چهارشنبه 24 فروردین 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سعيد تاجيک، حمله کننده به فائزه هاشمی است: به کره هاشمی گفتم يابو به تريج قبا برخورد، روز آنلاين

نوشابه اميری
nooshabehamiri(at)yahoo.com

خبر دادستان کل کشور درست نبود.برادر بسيجی سعيد تاجيک که به گفته اژه ای به علت فحاشی به فائزه هاشمی دستگير شده، از پشت ميز کارش[رياست بسيج مستعضفين پالايشگاه تهران] به روز می گويد: تکذيب می کنم. يک عده دارن شيطنت می کنن.

او ادامه می دهد: من خدمت آقای دادستان هم عرض کردم الان ۲۰ ماهه اغتشاشه. شما دارين می بينين که اين دختر هرزه کثيف شترسوارساندويچ خورـ يعنی با همين لحن گفتم ها..ـ هر موقع شما گرفتينش ميگه من دارم ساندويچ می خورم. اين چه ساندويچيه که ۲۰ ماهه داره گاز می زنه تموم نشده! اينها از تمام خط ها عبور کردن. به خدا و پيغمبر و امام و حضرت امام و حضرت آقا توهين کردن. شما هيچکدومتون رگ تون بيرون نزد. اکثر مسئولين نظام، بخصوص خيلی از حوزوی های ما خفه خون گرفته بودن.. مقام هاشمی بالاتره يا نعوذبالله مقام آقا امام زمان؟ مقام هاشمی بالاتره يا مقام حضرت آقا؟ اين همه اين کثافت ها از تمام خط قرمزها عبور کردن، به تمام مقدسات ما توهين کردن هيچکس رگ اش بيرون نزد، اون وقت من به کره هاشمی گفتم يابو به تريج قبای همه برخورده؟

بحث ما با آقای سعيد تاجيک به همين مورد مختصر نشد، مصاحبه را بخوانيد؛ مصاحبه ای تلفنی که من در آن "خواهر" و "حاج خانوم"بودم، سعيد تاجيک"حاج آقا" و شنود هم می شد.البته من که ضبط می کردم،آقايان رانمی دانم. [و يک نکته: در اين مصاحبه کلمات ناپسندی گفته شده که حذف آنها ممکن نبود. پيشاپيش از خوانندگان و کسانی که مورد توهين قرار گرفته اند پوزش می طلبم]

ـ از روز زنگ می زنم. می خواستم در مورد خبر دستگيری شما صحبت کنم. صحت داره اين خبر؟

نه! تکذيبش می کنم. ديروزهم بچه هابه من گفتن. برای من فرستادن خبرو. نه! تکذيب ميشه. البته می دونم شيطنت کيه...

ـ شيطنت کی؟

تلفنی نمی تونم بگم، دارن شيطنت می کنن سر يک موضوعی. دارن يک محکی می زنن. می دونم ام کار کيه. حالا انشالله بمونه جواب شونو خودمون بديم.

ـ پس نگرفتن شمارو؟

حاج خانوم!من الان سرکار هستم.

ـ بله ماهم تعجب کرديم. ولی خب دادستان کل کشور گفتن. همه سايت هام نوشتن...

نه؛نه. البته قبل از عيد دستگير شده بودم. يک هشت نه روزی هم اوين بوديم. يک سه روزی هم اعتصاب غذا کرديم.

ـ ای بابا! اعتصاب غذام کردين؟!

بله. بعد خلاصه ديديم صدامون بيرون نمی رسه، آخه آقايونم به اصطلاح می خواستن جامعه ملتهب نشه. چون از دانشگاه های اقصی نقاط کشور با من تماس می گرفتن که اگر شمارو بگيرن ما می ريزيم جلو قوه قضاييه. آقايونم شنود می کردن ديگه... الان هم تلفن داره شنود ميشه ولی بذار نفر سوم هم بشنوه که يک خرده حالش جا بياد... خلاصه ديدن بچه ها دارن با ما تماس می گيرن، از بقيه جاهام، حالا يا مستقيم يا غير مستقيم به ما مراجعه می کردن که اگر شما رو بگيرن ما ميريم جلو قوه قضاييه. خلاصه ديگه هفت هشت روزی ما رو بردن اوين. چند روزی اوين بوديم و مابقی شم از ما پذيرايی کردن...

