگارنده، شیوه ی لایه بندی چهارگانه می تواند به روشنيِ دگرگوني هاي زیربنایی و روبنایی در گذشته و اکنون، یاری رساند. برآیندِ پایانیِ این کنکاش ها، از اهمیتی امروزی برخوردار است، چرا که برگرفته از این ازریابی ها، به نظر می رسد کشور ما در پایانِ چهارمین پاره ی تاریخ خود، و در آستانِ پنجمین برش جای گرفته باشد. نگریستنی اینکه، برش چهارم با "سوگ گستری ها" و تندروی های دینی، آغاز و پایان می یابد. صفوی ها آغازکننده ی آن، و ولایی ها (گویا) پایان دهنده ی آنند. برای پایان دادن به این برش تاریخی، شرایط داخلی آرام آرام فراهم تر می گردد. چهار دگردیسی "کوچک ولی امیدبخش" در میان "نیروهای بیرون از نظام" را، می توان در این راستا ارزیابی کرد. نخست اینکه، نشانه های تازه ای از رویکردهای "مستقل" ولی "جبهه ای" آشکار می شوند. این امر می تواند به شکل گیری "جبهه ی راستین نیروهای ملی-دمکرات" یاری رساند. در این برش که به گمان بسیار با "خانه تکانی های درونی" همراه خواهد بود، دستیابی به یک "برنامه ی جامع و فراگیر" سیاسی-اجتماعی-اقتصادی ضرورتی است گریزناپذیر. بجاست که در این راستا، از آزمون "گفتمان های مطالبه محور" بهره گیریم. دوم اینکه، جنبش زنان با خواست های "مستقل تر" و "روشن تر"، و آگاه به ضرورت همراهی با جنبش ملی و دمکرات کشورمان، دوباره نقش چشمگیرتری در مبارزه بازی می کند. این خیزش نوین، هم متاثر است از جان فشانی های "کردیه های" ما، و هم برگرفته از خواست های رو به رشد جنبش. اگر این گام ها وزین تر برداشته شوند، بی گمان پژواک آن را در کشورهای همسایه خواهیم شنید. سوم اینکه، مبارزات کارخانه ها هر چه بیشتر با اعتراضات خیابان ها درهم می آمیزند. مبارزات کارگری که نیاز به سازماندهی بهتری دارند، شکل های گوناگونی می یابند: اعتصاب های کم شمار سیاسی، اعتصاب های رو به رشد اقتصادی، و اعتصاب های خاموش و توام با کم کاری. چهارم اینکه، جنبش دانشجویی علیرغم ناروشنی در نگرش ها، خود را با جنبش کارگری همراه تر می کند، و بدین گونه پس از ضربات سهمگین "انقلاب فرهنگی"، گام به گام به جایگاه "مستقل" و "انقلابی" و "تاریخی" خود نزدیک می شود. بیهوده نیست که "امنیتی ها"، نیروی خود را هر چه بیشتر بر روی دانشجویان "دمکرات و دادخواه" متمرکز کرده اند. این دگردیسی های "کوچک ولی امیدبخش" را می توان ژرفا داد و شتاب بخشید. این پیش گفتار را با گزارش یک بارزگان ونیزی، و نیز با آرزوی برپایی "آذرکده هایی خندان" (و نه گریان) در درون مان، و برافراشتن درفش "دولت سایه ی مردمی" (و نه بیرق سوگوار خرافی) پیشاپیش مان، به انجام می رسانیم. گاه آن است که "دولت سایه" و "همبسته" و "بابکی" مان، دلیرانه و خودباورانه از سایه ی تاریخ بدر آید. به گفته ی احمد کسروی "باید نیرو بسیجید"، و در این برش تاریخی که نه هر چند دهه، بلکه "هر چند سده" یک بار پیش می آید، با بهره گیری از "همه" ی اشکال مبارزاتی مورد "پشتیبانی توده ها"، جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان را در پهنه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و "سازمانی" به پیش راند. باختر آسیا برای رهایی از بندهای "توحش و بربریت" استعماری-نواستعماری، به پیروزی های "پرچمدار" دلیرش چشم دوخته است. "(شاه اسماعیل) سپس روی به تبریز نهاد. در