گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
20 فروردین» اعدام حداقل ۳۷۰۰ نفر در سال ۱۳۸۹ به جرم قاچاق مواد مخدر، محمد مصطفایی26 تیر» ما کیهان نشده ایم، مسیح علی نژاد
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گزارش پانزدهمین جلسه "زندانی سیاسی، رنج ، سکوت و تبعیض" با حضور مسیح علی نژادو لیلی پورزند و محمد مصطفاییپانزدهمین جلسه شب ایران تحت عنوان "زندانی سیاسی، رنج ، سکوت و تبعیض" با حضور مسیح علی نژادو لیلی پورزند و محمد مصطفایی، چهارم اگست در دانشگاه واترلو برگزار شد. برنامه با سخنان مجری و خوش آمد گویی به حضار و مهمانان شرکت کننده در برنامه شروع شد و در ابتدای امر به دلیل اندکی تاخیر در شروع برنامه از همگی عذر خواهی شد. خانم علی نژاد سخنان خود را با تشکر از برگزار کنندگان جلسه و گروههایی که در تدارک این جلسه و پخش آن نقش داشتند شروع کرد. در ابتدا یادی از زندنیانی کرد که تازه به مرخصی آمده اند وی اشاره کرد که مروری بر دو سال گذشته خواهد داشت و به بررسی وضعیت افرادی که در طی این دو سال گرفتار شده اند چه آنانی که نامی از آنها رفته و چه آنان که گمنام هستند میپردازد. او افزود: بدلیل توسعه گستره تکنولوژی و پیشرفت شبکه های مجازی، دیگر نمی توان عرصهٔ امروز را عرصهٔ بیخبری و سانسور حقایق دانست. چون همه با مردم از طریق شبکه های اجتماعی با هم در ارتباط هستند و خبر را نمی توان از مردم پنهان کرد. اگر در دهه های گذشته اخبار مربوط به ظلم و شکنجه و اعدام در ایران تا این اندازه بازتاب و انعکاس نمی یافت، بخش از آن اگر به خود حاکمیت بر می گشت، بخش مهم آن به دلیل فقدان شبکه های اینترتی بود اما دیگر پیشرفت تکنولوژی این اجازه را نمی دهد که اخبار در داخل ایران پنهان بماند. وی گفت: به عنوان یک روزنامه نگار باید اعتراف کنم امروزه اگر اخبار مربوط به اعمال خشونت در ایران به روزنامه نگاران و رسانه ها می رسد، در پس آن کسانی نشسته اند که باید از آنان به عنوان خانواده ی بزرگ خبرنگاری یاد کرد. آنها کسانی نیستند جز خانواده های زندانیان و کشته شدگان که علی رغم نا امنی در داخل ایران، سعی کرده اند در مورد وضعیت نقض حقوق شهروندی خودشان با رسانه ها ارتباط برقرار گرده و در این زمینه اطلاع رسانی کنند. اگر این خانواده ها نبودند روزنامه نگاران و خصوصا آن دسته ای که بیرون از ایران هستند قادر نبودند که چرخه اطلاع رسانی و روزنامه نگاری را به درستی مدیریت کنند. وی با طرح این پرسش که برای مقابله با چنین موضع گیری های واهی و دروغ چه باید کرد، گفت: فیلم کشته شدن ندا آقا سلطان مهمترین که بصورت جهانی و گسترده مطرح شد، سند تلخ اما ارزشمندی بود برای اثبان خشونت و جنایتی که علیه مردم بی سلاح در جریان اعتراضات پس از انتخابات روا داشته شد، اما این کافی نبود. چرا که به حکومت ایران این فرصت را داد تا همیشه خودش را برای پاسخگویی در همین زمینه ی مشخص که همیشه پرسش خبرنگاران دنیا بود پاسخ دهد. در حالی که در کنار ندا و سهراب این وظیفه ی ما بود که نام شهدا و کشته شدگان دیگر جنبش را نیز زنده کنیم تا اولا حاکمیت به آسانی از کنار همه ی خشونت های اعمال شده عبور نکند و ثانیا رسانه های غربی نیز احمدی نژاد را برای شکنجه و قتل شهروندان دیگر نیز به همان اندازه مورد پرسش قرار دهند. این روزنامه نگار با تاکید بر این نکته که در همه جای دنیا معمولا از شهدای یک خیزش یا جنش اعتراضی چند نفر سمبل می شوند تا در کنار این نمادها برای احقاق حقوق همه ی شهروندان تلاش کرد، گفت: شمار کشته شدگان پس از انتخابات بسیار بیشتر از کسانی است که خانواده هایشان با رسانه ها مصاحبه کرده و نام شان را زنده نگاه داشته اند. علی نژاد ادامه داد: در طی این دو سالی که از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران گذشت خانواده های ۴۷ نفر از جان باختگان پس از انتخابات به صورت رسمی با رسانه های داخل و خارج ایران مصاحبه کرده و مرگ عزیزان شان در در اثر شکنجه، ضرب و شتم، اصابت گلوله و خشونت های اعمال شده در جریان حوادث پس از انتخابات مورد تایید قرار داده اند. حکومت هم تنها آماری که مورد تایید قرار