ـ از شمام پذيرايی کردن حاج آقا!

نه! کتک متک نه! بردنمون ....[مفهوم نيست]. بعدشم دو سه روز آخر بنده اعتصاب غذا

کردم. اعتصاب غذام هم سه دليل داشت: يکی اينکه خودم رو تنبيه بکنم در وهله اول که حضرت آقا رو تو اين قصه اذيت کردم. دوم اينکه اعتراض داشتم به عملکرد قوه قضاييه؛ اعتراض شديد. سوم هم اينکه به خود آقای دادستان هم عرض کردم که هاشمی و خاندانش و زنش و بچه هاش و بخصوص فائزه، اونام بايد دستگير بشن. توجه کردی؟

ـ بعله. راستی حاج آقا اون حرف هايی که در فيلم می شنويم واقعا گفته شده؟

ببينين من البته ماهواره ها رو نگاه نکردم که ببينم کدوم فيلم رو گذاشتن. دو تا کيليپ بود؛ اونی که گفتم دهنتو جر ميدم، پدرتو در ميارم، درست بود، اونارو خودم گفتم. به آقای دادستان هم گفتم کتمان نمی تونم بکنم.حرفی رو که بوده زدم، اونم به خاطر اينکه قوه قضاييه با اينا برخورد نکرد، اين آتشفشان در درون من غليان کرد، يکدفعه منفجر شد. حالامنتظر بدتر از ايناشم باشن. منتها حضرت آقا [خامنه ای] گفتن فحاشی به طور کلی نفی ميشه که مام روی چشم مون ميذاريم و فرمايش مقام معظم رهبری رو نصب العين خودمون قرار ميديم اما اون فحش رکيکی رو که آخرش هست من به طور کلی تکذيب می کنم. من فحش ندادم. اونو کس ديگه ای گفته. توجه می کنين؟

ـ بعله! حالا اصلا فيلم رو کی گذاشته؟ يک ذره مشکوک به نظر نمی رسه؟

خب مشکوک که کل داستان مشکوکه، ولی من خدمت آقای دادستان هم عرض کردم که والله قسم من کارم عمل به هنگام بود. من برخورد با اينا رو جزو زندگيم می دونم و واجب هم هست. يعنی به خودم واجب می دونم که با اينا برخورد کنم. به دادستان ام عرض کردم من پامو از اينجا بذارم بيرون حيثيت برای هاشمی نميذارم؛ چون شما برخورد نکردين حالا خود ملت بايد برخورد قهر آميز بکنن. همون روزی که حضرت امام فرمودن اگر مسئولين به داد شما نرسيدن راسا اقدام بکنيد، تکليف رو روشن کردن. خب مام می خوايم راسا اقدام بکنيم. توجه کردين؟

ـ بعله! ولی حاج آقا رئيس قوه قضاييه که منصوب حضرت آقاست. بايد عمل بکنه. به نظر شما چرا نمی کنه؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


