دوشنبه 8 فروردین 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای، متن کامل مقاله اکبر گنجی در بی‌بی‌سی

اکبر گنجی
هاشمی به وسيله‌ی فقهای درباری عزل می‌شود، بدون آن که جايگاه شايسته‌ای چون آيت‌الله صانعی به دست آورد. هيچ‌کس راه او را نبسته است، او نمی‌خواهد گشاينده‌ی راهی جديد يا همراه و ياور سبزها باشد. سرنوشت او با سرنوشت رژيمی گره خورده است که سرکوب، دين‌گريزی و رذيلت‌پروری دستاورد اوست. گشودن اين گره به دست خود اوست، نه هيچ‌کس ديگر

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


حذف سازماندهی شده ی هاشمی رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان رهبری توسط آيت الله علی خامنه ای،يک بار ديگر نگاه ها را به روابط اين دو معطوف کرد.در اين مقاله کوشش می شود تا ضمن گزارشی توصيفی از نگاه و رابطه ی هاشمی رفسنجانی با علی خامنه ای،علل توجيه کننده ی اين نوع نگرش و تداوم آن بيان گردد.
يکم- نگاهی گذرا تا خرداد ۷۶: بهترين راوی اين ارتباط شخصی غير از اکبر هاشمی رفسنجانی نيست.او يک هفته مانده به انتخاب رئيس مجلس خبرگان(۱۲/۱۲/۸۹)، اين سخنان سال ۱۳۸۲ خود را مجدداً در وبسايت اش منتشر کرد. می گويد:
"ما از جوانی با هم بوديم. من پنج سال از ايشان بزرگتر هستم. اولين بار در درس آيت‌الله داماد، همديگر را ديديم. بعد هم با هم سفری به کربلا رفتيم. خيلی صميمی شديم. از آن موقع به بعد غير از دوستی، محبت، همکاری و اعتماد نسبت به هم چيزی نداشتيم. من قبلاً قوی‌تر از اين حرف را در نماز جمعه گفتم. شائبه‌ای بود که ميان من و آيت‌الله خامنه‌ای اختلاف است. در زمان رياست‌جمهوری ايشان، من در نماز جمعه گفتم که حاضرم کاغذ سفيد را امضا کنم و ايشان هر چه می‌خواهند، بنويسند و از پيش تعهد می‌کنم که حرف ايشان را قبول دارم. اين را تعارف نمی‌کردم. در همه ی مراحل کسی را بهتر از ايشان نمی‌ ديدم. ايشان اوايل انقلاب در مشهد بودند و نمی‌خواستند به تهران بيايند. من اصرار کردم که ايشان به تهران بيايند و در شورای انقلاب باشند. بعد با توجه به آثار جسمی حادثه ی ترورشان نمی‌خواستند رئيس‌جمهور شوند، من اصرار کردم که رئيس‌جمهور شوند. می‌دانستم که بهتر از ايشان نداريم. در مسئله ی رهبری، ايشان اصلاً آمادگی پذيرش آن مسئوليت را بعد از امام نداشتند. اصرار من و دوستان ديگر ايشان را قانع کرد. هميشه همين‌طور بود. همين الان اگرزمانی ايشان زير اين آسمان نباشند، من خيلی تنها هستم. يعنی انس، همکاری و رفاقت ما اين‌قدر بالا است. طبعاً ايشان هم مثل من عواطفی دارند"[۱].
روزنامه ی کيهان در همين مصاحبه به هاشمی می گويد که آيت الله خامنه ای گفته اند "اگر قرار است اتفاقی برای آقای هاشمی بيفتد، برای من بيفتد". هاشمی در پاسخ می گويد:
"اين را آقای راشد يزدی گفتند. برای مراسم شهدا به يزد رفته بوديم و آقای راشد مسئول بنياد شهيد آنجا بود. ايشان در خوش آمدش گفت که من با گوش خودم از آيت‌الله خامنه‌ای شنيدم که گفتند: "از خدا خواستم که اگر بنا است برای فلانی (هاشمی) اتفاقی بيفتد، سراغ من بيايد". اين حرف را از ايشان نقل کردم. من هم واقعاً در مورد ايشان اين گونه هستم. با شهيد باهنر و آيت‌الله خامنه‌ای اين گونه بودم. البته با ايشان يک مقدار بيشتر. چون در مبارزه به ايشان نزديکتر بودم. هر دو، به خاطر پرونده‌ای در قم فراری بوديم و به تهران آمديم و خانه‌ای را در خيابان ايران اجاره کرديم و با زن و بچه‌هايمان، ايشان در طبقه بالا و من در طبقه پايين بوديم. به هر حال روابط ما روابطی صميمی و براساس اعتماد و آن هم برای خداست و هيچ‌ وقت مسأله ی دنيايی بين ما مطرح نبوده و هنوز هم نيست. برای خدا با هم رفيق بوديم. دوستی ما مصداق "اخوت فی الله" است. در دولت هم معمولاً کاری بدون موافقت ايشان نمی‌کردم. بنابراين طبيعی بود ايشان چنين اظهاری بکنند. می‌ديدند که می‌خواهم صحنه را خالی کنم، چنين قضاوتی کردند. من اين حرف را حرف دل ايشان می‌دانم و در آن هيچ مبالغه‌ای نمی‌بينم و من هم نسبت به ايشان اين حالت را دارم"[۲].
آيت الله علی خامنه ای در خاطرات خود گفته است:
"بهار سال ۱۳۶۵، روزی را که امام در بستر بيماری بودند، فراموش نمی‌کنم. ايشان دچار ناراحتی قلبی شده بودند و تقريباً ده، پانزده روزی در بستر بيماری بودند. در آن زمان من در تهران نبودم. آقای حاج احمد آقا به من تلفن کردند و گفتند سريعاً به آن‌جا بياييد؛ فهميدم که برای امام مسأله‌ای رخ داده است. آناً حرکت کردم و پس از چند ساعت طی مسير، خود را به تهران رساندم. اولين نفر از مسؤولان کشور بودم که شايد حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالای سر ايشان حاضر شدم.روزهای نگران‌کننده و سختی را گذرانديم. خدمت امام رفتم و هنگامی که نزديک تخت ايشان رسيدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گريه کردم. ايشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه کردند. بعد چند جمله گفتند که چون کوتاه بود، به ذهنم سپردم؛ بيرون آمدم و آنها را نوشتم.در آن لحظاتی که امام ناراحتی قلبی پيدا کرده بودند، ايشان انتظار و آمادگی برای بروز احتمالی حادثه را داشتند، بنابراين مهمترين حرفی که در ذهن ايشان بود، قاعدتاً می‌بايد در آن لحظه‌ی حساس به ما می‌گفتند. ايشان فرمودند: "قوی باشيد، احساس ضعف نکنيد، به خدا متکی باشيد، "اشدّاء علی الکفّار رحماء بينهم" باشيد، و اگر با هم بوديد، هيچ‌کس نمی‌تواند به شما آسيبی برساند". به نظر من، وصيت سی‌صفحه‌ای امام می‌تواند در همين چند جمله خلاصه شود"[۳].