داد مربوط به جان باختگان کهریزک بود که البته آنها هم تنها سه نفر ( امیر جوادی فر، محمد کامرانی و محسن روح الامینی ) را مورد تایید قرار دادند. در حالی که رامین آقا زاده قهرمانی، محمد نجاتی کارگر، رامین پوراندرزجانی از دیگر قربانیان کهریزک هستند که خانواده های آنها هم به صورت رسمی با رسانه ها و پایگاه های خبری مصاحبه و این موضوع را تایید کرده اند. این روزنامه نگار تصریح کرد: تنها موردی که حکوما مسولیت قتل را پذیرفته بود مربوط به کهریزک بود که در همین مورد مشخص هم متهم اصلی آن سعید مرتضوی دادستان وقت تهران نه تنها تاکنون مورد پیگرد قضایی قرار نگرفت بلکه توسط احمدی نژاد منصب و پست جدید هم دریافت کرد. وی همچنین اشاره کرد: تنها مورد دیگری که دادگاه به صورت رسمی کسی را به عنوان قاتل معرفی کرد نیز مربوط به پرونده غلام کبیری است که که رسانه های هوادار حکومت او را به عنوان بسیجی شهید معرفی کرده بودند. علی نژاد با بیان این نکته که در باقی موارد خانواده های جان باختگان پس از انتخابات به هیچ پاسخ روشنی در مورد پیگری های قضایی خود دست نیافته اند، گفت: بر همین اساس بسیاری از خانوادهها طی مصاحبه هایی که انجام داده اند، بارها از سازمان ملل و مجامع حقوق بشری یاری خواسته اند. وی افزود: خانواده شهید سهراب اعرابی، ندا آقا سلطان، علی حسن پور، مصطفی کریم بیگی و ...از جمله کسانی بودند که طی چند مصاحبه با رسانه های مختلف رسما از سازمان ملل و مجامع حقوق بشری یاری درخواست کردند تا آنها را برای پیگری قضایی و شناسایی قاتل فرزندان شان یاری کنند. وی با بیان اینکه در این روزها چون نوعی سکون و سکوت ناشی از سرکوب در ایران وجود دارد شاید این شائبه به وجود آید که خانواده های شهدای انتخابات دیگر پیگیر پرونده ی قتل فرزندان و عزیزان شان نیستند در حالی که چنین نیست، آنها در اوج نا امنی حرف هایشان را به خبرنگاران می گویند و این وظیفه ی ماست که امتداد صدایشان باشیم. وی ادامه داد: به تازگی تلاش کرده ام برای اینکه میزان خشونت علیه شهروندان در ایران را در صنف ها و قشرهای مختلف مشخص شود، گزارش های جداگانه از وضعیت زندانیان حوادث پس از انتخابات را بنویسم اما متاسفانه باید گفت شمار بالای دستگیرشدگان باز هم این کار را دشوار می کند. با این همه حداقل بر اساس تجربه و تحقیق شخصی خودم که مطمئن هستم هنوز دقیق نیست، یک روزنامه نگار به دنبال حوادث انتخاباتی در راهپیمایی کشته شد و ۱۰۸ روزنامه نگارنیز پس از اعتراضات زندانی شدند که جمعی از آنان همچنان در بند هستند و جمعی دیگر به قید وثیقه در آزادی به سر می برند و این همه در حالی است که حکومت ایران بارها اعلام کرده است که هیچ کسی در ایران به دلیل اظهار نظر در زندان نیستند . وی افزود: گروه دیگری که باز هم تاکید می کنم گزارش دقیقی از آنان هم شاید در اختیار نباشد، مربوط به دستگری وکلای دعاوی در ایران است که به دلیل پذیرفتن وکالت خانواده های کشته شدگان، فعالان سیاسی و روزنامه نگاران آنها نیز بازداشت شدند. تقریبا ۳۰ نفر از این وکلای ایرانی پس از انتخابات احضار،بازداشت،زندانی و یا به قید وثیقه آزادو یا مجبور به ترک وطن شدند یعنی او روزنامه نگار و فعال سیاسی را بازداشت سپس وکلای ایشان را دستگیر و تحت فشار سیاسی قرار می دهند با این وضعیت ادعا می شود که ایران آزادترین کشور دنیاست. وی ادامه داد: این گزارشی که ارايه دادم مربوط به وضیعت کشته شدگان، روزنامه نگارا و وکلایی بود که خیلی ها نامشان را شنیده اند با این وضعیت در نظر بگیریم در کنار اینها چه تعداد زندانیان گمنام و کمتر شناخته شده ای از میان شهروندان، دانشجویان، فعالیان سیاسی و عقیدتی وجود دارند که شاید گزارشی از آنان هنوز به رسانه ها و افکار عمومی هم نرسیده باشد. نویسنده کتاب قرار سبز سخنرانی خود را اینگونه پایان داد: این زندانی که ما در ایران داریم، منحصر به اوین نیست، منحصر به این یکی دو سال گذشته هم نیست. زندان و خشونتی سی ساله است اما همّت خانواده های زندانیان و کشته شدگان در این دو ساله باعث شده که دیگر این زندان و این شکنجه ها و این کشته دادن ها ، پنهان و بی صدا و بی هزینه