گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
30 خرداد» بروکسل: بحران مدرنيته در ايران، سخنرانی عطا هودشتيان، يکم ژوئيه11 فروردین» پخش همزمان اينترنتی جلسات "درس های فلسفه" دکتر عطا هودشتيان از "راديو پارازيت"، شهروند (کانادا) 10 فروردین» بهسوی مرحله دوم جهانیشدن، جنبشهای آزادیخواهی و جنبش سبز در ايران، گفتوگوی علی شريفيان با عطا هودشتيان، شهروند (کانادا) 26 آذر» ما و بحران مدرنيته، عطا هودشتیان 1 مهر» هويت جامعه ايرانی کدام است؟ هويت جنبش سبز چيست؟* عطا هودشتيان
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! شهامت خودکشی، به خاطره سيامک پورزند، عطا هودشتيانفرهنگ ما هنوز خودکشی را درک نمیکند. حال آنکه آن خودکشی که از مجرای بازانديشی و تعقل گذر کرده باشد، يک شهامت است. و سيامک پورزند علیرغم آن همه تلاش و عشق جاودانه به ماندن و بودن، در لحظهای بسيار ويژه از حيات خود، سرفرازی و اراده و آگاهی را به نکبت تحمل يک نظام سياه ترجيح دادعطا هودشتيان ـ ويژه خبرنامه گويا
اما سيامک پورزند همه اينها را بارها آزموده بود. به اينها همه، دوبار و شايد چندين بار فکر کرده بود و اوصافشان را مرور نموده بود. با اينحال وی ترجيح داد آن درخششهای زنده و برق قرص ماه، عشق جاودانه به دختران نازنينش و همسر عزيزش، مهرانگيز کار و آنهمه ياران با وفای ديگر را، در قلب خود قفل زده، ابدی کند و با آنهمه به قهر فرو رود و مرگ را تجربه نمايد، و اراده را بر انتظار کور حاکم نمايد. زيرا در اين سرزمين سوخته، گاه ماندن نکبت بار تر از مرگ است. نه آنکه مرگ را بر زندگی ترجيح دهيم. نه آنکه رفتن هدايتی را به "زير باران" سپهری مقدم بدانيم. بلکه اگر آنهمه زندگی ست و اگر زندگی هميشه يک انتخاب خوب است، مرگ نيز ميتواند گاه و در موقعيتی ويژه يک انتخاب باشد. و باز، نه آنکه خودکشی را تشويق کنيم. بلکه دريابيم که انسان ميتواند خود به زندگيش خاتمه دهد، و اگر چنين کرد، اوست که سرنوشت خود را معين کرده است و نه ديگران. و نه اراده برتر ديگری، نه سنت و نه دين. و اين انتخاب يک شهامت کم ياب است. مگر نه آنکه انسان چيزی جز ذهنيت آگاه و اراده نيست. پس چرا زمانی که کسی اينهمه را در اثبات بی معنی بودن زندگی خويش – آنطور که او می بيند- و تمايل در قطع شريان حيات خود، بکار برده، و خودکشی را بر ادامه زندگی ترجيح ميدهد، باز شگفت زده ايم؟ فرهنگ ما هنوز خودکشی را درک نمی کند. حال آنکه آن خودکشی که از مجرای باز انديشی و تعقل گذر کرده باشد، يک شهامت است. و سيامک پورزند عليرغم آنهمه تلاش و عشق جاودانه به ماندن و بودن، در لحظه ای بسيار ويژه از حيات خود، سرفرازی و اراده و آگاهی را به نکبت تحمل يک نظام سياه ترجيح داد. پس مرگ پورزند به عبارتی، نشان از بروز پر جلای "سوژه" است. پورزند سوژه وار، يعنی آگاهانه، و تنها به اتکا به اراده خود، مرگ را انتخاب کرد. يعنی با آگاهی، برآن شد تا به سرنوشت، خدا و هر نيروی برتر ديگری "نه" بگويد و بر تسط هميشگی آنها چيره گردد. مرگ سيامک پورزند سوژه وار بود. زيرا خود آنرا انتخاب کرد و ما را به ياد مرگ ژيل دولوز، فيلسوف فرانسوی می اندازد که بعد از خلق آنهمه آثار فکری ارزشمند و شهرت و نفوذ جهانی، خود به زندگيش در سال ۱۹۹۵، با آسودگی خيال در پاريس پايان داد. آيا دريافته ايم که ما در زيستن مان "انتخاب شده ای" بيش نيستيم؟ و هيچ نمی دانيم که شايد عشق ما به حيات و زيبايی های آن و نوع دل پذيری مان، تنها يک عکس العمل است که بر چيستی و چرايی آن هنوز بايد انديشه کرد. حال آنکه پورزند برعکس، روشنگری بود در گير، دل بسته و عاشق "بودن". جهان را قابل تعغير می دانست. و از اينرو در تحول آن مشتاقانه و با روحيه ای مثبت نقش آفرينی ميکرد. او عشق به زندگی را با مبارزه برعليه نظام استبداد دينی و جمهوری نکبت و تنفر، پيوند زده بود و ساليان دراز يک تنه برعليه ظلم بيرون و بيماری درد آفرين درون در ستيز بود. مرگ او از سر عشق به زندگی بود، اما آن زندگی ی که جهالتش ديگر طاقت را از او بريده بود، زندگی ی که حاکمان مستبدش ادامه حيات را بر او تنگ کرده بودند. پس اين يک خاموشی بود در نهايت بيداری. دلزدگی بود، در نهايت اميد به زندگی. صادق هدايت در هنگام دومين اقدام برای خودکشی در پايان چهلمين سال زندگيش بسر ميبرد. نخستين بار در ۲۶ سالگی اقدام به خودکشی کرد. که موفق نشد. او زندگی تشکيل نداد، همسر و فرزندی نداشت و سرگردان از اين کشور به آن کشور در پی يافتن گمشده اش بود. و اگر به حزب توده نيم نگاهی انداخت، خيلی زود از آن نا اميد شد و از سياست دست کشيد. سيامک پورزند در ۸۰ سالگی دست به خودکشی زد. او برعکس هدايت، با بيش از نيم قرن سابقه قلم زنی، دوست دار زندگی بود، با نگاهی مثبت و سازنده به آن. ازدواج کرد، زندگی تشکيل داد، فرزندانی داشت عميقا دوست داشتنی، همسری داشت که ندای حق خواهی اش، تا دور دست های اين کره خاکی را درنورديد. و چه پر تنش و چه پر شور. آيا اين همه برای دوست داشتن زندگی کافی نبود؟ خلاصه آنکه سيامک پورزند آدم اهل خودکشی نبود. هدايت بود. پس خودکشی پورزند يک اعتراض بود، خودکشی هدايت يک رفع مکافات. ليکن هردو در خودکشی شهامت داشتند. و نه آنکه در مرگ هدايت اعتراضی يافت نميشود، ليکن اين اعتراضی بود از پس نا اميدی. حال آنکه در عمل پورزند اعتراضی يافت ميشود از پس عشق به زندگی. پورزند تا آخر عمر با بيماری دست و پنجه نرم کرد. تا آنکه بالاخره برعليه وضعيت اسفناک زندانی شدن و نگهداريش تحت نظارت ماموران امنيتی، به خودکشی دست زد. اميد داشت که روزی اراده و عزم مردمانش بر جهل نظام سرکوب غلبه کند. پس خاموشی او در متن بيداری تحقق يافت. يادش گرامی و نامش جاودانه باد! Copyright: gooya.com 2016
|