هاشمی هم گفته است که در سال ۱۳۶۸ در زمان درگذشت آيت الله خمينی بر سر بالين وی رفته و او در آخرين لحظه ها دست هاشمی را گرفته و به او گفته اگر تو و خامنه ای با هم باشيد،اين رژيم باقی و پايدار می ماند. هاشمی می گويد چند ماه پيش از آن هم به آنها گفته بود:"اگر شما با هم‌ خوب‌ باشيد بعد از من‌ نه‌ تنها خلائی‌ پيش‌ نمی‌آيد بلکه‌ انقلاب‌ و اين‌ راهی‌ که‌ شروع‌ شده‌ است،‌ محکم‌تر و وسيع‌تر و مطمئن‌تر ادامه‌ می‌دهد"[۴].هاشمی در ۸ سال اول رهبری علی خامنه ای که همزمان با دوران رياست جمهوری او بود، دقيقاً همين خط را دنبال کرد. او نه تنها همه ی وزرای خود را با نظر خامنه ای انتخاب کرد، بلکه رفته رفته حوزه ی سياست و فرهنگ و امنيت(وزير امور خارجه، وزير کشور، وزير اطلاعات، وزير فرهنگ و آموزش عالی، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی) را به خامنه ای واگذار کرد.پيش از اين هم از او نقل کرديم که گفت:"در دولت هم معمولاً کاری بدون موافقت ايشان نمی‌کردم". در پايان دوران رياست جمهوری اعلام کرد که می خواهد در حوزه ی رهبری ياور علی خامنه ای باشد. می گويد:
"من جايی هم گفتم که در حوزه رهبری و برای کمک به رهبری هرجايی ايشان نياز داشته باشند، حضور خواهم داشت و هرجايی هم که لازم به دفاع از انقلاب باشد، دفاع می‌کنم و هرجايی ضرورت پيدا کند، کمک می‌کنم. گاهی که بعضی‌ها پيشنهاد می‌کردند که در مرکزيت نظام بيايم، می ‌گفتم که رهبری هستند و جوهر ثابت ما رهبری است و بقيه بايد به ايشان کمک کنيم. اين سياست من بود و بعد هم مصمم بودم که همان سياست را ادامه بدهم"[۵].
دوم- دوران پس از دوم خرداد ۷۶ : امواج اجتماعی که در دوم خرداد ۱۳۷۶ خود را علنی ساخت، فضای رسانه ای کشور را موقتاً گشود و صداهايی به گوش می رسيد که مطلقا مطلوب علی خامنه ای نبود. به همين خاطر در اوائل سال ۱۳۷۹ مطبوعات را "پايگاه دشمن" قلمداد کرد و فرمان توقيف مطبوعات و بازداشت روزنامه نگاران را صادر کرد.دهها روزنامه تعطيل و تعداد زيادی از روزنامه نگاران زندانی شدند.هاشمی رفسنجانی با تأييد کامل موضع/نگرش خامنه ای به مطبوعات می گويد:
"اين تفسير همان تعبير مقام معظم رهبری است که فرمودند: "بعضی از مطبوعات پايگاه دشمن شدند". يکی از حرفهای بسيار مهمی که آيت‌الله‌ خامنه‌ای زدند و در عمل کم بها داده شد، همين است. رهبری درست روی نقطه حساسی که بايد دست می‌گذاشتند، دست گذاشتند. به هر حال بيشتر خارجی‌ها به اين سوژه می ‌دادند و سوژه‌ای را که اينها مطرح می‌کردند، آنها به استناد حرفهای داخلی پرورش می‌دادند. آنها برای اين‌گونه کارها ماهر هستند. به هر حال جريانی اين‌گونه بود که ضربه‌های جدی در دنيا و داخل به حيثيت انقلاب زدند"[۶].
افشای قتل های زنجيره ای در داخل و خارج از کشور، و طرح قتل عام زندانيان در تابستان ۱۳۶۷ به حکم آيت الله خمينی، برخی از مهمترين دستاوردهای مطبوعات در آن دوران بود که آيت الله خامنه ای را به شدت عصبانی کرد و به مقابله ی با مطبوعات واداشت. اتفاقاً هاشمی هم يکی از مواردی را که به عنوان شاهد "پايگاه دشمن" بودن مطبوعات مثال می زند، مورد اساسی قتل عام تابستان ۶۷ است. می گويد:
"بعضی‌ها پا را بالاتر از من گذاشتند و سراغ بعضی از اعدامها رفتند که به نحوی هم به امام منتسب کردند و خارجی‌ها هم اين را خيلی بزرگ کردند. متاسفانه از حرفهای آقای منتظری هم سوء‌استفاده کردند"[۷].
هاشمی در اينجا چندين مدعا مطرح ساخته است. اولاً:مدعی است که مطبوعات دوران اصلاحات قتل عام تابستان ۱۳۶۷ را "به نحوی به امام منتسب کردند". منظور او چيست؟ يعنی اين قتل عام به حکم آيت الله خمينی نبود و مطبوعات آن را به وی منتسب کردند؟ ثانياً:مدعی است که مطبوعات از مستندات آيت الله منتظری در خصوص اين قتل عام "سوء استفاده کردند".منظور او چيست؟ يعنی مستندات طرح شده در خاطرات آيت الله منتظری در اين باره صادق نيست، يا طرح آن شواهد و قرائن از سوی مطبوعات "سو ء استفاده" تلقی می شود؟ ثالثاً:مدعی است که خارجی ها نيز اين کار مطبوعات را "خيلی بزرگ" کردند. اين مدعا نيز کاذب است. قتل عام تابستان ۶۷ در همان زمان از سوی آيت الله منتظری افشا شد و اتفاقاً آيت الله خمينی به صراحت در نامه ی عزل آيت الله منتظری، طرح اين مسأله از سوی آن مرحوم و بزرگ کردن آن توسط رسانه های غربی را به عنوان يکی از خيانت های آيت الله منتظری طرح می کند. منتها، آيت الله خمينی مدعی نمی شود که اصل ماجرا دروغ است، بلکه ميزان اعدام های را که با حکم خودش صورت گرفته، "معدود" قلمداد می کند. يک نکته هم در خور تأمل بسيار است. خاطرات هاشمی رفسنجانی تا سال ۱۳۶۶ انتشار يافته است.با اينکه تقريباً ۲۴ سال از آن زمان می گذرد،هنوز خاطرات سال ۱۳۶۷ وی- که سال قتل عام تابستان ۶۷ است- منتشر نشده تا مردم از وقايع پشت صحنه ی اين ماجرا مطلع شوند.
هاشمی در خصوص قتل های زنجيره ای در داخل و خارج نيز مدعی است که اين ترورها متعلق به دوران اصلاحات است و در دوران رياست جمهوری او حتی يک نفر از مخالفان به قتل نرسيده است. می گويد:"بررسی کنيد و يکی را پيدا کنيد و بياوريد و به من بگوئيد که اين فرد مشخصاً در زمانی که شما رئيس جمهور بوديد به قتل رسيده است. هيچ کس نتوانست اين کار را بکند. تا به حال هم نياورده اند"[۸].