نباشد. امیدوارم در کنار این دسته از ایرانیانی که مشغول مبارزه با حاکمیت زندان و شکنجه هستند بمانیم و درگیر روزمرگی های خویش نشویم. خانم پورزند افزود: می توانیم دوره هایی را که در آنها خفقان و فشار بر روی قربانیان و زندانیان سیاسی وجود داشته است را به سه دوره تقسیم کنیم . اولین دوران از شروع انقلاب تا ابتدای قتلهای زنجیره ای، شاید که برای اولین بار بود که این فشارها رسانه ای شد، و بعد دوران قتلهای زنجیره ای و بعد از آن که مصادف هست با دوران اصلاحات تا قبل از انتخابات ۸۸ و نهایتا دوران بعد از انتخاب ۸۸. فکر می کنم این تقسیم بندی به ما کمک کند تا تحلیلی در مورد آنچه که گذشته ارائه بدهیم. من شخصا در اکثر این دوران یا زندانی داشتیم یا درگیر رفت و آمد به دادگاه بوده ایم. لیلی پورزند افزود: در دوران اول خوب خیلی از ما ها یادمان هست و قربانیش بودیم خطرات آنقدر زیاد و آنقدر کشتار شدید بود و حاکمیت همه چیز را در دست داشت که حتی از زندانی شدن یک همسایه هم با خبرنمی شدیم واخبار تنها بین طیف های سیاسی خاصی رد و بدل میشد. خوب سالها بعد، شاید دو دهه بعد بود که بحث کشتار ها مطرح شد، اول در خارج از کشور و بعد در ایران هم راجع به آن صحبت کردند و به نقطه ای رسیدیم که یکی از مسائل در انتخابات سؤال در مورد کشتار ۶۷ بود. من فکر می کنم این پیشرفت در جایی که اگر کسی اعدام می شد سکوت بر همه جا حاکم بود و رسیدن به جایی که این صحبت و این مساله به صحنه عمومی و صحنه سیاست کشیده بشود و از کاندیداهای انتخاباتی سؤال بشود یک پیشرفت بسیار مهم محسوب می شود. خانم پورزند گفت: در آن زمانها فعالان حقوق بشری داخل ایران مانند تمامی فعالان دیگر ساکت بودند، یا خارج بودند و یا مانند خانواده من خانه نشین شده بودند، فکر می کنم در این دوران موضوعیت ندارد که بخواهیم به این بپردازیم که فعالیت حقوق بشری در داخل و خارج ایران و یا برخورد رسانه ها چگونه بوده است. آنهایی که از ایران خارج شده بودند آنقدر درگیر ایدئولوژی های سیاسی خود بودند که کمتر به این موضوع ها می پرداختند و بحث حقوق بشری هنوز در ایران پخته نشده بود. در این دوران ما دو بار تجربه زندان رفتن پدرم را داشتیم و واقعیت این هست که تعداد اندکی از اطرافین ما، حتی از اعضای خانواده از این موضوع مطلع می شدند، ویا ما با آنها در میان می گذاشتیم. حتی به ما می گفتند به کسی نگوییم و خوب اگر می گفتیم، دیگران در خطر قرار می گرفتند و یا روابط مان را از دست می دادیم. در این دوران، خفقان کامل حاکم بود زندانی یا خانواده زندانی بودن چیزی نبود جز ترس، ننگ و یا بیچاره شدن از جامعه. لیلی پورزند دوران بعد را دوران قتلهای زنجیره ای شمرد و با تاکید بر اینکه این تقسیم بندی دقیق نیست افزود: خوب در این دوران مواجه می شویم با اینکه در داخل ایران رسانه ها شروع می کنند به صحبت کردن در مورد آن، و این یک اتفاق بزرگ بود. کسانی که در ایران زندگی می کردند به خاطر دارند که با آن به عنوان یک حادثه برخورد می شد. به این صورت که این اتفاقات در حال وقوع است، پس چه باید کرد و این سؤال ها و صحبت ها در اجتماعات مطرح می شد. کانون نویسندگان با وجود اینکه اعضای آن با خطرات زیادی مواجه بودند، بعضی ها مجبور به ترک ایران شدند یا به زندان رفتند و یا حتی کشته شدند ، محفلی شده بود برای سخن گفتن از مسائل حقوق بشری مربوط به نویسندگان. خانم پورزند در ادامه به دوران اصلاحات پرداخت و گفت: در دوره اصلاحات نهادهای مدنی شکل گرفتند و افراد شروع کردند به حرف زدن در مورد نقض حقوق بشر. در اینجا باید توجه کرد که مرزبندی هایی در دوران اصلاحات به وجود آمد که قابل کتمان نیست. بخصوص برای کسانی که در دایره اصلاح طلبی جا نمی شدند، یا به مرکز آن نزدیک نبودند، چرا که بسیاری اگر چه سابقه اصلاح طلب بودن یا اصلاح طلبی حکومتی را نداشتند ولی با اصلاحات هم گام بودند به طور مثال خانواده من و خود من همین نقش را داشتیم، به هر حال امید و روزنه ای بود که همه ما به آن دل بسته بودیم و همه دست به دست هم تلاش می کردیم که این وضیعت تغییر کند. محافل حقوق بشری ای که در ایران شکل گرفت متاسفانه شاید به