آن جا با هیچ مقاومتی روبرو نشد. با این همه بسیاری از مردم شهر را قتل عام کرد ... سیصد تن از زنان روسپی را به صف در آوردند و هر یک را دو نیمه کردند. سپس هشتصد تن از ملازمان را که در دستگاه الوند پرورش یافته بودند، سر بریدند. حتی سگان تبریز را کشتار کردند ... سپس مادر خود را فراخواند که از جهتی با سلطان یعقوب خویشاوندی داشت و چون معلوم شد که به عقد یکی از امیران در نبرد دربند درآمده بود، پس از طعن و لعن فراوان، فرمان داد تا او را در برابرش سربریدند. گمان نمی کنم از زمان نرون چنین ستمکاره ی خون آشامی به جهان آمده باشد." صفویان، تراژدی عباسیان (بخش دوم) از کتاب "ایران در آستان پنجمین برش تاریخی" "احساس ضد تصوف دوره ی صفویان در شکل رسمی خود، پس از شاه عباس اول چیزی نبود جز بازگشت به دیدگاه اصلی شیعه اثنی عشری که بطور سنتی در مقابل تجربه عرفانی قرار داشت. اهمیت تصوف در تکوین مذهب در سده ی پانزدهم، در ارزشِ «کارکردی و جانشینی» آن نهفته بود. اشکال مذهبی خاصی که در نهضت تصوف متکامل شده بود، با تنه ای از شیعه ی مخالف و بدعت گذار پیوند خورد، و سپس به روحانیت رسمی دوره ی صفوی منتقل گشت، ولی در این انتقال، قدرت و توان انقلابی خود را از دست داد ... هنگامی که طبقه ی مذهبی دوازده امامی با تشکیلات فقهی خود، و سلسله مراتبی که دقیق تر از هر بخش و فرقه ی دیگر اسلامی بود، تثبیت شد، به آن «عناصر خارج از تشکیلات» که «مخاطرات» تمرکز قدرت در دو ساخت سیاسی و مذهبی را «به جان خریده بود، حق زندگی!!!» داد." (افزوده ی نگارنده: شبیه آن چیزی که "اصلاح طلبان و پراگماتیست ها" و دستیاران برون مرزی شان پس از سی سال سرکوب "دگراندیشان"، خواستار آنند، همانا دادن "حق زندگی" به "غیرخودی ها"، همراه با پذیرش "مخاطرات" در جمهوری "غیرولایی" ولی "اسلامی") ب. س. امورتی، مذهب در دوره صفوی گرايش به مذهب شيعه را که تنها چندی با تصوف همراه شد، و به منزله ي پايه ي معنوي خلافت صفوي شناخته شده است، مي توان از چند زاويه به ارزیابی سپرد. نخست اينكه، گرايش آریستوکراسی ايرانی-خاوری به مذهب رسمی-دیوانی به مثابه ي ابزاري براي آرام سازی توده ها، دفاع از مرزهای پادشاهی، و پاسداری از منافع زمینداران بزرگ، از دودمان ساساني و با گسترش توان موبدان زرتشتي در ساختار زمامداری، بويژه پس از پشتيباني امپراتوری روم از آئين مسيحيت، کمابیش آغاز شده بود. (اگر چه در آن زمان زمینه ی چندانی برای رشد نیافت و پس از دوره ی کوتاهی -150 سال از 430 سال زمامداری ساسانی- دوباره به مدارای دینی پیشین روی آورده شد) اين گرايش کمرنگ، با چيرگي عرب ها بر ايران و پذيرش اسلام سني از سوي بخشی از زمينداران بزرگ، و رونق شاخه ي شيعه در بخشی از لايه هاي پائين اجتماعي، مانند كشاورزان و پيشه وران و چادرنشينان بی چیز، وارد مرحله ي نويني شد. با پيدايش حكومت هاي محلي ايراني چون طاهريان و سامانيان و آل بويه، و پشتيباني اسمي آنان از خلیفه های عباسي به منزله ي نمايندگان "خلافت اسلامی"، از ابزار دین برای تثبیت موقعیت فئودال ها به شيوه ي ظريفي بهره برداری گردید. این "دولت در دولت" های فئودالی، از یک سو با به رسمیت شناساندن خود از جانب خلیفه ها، گاه با شمشیر و گاه با کرنش، اعتبار دینی به دست می آوردند، و از دیگر سو با عوامفریبی، پیوند خود