علی خامنه ای از همان ابتدای کار موضوع "تهاجم فرهنگی" و شبيخون فرهنگی" غرب را مطرح ساخت تا در ذيل آن بتوان دگرانديشان را نابود کرد.بدين ترتيب، پروژه قتل عام درمانی در دستور کار قرار گرفت.به همين دليل مدعای هاشمی کاذب است. دوران رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی با ترور عبدالرحمن قاسملو، عبدالله قادری و رسول فاضل در اتريش آغاز شد. در دوران رياست جمهوری او کاظم رجوی در ۴/۲/ ۱۳۶۹ در سويس ترور و عبدالرحمن برومند در ۲۹/۱/۱۳۷۰ ترور شدند. در ۱۷/۵/ ۱۳۷۰، بختيار در فرانسه سلاخی شد.ترور صادق شرفکندی وچهار چند تن ديگر در رستوان ميکونوس در تاريخ ۲۶/۶/۱۳۷۱ در برلين رخ داد. فريدون فرخزاد در ۱۵/۵/ ۱۳۷۱ در شهر بن آلمان ومحمد حسين نقدی در ۲۴/۱۲/ ۱۳۷۱ در شهر رم ايتاليا کشته شدند. عثمان محمد امينی را در ۴/۳/ ۱۳۷۳ در کپنهاک دانمارک کشتند. وزارت اطلاعات دهها تن ديگر را در دوران رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی در خارج از کشور به قتل رساند. علی فلاحيان وزير اطلاعات هاشمی در همان دوران(۱۳۷۱) در يک مصاحبه ی تلويزيونی گفت:"ما رد پای آنها [مخالفين نظام] را در خارج نيز تعقيب می کنيم. ما آنها را تحت نظر داريم و سال گذشته موفق شديم که ضربه های سنگينی به اعضای برجسته آنها بزنيم". روح الله حسينيان درباره ی ترورهای سعيد امامی در خارج از کشور گفت:"شايد صدها عمليات برون مرزی...خيلی عمليات داشت و اعتقادش همين بود". در داخل کشور هم، دهها ترور در دوران رياست جمهوری وی صورت گرفته که حتی روز و ساعت آن مشخص است. وزارت اطلاعات سعيدی سيرجانی را در ۲۳/۱۲/ ۱۳۷۲ بازداشت کرد. ۹ ماه بعد وی را کشت و اعلام کرد در ۵/۹/ ۱۳۷۳ درگذشته است. در هشتم آذر ماه در شرايط کاملاً امنيتی وی را دفن کردند. دو کشيش مسيحی(ميکائيليان و ديباج) را در نيمه ی تيرماه ۱۳۷۳ به طرز فجيعی به قتل رساندند.شمس الدين اميرعلايی را در مرداد ماه ۱۳۷۳ به قتل رساندند.اين فهرست را می توان همين طور ادامه داد.آيا با اين فهرست بلند،حتی يک ترور هم در دوران وی صورت نگرفته است؟ همه ی اين جنايات به وسيله ی وزرات اطلاعاتی که در رأس آن علی فلاحيان قرار داشت، انجام گرفت.هاشمی درباره ی نسبت خود با علی فلاحيان و کارهای او می گويد:
"روابط من با آقای فلاحيان اين گونه نبود که او هم خيلی بخواهد مرا بی اطلاع نگه دارد. قبل از اين که ايشان وزير شود،در جنگ که بودم، دفتر ويژه ای داشتم و ايشان بازرس ويژه ی من بود يا سمتی اين گونه در جنگ داشت. يک نيروی اطلاعاتی به آن معنا نبود. در وزارت هم کار می کرد. از اول هم در حزب و کارهای سياسی ايشان را می شناختم.حالت تحميلی نداشت. خودم ايشان را انتخاب کردم و بعد مراعاتش را هم می کردم و مواظبش بودم"[۹].
هاشمی تقريباً همان نگاه خامنه ای به دوران اصلاحات را ترويج می کرد/می کند.به عنوان نمونه ای ديگر، نظر او درباره ی مجلس ششم- خصوصاً استعفای نمايندگان مجلس ششم- همان نظر خامنه ای بود و درباره ی آن می گفت:
"يکصد و سی نفر از نمايندگان مجلس استعفا دادند و آن حرف ها را می زدند. تريبون مجلس ما واقعاً داشت لجن پرانی می کرد"[۱۰ ].
وقتی در ۱۸ تير لباس شخصی ها به کوی دانشگاه حمله و دانشجويان را به شدت مضروب کردند، دانشجويان هم در تظاهرات خود شعار "مرگ بر خامنه ای" سر دادند. هاشمی در مرداد ماه ۷۸ در نماز جمعه ی تهران در اين خصوص گفت:
"از تلخی‏های اين حادثه [۱۸ تير ۷۸] شکست حرمت و قداست مقام معظم رهبری و ولايت بود که چنين حرکتی حتی در پيش از انقلاب و در رژيم طاغوت هم رخ نداده بود...در فکر و انديشه ی آحاد و همه ی مردم، قداست رهبری به گونه‏ای است که هيچ کس چنين اجازه يا گستاخی را به خود نمی‏داد، اما به هر حال اين قضيه ی تلخ به عنوان لکه ی ننگی در تاريخ و انقلاب ما به ثبت رسيد و يک اثر تلخی در ذائقه‌ ی مردم گذاشت چون همه‌ ی ما می‏دانيم که به چه مقام و شخصيتی توهين شد".
در سال ۱۳۸۴ که دولت اصلاحات کارش پايان می يافت،هاشمی با مشورت علی خامنه ای کانديدای رياست جمهوری شد.در آن انتخابات، هاشمی طی سه مصاحبه ی گوناگون اعلام کرد که اگر به رياست جمهوری برگزيده شود،تمامی وزرای خود را با موافقت علی خامنه ای انتخاب خواهد کرد. با اينکه اصلاح طلبان هم از هاشمی در دور دوم حمايت کردند،اما از انتخابات متقلبانه ی جمهوری اسلامی محمود احمدی نژاد برون آمد. دشمن مشترک،اصلاح طلبان را به حمايت از هاشمی کشاند و پس از آن اين سياست دنبال شد. اما هاشمی- و به تبع او اصلاح طلبان- با تفکيک احمدی نژاد از آيت الله خامنه ای، چنان جلوه می دادند/می دهند که محمود احمدی نژاد مسئول همه ی مشکلات و مسائل است و نزاع ما با اوست. ما نگران آنيم که احمدی نژاد به رهبری صدمه وارد آورد و شأن مقام معظم رهبری را تنزل دهد.
سوم- دوران پس از انتخابات رياست جمهوری دهم: در دوران انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ و پس از آن، اصلاح طلبان و چهره های شاخص جنبش سبز هر چه در توان داشتند برای هاشمی کردند. برخی تا آنجا پيش رفتند که هاشمی را به عنوان يکی از "رهبران جنبش سبز" مطرح کردند و در طول ۲۰ ماه بعد هم در نقش مدافع/مبلغ تمام عيار او ظاهر شدند.اينان تمام جهد خود را مصروف آن ساختند تا هاشمی را فردی مخالف خامنه ای و در حال فعاليت عليه او نشان دهند.در اين راه تا جعل خبرهای "اختصاصی" پيش رفتند، اخباری که به صراحت از سوی هاشمی تکذيب شد.اما رفسنجانی در تمام اين مدت،همان نگاه گذشته را نسبت به علی خامنه ای دنبال و ترويج کرد/می کند.به عنوان نمونه به شواهد زير بنگريد که طی ماه های پس از انتخابات متقلبانه ی ۲۲ خرداد ۸۸، وی به طور مداوم در حال دفاع جانانه از علی خامنه ای بود/هست:
۱- هاشمی رفسنجانی در ديدار با آيت الله سيستانی در خصوص اختلاف نظر خود با علی خامنه ای می گويد که در همه ی موارد اصل بر تبعيت از رهبری است:
"ما اختلاف نداريم ، من و رهبری با هم خيلی خوب هستيم و هيچ مشکلی نداريم . البته گاهی اختلاف نظرهائی پيش می آيد ولی هر جا نتوانيم حل کنيم من از ايشان تبعيت می کنم. اينها مهم نيست چون مباحث فکری است ، آنچه مهم است اين است که در عمل ما متحد عمل می کنيم و به نظر رهبری عمل می شود"[۱۱].