حاج خانم! قوه قضاييه گندشو درآورده. الان تمام اعتراض ما روی قوه قضاييه س. من خدمت آقای دادستان هم عرض کردم الان ۲۰ ماهه اغتشاشه. شما دارين می بينين که اين دختر هرزه کثيف شترسوارساندويچ خورـ يعنی با همين لحن گفتم ها..ـ هر موقع شما گرفتينش ميگه من دارم ساندويچ می خورم. اين چه ساندويچيه که ۲۰ ماهه داره گاز می زنه تموم نميشه! اينها از تمام خط ها عبور کردن. به خدا و پيغمبر و امام و حضرت امام و حضرت آقا توهين کردن. شما هيچکدومتون رگ تون بيرون نزد. اکثر مسئولين نظام، بخصوص خيلی از حوزوی های ما خفه خون گرفته بودن.. مقام هاشمی بالاتره يا نعوذبالله مقام آقا امام زمان؟ مقام هاشمی بالاتره يا مقام حضرت آقا؟ اين کثافت ها اين همه از تمام خط قرمزها عبور کردن، به تمام مقدسات ما توهين کردن، هيچکس رگ اش بيرون نزد، اون وقت من به کره هاشمی گفتم يابو به تريج قبای همه برخورده؟ رگ همه زده بيرون! اين برای اينه که قوه قضاييه نتونسته درست عمل بکنه. اين را هم يقين دارم که لاريجانی با اين حرفی که در مورد من زده خودش از همين هاست.

ـ خود همين ها يعنی کيا؟

اينا ادمای خود هاشمی ان. عمله اکره خود هاشمی ان. حالا نمی تونم پشت تلفن به شما بگم، دارن صدای منو می شنون ولی من توی خود اوين شم گفتم، البته اين رو نگفتم ولی پاش برسه به خود لاريجانی ام ميگم. من از احدالناسی جز خداترس ندارم.

ـ چطور؟

چون جون ام رو گذاشتم کف دستم. کار و زندگی امو گذاشتم. رفيقام جلوی چشمام تيکه پاره شدن. من تيکه های تن شون رو از روی زمين جمع و جور می کردم. من که ساکت نمی شينم. من و امثال من ـ حالا اسم نمی خوام ببرم ـ ساکت نمی شينيم. شاهرگ مون بره اون گره ای رو که جلو کفار باز کرديم، نيگر ميداريم. به آقای دادستان هم عرض کردم. گفتم مسئولين نظام ما يک عده شون آلزايمر گرفتن. حضرت امام گفت جنگ مرز و جغرافيا نمی شناسه. تا کفر هست ما هستيم. مبارزه ام هست...

ـ ولی ببينين حاج آقا اتهام شما اينه که بالاخره دارين در مملکت اسلامی قانون شکنی می کنين.

غلط کردن! اينا دارن کليشه ای برخورد می کنن. من دارم با يک دختر هرزه برخورد می کنم؛ آقا صدای همه تون دراومد؟! ببينم قران رو توی مسجد سوزوندن، مشکل نيست؟ خواهرم! اينا قران آتيش زدن، مسجد آتيش زدن..

ـ کی؟

روز عاشورا. اينا روز عاشورا ريختن بيرون. سرکرده اين فتنه کيه؟ خود هاشمی و خاندانش. زنش صبح انتخابات مياد رايشو بندازه توی صندوق ميگه بريزين بيرون. آقا! ميگه موسوی رای آورد آورد نياورد، ملت بريزن توی خيابون حق شونو بگيرن؟!...اين يعنی چی...

ـ حالا ببينين آقای مطهری يک چيزی گفته....

اونو که ولش کن. غلط کرده. اصلا نگو مطهری خواهرم. اون نجس العينه. من حاضر نيستم اسم شهيد مطهری رو روی اين کثافت بذارم. بگين علی فريمانی. همين ملعون ـ نوارش هست ـ توی مجلس ميگه کوچک زاده اسمش کوچک زاده نيست آخرش اف داره! اون وقت اين اعتراض می کنه؟! وقتی اين اعتراض می کنه بايد بهش بگه بتمرگ پفيوز؟ با همين لحن؟ اين اقايی که دنبال اينه که من شلاق بخورم اگر واقعا قانون اسلام برای صغير و کبير، غنی و فقير يکيه بايد برای اينام برابر باشه. يعنی چی که چون اين نماينده مجلس است در شانش نيست، يعنی چی؟ کسی که الان بايد شلاق بخوره، علی مطهريه. من گفتم حرومزاده، درسته اما اينا يقه اين صانعی، اين مرتيکه بيشرف رو گرفتن؟ چرا اين حرومزاده رو نگرفتن؟...