دلیل خفقان موجود، برای زندانیان سیاسی که اصلاح طلب بودند فعالیت زیادی انجام می دادند. اگر چه نتیجه متفاوتی نسبت به دیگران نداشت، ولی در رسانه های اصلاح طلب بر روی آن کار می شد و پرونده ها در این رسانه ها مطرح می شد. متاسفانه در مورد زندانیان دیگر همانند مادر من خانم مهر انگیز کار، با اینکه با برلینی ها دستگیر شد، ولی پوشش خبری ای که ایشان در درون ایران دریافت می کرد بسیار کمتر بود از پوشش خبری ای که بقیه دوستان دریافت کردند. این هم تا حدی قابل فهم بود، چرا که مهر انگیز کار سابقه انقلابی نداشت و در واقع خودی و غیر خودی از آنجا به وجود آمد. خانم پورزند قربانی بدتر خانواده ی خود را پدرش دانست و افزود :اگر چه پدرم بدلیل روزنامه های اصلاح طلب دستگیر شد و همه می دانیم که کارش به آن اعترافات کشید. ما از سازمانهای داخل ایران تقاضای کمک کردیم و جواب شنیدیم که کاری نمی توانند بکنند، چون ایشان اعتراف کرده اند، و ما میدانیم که اعتراف در هر شرایطی چه انفرادی چه تحت شکنجه، نقض حقوق بشراست. به هر حال ما در این شرایط بودیم. باید از این فرصت استفاده کنم و از آقای کروبی یاد کنم که واقعا شنونده حرفهای ما بودند و از معدود کسانی بودند که همواره سعی کردند کمک کنند، گروهی از نمایندگان اصلاح طلب در صحن مجلس گفتند سیامک پورزند عامل فساد است ولی باید حقوق مدنی ایشان رعایت شود. این دسته بندی خوب در آن دوران خیلی شکل قویتری به خود گرفت. وی در ادامه به فعالیت های وکیل های مختلف برای حمایت از همکاران در بندشان و انجمن قلم برای حمایت از نویسندگان اشاره کرد و افزود سازمان عفو بین الملل هم تلاش کرد که تا جایی که امکان دارد پوشش خبری بدون خودی وغیر خودی کردن را انجام دهد و شاهد این بودیم که بسیاری از این تلاش ها مفید واقع شد و بسیاری از این افراد آزاد شدند. وی افزود : من فکر می کنم که در دوران پس از انتخابات هم وارد فصل جدیدی از زندگی سیاسی و اجتماعی شدیم.و این دوران را می توان مثبت ارزیابی کرد. و شاید اگر با دیدی از بالا به قضیه نگاه کنیم می توانیم مشاهده کنیم که شاید یکدلی و شکستن مرزها تنها با این اتفاق ممکن بود. وی در خاتمه گفت در ایران نمی توان شاهد فعالیت سازمان های حقوق بشری بود. به همین دلیل شاید ما در خارج از کشور تنها منابعی باشیم که اخبار نقض حقوق بشر را اطلاع رسانی می کنیم. همچنین لیلی پورزند با اشاره به مسائل پیرامون حکم سنگسار سکینه آشتیانی، انتشار و اطلاع رسانی در مورد این حکم باعث شده که جامعه بین المللی نسبت به حکم سنگسار حساسیت نشان بدهد. آخرین سخنران آقای مصطفایی بودند که با عنوان " تشریفات دادرسی و علت سکوت خانواده های زندانیان سیاسی و پیامد های آن" به سخنرانی پرداختند. ایشان در ادامه افزودند: من به طور قطع و یقین میگویم که در ایران هیچ کدام از پرونده های سیاسی به دلیل عدم اعمال تشریفات صحیح دادرسی، وجاهت قانونی ندارند و عدم رعایت تشریفات دادرسی در مورد همه ی پرونده ها محرز است. اگر بخواهم علل این روند را ارزیابی کنم لازم است ریشه ی آن را در عدم استقلال قوه ی قضائیه در حوزه ی پرونده های سیاسی – امنیتی معرفی کنم . اصولاً اینگونه احکام را دادگستری صادر نمیکند که توقع تشریفات دادرسی صحیح را داشته باشیم . حکم ها در خصوص پرونده های سیاسی زیر نظر وزارت اطلاعات و سپاه (دستگاههای امنیتی ) صادر می شوند. قاضی هایی همچون « مغیسه » و « صلواتی » هر دو بازجو وزارت اطلاعات بودهاند . نکته ی دیگر عدم حضور هیئت منصفه است ، که در پرونده های سیاسی بدون آن امر دادرسی غیر قانونی است. اصل 168 قانون اساسی مقرر کرده است که به پرونده های سیاسی می بایست با حضور هیاتت منصفه رسیدگی شود. شما کدام پرونده سیاسی را سراغ دارید که در آن هیات منصفه تشکیل شده باشد. همچنین است لزوم صدور مجوز برای دستگیری و تفتیش که حد اقل می دانیم بعد از انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری، دستگیری ها بدون صدور مجوز بوده است . حتا برای فعالین اجتماعی و سیاسی قبل از انتخابات هم یک سری احکام کلی صادر میشده و به وزارت اطلاعات داده میشده و بازداشت ها یا با کپی اینگوبه احکام و یا بکلی بدون مجوز بوده است . تشریفات دادرسی که در خصوص پرونده های سیاسی رعایت میشود فرستادن به انفرادی، شکنجه و اقرار گیری است که چارچوب عدالت در ایران را تشکیل می دهد. در تهران پس از بازداشت ، مرجعی که به پرونده رسیدگی میکند دادسرایی است که در داخل زندان قرار دارد . این دادسرا در تبانی با وزارت اطلاعات و دستگاههای امنیتی، علیه متهم سیاسی پرونده سازی می کند و دادگاه های خاصی احکام نهایی را صادر میکنند .