۲- در اوج حرکت اعتراضی پس از انتخابات هاشمی رفسنجانی در سخنرانی ديگری حرکات خيابانی سبزها را رد کرد و به جای آن همه را به سخنان مقام معظم رهبری فرا خواند:
"رجوع به سخنان اخير مقام معظم رهبری در حاکميت قانون و پرهيز از اعمال خودسرانه و هم چنين کمک به ايشان توسط همه نيروهای سياسی و اصيل انقلاب که به اسلام، نظام و قانون پايبند هستند، می ‌تواند حل موضوع را به همراه داشته باشد و اقدامات نظير انجام مناظرات مستدل و اظهارات رسانه‌ای به جای برخوردهای خيابانی می ‌تواند اين مسير را هموار کند"[۱۲].
۳- در ديدار با اعضای شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه، سرکوب های صورت گرفته به دستور خامنه ای را کار ديگران قلمداد کرد و وی را صالح ترين فرد برای حل مشکلات به شمار آورد:
"اقدامات خلاف قانون و تندروی‌ها از سوی هر جناحی هيچ گاه مورد تاييد ايشان[علی خامنه ای] نبوده و نخواهد بود. در شرايط فعلی اينجانب صالح ترين فرد را برای حل مشکلات فعلی جمهوری اسلامی ايشان[رهبری]می ‌دانم و مطمئن هستم با کمک افراد معتدل از هر دو جناح موجود کشور با تدبير رهبری مسائل موجود قابل حل و فصل است و در صورت حل مشکلات جاری، دشمنان خارجی و ضدانقلاب مايوس خواهند شد"[۱۳].
۴- طی سال ۱۳۸۸ آيت الله محمد يزدی به طور مداوم سخنان تندی عليه هاشمی رفسنجانی ايراد کرد.آخرين تهاجم يزدی آکنده ی از اهانت و تحقير بود.هاشمی عصبانی شد و گفت مهمترين دليل حمله های مکرر يزدی به وی، دفاع او "از شخص رهبری" است:
"اصل ولايت فقيه محور جمهوری اسلامی است، اگر ولايت و جايگاه رهبری آسيب ببيند نمی‌ توان آينده خوبی برای کشور متصور بود. مهمترين دليل اين حملات[ يزدی به من]، مواضع اينجانب درباره ی لزوم رعايت حقوق مردم و همچنين دفاع از شخص رهبری و پرهيز از افراط بر اساس عقيده و اعتقاد قلبی‌ام است"[۱۴].
۵- هاشمی رفسنجانی به عنوان رئيس مجلس خبرگان رهبری در نطق افتتاحيه آن مجلس در ۴/۱۲/۸۸ دوباره در قامت دفاع از علی خامنه ای ظاهر شد و کوشيد تا وی را از سيبل تيرها قرار گرفتن نجات دهد. از سوی ديگر، مخالفان را ساختارشکنان به شمار آورد که با قانون اساسی و رهبری مشکل دارند، اما منتقدان کسانی هستند که رهبری را بهترين محور وحدت می دانند:
"بايد اين قانون اساسی، اهل‌بيت، ولايت و رهبری را محور قرار دهند و کسانی که اينها را قبول ندارند بحث ديگری دارند که اکثريت نيستند. برای ما مهم است که اين مجموعه را در صحنه نگه داريم و کاری نکنيم تيرهايی که نبايد به سمت رهبری و نظام برود، به آن سمت رفته و ايشان سيبل شود و من بيش از همه می ‌دانم که رهبری می ‌خواهند صحنه خيلی داغ نشود و کسی آسيب نبيند...رهبری الان هم مراقب هستند تا طغيان پيش نيايد و حرف‌های بی خودی زده نشود. بين وفاداران انقلاب و ساختارشکنان که با قانون‌ اساسی يا رهبری مشکل دارند، مرز وجود دارد که اين مرز جعلی نيست و نبايد اجازه دهيم مخدوش شود. ترديد ندارم کسانی که اصول قانون اساسی را قبول دارند می ‌خواهند اين مرز را رعايت کنند. امروز کسی را بهتر از رهبری نمی‌ شناسم که محور اين وحدت باشد که البته همه می‌ توانند موثر باشند واگر ايشان راه را بر عهده بگيرندکه گرفته‌اند از طريق راهنمايی ايشان خبرگان که نفوذ زيادی در مردم دارند می ‌توان حرکت کرد"[۱۵].
۶- دو روز بعد(۶/۱۲/۸۸) بر سر مزار آيت الله خمينی خطاب به نمايندگان مجلس خبرگان رهبری،به نيروهايی که در سال های اخير به خارج از کشور مهاجرت کرده اند تاخت و آنان را متهم کرد که در دست "دشمنان خارجی خيلی حرفه ای" قرار دارند و به آنان مشاوره می دهند تا عليه امام اقدام کنند و با تکرار مشروطه روحانيت را حذف کنند. موج فتنه ی بزرگی عليه اسلام و انقلاب و ولايت فقيه به راه انداخته اند.در داخل هم دار و دسته ی احمدی نژاد به گونه ای عمل می کنند که تيرها به مقام رهبری اصابت کند:
"دوباره به فکر افتاده‌اند که امام را از ذهن‌ها حذف کنند...تاسف بيشتر اين است که در داخل هم افراد ناآگاه، شايد با حسن نيت کمک می‌ کنند که افکار امام را مطرود و مخدوش کنند و کسانی که در آن زمان حرفی برای گفتن نداشتند الان ميدان ‌داری می ‌کنند. نبايد بگذاريم داستان مشروطه دوباره در کشور تکرار شود، البته دشمنان خارجی خيلی حرفه‌ای عمل می ‌کنند و بعضی حرف‌هايی که می ‌زنند نشان می ‌دهد که از کارشناسان کارکشته‌ای استفاده می‌ کنند که عمدتا از ايران به خارج رفته‌اند يا فرار کردند و از تيپ‌های فرهنگی ‏‌، سياسی، ‌اطلاعاتی و نظامی بودند که با ايران آشنايی و ارتباط دارند و مسائل را تحليل می ‌کنند. موج فتنه بزرگی عليه انقلاب، اسلام ولايت و تقدس روحانيت شروع شده. اسلام، تشيع، امام زمان و ولايت سرمايه ی ماست و اصالت با آنهاست...خوشبختانه کسی مانند مقام رهبری را در راس کشور داريم که تفسير امام را بيشتر از همه می‌ داند و آن را بيان می‌ کند، اما متاسفانه افراد ناآگاه به جای اين که مسووليت کارهای خودشان را بپذيرند به گونه‌ای رفتار می ‌کنند که همه ی مسووليت‌ها را به عهده ی آقا می ‌اندازند و با جا خالی دادن و حرف‌های نامربوط ، باعث می‌ شوند ترکش کارهايی را که مردم از آنها قبول نمی ‌کنند، به آن طرف (رهبری) برود"[۱۶].
۷- هاشمی رفسنجانی در ديدار با جمعی از ائمه ی جماعت مساجد تهران(۱۲/۱۲/۸۸) خطاب به آنان گفت:
"عبور از شرايط فعلی کشور و حل مسائل پيش آمده تنها در قدرت رهبری است. بدون نقش آفرينی ايشان و همچنين حمايت همه افراد و گروههای داخلی نمی‌ توان به حل مسائل اميدوار بود... خطر اين است که امروز عده‌ای با ادعای حمايت از اسلام، انقلاب و دفاع از نظام در حال توطئه بر ضد جمهوری اسلامی هستند"[۱۷].