ـ آهان! شما درد دين دارين. باشه. ولی چرا وقتی مشايی اين حرفا رو می زنه، احمدی نژاد اين کارها رو می کنه.. شما ساکت اين؟

مشايی رو که سرتاپاشو کثافت و نجاست گرفته. شما فکر نکن من جای ديگه انتقاد ندارم. مشايی از اينا کثافت تر. اينا از مشايی کثافت تر. مشايی يک آدم مرتاضه. رمال داره در زنجان، از اون خط می گيره.....

ـ خب احمدی نژاد تاييدش می کنه....

باشه احمدی نژادم اشتباه می کنه. بيخود می کنه تاييدش می کنه. ببين خواهر من هرکی در

خط ولايت بود نوکرشم، هرکی از خط ولايت عبور کرد ما دشمن خونی اش هستيم. مقابلش می ايستيم. قران هم فرموده، پيغمبر هم فرموده. ما ديگه از قران خودمون و سيره انبيای خودمون که نمی گذريم. من به آقای دادستان هم گفتم آقا بنده گردنم در مقابل قانون مثل مو باريکه. هر حکمی که شما برای بنده ببرين روی چشم ام ميذارم اما به شرطی که کليشه ای برخورد نکنين....

ـ حالا فکر می کنين نوبتش ميشه که يک روزی باشما هم برخورد بکنن؛ يعنی جدی برخورد بکنن؟

ببين من که زبونی نيستم که بخوام کوتاه بيام، برخورد بکنن. خودشونم بالاخره برخورد بچه حزب اللهی رو می دونن. می خوان بکنن بسم الله. اوندفعه هم که مارو بردن به کسی نگفتن. متوجه ای؟

بعله!

بچه ها قرار بود از اقصی نقاط کشور بريزن. يعنی آمادگی شو دارن. منم به بچه ها شماره تلفن دادم که اگر منو گرفتن سريع کاری رو که بايد بکنن، بالاخره بکنن. آمادگی شو دارن الحمدالله. بچه حزب اللهی ها بی صاحب که نيستن که!

ـ بله ولی بالاخره بچه حزب اللهی ها هم به يک فرمانی ميان توی خيابون...همين جوری بيان همه شون رو می گيرن. اون وقت چيکار می کنن؟ مگه چند نفرن؟

چندنفرن! حالا بگيرن ما رو، برخورد قهر آميز بکنن ببينن بچه حزب اللهی ها چيکار می کنن.

ـ گرفتن شون که کاری نداره که.

کاری نداره چيه خواهرم! مگه می تونن قطار بگيرن همه رو ببرن؟ يکی دو تا هستن مگه. طبق فرمان چيه؟ مگه وقتی ريختن تو اغتشاشات همه رو لت و پار کردن و قلع و قمع کردن به فرمان کسی بود؟

ـ آهان! خودشون ريختن.

بله، بچه بسيجی خودش عمل اش به هنگامه، می دونه چه زمانی بايد عمل بکنه. اين نيست که کسی به اينا خط بده. توجه کردی؟

ـ بله ولی بالاخره يک مرکزی بايد باشه که...

نه؛ نه؛ مرکز نمی خواد. مرکز فرماندهی حزب اللهی عقل و درايتشه. شور و شعور خود بچه هاس. اينکه مثلا منو بگيرن ببرن زندان، جواب بچه ها به خاطر من نيست. اونا به خاطر تفکره که ميان....

ـ ولی بالاخره بسيج فرمانده داره ديگه...

نه؛ نه؛ اصلا توی اين بازی ها وارد نشين که بسيج فرمانده داره؛ مثلا عزيز جعفری بياد بگه؟ نه؛ اين جوری نيست. خود بچه ها ميان به صورت خودجوش.