زندانیان سیاسی که به خاطر شرافتمندانه بودن انگیزههایشان باید از حد اکثر حقوق دادرسی برخوردار باشند، در قیاس با دیگر زندانیان وضع بدتری دارند . از قطع ملاقات گرفته تا ندادن کاغذ و قلم و حتا تهدید و سلب وکیل ها یشان ، حقوقی است که در مورد زندانیان سیاسی زیر پا گذاشته می شود. این است که تا کنون ۲۹وکیل بازداشت یامجبور به ترک وطن شدهاند . زندانیان گاهی از حق تجدید نظر استفاده میکنند ، اما باز هم پرونده ی ایشان به دادگاه هایی میرود که زیر نظر وزارت اطلاعات است. شعبه 54 و 36 و 21 دادگاههای تجدیدنظر تحت نظارت وزارات اطلاعات و دستگاههای امنیتی مشغول به کار بوده و در مرحله ی اجرا هم شعبه های مخصوصی همچون شعبه ی ششم اینگونه احکام را اجرا میکنند . بنابراین از بدو تشکیل پرونده تا ختم دادرسی، دستگاههای امنیتی از قوه قضاییه به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهدافشان استفاده می کنند و خود از بدو تا ختم پرونده نظارت کامل دارند.بنابراین میتوان گفت ما لااقل در مورد پرونده های سیاسی، تشریفات دادرسی نداریم . برای داشتن تشریفات دادرسی باید حقوق شهروندی رعایت شود . متأسفانه از بعد از انقلاب هیچ وقت این تشریفات رعایت نشده است . دادگاه انقلابی که قرار بود موقت باشد روز به روز پای خود را محکم تر کرد وبی آنکه خود را موظف به رعایت تشریفاتی بداند به آنجا رسید که انبوه کشتار های سالهای دهه شصت و همچنین قتل عام ۶۷ را بوجود آورد . واقعیت این است که حاکمیت دستگاه قضایی را برای بقای خود میخواهد نه اجرای عدالت . اگر قوه ی قضائیه مستقل بود اینچنین برخوردهایی نمیشد .ببینید امروز چندین ماه است که موسوی و کروبی را بازداشت کردهاند . چه خبری از ایشان منتشر شده است ؟ اگر قوه ی قضائیه مستقل بود هیچ کدام از این روزنامه نگاران نمی بایست زندانی شوند . بار دیگر میگویم : رسیدگی به هیچ پرونده سیاسی وجاهت قانونی ندارد و اتهام هایی مثل اخلال در نظم و تشویش اذهان عمومی و اقدام علیه امنیت کشور، بهانههایی واهی اند . این چه استقلالی است که زیدآبادی پس از این همه سال بنا باشد با این قرار سنگین به ۴۸ ساعت مرخصی برود . این ظلم به مردم ایران است . ببینید چه بر سر خانم ستوده آوردهاند. پرونده های سیاسی باید مطبوعاتی شوند . مردم باید بدانند که تصمیم گیرنده دادگستری نیست . بیت رهبری و اطلاعات تصمیم میگیرند . خانوادهها باید پرونده ها را مطبوعاتی کنند و صدای اعتراض عزیزانشان را به گوش جهانیان برسانند . حاکمیت یا باید تغییر روش بدهد و یا تغییر کند. صدای ما ضعیف است اما صدای خانوادهها رساتر است و میتواند باشد . ما باید در یک فضای آزاد زندگی کنیم به گونهای که چند جوان به خاطر آب بازی احساس ترس نکنند . تمام زندانیان سیاسی ما آدمهایی بودهاند که برای تحقق همین آزادیها مبارزه کرده اند. پرسش و پاسخ : سؤال: راهکار شما برای کمک به زندانیان سیاسی و برون رفت از شرایط فعلی چیست؟ خانم علی نژاد: من به عنوان یک روزنامه نگار در درجه ی نخست باید بتوانم وظیفه ی اطلاع رسانی ام را درست انجام دهم و اگر بتوانم راهکاری مطرح کنم بیشتر ایده هایی در همین زمینه است. به عنوان مثال همراه چند نفر از جوانان ایرانی سایتی را به نام سرخ سبز راه اندازی کرده ایم تا نسبت به کشته شدگان پس از انتخابات همه ی اطلاعات را یکجا جمع کنیم. این سایت درست در روزهایی راه اندازی شد که اطلاعات کافی در مورد شهدای پس از انتخابات وجود نداشت. همه ی تلاش سایت این است که تبدیل به بانک اطلاعات مربوط به کشته شدگان پس ا انتخابات شود تا در آینده اگر قرار باشد شکایت هایی به دادگاه های بین المللی مطرح شود حداقا اطلاعات