۸- هاشمی رفسنجانی در سخنرانی افتتاحيه ی اجلاس مجلس خبرگان رهبری در ۲۳/۶/۱۳۸۹ دوباره ولايت فقيه را محور حمله ی دشمنان خارجی قلمداد کرد. افزود که رهبری مقام مقدسی است و بايد مصون از حملات قرار گيرد:
"دشمنان از طرف ديگر به دنبال ولايت هستند...دشمنان قصد دارند سرمايه‌های ما را مخدوش کنند و اگر موفق شوند روحانيت و مراجع و ولايت را از چشم مردم بيندازند و بی ‌اعتبار کنند ما از ريشه دچار مشکل می ‌شويم و آنها می ‌خواهند اين کار را بکنند و از اصل اسلام شروع کرده و البته به سراغ انقلاب، امام و روحانيت خواهند رفت...آنها که تلاش می ‌کنند همه مسائل را متوجه رهبری کنند و مرکزيت نظام را مخدوش کنند چه هدفی دارند؟ چرا آدم‌هايی هستند که به اسم ذوب در ولايت، همه کارهای ديگری که در کشور انجام می ‌شود را به پای رهبری بگذارند؟ در حالی که مسووليت هرکس در قانون مشخص است و نبايد هر کاری بشود و بعد القا کنيم به نام رهبری؛ چرا که رهبری مقام مقدسی است و در محل نظارت عمومی به اوضاع حضور دارند و در اموری که لازم است دخالت می ‌کنند"[۱۸].
۹- هاشمی رفسنجانی در ۲۲/۱۰/ ۱۳۸۹ در ديدار با جمعی از روحانيون سخن مکرر ۲۰ ماه گذشته ی خود را تکرار کرد. علی خامنه ای نه تنها عامل وحدت بخش است، بلکه در موارد اختلافی هم بايد از او تبعيت کرد:
"اصل ولايت فقيه در جمهوری اسلامی ايران عاملی وحدت بخش است و حمله به اين جايگاه و همچنين دفاعياتی که مبنای آن دين اسلام و عقل و منطق نيست، هر دو با يک هدف صورت می ‌پذيرد. ديدگاه اينجانب با رهبری در کليات تفاوتی با يکديگر ندارد و طبيعی است که در اجرا ميان افراد اختلاف ديدگاه وجود دارد و در همين زمينه نيز خود را ملزم به تبعيت از دستورات ايشان می ‌دانم"[۱۹].
۱۰- پس از يک سال عدم حرکت خيابانی، مير حسين موسوی و مهدی کروبی از سبزها دعوت به عمل آوردند تا در ۲۵ بهمن با حضور خود ميدان امام حسين تا آزادی را سبز کنند.پس از حضور سبزها که دو شهيد هم به همراه داشت،در روز بعد، همه زمامداران جمهوری اسلامی آن مراسم را به شدت محکوم کردند و موسوی و کروبی هم در منازل خود زندانی شدند. هاشمی رفسنجانی آن برنامه را به عنوان تظاهرات فاقد مجوز "حرام" اعلام کرد.اين ضربه ای بد به موسوی/کروبی/سبزها بود.
صبح همان روز ۲۷ بهمن ۸۹ هاشمی هیأت رئيسه ی مجلس خبرگان را به دفتر خود در مجمع تشخيص مصلحت نظام دعوت کرد و پس از تبادل نظر،اطلاعيه ی شديد الحنی عليه مراسم ۲۵ بهمن و موسوی و کروبی صادر کردند.در بخشی از اين بيانيه درباره ی تظاهرات ۲۵ بهمن و رهبران جنبش سبز آمده است:
"متأسفانه فتنه‌گران با اعلام دروغين حمايت از مردم تونس و مصر، تلاش کردند تا اين خيزش بزرگ را تحت‌الشعاع قرار داده و آن را از نقطه کانونی جهان خارج کرده و با اغتشاش آمريکايی صهيونيستی و ضدانقلابی، فضای نفس‌کشی برای استکبار فراهم آوردند، گرچه بحمدالله مورد اقبال مردم قرار نگرفتند و با بی‌اعتنايی مردم مواجه شدند. ليکن اين عده ی قليل با اهانت به مقدسات، هويت ننگين ضداسلامی خود را نشان دادند.اغتشاشات ۲۵ بهمن بار ديگر به وضوح نشان داد که سخن از جريان انقلاب و ضدانقلاب است، بر اين اساس مرزبندی شفاف صفوف و اعلام جدايی جريان انقلاب از ضدانقلاب يک تکليف شرعی، سياسی و انقلابی است، مجلس خبرگان رهبری ضمن محکوم کردن اين اغتشاشات و آفرينندگان آن يعنی سران فتنه که بهترين خدمات را به آمريکا و رژيم صهيونيستی نمودند، امت بزرگوارمان را همچنان دعوت به پاسداری از نظام مقدس اسلامی، هوشياری، وحدت و تبعيت از مقام معظم رهبری مدظله العالی می ‌نمايد"[۲۰].
حرکتی که به دعوت موسوی/کروبی شکل گرفت،دارای "هويت ننگين ضد اسلامی" قلمداد شد و گفته شد که سران فتنه "بهترين خدمات را به آمريکا و رژيم صهيونيستی نمودند".اين ضربه ی مهلک به رهبران زندانی شده ی سبز کافی نبود، سران موتلفه به ديدار هاشمی رفتند و وی قول داد که در جلسه ی شنبه ی مجمع تشخيص مصلحت نظام دوباره در محکوميت جنبش سبز سخن بگويد.
۱۱- هاشمی رفسنجانی در جلسه ی مورخ ۷/۱۲/۸۹ مجمع تشخيص مصلحت نظام، حمله ی شديدتری را متوجه حرکت ۲۵ بهمن موسوی/کروبی ساخت. اين بار فاعلان و عاملان آن حرکت را "معاند" خواند و آنان را به حرکت های ضدانقلابی/کودتايی/تروريستی/جاسوسی سال های گذشته عليه جمهوری اسلامی متصل کرد که "تکليف" نظام برای "مقابله" ی با آنان روشن است. می گويد:
"افراد يا گروههايی در کشور که از اول پيروزی انقلاب اسلامی با اصل انقلاب، جمهوری اسلامی، قانون اساسی و اصل ولايت فقيه زاويه داشتند و با توطئه‌ها و ترفندهای گوناگون، اعم از کودتا، جاسوسی، ترور و توسل به راههای ديگر، سعی در مقابله با نظام جمهوری اسلامی ايران را داشته و دارند. تکليف نظام اسلامی و مردم برای مقابله ی با اين‌گونه افراد و گروههای معاند که ممکن است هنوز هم عوامل اندک آنها با اعلام مواضع و شعارهای تند و تخريبی در پی تضعيف نظام باشند روشن است که نمونه ی آن در ۲۵ بهمن ماه به روشنی اتفاق افتاد...حول محور ولايت فقيه، بحران‌ها را پشت سر گذاشتيم...هيچ محور ديگری نمی‌تواند جايگزين اسلام و قانون اساسی و ولايت در شرايط فعلی برای کشور شود...افراطی‌گری در تضعيف ولايت و دين و ناديده گرفتن نقش مردم بسيار خطرناک است"[۲۱].