ـ خودجوش؟

بله به صورت ميدانی ميان. تو نماز جمعه می گن آقا فلانی رو گرفتن. بچه ها ميگن آقا بريم اينجا، بريم فلان جا...مگه خيلی از اين اتفاقات نيفتاده؟ اين جور نيست که بچه ها بشينن. بر فرض مثال الان من بسيجی نيستم ولی حزب اللهی ام. منتظر بشم آقای عزيز جعفری به من فرمان بده؟ نه سپاهه، نه وزارته، نه نيروی انتظاميه، هيچ جا...اين انگ ها به ما بسته نميشه؛ نه؛هر جا که بسيجی ببينه خط امام در خطره، هرجا بسيجی احساس بکنه در مقابل خون شهدا و در مقابل ارزش های اسلامی يک سری عناصر فاسد وايسادن و می خوان يک جريان کثيف و سياسی راه بندازن، خود بچه ها به صورت خودجوش جلوی اين جريان فاسد و کثيف می ايستن.

ـ خودشون؟

بعله خودشون.

ـ حالا اين خودشون و خود شما در همين تظاهرات بيست ماه اخير به قول خودتون ريختين مردم رو قلع و قمع کردين، زن و بچه مردم رو لت و پار کردين. چه احساسی دارين؟

ببين اين جوری برداشت نکن، فيلم ها رو ببين. کسی که مياد در مقابل دين می ايسته، به فرمايش امام بايد جلوش وايساد.

ـ يعنی اونا مقابل دين بودن...

من اون کسی که دست دوست دخترشو گرفته اومده بيرون، بستنی ليس می زنه، می خواد با کفش نماز بخونه ، دهنشو جر ميدم. اينا مردم نيستن. توجه می کنی؟

ـ بعله! همه توجه ام به شماست.

اين محاربه. بايد اعدام بشه. شما آيه ۳۲ سوره مائده رو بخونين. ميگه کسی که در مقابل پيغمبر خدا و دين خدا می ايسته، اينو بايد دست و پاشو، خلاف همديگه قطع بکنين. حکم خداست، لاريجانی بايد بگه؟!

ـ ولی وقتی حکومت اسلاميه، رئيس قوه قضاييه شم آقا انتخاب کرده، نبايد قانون باشه؟

منم دارم در چارچوب حکومت اسلامی حرف می زنم نه حکومت قذافی. کسی که در مقابل حکومت اسلامی صف آرايی می کنه، می خواد ارزش ها رو زير پا بذاره بايد تيکه تيکه اش کرد.

ـ حالا خوب شد گفتين قذافی. الان ملک حسن، پادشاه اردن رو دعوت کردن ايران. اين درسته؟

ببينين اون ملک فهد، اون حرومزاده که حضرت امام فرمود من اگر صدام رو ببخشم ملک فهد رو نمی بخشم. اگر فهد با آب زمزم و کوثرم خودشو شستشو بده، غير قابل بخششه...

ـ ببخشين من گفتم ملک حسن، پادشاه اردن رو گفتم...

ملک حسن. من هم تعجب کردم گفتم ملک فهد رو که دعوت نکردن.

ـ نخير هنوز دعوت نکردن. پادشاه اردن رو گفتم.

اين هم پسر همون حسين اردنی ملعونه که طناب جنگ عليه ايران رو کشيد، حالا اومده اينو دعوت کرده. حالا بايد ببينيم اينو کی دعوت کرده... البته من الان نمی تونم نتيجه گيری بکنم ولی اينو بدون که در هر حال دعوت اين کسانی که حضرت امام اونا رو منفور و ملعون معرفی کرده زير سر امثال مشايی و هاشميه.

ـ احمدی نژاد گفت من دعوت کردم عقب نشينی هم نمی کنم، خودم شنيدم.