مربوط به کشته شدگان پس از انتخابا یکجا جمع آوری شده باشد. احتمالا در آینده نیز سایت "سرخ سبز" تنها به منحصر به کشته شدگان راهپیمایی های پس از انتخابات هم نخواهد بود. در این سایت هم شهروندان معمولی با احساس مسولیت فردی خودشان فعال هستند. تقویت احساس مسولیت فردی و همچنین تقویت مشارکت اجتماعی برای ارايه ی گزارش های مصرانه به سازمان ملل در زمینه ی حقوق بشر بسیار می تواند مفید باشد و گمان می کنم هر شهروندِ مسوولی می تواند با ابتکار عمل راهکاری نو برای قرار گرفتن در کنار خانواده های زندانیان و جان باختگان بیابد. خانم پورزند: میتوانم تجربه خود در تورونتو را پیشنهاد کنم تا ایرانیان خارج از کشور با سازمانهای حقوق بشری مستقر در شهر خود وارد مذاکره شوند تا ببینند چگونه میتوانند در مورد ایران در آن سازمانها فعال شوند. (خانم پورزند به همراه چند تن از دوستانشان به صورت داوطلبانه برای اولین بار اتاقی در عفو بین الملل کانادا به نام اتاق ایران راه اندازی کردند). این تجربه، تجربه بسیار موفقی بود و دستاوردهای آن از جمله ارائه اطلاعات و متقاعد کردن عفو بین الملل برای بررسی و عکس العمل تجربه نشان دادن نسبت به وضعیت دو زندانی ایرانی مقیم کانادا می باشد که محکوم به اعدام بودند، ولی به دلیل گمنام بودن کمتر مورد توجه سازمان های حقوق بشری قرار گرفته بودند. سؤال: آیا آمار دقیقی از تعداد زندانیان سیای در دست است؟ خانم علینژاد:آماری که در خصوص زندانیان سیاسی وجود دارد دقیق نیست، ولی سایتهای حقوق بشری در این مورد تا حدودی تلاش کرده اند درست عمل کنند. در مورد کشته شدگان سایت "سرخ سبز" اسامی کشته شدگان را منتشر کرده است. در این سایت اطلاعات تائید نشده هم آمده است و تاکید شده است که هر شهروند درصورتی که اطلاعات دقیق دارد به مسئولین سایت اطلاع بدهد. اما در مورد زندانیان سیاسی فکر می کنم سایت رهانا تا اندازه ای آمار و وضعیت مربوط به زندانیان را به درستی جمع آوری و ترجمه کرده است. مسیح علینژاد در بخش دیگری از صحبتهایش فعالیت های روزنامه نگاران خارج از ایران را ادامهٔ فعالیتهای روزنامه نگاران داخل ایران دانست و افزود افکار عمومی هرگز اجازه نمیدهند که روزنامه نگاران در خصوص زندانیان گزینشی عمل بکنند. سؤال: وکلای ما در داخل ایران در حالی که خود در خطر هستند، چگونه میتوانند به زندانیان کمک کنند؟ خانم پورزند: متاسفانه کارهایی که در ایران در حال حاضر میتوان انجام داد به مراتب محدود تر از قبل می باشد، به این نکته باید اشاره کرد که بسیاری از فعالان حقوق بشر یا مجبور شدند مانند آقای مصطفایی ایران را ترک کنند ویا خود محکوم و زندانی هستند و یا اگر زندانی نیستند زیر حکم قرار دارند، که این به معنی آزادی نیست. بنا براین کار کردن در زمینه حقوق بشر در داخل ایران به معنی به خطر انداختن جان و آزادی می باشد و تعداد اندکی حاضر به این کار هستند. این تعداد معدود نیز تا کنون کار هایی که لازم بود انجام دهند را به خوبی انجام داده اند و میدهند. شاید اگر این موضوع را در مورد فعالین خارج از کشور مطرح کنیم عملی تر باشد. سؤال: آیا مرجعی در داخل یا خارج وجود دارد که بتوان از این سیستم قضایی شکایات کرد؟ آقای مصطفایی: درداخل ایران دستگاه قضایی مرجع رسیدگی به تظلمات است که رهبری رئیس قوه قضاییه را تعیین می کند و ایشان قضات را منصوب می کنند. بنابراین هیچ امیدی به این دستگاه قضایی نیست چون دستگاه قضایی مستقل نیست و تحت نظارت رهبری است. من ریشه تمام مشکلات را قوه قضاییه می دانم چرا که قوه قضاییه است که سرکوب می کند، احکام ناعادلانه را صادر می کند، بنابر این هیچ امیدی به اینکه با این سیستم به دموکراسی برسیم، ندارم. اما در خارج کشور با وجود موانع قضایی بسیار اگر بتوانیم در شورای امنیت سازمان ملل با دلائل محکم جنایت علیه بشریت جمهوری اسلامی را اثبات کنیم، از این طریق میتوانیم شکایت جنایت علیه بشریت جمهوری اسلامی را به دادگاه کیفری بین المللی ارائه کرد تا توسط دادگاه، مورد بررسی قرار گیرد. ولی متاسفانه به دلیل عدم اتحاد نمی توانیم دلایل کافی برای اثبات جنایت علیه بشریت جمع آوری کنیم در حالی که من