برخی از مدافعان/مبلغان هاشمی که کوششان برای يکی از رهبران جنبش سبز نشان دادن وی به وسيله ی خود او به شکست کشانده شد،دوباره در ادعايی ايدئولوژيک/کاذب گفته اند که هاشمی سخنی عليه جنبش سبز بيان نکرده است.اگر معاند و ضد انقلابی خواندن محکوميت نيست، پس محکوميت چيست؟
آن همه حمايت مير حسين موسوی، سايت کلمه و سبزها از هاشمی رفسنجانی، نتيجه بخش نبود. هاشمی برنامه ی خاص خود را داشت و دارد.آن برنامه، برنامه ی موسوی/کروبی/سبزها نبود و نيست.نزديکترين همفکر هاشمی،يعنی حسن روحانی،نيز در فردای ۲۵ بهمن به شدت بدان تاخت. وی در نطق پيش از دستور مجلس خبرگان رهبری در ۱۷/۱۲/۸۹ مجدداً ضروری ديد که برنامه ی ۲۵ بهمن را به عنوان "اقدام فتنه گران" که "اقدامی خطرناک و حساب شده برای سوء استفاده ی دشمنان بود که توسط رهبری معظم و با حضور حماسی مردم خنثی شد"؛ اعلام نمايد"[۲۲].
۱۲- هاشمی رفسنجانی يک هفته مانده به انتخاب رئيس مجلس خبرگان(۱۲/۱۲/۸۹)، بخش های ديگری از سخنرانی خود را تحت عنوان:"صريح ترين دفاع از جايگاه رهبری که فقط رئيس مجلس خبرگان رهبری گفت(آذر ماه ۱۳۸۸)" در وبسايت خود منتشر کرد. سال ۸۸، سال اوج فعاليت جنبش سبز عليه علی خامنه ای است.هاشمی مدعی است که:، "فقط" او به صريح ترين نحو ممکن در آن شرايط از رهبری دفاع کرده است.بخش های ناظر به دفاع از خامنه ای به قرار زيرند:
"مشکل ديگری که من غصه می‌خورم اين است که آنچه که امروز دولت و بعضی از نيروهای امنيتی می‌کنند و بعضی از مبلّغين خام حرفهای نابجايی می‌زنند، همه را به حساب رهبری می‌گذارند. الان کار به جايی رسيده که رئيس دولت آن هم در خارج از کشور و به خبرنگاران خارجی می‌گويد: "هيچ کس در ايران به خاطر من زندانی نيست! " سپاه می‌گويد: "ما که از خود ايده‌ای نداريم، فقط فرمان می‌بريم! ".پس اين وسط چه کسی است؟ زندانی برای چه کسی در زندان است؟ دولت که می‌گويد من نيستم. حتّی می‌گويد: من نامه می‌نويسم که زندانيان را آزاد کنيد. سپاه که می‌گويد: ما فقط فرمان می‌بريم. راست هم می‌گويد. چون نظامی‌های ما فرمانبرند. منتها فرمان را به گونه‌ای که خودشان می‌خواهند، می‌برند و نه آن گونه که رهبری و فرمانده می‌خواهند.فکر می‌کنم يکی از ضررهای عمده‌ای که در شرايط فعلی می‌کنيم، اين است که بسياری از مسائلی که رهبری از آنها بيزار است، به اسم ايشان نوشته می‌شود. من که ايشان را بهتر و بيشتر از ديگران می‌شناسم. هروقت که باهم نشسته بوديم و خبر می‌رسيد که فلانی را زندانی کردند، می‌گفتند: اگر مأمورين ما يک روز در زندان بودند، اين گونه افراد را زندانی نمی‌کردند. منتها ايشان که نمی‌توانند در هر موضوعی دخالت کنند. مأمورين کارها و وظايف ذاتی خودشان را می‌کنند... رهبری هم به عنوان پدر جامعه، بالای سر همه هستند. حقيقتاً روحيه رهبری اين گونه است. من پيش شما شهادت می‌دهم. ۶۰ سال است که همديگر را می‌شناسيم. دليلی ندارد که به شما خلاف بگويم. ايشان اين گونه است. منتها شرايط به گونه ای می‌شود که ايشان خطر را می‌بيند و احساس ناامنی می‌کند، سخنی می‌گويد و همان حرف مستمسک انسان‌های تندرو می‌شود که به گونه‌ای ديگر عمل می‌کنند"[۲۳].
۱۳- کوشش های هاشمی نتيجه بخش نبود و علی خامنه ای با سازماندهی اعضای خبرگان، وی را مجبور کرد تا از کانديداتوری مجدد صرف نظر کند. اما هاشمی که به آينده می نگرد، در آخرين نطق رياست مجلس خبرگان در ۱۷/۱۲/۸۹ نيز در مقام دفاع تمام قد از خامنه ای ظاهر شد:
"ولايت فقيه آن رکن اصلی بود که امام آن را با مرجعيت و با آن عظمت ايجاد کردند.مردم در اصل با ولايت فقيه مشکلی ندارند.يک مشکلی که ممکن است پيش بيايد و من نمی‌توانم خدمت شما عرض نکنم که متأسفانه خيلی از افراد و نهادها از رهبری، زيادی خرج و هزينه می‌کنند. هر کاری که می‌کنند به نحوی متکی می‌کنند به رهبری ولو اشتباه و خلاف کرده باشند...رهبری همان مقامی که در اسلام و قانون اساسی درنظر گرفته شده، پدر همه هستند خيلی‌ها دلشان می‌خواهد رهبری را در يک جريان ولو کوچک محبوس کنند. ممکن است آنها سود ببرند اشتباه اساسی ما اين است که در آينده ضرر می‌کنيم. هم به خودشان ضرر می‌رسانند و هم به ديگران، رهبری متعلق به همه مردم است و ما از اين جهت الحمدلله دستمان پر است و اگر امروز هم اميدی باشد که دستی از آستين در بياورد و وحدتی جدّی در جامعه ايجاد کند باز هم آن مقام رهبری است.اين جمع می‌تواند کمک کند، ولی رهبری می‌توانند مسائل را حل کند…ما به عنوان خبرگان مهمترين وظايفمان حفظ ولايت و شرايط ولايت است. نبايد چيزهايی که به پای رهبری نوشته می‌شود، نوشته شود. خود ايشان هوشيارند و مواظب هستند و نصيحت می‌کنند ولی چند روز ديگر نصايح ايشان شکسته می‌شود. يک چيزهای ديگری پيش می‌آيد و ما در خبرگان بايد مواظب باشيم نگذاريم عمود خيمه آسيب ببيند. عمود که شسکته شد ديگر کاری نمی‌توان انجام داد. لذا همه موظفيم و بايد واقعاً از اين محوريت حفاظت کنيم"[۲۴].
اين پايان کار نيست و نخواهد بود.نزاع برسر منابع کمياب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت همچنان ادامه خواهد داشت. در هر صورت،اقدام يکسويه ی هاشمی در دفاع و تبعيت از خامنه ای و گردن نهادن به فرايند حذف، نيازمند توضيح/تبيين است.
چهارم- نتيجه: تبيين روابط هاشمی و خامنه ای: چرا هاشمی چنين نسبتی با علی خامنه ای دارد؟چرا اين نوع رابطه ی يک سويه را تداوم می بخشد؟ حدس/گمان ما احتمالات زير را مطرح می سازد:
۱-۴- هاشمی يکی از ارکان رژيم جمهوری اسلامی است. او در تمام زندگی اش مبارز کرد تا نظامی اسلامی در ايران مستقر شود. وقتی انقلاب پيروز شد،از همان ابتدا، يکی از ارکان اصلی اين نظام بود. او نمی تواند کاری کند که به اين نظام آسيبی وارد آيد.اساس اين نظام اصل ولايت فقيه است.به تعبير ديگر،"نظام سلطانی فقيه سالار" است. ولی فقيه کنونی را هم او بر سر کار آورده است. چگونه می تواند اقدامی صورت دهد که منجر به قتل فرزندش(نظام) خواهد شد؟ گذشته ی هاشمی و نظام و انقلاب يکی است.