آقای احمدی نژادم که وحی منزل نيست که. آقای احمدی نژاد تا زمانی برای ما آقای احمدی نژاده که در خط ولايت باشه. خارج بشه از اين خط ايشونم منفور بچه بسيجی هاست. منفور ملت ايرانه. اگر تو خط ولايت بود نوکرشم هستيم. اينکه احمدی نژاد بره پيش اينا يا لاريجانی بلند ميشه ميره مبارک رو ماچ می کنه، نعوذبالله اينا فرستاده خدا نيستن که ما بگيم اينا هر کاری بکنن ما قبول داريم. نه؛ ما پيرو ولايت مون هستيم، نه يک کلمه کم، نه يک کلمه بيش.

ـ حاج آقا! سئوال آخرم اينه که الان احتمال ميدين دستگيرتون کنن؟ ببرن تون واقعا؟

دستگيرمون کنن. من که ترسی ندارم که.

ـ می دونم ولی احتمالشو می دين که اين کارو بکنن؟

ببين خواهرم، من جرمی مرتکب نشدم. با دختر هاشمی برخورد کردم، با پسرش. فحش دادم. دری وری گفتم، جرم ام هم ثابت بشه در وهله اول طبق ماده ۶۰۸ قانون کيفری، ۵هزار تومن تا صدهزارتومن جريمه س، اگر ثابت بکنن ۷۴ ضربه شلاقه. نهايتش ام يک سال زندانه. اين که زندانه من اگر تو خرمن آتيشم بگن ميرم، اگر تو دهنه کوه آتشفشان هم بگن ميرم، خود حضرت آقا بگه من ميرم. اين مهم نيست که منو بگيرن، مهم اينه که عملکرد قوه قضاييه در چه راستايی داره شکل می گيره. قوه قضاييه ما فشل است، قوه قضاييه ما سوراخه. قوه قضاييه ما مشکل داره...

ـ خب چرا؟ مثلا الان رحيمی معاون اول احمدی نژاد پرونده داره. خانه فساد فاطمی و از اين حرفا ولی نمی تونن باهاش کاری کنن چون....

بله، بابا فساد مالی داره اون. منم می دونم. ولی قانون بايد مثل آفتاب باشه. آفتاب به کافر می تابه به ديندار می تابه، به گندم و ببخشين به سگ و گربه ام می تابه. خب؟ وقتی در حکومت اسلامی قرار باشه قانون توش اعمال بشه ديگه صغير و کبير نبايد بشناسه.

ـ خدا باباتو بيامرزه

بله؟

ـ می فرمودين...

چه اونی که قيطريه می شينه چه اونی که جنوب شهر، همه بايد در برابر قانون متواضع باشن، قانون هم بايد با همه اينا يکسان برخورد بکنه...

ـ خب نمی کنه که.

خب مردم بايد خودشون يک حرکتی بکنن ديگه. من خدمت شما عرض بکنم الان فکر نکنين چون آقای لاريجانی نماينده حضرت آقاست در قوه قضاييه، آقا ازش رضايت کامل داره. نه. ايشون عملکردش درست نبوده. در اين مدتی که ايشون اومده من شنيدم به جرم اضافه شده.. البته آمار دقيق شو نمی دونم. يکی از اين دوستان ما می گفت از وقتی لاريجانی اومده تعداد زندانی های ما اضافه شده.

ـ خب زندانی های اين دو سال اخير بعد از انتخاباته ديگه.

نه؛ نه. انتخابات. باز شما يک خرده داری ميری خاکی. مسائل پيرامون انتخابات بحث خودش را داره. اون اصلا سوای اين حرفاست...

ـ نه دارم از نظر تعداد زندانيان ميگم.

نه اونا زندانی سياسی ان، زندانی سياسی با زندانيانی که جرم اجتماعی مرتکب می شن فرق می کنه.

ـ آهان يعنی شما می گين زندانی عادی زياد شده.