با کشاورزان و پیشه وران و بازرگانان کوچک را بهبود می بخشیدند. دولت آل بويه نیز كه از شمال ايران و گيلان (همانجا كه فرقه ي صفوي به رهبري شيخ تاج الدين زاهد گيلاني آموزگار شيخ صفي الدين صفوي و جد شاه اسماعيل صفوي شكل گرفت و گسترش يافت) برخاسته بود، و گرايش های تمرکزگراي دوران ساساني را بازتاب می داد، کمابیش گرايشی به شيعيان داشت (اگرچه از قزلباشان متعصب صفوی فاصله ی زیادی داشت و بیشتر مدارای دینی را برگزیده بود). پاره اي از رسوم اين شاخه ي مذهبي كه هنوز هم در ايران گسترده است، مانند مراسم عاشورا، ریشه در این دوران دارد. به ديگر سخن، زمامداری تمركزگراي ايراني پس از اسلام، در پاره ای از دوره هاي تاريخي با گرايش به مذهب، البته با درون مایه ی ضد بیگانه، تا حدی در پيوند بوده است. تلاش دوباره ي ايرانيان براي دستيابي به استقلال سياسي و اقتصادي پس از سرنگوني حكومت هاي محلي ايراني، نمي توانست خود را از اين "خلفیه گرایی"، رها سازد. بدین گونه از شیوه ی کهنسال مدارای دینی یا گونه ی ایرانی سکولاریسم اشرافی-ساتراپی، فاصله گرفته شد. دوم اينكه، پادشاهي صفوي كه گویا براي نخستين بار در تاريخ ايران بر پايه ي دین به وجود آمد و بنيانگذار آن يك خاندان روحاني بود، در آغاز، مبارزه های درازگاه توده ها برای استقلال را که به شكست انجاميده بود، تجلي می داد. با سازش موقت میان آرمندگان و کوچندگان در فلات ایران، و نیز بازتاب پاره ای از خواسته هاي مردم در جنبش صفوی، دولت نوین از پشتيباني زمینداران و نیز لایه های پایین اجتماعی، خاصه در بخش هایی از ایران برخوردار گرديد. در این برش، شاهان صفوي در جامعه کمابیش پايگاه داشتند، و بخشی از مردم، آنان را "مرشد كامل" مي خواندند. گروهی از توده ها در اجراي دستورهايشان فداکاری مي كردند و از جمله به كمك همين مريدان و هواداران بود كه سپاهيان ايران در برابر همسايگان توانمند خود، حكومت هاي عثماني و ازبك، استواري از خود نشان دادند و در دفاع از مرزها به پيروزي هایی نیز دست يافتند. با این وجود در آغاز کار صفویان نیز، همگامي خان های عشایر و زمینداران بزرگ و بازرگانان بزرگ با توده هاي مردم، و پشتيباني آنان از خواست هاي لایه های پایین اجتماعی، ریاکارانه بود، و بسته به نياز آنان به توده ها، كاهش يا افزايش مي يافت. اين روند بدانجا انجاميد كه خلافت صفوي كه خود از خانقاه ها زاده شد، پس از استوار کردن پايه هاي خود، به سركوب آنان پرداخت و براي ازميان برداشتن شان تلاش بسيار نمود و به پيروزي هائي نيز دست يافت. سوم اينكه، تهديدهاي هميشگي همسايگان توانمند ايران، دولت عثماني در باختر و حكومت شیبانی در خاور كه هر دو سني بودند، بر گرايش های مذهبي شاهان و بر چگونگی برخورد آنان با مذهب شيعه تأثير مي گذاشتند. صفویان از همان آغاز به منظور جلوگيري از نفوذ رقیبان و تثبيت موقعيت در پهنه ي زمامداری، به تحميل خشن مذهب شيعه روی آوردند. بویژه در آناتولی خاوری و مرکزی، صفویان دارای نفوذی بودند و حتی گاه رهبری ایدئولوژیک را دست داشتند. بي دليل نبود كه هم تركان عثماني به شدت از گسترش مذهب شيعه جلوگيري كردند و در يورش هاي خود به شيعيان آناتولي، نزديك به چهل هزار شيعه را از دم شمشير گذراندند، و هم ازبكان سني كه از بازماندگان مغول در آسياي ميانه بودند، برای جلوگیری