۲-۴- علی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی بارها گفته اند که آيت الله خمينی به آنها گفته بود اگر شما با هم وحدت داشته باشيد، اين نظام دوام خواهد آورد. هاشمی بر اين افزوده است که آيت الله خمينی در ساعات آخر زندگی به او گفته است اگر تو و خامنه ای با هم باشيد، اين نظام باقی خواهد ماند. آيا هاشمی می تواند آخرين وصايای مراد خود را ناديده گرفته و آن را نقض کند؟ هاشمی رفسنجانی در تندترين اقدام خود، در نامه مورخ ۱۲/۳/۸۸ به رهبری عليه احمدی نژاد، دوباره به نسبت خود و علی خامنه ای و نظام اشاره کرده و می گويد فقط من و تو مانده ايم و من همچنان دوست و هم سنگر و همراه امروز و فردای شما خواهم بود:
"معتقدم جناب‌عالی بخوبی می‌دانيد که اينجانب و بسياری از بزرگان تأثيرگذار انقلاب و حتی خود جناب‌عالی از دوران مبارزه و سالهای اول انقلاب و در تعدادی از مقاطع مورد تهاجم افراد لاابالی و ضدانقلاب بوده‌ايم و هميشه صبورانه تهمت‌ها و اهانت‌ها را پشت سر گذاشته‌ايم و در دور جديد تهمت‌ها و هجمه‌ها هم از حدود پنج سال پيش تاکنون دندان روی جگر دارم و بخاطر خداوند و مصالح انقلاب و کشور اندوه خويش را مکتوم می‌د‌ارم و از اين جهت هم مورد گلايه بسياری از دلسوزان اسلام و انقلاب و بستگانم قرار می‌گيرم ومهم اين است که اينبار اين تهمت ها توسط رئيس جمهور و در رسانه ملی مطرح شده است...من ادامه وضع موجود را به صلاح نظام و کشور نمی‌دانم و خود جناب‌عالی هم از اين نظر من مطلعيد و دلايل آن را هم می‌دانيد. ولی اين نظر را رسانه‌‌ای نکرده‌ام...رهبری معظم انقلاب؛اکنون که امام راحل آن پير فرزانه و حلّال مشکلات و ملجاء همه و يار صبور و ديرينه هر دوی ما آيت‌الله شهيد مظلوم دکتر بهشتی و بسياری از همسنگران قديم که يا به فيض عظمای شهادت رسيدند و يا به ديار باقی شتافتند ؛ در بين ما حضور ندارند، شما مانده‌ايد و من و معدودی از ياران و همفکران قديم...دوست، همراه، و هم سنگر ديروز، امروز و فردايتان"[۲۵].
۳-۴- فرض کنيم هاشمی بخواهد با علی خامنه ای درگير شود، اما او نمی تواند درگير شود.چرا؟ برای اينکه مطابق تحليل هاشمی، هرگونه نزاعی با نظام قطعاً منجر به شکست می شود. به نظر او،"نظام سلطانی فقيه سالار" در بدترين شرايط قادر به بسيج ميليون ها انسان است که حداقل ۲۰ درصد آنان حاضر به "فداکاری" در راه نظام اند.می گويد:
"نظام می تواند ۲۰ درصد مردم را به طور فعال به نفع خودش در صحنه نگه دارد تا فداکاری کنند و ابزار قانونی هم در دستش است و گلوگاه ها را دارد.بنابراين می تواند نظام مستقری باشد...هر نظامی يک مقداری مخالف دارد. در نظام ما هم همين طور و مخالفين بيشتر هم هستند و از اول هم بودند. بنابراين از نظر من نظام مستقر است...نظام وقتی که احساس خطر کند، کار خودش را می کند.چون به اندازه ی کافی می تواند خيابان ها را پر کند...ابزاری در دست حکومت است و اگر بخواهند شورش کنند،برخورد می کند. به علاوه مردم طرفدار نظام هم به اندازه ی کافی برخورد می کنند"[۲۶].
هاشمی در ۲۰/۱۱/۸۹ دوباره همين سخنان را در مصاحبه ی با روزنامه ی جمهوری اسلامی بيان کرد و گفت "ما الان آلترناتيوی برای وضع موجود نداريم. همين را بايد حفظ بکنيم. با اصلاحات. با ترميم‌هايی که لازم است انجام بدهيم"[۲۷].او چگونه می تواند با علی خامنه ای درگير شود، وقتی چنين فکر می کند که نه آلترناتيوی وجود دارد،نه آلترناتيوهای موجود مقبول اوست،نه کمترين امکانی برای پيروزی مدعيان آلترناتيوی وجود دارد؟
۴-۴- ممکن است هاشمی واقعاً دارای روابط قلبی/عاشقانه با خامنه ای باشد و نه تنها از سر تکليف شرعی(تبعيت از ولی فقيه)، بلکه از سر ارادت و ترجيح دوست، خود را ملزم به پيروی و دفاع از او بداند.هاشمی در بهمن ماه ۸۸ گفت:
"معمولاً نيروها در مبارزه خيلی صميمی می‌شوند. از آن سال[دهه ی چهل] تقريباً در تمام مسائل مشترک بوديم. در مشورتها خيلی به اشتراک نظر می‌ رسيديم و در بعضی مواضع اختلاف کمی داشتيم...عده‌ای در داخل به اختلافاتی[بين من و آقای خامنه ای]که هيچ وقت نبوده و نيست، دامن می ‌زنند و خارجی‌ها هم که دنبال خوراک تبليغاتی می‌گردند، لقمه‌های چرب و نرمی پيدا می‌کنند...چرا بايد با هم اختلاف داشته باشيم؟ همين الان هر دو هفته يک بار با هم می‌نشينيم و درباره ی همه مسائل کشور بحث می‌کنيم. جلساتی است که چون ضبط نمی‌شود، هيچ محدوديتی در بيان مسائل نداريم...هر دوی ما انقلاب اسلامی را بيشتر از جان خويش دوست می‌داريم و آن سفارش امام را در گوش جان خويش طنين‌انداز می‌بينيم"[۲۸].
۵-۴- روايت/احتمال ديگر اين است که هاشمی ديگر هيچ دلبستگی به علی خامنه ای و مريدانش ندارد. اما به گونه ای بازی می کند که از ساختار سياسی حذف نشود تا اگر علی خامنه ای مرد يا حادثه ای برايش پيش آمد، او بتواند نقش تعيين کننده ی خود را در تعيين سمت و سوی حوادث ايفا نمايد.شايد در آن شرايط بحرانی، همه از سر "بی چارگی"، دوباره "چاره" را در وی بيايند. در اين چارچوب تحليلی، او مجبور است که دائماً از علی خامنه ای تعريف کرده و تبعيت تام خود از او را اعلام نمايد تا خود را برای آينده حفظ کند.
