یکشنبه 29 خرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دوستدار اندیشه و اندیشه دوستدار، حمید فرخنده

حميد فرخنده
ظاهرا اسلام از نظر آقای دوستدار همان اسلام ارتجاعی و حکومتی است و ایشان می پندارد وظیفه هر متفکری که می خواهد جواز اندیشمندی دریافت کند دین ستیزی و بویژه اسلام زدایی از جامعه ایران هست. گویا ایشان خوشباورانه می پندارند اصولا چنین کاری، صرفنظر از مطلوب بودن یا نبودن آن، ممکن است. این همه درحالی است که جامعه ایران برای اینکه روی آرامش خود ببیند بجای آتش بیاران معرکه بیش از هرچیز به پیام آوران دوستی محتاج است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


hamidfarkhondeh @ hotmail . com

آقای آرامش دوستدار در مقاله ای برگرفته از آخرین کتاب ایشان تحت عنوان "خویشاوندی پنهان" که در سایت گویانیوز منتشر شده است بار دیگر ضمن طرح نظریه قبلی خویش در مورد "امتناع اندیشه در تفکر دینی"، بر همه متفکران ایرانی گذشته و حال ایران تاخته اند که اهل اندیشیدن نبوده و در بهترین حالت بر سر سفره فرهنگ غرب نشسته اند. البته از نظر ایشان بزرگان فرهنگ ما نتوانسته اند از خوان نعمت غرب نیز بهره شایسته برند و در بهترین حالت بر محتوای غنی و رنگین آن نوک زده اند.

آقای دوستدار در این میان به دو مورد استثنایی عبدالله روزبه و رازی اشاره می کند که لابد استثناهایی هستند که تاییدگر قائده اند.

سخن گفتن از فرهنگ ایرانی و بزرگان آن با زبانی پر بغض و طعن و سرشار از تحقیر و تخفیف متاسفانه روش و منش همیشگی آقای دوستدار بوده است. در نوشته های ایشان البته این تنها خواص نیستند که نواخته می شوند، عوام نیز بخاطر حسابگری های خود از زبان تند او در امان نیستند.

غرض از این نقد پرداختن به همه ادعاهای طرح شده از سوی آرامش دوستدار و جوانب مختلف آن نیست. قصد من اشاره به نکته ای محوری و مهلک در نوشته ایشان است. لب نظرات خطرناک او را می توان در این گفته یافت:

"نخست و پیش از هر چیز باید کمر ارزش‌های حقوقی، اخلاقی، اجتماعی و فردی اسلام را، سربه‌سر و از هر نوع مقوله‌ای چنان شکست که دیگر نتواند از جایش برخیزد."(1)

به زعم آقای دوستدار هنگامی می توان بزرگان فکری و فرهنگی ما را اهل اندیشیدن نامید که آنها پنبه دین را بزنند. آن هم به شکلی که دیگر نتواند از جای خود برخیزد. گویا در غربی که تا این اندازه اهل اندیشیدن و پرسایی بوده اند، چراغ دین خاموش است.

ظاهرا اسلام از نظر آقای دوستدار همان اسلام ارتجاعی و حکومتی است و ایشان می پندارد وظیفه هر متفکری که می خواهد جواز اندیشمندی دریافت کند دین ستیزی و بویژه اسلام زدایی از جامعه ایران هست. گویا ایشان خوشباورانه می پندارند اصولا چنین کاری، صرفنظر از مطلوب بودن یا نبودن آن، ممکن است. این همه درحالی است که جامعه ایران برای اینکه روی آرامش خود ببیند بجای آتش بیاران معرکه بیش از هرچیز به پیام آوران دوستی محتاج است.

دکتر عبدالکریم سروش در کتاب "روشنفکری، رازداری و دینداری" مطلبی دارد تحت عنوان "سه فرهنگ". در آنجا او مطرح می کند که فرهنگ ایرانی داری سه بخش در هم تنیده است.