از گسترش مذهب شيعه در آسياي ميانه به شدت می تاختند. به دیگر سخن، مذهب، چه شیعه و چه سنتی، بیشتر ابزاری بود در دست کوچندگان برای مشروعیت بخشیدن به کشتار مخالفان و گسترش پهنه ی خلافت های عثمانی و صفوی. سرکوب "بد دینان" بازتاب منفي پيدايش دولت مذهبی در ايران و دوری از شیوه ی کهنسال مدارای دینی، تعقيب و كشتار سنيان و "غلات" بود به طور گسترده. به گونه اي كه در هر جائي دودمان صفوي استوار مي شد، اغلب گروه هاي "بد دين" مورد پيگرد و سرکوب و كشتار قرار مي گرفتند. در پيامد آن، روحانيون توانمند شيعه در دو سده ي زمامداری، هر دگرانديشي را به بند کشیدند و چراغ روشن فرهنگ ايراني را، كه در دوران حكومت هاي محلي طاهريان و سامانيان و بوییان و صفاریان به اوج تابش خود رسيده بود، و در دوران سخت و خشونت بار چادرنشينان خاوري هنوز از آن اشعه هاي اميدبخشي مي تابيد، با تنگ نگري هاي خشك مذهبي کم کم خاموش نمودند. در این برش فعالیت فکری و فرهیختگی دچار کساد شد، به رشد هنري بويژه شعر و حكمت و زبان، و به طور كلي زندگي فرهنگي-علمی ايران آسیب های جدي وارد آمد. بیهوده نیست که ا. گ. براون خاطر نشان می کند، که در این برش، دانشمندان و فرهیختگان "از دست علمای متعصب آزار" فراوان دیدند و به دلیل دیدگاه های انتقادی خود، با مشکلات و گرفتاری های زیادی روبرو گردیدند. بخش بزرگی از آنان به هندوستان پناه آورند و در رشد فرهنگ و زبان فارسی در این کشور سهم بسزا داشتند. با این پیش زمینه ها، از آغاز دوران صفوی، از میان بردن و فراری دادن و منفعل کردن دگراندیشان و فرهیختگان در دستور کار بود، و بدین گونه از خیزش اندیشه ها که پیش زمینه ی دگرگونی های ژرف اجتماعی-اقتصادی است، نشانی دیده نشد. به جای نوزایی علمی-فرهنگی، خرافات گسترش یافت، چه در میان بالایی ها و چه در میان پایینی ها. یک "عامل کمپانی مسکوی" درباره ی باورهای توده ها در این برش می نویسد: "مردم سخت گرفتار خرافاتند و معتقد به تفال و جادو و جنبل، و تصور می کنند که با توسل به دعا در مسجد به شفای عاجل خواهند رسید و یا به دردهایشان درمانی پیدا خواهد شد." شاردن نیز در "سفرنامه ی اصفهان"، پیرامون میزان تاثیرگذای "ملا ها" و "وعاظ" که از پشتیبانی دولت صفوی برخوردار بودند، گزارش روشنگرانه ای می دهد: "در سال 1645 مسیحی در این قبرستان (گورستان جماله در اصفهان) در گوشه ی قبر کهنه، زمین را می کندند، سنگ قبری یافت شد که نام شیخ ابوالفتح روی آن نقش بود. همه گمان کردند که این سنگ متعلق به شیخ ابوالفتح رازی است که تفسیر قران را به فارسی نوشته و نزد عموم مقدس است. به سرعت مسجدی در آن جا بنا کرده، قبری نیز در محلی که سنگ پیدا شده بود، ساختند. مردم نیز با تقدیم نذور و هدایا آن جا را مزین کردند، اما به زودی این دستگاه برچیده شد، زیرا در این زمان ملایی که من او را دیده ام و نام او «میرلوحی» است و یکی از وعاظ مشهور، و گاهی در میدان ها وعظ می کند، بنای مخالفت را با این کار گذارد و شروع کرده به وسیله ی تواریخ و روایات ثابت کند که شیخ ابوالفتح رازی حقیقی در ری مدفون و این ابوالفتح، سنی و یا یک ترک کافر است که دشمن ائمه بوده است. او چنان مردم را به این کلام معتقد ساخت، که روزی پس از پایان وعظ بیش از هزار نفر به مسجد و مقبره ریخته، اثاثه آن جا را به غارت