۶-۵- برخی اين احتمال را مطرح ساخته اند که اگر هاشمی از تمامی مناصب حکومتی کنار نهاده شود، می تواند در خدمت جنبش سبز قرار گيرد. اما هاشمی رفسنجانی دارای خصوصياتی است که به هيچ وجه به او اجازه ی تبديل شدن به چهره ای همانند آيت الله منتظری را نمی دهد.آيت الله منتظری شجاعانه در برابر آيت الله خمينی و آيت الله خامنه ای ايستاد، اما هاشمی جز تعريف و تمجيد از علی خامنه ای کاری نکرده است.ايستادن در برابر آيت الله علی خامنه ای با شخصيت هاشمی سازگار نيست.فرزندان هاشمی هم با فرزندان آيت الله منتظری تفاوت دارند.آنان هيچ نوع فعاليت اقتصادی نداشتند، اما فرزندان هاشمی در فعاليت های اقتصادی شرکت داشته اند. يک نمونه ی آن پرونده شرکت نفتی نروژی است که هيچ گاه در ايران مطرح نشد[۲۹]. سلطان همه ی اينها را برای روز مبادا کنار نهاده است. سعيد منتظری بارها زندانی شد، همه ی آن موارد سياسی و در راستای فعاليت های منتقدانه ی آيت الله منتظری بود،اما اگر فرزندی از هاشمی دادگاهی و زندانی شود،دستگاه سلطان اتهام فساد اقتصادی را مطرح خواهد ساخت. هاشمی بهتر از هر کس ديگر با سازوکار اين نظام آشنا است.وقتی در شهرری با فائزه ی هاشمی چنان می کنند، وقتی در خانه ی هاشمی رفته و به همسرش بدترين اهانت ها را می کنند؛هاشمی می داند چگونه بايد حرکت کند[۳۰].
مستقل از اينها، هاشمی مدافع رژيم، قانون اساسی جمهوری اسلامی،فقيه سالاری،اصل ولايت فقيه ،ولی فقيه موجود و..است.مسأله ی او احمدی نژاد و همفکرانش است.آيا اينها ارکان جنبش سبز را تشکيل می دهند؟ از سوی ديگر، گويی سبزها با تحليل هاشمی که در بند ۳-۴ آمد موافق نباشند. اگر تحليل هاشمی درست باشد، تظاهرات خيابانی سبزها از ابتدا شکست خورده بود و نمی توانسته دستاوردی داشته باشد. اما اگر نظر سبزها درست باشد، آنچه هاشمی در اين زمينه می گويد، نادرست است.
۷-۵- يک راه ديگر هم در مقابل هاشمی رفسنجانی گشوده است.کناره گيری از سياست و سکوت مطلق. هاشمی ۷۷ ساله در آخرين نطق رياست مجلس خبرگان در ۱۷/۱۲/۸۹ گفت:
"اين طور نيست که برای پستی شيفته و عاشق موقعيتی باشيم، همه چيز را در اين ۵۰ سال ۶۰ سال سابقه‌ام اينها را ديده‌‌ام و اگر اندوخته‌ای دارم، بنويسم و يادداشت کنم و روی نوشته‌های قبلی‌ام کار کنم. من الان دنبال اين هستم و عشق من هم همين است.لازم باشد باز در خدمت انقلاب می‌مانم تا نفس دارم می‌مانم و هر کاری باشد انجام می‌دهم از هيچ کاری هم دريغ نمی‌کنم و در خدمت شما هستم"[۳۱]. دوری از سياست/مناصب سياسی با روحيات هاشمی ناسازگار است.
حکم انتصاب پنج ساله ی اعضای مجمع تشخيص مصلحت نظام در ۸/۱۲/ ۱۳۸۵ صادر شده است. بدين ترتيب، در اوايل اسفند سال ۹۰ بايد اعضای جديد منصوب شوند.اگر هاشمی در سال آينده به عضويت مجدد مجمع در نيايد، چه سرنوشتی در انتظار اوست؟ او برای ماندن در اين يا آن پست حکومتی چه هزينه ای بايد پرداخت نمايد؟ اگر چه خود هاشمی گفته است که مجمع تشخيص مصلحت نظام نقش چندانی در ساختار سياسی ندارد. می گويد:
"سياستگذاری‌ها دردست رهبری است. مجمع، مشاور رهبری است. ما فقط می‌توانيم نظر بدهيم و رهبری می‌توانند بپذيرند يا نپذيرند"[۳۲].
با اين همه، راه برای هاشمی باز است و او می تواند همچون آيت الله صانعی در مقابل علی خامنه ای بايستد. آيت الله صانعی در دهه ی اول انقلاب دادستان کل کشور بود. اينک نه به ولايت فقيه باور دارد و نه به اجرای حدود در عصر غيبت. شجاعانه در برابر سلطان علی خامنه ای که دستش به خون آلوده است، ايستاده و هزينه ی عزل از مرجعيت به وسيله ی فقهای درباری را پرداخته است. اما هاشمی به وسيله ی فقهای درباری عزل می شود، بدون آن که جايگاه شايسته ای چون آيت الله صانعی به دست آورد. هيچ کس راه او را نبسته است،او نمی خواهد گشاينده ی راهی جديد يا همراه و ياور سبزها باشد.سرنوشت او با سرنوشت رژيمی گره خورده است که سرکوب، دين گريزی و رذيلت پروری دستاورد اوست.گشودن اين گره به دست خود اوست، نه هيچ کس ديگر.

بی بی سی
۲۲/۱۲/ ۱۳۸۹

پاورقی ها:
1 و 2- رجوع شود به لینک: http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=3648
3- رجوع شود به لینک: http://farsi.khamenei.ir/memory-content?id=9496
4- رجوع شود به لینک:http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=97
5 و 6 و 7 - رجوع شود به لینک:http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=1986
8- هاشمی بدون روتوش، گفت و گوهای فرشته سادات اتفاق فر و صادق زیبا کلام با هاشمی رفسنجانی،انتشارات روزنه،چاپ اول 1387،ص 152.
9- هاشمی بدون روتوش، ص 154 .
10- هاشمی بدون روتوش، ص 231 .
11- رجوع شود به لینک: http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=910951
12- رجوع شود به لینک: . http://www.parlemannews.ir/?n=7560
13- رجوع شود به لینک: http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=82707
14- رجوع شود به لینک: http://www.kaleme.org/1388/11/06/klm-9657
15- رجوع شود به لینک: http://www.parlemannews.ir/?n=8810 .
16- رجوع شود به لینک: http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=1855
17- رجوع شود به لینک: http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=1888
18- رجوع شود به لینک:http://jahannews.com/vdcgut9qwak9wq4.rpra.html
19- رجوع شود به لینک: http://www.kaleme.com/1389/10/22/klm-43542/
20- رجوع شود به لینک: http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8911271513
21- رجوع شود به لینک: http://hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=3620#
22- رجوع شود به لینک: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8912171001
23- رجوع شود به لینک:http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=3649
24- رجوع شود به متن کامل سخنرانی هاشمی در لینک: http://ayandenews.com/news/27151/
25- رجوع شود به لینک: http://www.hashemirafsanjani.ir/?id=2212&lang=1&type=dynamic
26- هاشمی بدون روتوش، صص 227- 226.
27- رجوع شود به لینک: http://ayandenews.com/news/25327/
28- رجوع شود به لینک: http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=emag1p&lang=1&id=1733
29- رجوع شود به لینک های زیر:
http://www.bbc.co.uk/persian/business/story/2005/08/050807_ra-oil-hashemi.shtml
http://www.radiofarda.com/content/f2_Total_Rafsanjani/384434.html
30- رجوع شود به لینک:
http://www.entekhab.ir/fa/news/1834/%D9%84%DA%AF%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016