آره. مثلا همين مواد مخدر. يا مثلا اعلام کردن با چاقو کش ها برخورد قاطع می کنيم، حتی اعدام می کنيم. اون وقت شما ببينين رسما در تهرون اينهمه چاقو فروشی هست. انواع و اقسام چاقو و قمه رو دارن می فروشن. کجا با اينا برخورد کردن؟...

ـ خوب شد اين چاقو رو گفتين. چند تا عکس روی سايت ها هست از لباس شخصی ها و بسيجی ها که در تظاهرات چاقو دست شونه؛ با اسم و رسم. ديدين اونا رو؟

ديدم. اولا اينو خدمت شما عرض بکنم که امام گفتن هر وقت ديدين راديوهای بيگانه، ماهواره های بيگانه دارن عليه شما سمپاشی می کنن بدونين کارتون درست بوده. اما اگر ازتون تعريف کردن بدونين بابا مشکل دارين...

ـ ببينين اين عکسا چاپ شده، اينها در حال زدن مردم هستن و چاقو دست شونه...

خب از کجا معلوم بسيجيه؟ روش نوشته بسيجی؟ هر کی ريش ميذاره، يقه شم تا اين بالا می بنده بسيجيه؟ خواهرمن! الان که ديگه هزارتا کلک توی اينترنت و توی کامپيوتر ميشه زد. ديشب يک فيلم نشون داد، فيلم فداکار، زنه لخت لخت بود با کامپيوتر لباس تنش کرده بودن. اصلا مشخص بود لخت بود.

ـ خب بله ديگه مشخص ميشه

نه؛ ولی لباس تنش کرده بودن.

ـ خب سيستم امنيتی جمهوری اسلامی که قوی است. عکس اينام که هست، می تونستن بگيرنشون. نه؟

مگه ثابت شده؟ مگه گفتن؟ مگه گرفتن؟

ـ همينو ميگم ديگه. عکسا نشون ميده لباس شخصی و بسيجی ان. حالا اگر طرف رو بگيرن و دادگاه علنی بذارن با سند و مدرک بگن بسيجی نيست روشن ميشه ديگه..

ببين من اصلا چرا غير مستند صحبت کنم. ما خودمون ده نفرو گرفتيم، لباس شخصی تن شون بود، پدرشونم درآورديم اما ديديم آدمای عوضی ان. دستاشونم خالکوبی بود. خب تلويزيون خودمون که داره نشون ميده. هفته ای چند بار پليس قلابی می گيرن. با لباس ميان از مردم اخاذی می کنن. ما بايد بگيم اينا نيروی انتظامی ان؟

ـ آخه اينا در تظاهرات بودن. داشتن مردم رو لت و پار می کردن. قلع و قمع می کردن. شما ميگی قلابی بودن؟

خواهرم تلويزيون خودمون هرروز اينا رو نشون ميده. به صورت کامپيوتری اين چيزارو درست می کنن.

ـ آهان. يعنی اينايی که در تظاهرات لت و پار می کردن چاقو نداشتن. چی داشتن اون وقت؟

شما مگه در خيابون آزادی نبودی...

ـ نه بابا نرفتم، ترسيدم. همه رو می گرفتن لت و پار می کردن.

ما تو آزادی يک مشت اراذل و اوباش رو ديديم، حدود سه چهار هزار نفر بودن. می دونی ما چند نفر بوديم؟

ـ چندنفر؟

خدا گواهه که صدنفر.

ـ همون موتورسوارها بودين؟

ريختن سرمون با شمشير و قمه می خواستن مارو تيکه پاره کنن. ولی بچه ها ريختن ما رو نجات دادن.

ـ بعد شما اونارو لت و پار کردين.

بله؛ توجه کردين؟ ما نزديک هشت نه تا شهيد داديم در راس اش هم شهيد حسين غلام کبيری در شهر ری.

ـ مثلا صانع ژاله؟ اونم بسيجی بوده؟

[سکوت] والا من نمی دونم می گن کارت بسيجی داشته. بوده يا نبوده رو من نمی دونم. من نمی شناسم ايشون رو.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016