برده و بنا را هم ریشه کن کردند. من حتی این مکان را دیدم که تبدیل به مستراح و مزبله شده بود. از این جا می توان قضاوت کرد که جامعه روحانیت اسلام چقدر از کلیسای روم از نظر قدرت و دوراندیشی دور است. زیرا کلیسای روم اجازه نمی دهد که مردم در شعائر مذهبی و امور مربوط به آن دخالت کنند." میزان نفوذ ملاها در میان مردم، حتی در اوج قدرت شاهان صفوی، چشمگیر بود. شاردن پیرامون "تسلیم شاه عباس کبیر" به هیجانات دینی مردم می نویسد: "نزدیک دروازه عباسی کاخ زینب بیگم، دختر شاه تهماسب و عمه شاه عباس کبیر است. این زن، بسیار زیبا، و شاه عباس کبیر عاشق شیدا و دلخسته او بود و می خواست با او ازدواج کند. چندین ملا و مخصوصا یکی از معاریف ایشان موسوم به میرباقر، به این کار فتوا دادند. ملایان دیگر که عده ایشان انبوه بود، از این عمل ناشایست و غیرمشروع متنفر شده، روزی جمع شدند، بعضی با شمشیر و برخی با چوب و عده ای با سلاح های دیگر مسلح شده، فریادکنان به درسرای سلطنتی حاضر و دادخواهی کردند. مردم در سختی ها و ظلم های فاحش، به این قسم داد خود می ستادند. شاه عباس دم در حاضر شده، پرسید چه می خواهید؟ جواب دادند: «ما سر یک سگ، یک نفر کافر، یک نفر مرتد که نام او میرباقر است، و برخلاف قول خدا و قران و رسول رای داده است، می خواهیم. او بدعت در دین گزارده که فتوای وصلت شاه با عمه خویش داده است. این گناه کبیره و نفرت انگیزی است که حتی در مخیله هیچ کافری نمی گنجد.» شاه عباس تسلیم هیجانات ایشان شده و هرگز با عمه خویش که عشقی سوزان به او داشت، وصلت نکرد." و شاردن به ناله می افزاید: "این ملاها از مذهب مسیح اطلاح صحیحی ندارند ... در رم این قدر مردم دقیق و وسواسی نیستند" افزایش تنش های درونی بازسازی خلافت و گسترش خرافات در فلات ایران در زمانی صورت می گرفت که زمینه های عینی برای پایان دادن به نظام ملوک الطوایفی و ورود به عصر نوین بازرگانی از راه های دریایی، داد و ستدهای غیر پایاپای و پولی، کشت محصولات کشاورزی برای بازار خارجی، و تولید انبوه کارگاهی-کارخانه ای برای بازارهای درون و برون مرزی، آرام آرام فراهم می شد: هم با گسترش زمین های کشاورزی (بویژه در استان های شمالی و قفقاز)، هم با رشد یا پیدایش شهرها با مراکز تولیدی-بازرگانی، هم با دامنه گرفتن باورهای چندگانه از "الحاد" گرفته تا گرایش های دینی "اصلاح" شده، و هم افزایش داد و ستدهای فنی و علمی و فرهنگی با همسایگان، حتی با اروپیان. سلطان های صفوی و از آن میان شاه عباس، می کوشیدند با یاری گرفتن از "شمشیر" قزلباش ها و شاهسون ها و گرجی ها، و "ترفندهای" صدرها و ملاباشی ها، بر این دگردیسی ها و نوزایی های اجتماعی نقطه ی پایان بگذارند، و به گمان خود، "ارتداد از صراط مستقیم دین را که در عصر ملوک الطوایفی و ایلاتی (یا ایلخانی) بسیار رواج داشت"، خاتمه دهند. بازسازی خلافت ها در باختر آسیا و چیرگی کوچندگان و دین سالاران بر نهادهای زمامداری، اگر چه در پاره ای زمینه ها جوامع باختر آسیا را به پیش راند، در ابعاد تاریخی اما روند رشد آن را کند نمود: چه در زمینه های اقتصادی-اجتماعی، و چه در پهنه های علمی-فرهنگی. در کوران درگیری های پیاپی میان کوچندگان و آرمندگان در ولایت ها، یا در پی درگیری های دسته بندی های تازه ی دینی و غیردینی در شهرها و روستاها، و