این سه بخش به ترتیب، فرهنگ ایرانی، فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی است. هم در جامعه ایران بطور اعم و هم در هر فرد ایرانی بطور اخص به درجات مختلف شاهد حضور این سه عنصر فرهنگی هستیم. یکی از علل مهم اینکه جامعه ما نتوانسته به دمکراسی و تعادل دست پیدا کند همین برتری طلبی یکی از این سه فرهنگ بر فرهنگ های دیگر در مقاطع تاریخی است. تسلط یکی کم و بیش یکی از این فرهنگ ها و تحقیر دو بخش دیگر از سوی فرهنگ غالب، واکنش عکس العملی دیگر فرهنگ ها را در طول تاریخ معاصر ما در پی داشته است.

در آغاز مشروطیت دسته ای از روشنفکران غربگرا علت مشکلات و عقب ماندگی های ایرانیان را فرهنگ اسلامی دانستند و مبارزه با دین را وجهه همت خود قرار دادند. کار بدآنجا رسید که عده ای مطرح کردند پای شخص در حال موت را بجای قبله باید بسوی مجلس دراز کرد. ناسیونالیسم و ملی گرایی افراطی نیز در این دوران بعنوان میوه های مدرنیته پروبال یافت تا در دوران رضا شاه به اوج خود برسد.

تجدید عظمت ایران باستان با اسلام ستیزی و عرب ستیزی در آثار نویسندگان و محققان اوج گرفت که نمونه های بارز آن در آثار صادق هدایت و احمد کسروی یافت می شوند.

غرب ستیزی و ضدیت با فرهنگ ملی ایران نیز ارمغان انقلاب اسلامی بود و بیش از 30 سال است که با شدت زیاد و گاه با شدت کمتر در همه ارکان جامعه وجود داشته که نتیجه آن سیاست سانسور، حذف دگراندیشان، جلوگیری از آزادی اندیشه و تولیدات فرهنگی متنوع و تحمیل شیوه خاصی از زندگی بر مردم، زندان، شکنجه، کشتار و مهاجرت گسترده از کشور بوده است.

دسترسی ایرانیان به آزادی و دمکراسی جز از راه تعادل میان این سه بخش فرهنگی عملی نخواهد بود. اکنون که گفتمان دمکراسی و حقوق بشر جای گفتمان انقلاب را گرفته است، جامعه ایران خوشبختانه در عرصه اندیشه سیاسی به این مهم نزدیک شده است. هنوز اما خطراتی این دستاورهای فکری و تجارب گران بهای سیاسی را تهدید می کند. در میان اپوزیسیون سکولار خطر مهم پیدایش نوعی سکولاریسم ستیزه گر است. افکار و آرای آرامش دوستدار نماینده افراطی چنین سکولاریسم ستیزه گری است. سکولارهایی که روزی می خواستند نسبت به ادیان بیطرف باشند اما از سکولاریسم دین جدیدی ساخته اند و می پندارند در دنیای امروزی و بویژه در جامعه ایران، می توان دین را خانه نشین کرد. آنها جدایی دین از حکومت که خواست سکولارهای دیندار نیز هست را ساده انگارانه و اراده گرایانه به جدایی دین از سیاست تعبیر و تفسیر می کنند.

در سمت حکومت و حامیان آن خطر ادامه و پافشاری بر همان فرهنگ ضد ایرانی و ارزش های حقوق بشری فرهنگ غربی است.

در بین ملی گراها اما خطر نوعی ملی گرایی افراطی، اسلام ستیزی و عرب ستیزی است. بر روشنفکران ایران از هر سه خانواده فرهنگی ایرانی، اسلامی و غربی است با گفتارها و بحث ها و نقدهای خود جلوی این تفکرات افراط گرایانه را بگیرند تا گذار جامعه ایران به دمکراسی و تعادل با صدمات و آفت های هرچه کمتری عملی شود. ایرانیان از افق های فکری به دستان دراز شده بسوی یکدیگر احتیاج دارند نه دستانی که بعد از این همه تجارب تلخ با "دوزاژی" قوی از تفرعن راه حل را در پراکندن تخم نفاق و کینه یافته اند.

زیرنویس:

1.خویشاوندی پنهان، آرامش دوستدار، گویانیوز 27 خرداد 90


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016