سه شنبه 9 فروردین 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مادر مجید دری: برای ۲۰ دقیقه ملاقات، ۲۰ ساعت طی مسیر می‌کنیم، کمیته گزارشگران حقوق بشر

کمیته گزارشگران حقوق بشر- خانهٔ گرم مجید دری در دومین روز از بهار ۹۰ میزبان شماری از فعالان دانشجویی بود، هر چند که جای خالی مجید، در گوشه گوشه این خانه، تنها بی‌قانونی و بی‌عدالتی را به یاد می‌آورد.

مادر مجید دری، با دلتنگی‌های مادرانه‌اش، از تمام پیگیری‌هایی می‌گوید که در مدت دو سال گذشته برای آزادی و یا مرخصی او انجام داده است. او می‌گوید: «نمی‌دانم چرا با مجید لج کرده‌اند.»

گوشه خانه‌ای در گوهردشت کرج، چشم مادر و پدری دو سال است که بر چهارچوب در خانه خشک شده تا شاید قامت پسرشان که دو سال پیش به جرم ستاره‌دار بودن، روانه سلول‌های زندان شد، بار دیگر در چهارچوب این در نقش ببندد.

دو سال است که این خانه از رنگ شعر مجید خالی است. دو سال است که دانشجوی ادبیات دانشگاه علامه، شعر‌هایش را فقط توی بند خوانده است. دوسال است که دل مادر تنگ است برای یک دل سیر دیدن پسرش.

چقدر فاصله است از کرج تا اهواز. چقدر فاصله است، میان دل تنگ مادری که جای خالی پسرش را هر روز بغض می‌کند در گوشه گوشه خانه، تا شهر کوچکی در اهواز. بهبهان.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


مجید دری، دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه علامه، عضو شورای دفاع از حق تحصیل، که پس از انتخابات پرمناقشه ریاست جمهوری در سال ۸۸ به بازداشت نهادهای امنیتی در آمد، و بیش از ۲۱ ماه است که در زندان به سر می‌برد، نوروز امسال نیز به مانند سال گذشته، حق استفاده از مرخصی را بدست نیاورد و در زندانی در جنوبی‌ترین نقطه ایران، سالش را نو کرد. تا شاید این سال برایش، سال رسیدن به باور رهایی باشد. شاید.

خانه مجید دری، در دومین روز سال ۹۰، میزبان دوستانی بود که از دور و نزدیک آمده بودند تا بگویند، هنوز پس از گذشت این‌همه ماه، این‌همه روز، این‌همه بازداشت و سرکوب، یادشان نرفته، روزهایی را که مجید از زبان آن‌ها و برای آن‌ها، داد ستاره‌دار بودن سر می‌داد. روزهایی که با ستاره‌ای بر سینه‌اش، دروغگویی مسئولان را به رخشان می‌کشید و در خیابان‌های این شهر، برای مردم از ستاره‌دارانی می‌گفت که در تلویزیون و در برابر چشم میلیون‌ها آدم، وجودشان انکار شده بود.

و روزگار تبعید، به زندان کوچکی در شهر بهبهان. مادر مجید می‌گوید: «پیگیری‌های زیادی را انجام دادیم تا از تبعید او جلوگیری کنیم، به دادستان گفتم که اگر مجید را تبعید کنید، من و پدرش را مجازات کرده‌اید. چرا که ما در این سن و سال نمی‌توانیم، هر بار ۲۰ ساعت، طی مسیر کنیم تا بتوانیم ۲۰ دقیقه با مجید دیدار داشته باشیم.»

او می‌گوید: «در این رابطه قول‌هایی هم به ما داده شد، اما بالاخره او را تبعید کردند. در مهر ماه.»

پدر مجید دری می‌گوید: «آخرین بار ۲۰ روز پیش، مجید را ملاقات کردیم. مسافت زیاد است. بلیت به سختی گیرمان می‌آید. این همه راه را طی می‌کنیم برای یک ملاقات ۲۰ دقیقه‌ای کابینی»

مادر مجید، می‌گوید که حتی از تحویل دادن کتاب به او نیز خودداری می‌شود. او می‌گوید: «همه امور مجید باید با هماهنگی دادستان در تهران باشد. مسئولان زندان بهبهان می‌گویند که در مورد او ما نمی‌توانیم کاری انجام دهیم. باید از تهران دستور داشته باشیم.»

در این دیدار، هم‌چینن یکی از هم‌بندان سابق مجید با تعریف خاطراتی از او، ابراز امیدواری کرد که وی نیز هر چه زود‌تر آزاد شده و به جمع خانواده و دوستانش باز گردد.

مجید دری، دانشجوی محروم از تحصیل در تیرماه سال ۸۸ به بازداشت نهادهای امنیتی در آمد، وی پس از بازداشت به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. این فعال دانشجویی پس از ۳ ماه نگه‌داری در این بازداشتگاه به بندعمومی منتقل و در بهمن ماه ۸۸ از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به اتهام «محاربه»، «اجتماع و تبانی علیه نظام و تبلیغ علیه نظام»، به تحمل ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد. مجید دری در مورد روند برگزاری دادگاه خود در نامه‌هایش گفته است که قاضی پیرعباسی رئیس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، در جلسه دادگاه با منتفی دانستن اتهام «محاربه» در مورد وی، به او اجازه دفاع از خود در برابر این اتهام را نداده بود. شعبه ۵۴ دادگاه انقلاب، حکم مجید دری را به ۶ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان ایذه کاهش داد.

وی که بیش از یک‌سال در بند ۳۵۰ زندان اوین نگه‌داری شده بود، در مهرماه ۸۹، برای گذران ادامه محکومیت خود به زندان شهر بهبهان تبعید شد. پیش از او ضیا نبوی، دیگر دانشجوی محروم از تحصیل نیز به زندان کارون اهواز تبعید شده بود.

مجید دری، هم‌اکنون بیش از ۲۱ ماه است که بدون داشتن یک‌ساعت مرخصی در زندان نگه‌داری می‌شود.

هم‌بندان مجید دری، در مورد زمان انتقال وی به زندان شهر اهواز و اجرای حکم تبعیدش می‌گویند که او در لحظه آخر و در هنگام خداحافظی از دوستانش، روی پله‌های بند ایستاد و با صدای بلند شعری از شاملو را فریاد کرد.

گیرم که در باورتان به خاک نشسته‌ام
و ساقه‌های جوانم از ضربه‌های تبر‌هاتان زخمی است
با ریشه چه می‌کنید؟

گیرم که بر سر این بام، بنشسته در کمین پرنده‌ای
پرواز را علامت ممنوع می‌زنید
با جوجه‌های نشسته در آشیانه چه می‌کنید؟

گیرم که می‌زنید، گیرم که می‌برید، گیرم که می‌کشید
با رویش ناگزیر جوانه چه می‌کنید؟


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016