دوشنبه 19 اردیبهشت 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

به مناسبت ۱۹ ارديبهشت: نه دار و نه گلوله، رؤيا طلوعی

رويا طلوعی
...اما در هر دو سو می‌توانست چنين باشد: دختر گريلا و پسر سرباز، اعدامی و مجری اعدام نداريم. همە از تمامی آن‌چە در مفاد بيان‌نامە حقوق بشر برای‌شان در نظر گرفتە شدە برخوردارند. هر کس در اداره‌ی سياسی محل خود نقش مؤثر دارد. يک زبان رسمی نيست. هرکس می‌تواند به زبان خود تحصيل کند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در اين سو مرديست: هنوز سپيدە سر نزدە است کە بسوی چوبه دارش ميبرند. هرچند بارها فرياد زده بود کە سزای معلم فعال مدنی شکنجە و اعدام نيست، اما گوش شنوايی در سيستم قضايی او را درنيافت. حکم توسط ادارە اطلاعات صادر شدە و بايد اجرا ميشد. بايد از مردم کوردستان زهر چشمی گرفتە ميشد کە تا آنان باشند هوس مطالبە حقوق نکنند!
لحظە موعود فرا رسيده بود. نلرزيد، محکم گام برداشت. بخود وعدە دادە بود کە تا اخرين نفس برای زندگی تلاش کند و اگر در اين بی عدالتی بهرحال قربانی شد، سر افراز بميرد و چنين کرد. ميدانست کە مرگش آغاز ماندگاری اوست.پيش از بالا رفتن از پلەهای سکوی اعدام، دست زنجير شدەاش را در جيبش کرد و چند شکلاتی را کە در تە جيبش داشت به عنوان شيرينی مرگ با شکوهش ميان سربازان و مجريان اعدام تقسيم کرد.
با طناب دار بر گردن، برای آخرين بار به زندگی لبخند زد وبا تمام فريادش خواند: ئەی رەقيب هەر ماوە قەومی کورد زمان، نايشکێنێ دانەری تۆپی زەمان...کەس نەڵێ کورد مردوە، کەس نەڵێ کورد مردوە کورد زيندوە...
و پريد.....پيش از آنکه چهارپایە را از زير پايش بکشند پريد....

در آنسو مرديست: سربازی کە مؤظف است چهارپایە را از زير پای اعداميها بکشد. با اينکه تکرار اعدام قلب او را تيرە و تار وبی حس کرده اما در مقابل عظمت مردی کە برای خريد زندگيش التماس نکرده بود، چنان دچار حس حقارت شده کە از بودن خود بيزار است. چقدر کشيدن اين چهارپایە برايش دشوار است. قطرە اشکی بر گونەاش ميلغزد. خم ميشود کە به بهانه کشيدن چهارپایە کسی آن اشک را نبيند. فرصت نميکند چهار پایە را بکشد، قهرمان، سرود خوانان پريده است.....
سرباز شکلات را در دستش ميفشارد و در دل ميگويد: عجب طاقتی داشتی رفيق! ...سرباز اينک با درون خود در جنگ است. او به فرار و پايان اين تحقير ميانديشد.
***
در اينسو دختريست: اسلحە را بە سوی سرباز مرزبان، بە انتقام اعدام برادرش نشانە رفتە و ماشە را ميکشد.به کە شليک کرد؟ دشمن. دشمنی کە پسر همسایە فقير و تهيدستشان بود. مرد همسایە به هر دری زد اما نتوانست پول خريد سربازی فرزندش را فراهم کند. پدر و مادر اشک ريزان پسر را بدرقە کردند. محل ماموريت او در يک منطقە مرزی بود. منطقەای کە زمينش پر از مين و مردمانش بی حق و حقوق بودند.
مادر دلش شور ميزد. نکند بلايی بسر فرزندش بيايد، نکند مانند بچه مدرسەايهای آن ديار روی مين برود و تکە تکە شود، نکند او قربانی ستمهای حکومتی شود کە همگان را به فقر و فلاکت مبتلا کردە و دستە دستە مردم آن منطقە مرزی را به بهانە های مختلف ميکشد. نکند..... نکند.....نکند

درآنسو پسريست: گلولە اش را بسوی دختری نشانە رفتە و شليک ميکند. به کە شليک کرد؟ دشمن. دشمنی کە دختر همسایە کورد زبانشان بود. چقدر بارها در دلش آرزو کرده بود کە بتواند از آن زيباروی کورد خواستگاری کند. چقدراز آن دختر فقير اما سربلند و مغرور خوشش می امد. دختر دلش ميخواست کوردی بخواند اما ممنوع بود. دلش ميخواست مشارکت سياسی داشتە باشد اما ممنوع بود چرا کە او هم زن و هم کورد بود. يک روز دختر غيبش زد. اما کسی پشت سرش بد نگفت. مادرش سرش را بالا گرفت و با غرور گفت: دخترم گريلا شده، پيشمرگ شده ، برای احقاق حق ملتش رفتە....

و اما چند لحظە بعد دو جوان در خون خود غلتيدە بودند . ديکتاتور در تهران همچنان سرمست از قدرت، قهقهە ميزد...

***
اما در هر دو سو می توانست چنين باشد: دختر گريلا و پسر سرباز، اعدامی و مجری اعدام نداريم. همە از تمامی آنچە در مفاد بياننامە حقوق بشر برايشان در نظر گرفتە شدە برخوردارند. هر کس در ادارە سياسی محل خود نقش مؤثر دارد.يک زبان رسمی نيست. هرکس ميتواند به زبان خود تحصيل کند. از تبعيض اقتصادی خبری نيست. زن و مرد حقوق برابر دارند. همە با هم مساويند.مهم نيست نژاد و مذهب و جنسيتت چيست ، ميتوانی با انتخاب مردم بە بالاترين مقام کشور منسوب شوی. احزاب سياسی آزادند. جامعە پر از ان جی او های مختلف است. نهادهای مدنی فعالند. کسی نيازمند اسلحە نيست. بە آزادی ميتوانی عقايد و نوشتەهايت را در هر کتاب و روزنامە ای منتشر کنی و.... و....و...
دختر بە سياست علاقمند است. عضو يک حزب سياسی شدە و خود را برای نمايندگی مجلس کانديد کرده است.
پسر نە سرباز اجباری بلکە افسر اختياری ارتش است. او به هيچ هموطنی شليک نميکند.
آقا معلم بر چهارپایە اعدام نيست. او را بر چهارپایەی مقام اول معلم نمونە قرار دادە اند و برای تمامی زحمات و فداکاريهايش تشويق ميشود
سرباز ديگر مجری اعدام نيست . اومجری برنامە معرفی معلم نمونە کوردستان است و با تمام وجود برای آقا معلم کف ميزند. او هنوز آن شکلات را در دست دارد...


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016