نیز در جریان جنگ های میان کوچندگان برای به دست آوردن سهم بیشتر، به دفعات زمین های کشاورزی و سیستم های آبیاری و یکان های اقتصادی شهری و روستایی آسیب دیدند. برای نمونه جنگ میان اتحادیه ی تکلو-رملو بر علیه قزلباشان استاجلو، که برای چیرگی بر خلافت صفوی جریان داشت، ده سال ویرانی و خرابی به بار آورد. در این کشاکش ها، مناطق مرزی بیش از مناطق مرکزی آسیب ها دیدند. چرا که نه تنها در معرض یورش رقیبان داخلی، بلکه در تیررس حمله ی همسایگان قرار داشتند. برای نمونه تبریز که پایتخت سه مهاجر کوچ نشین آق قویونلو و قره قویونلو و قزلباش بود، در کوران درگیری های مرزی پیاپی دست به دست و ویران می شد. پس از استقرار صفویان، غروب این شهر مهم اقتصادی-بازرگانی که در دوره ی ایلخانان از مراکز مهم ایران بشمار می آمد، آغازید. در سال های نخست روی کار آمدن قزلباشان، تبریز شاهد "سی سال نفرت" میان حیدری ها و نعمتی ها بود. در پی جنگ های خونین در سال های نخست زمامداری قزلباشان، شمار شهرنشینان کلا کم شده بود. برای نمونه جمعیت شهر بزرگ تبریز به هشتاد هزار تن کاهش یافت. در هرمز هم، تنها پنجاه هزار تن می زیستند. در دیگر شهرها نیز میانگین جمعیت میان پانزده تا بیست هزار نفر بود. بویژه فرار پیشه وران ورزیده و یا کوچ اجباری آنان، به رشد اقتصادی-اجتماعی آسیب می رساند. تنها در دوره ی سلطان سلیم عثمانی، و پس از شکست چالدران، صدها فلزکار تبریزی به استانبول رانده شدند. مهاجرت اجباری پیشه وران ورزیده، در کنار تحریم های آشکار و ناآشکار صادرات فلزات به ایران از سوی عثمانیان و اروپاییان، که تقریبا تا پایان دوره ی صفوی پی گرفته شد، یکی از راهبندهای رشد کارگاه های پیشه وری در ایران بود. حتی پس از اصلاحات شاه عباس و چیرگی کوتاه گاه آرمندگان بر کوچندگان، در پایتخت تازه که به گفته ی شاردن جمعیت اش با پرجمعیت ترین شهر اروپا یا لندن برابری می کرد ، نیمی از مردم اصفهان به نعمتی ها، و نیمی به حیدری ها گرویده بودند و با هم ناسازگاری داشتند. گسترش ایدئولوژی های فئودالی سده های میانه، آن هم در دوران نوزایی اقتصادی-اجتماعی باختر آسیا و رشد مناسبات پیش-سرمایه داری، ثبات اجتماعی را به خطر می انداخت و نیروهای مولده را به بند می کشید. تاثیرات منفی بازسازی خلافت عباسی، بویژه بر زندگی شهری ایران که خود با دشواری های دوران گذار از فرهنگ کوچنده به آرمنده روبرو بود، بسیار ژرف و درازگاه بود. حتی بیش از صد سال پس از فروپاشی دودمان صفوی، جان ملکم درباره ی تنش های زندگی شهری در ایران می نویسد: "چند دستگی های شهرهای بزرگ به صورت محلات حیدری و نعمتی، که مولفی آن را به شاه عباس صفوی نسبت می دهد، هنوز هم وجود دارد و مانند گذشته دشمنی هایی را برمی انگیزد. همیشه میان این دو دسته، حسادت وجود دارد، و در سه روز آخر ماه محرم با شدت و خشونت به یکدیگر حمله می کنند. اگر دسته ای مسجدی را آذین بندی کند، دسته ی دیگر، اگر بتواند آن را کنده و بیرق ها و یادبودهای آن ها را نابود می کند. اگر آن ها مخالفان خود را از خانه و کاشانه شان بیرون کنند، بر در خانه هایشان شکل تبری کوچک را به نشانه ی پیروزی نصب می کنند. این نزاع ها اغلب بسیار جدی است و خیلی از مردم جان خود را از دست می دهند." دکتر بهروز آرمان Copyright: gooya.com 2016
|