می دانم جمهوری اسلامی در ایران جنایت علیه بشریت انجام می دهد، یک روزنه امیدی وجود دارد و آن گزارشگر ویژه حقوق بشر است. من با وجود مشکلات زیاد و تمامی خطرهایی که مرا در داخل ایران تهدید می کند حاضرم با گزارشگر ویژه حقوق بشرهمکاری کنم و با سفر به ایران نشان دهم در کجاهای ایران و در چه پرونده ها و دادگاه های غیر قانونی جنایت علیه بشریت انجام می شود. اگر ایشان موافقت بکنند من میتوانم اثبات کنم که جمهوری اسلامی جنایت علیه بشریت انجام می دهد وکیلی بوده ام که همه انواع پرونده های را داشته ام و به خوبی از وضعیت قضایی در جمهوری اسلامی آگاهم. سؤال : از گفته های آقای مصطفایی اینگونه استنباط می شود که عدم استقلال دستگاه قضایی عامل تمامی مشکلات است، آیا اگر اینگونه نبود و دستگاه قضایی طبق کتاب قانون حکم صادر می کرد آیا شاهد تغییرات در احکام صادره می بودیم؟ آقای مصطفایی: اگر قانون آیین دادرسی کیفری یا قانون حفظ حقوق شهروندی را به دقت بخوانیم می بینیم که در رابطه با دفاع و حقوف متهم مواد قانونی خوبی وجود دارد از جمله اینکه متهم نباید با چشم بند محاکمه و باز جویی شود، نباید سوالات تلقینی از متهم شود، متهم حتما باید وکیل داشته باشد، شکنجه ممنوع است و بسیاری از حقوقی که متهمین باید داشته باشند.ولی عدم وجود دستگاه قضایی مستقل موجب شده است تا متهم هیچ حقوقی نداشته باشد بخصوص متهمان سیاسی. اگر ما یک دستگاه قضایی مستقل و عادل داشتیم هیچ کدام از کسانی که الان به دلایل سیاسی و عقیدتی در زندان هستند، زندانی نبودند و بسیاری از کسانی که در سال های بعد از انقلاب اعدام شدند، هیچ کدام یا حد اقل تعداد انگشت شماری از آنها مجازات می شدند و دموکراسی تا حدودی حاکم بود. بنابر این در قوانین قضایی، قوانینی هست که به نفع متهم و حتی خانواده متهم هست. خانم علینژاد: یکی از استدلالهایی که وجود دارد این است که پسر یکی از مسئولین حکومت(آقای روح امینی) در میان این کشته شدگان بوده است و نمیتوانستند انکار بکنند. ولی استدلال خود من این است که تعداد زیادی بعد از انتخابات کشته شدند و جمهوری اسلامی یکبار باید قدمی بر می داشت که نشان دهد که در درون حکومت هم در حال حل مسایلی هستند و به نقض حقوق شهروندی رسیدگی می کنند لذا پس از گزارش هایی که به آیت الله خامنه ای رسید، ابتدا تعطیلی کهریزک و سپس پیگری قضایی در دسترس قرار گرفت تا نشان دهند که در داخل حاکمیت هم اراده ای برای برخورد با ناقضان حقوق بشر و عوامل خشونت وجود دارد. اما نتیجه ی این پرونده خود نشان می دهد که تا چه اندازه موفق بوده اند. هم قاضی مرتضوی و سایر قضات که دستور انتقال زندانیان به کهریزک را داده بودند آزاد هستند و هم اینکه هرگز مسولیت پرونده های کسان دیگری چون رامین آقا زاده قهرمانی، رامین پوراندرزجانی پزشکی که مسولیت مداوای زندانان کهریزک را عهده دار بود و پرونده احمد نجاتی کار گر که پس از از آزادی از کهریزک جان باخته بود را نپذیرفتند و نسرین ستوده وکیا خانواده نجاتی کارگر را هم زندانی کردند. خانم پورزند: من با خانم علی نژاد موافقم و می خواهم این نکته را اضافه کنم که حکومت به دلیل شوکی که در جریان اتفاقات بعد از انتخابات بر آن وارد آمد، دچار نوعی سر در گمی شد و شاید به همین دلیل در مورد کهریزک نتوانست از شیوه های همیشگی خود که سکوت مطلق در مورد این جنایات بود استفاده کند. آقای مصطفایی: کهریزک موضوعی است مهم که نمی توان از آن گذشت من حرفهای خانم علینژاد را تایید می کنم، واقعیت این است که آقای روح الامینی ای پیدا شد و فرزندش آنجا کشته شد و متوجه شدند چه بلایی بر سر زندانیها آمده است. کهریزک فقط محل نگهداری زندانیان سیاسی نبودبلکه محل نگهداری زندانیان عادی از جمله در ارتباط با مواد مخدر هم بود. اگر قبل از واقعه کهریزک به راهرو های دادگستری و یا دادگاه انقلاب مراجعه می کردید افرادی را می دیدید که شبیه به اسکلت هستندو منتظر محاکمه هستند الان هم هستند، اینها کسانی هستند که در چنین زندان هایی نگهداری می شوند، مطمئنا اگر در بازداشتگاه دیگری فرزند یکی از مسوولین کشته می شد همه از وضیعت آن با خبر می شدند. و این هم کم نیست. ما می توانیم نشان دهیم در ایران بازداشتگاهایی هست که در آن تجاوز صورت می گیرد و وضیت بهداشتی مناسبی ندارند. بعد از انتخابت حتی زمزمه هایی در مجلس شنیده شد که زندان های ما زندان های استاندارد نیست. بنابراین کهریزک تنها قطره ایست از یک دریا، فقط کهریزک نیست خیلی جاهای دیگر این وضیعت وجود دارد. به طور مثال اداره آگاهی تهران دایره دهم و یا دایره شانزده اداره آگاهی به مراتب بدتر از کهریزک است. سوال: چگونه نامه ها از داخل زندان خارج می شود؟ مسیح علینژاد: در بسیاری از موارد زندانیان عادی به زندانیان سیاسی یاری می رسانند تا نامهها و بیانیههای زندانیان به بیرون از زندان ارسال شود. به عنوان مثال عکسی که از احمد زید آبادی و مجید توکلی منتشر شده است نشان می دهد که افرادی از درون زندان به زندانیان سیاسی کمک می ر ساندد. اما باید تاکید کنم مبادا انتشار چند عکس و بیانیه دلیل و گواه این است که زندان های ایران برای زندانیان مثل هتل است. اگر وضعیت زندان ایران را با دنیا مقایسه کنیم در بسیاری از کشورها زندانیان به اینترنت دسترسی دارند حالا در زندان های ایران زندانی به قلم دسترسی دارد و به سختی هم می تواند بیانه و نامه ای به بیرون از ایران بفرستد و بسیاری از آنها پس از بیانیه و نامه هم بازخواست و در موردی احکام جدید زندان برایشان صادر شده است. خانم پور زند: باید به نامه های زندانیان سیاسی بها داد، من می توانم تجربه شخصی خود در مورد پدرم (آقای سیامک پورزند) را بگویم که در دوران انفرادی و بازداشتگاه های مخفی، تنها سه بار موفق شدیم صدای ایشان را بشنویم چه برسد به اینکه بتوانیم دست نوشته ای از ایشان دریافت کنیم، ولی از دوران زندان ایشان در بند عمومی زندان اوین دست نوشته های فراوانی داریم. و این از طریق رئیس بند زندان اوین، شخصی به نام "دوست محمد" بود که ۷۰ درصد شیمیایی بودند و چون متاسفانه فوت شده اند می توانم از ایشان نام ببرم. آقای دوست محمدی کمک بسیاری به خانواده ما کردند. بنابر این ممکن است در زندان اوین دوست محمد هایی هنوز باشند که می توان از طریق آنان نامه ها را به بیرون فرستاد. سؤال:آقای مصطفایی گفتند که زندانیان سیاسی اخیر از حق داشتن قلم و کاغذ، روزنامه و غیره محروم هستند، این محدودیت در مورد زندانیان دهه شصت صادق است، با توجه به انتشار نامه، فیلم و بیانیه از داخل زندان در سالهای اخیر، آیا این محدودیتها وجود دارد؟ سؤال: چرا اخبار مربوط به زندانیان سیاسی اصلاح طلب با پوشش بیشتر منتشر میشود و آیا اصلاحطلبان هنوز در درون زندان مهرههایی دارند؟ خانم علی نژاد: من فکر می کنم این سؤال دقیق نیست اگر به یاد داشته باشید فیلمهایی از آقای محسن دگمه چی پیش از فوت زمانی که درداخل زندان بودند منتشر شد، ایشان به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق در زندان بودند. به گمان من تنها زندانی ای بود که فیلمش بازتاب گسترده ای پیدا کرد. تجربه شخصی خود من هم این است که خانوادههای زندانیان سیاسی اصلاحطلب کسانی هستند که خودشان در دوره های مختلف به عنوان فعال سیاسی بودند، نقش داشتند و بارها به کرات هم به زندان افتادند، این افراد رابطه گسترده ای با رسانه ها دارند. آنهابه این نتیجه رسیده اند که با سکوت کاری درست نمی شود، برای همین حتی تلاش می کنند که صدای زندانیان گمنام هم باشند و حتی در برخی موارد خانوادههای زندانیان سیاسی اصلاح طلب اخبار مربوط به زندانیان گمنام را نیز منتشر می کنند، بطور مثال مهسا آبادی و ژیلا بنی یعقوب که همسرانشان از روزنامه نگارن اصلاح طلب هستند و خودشان نیز برای رسانه های اصلاح طلب قلم زده اند بارها دیده ام که صدای رسای همسران خود هستند اما در کنارش همواره پیگیرِ اخبار و مسائل زندانیان گمنام هستند. شاید این درست باشد که بگوییم اخبار زندانیان اصلاح طلب بازتاب گسترده تری دارد چون که سکوت نمی کنند و اگر تلاش کنیم که خانواده های گمنام هم سکوت خود را بشکنند بسیار مفید خواهد بود، به عنوان مثال مادر ارسلان ابدی یا پروین جواد زاده، که در روز عاشورا دستگیر شده بودند، همواره امیدوار بودند که اگر سکوت کنند فرزندان شان آزاد می شوند، ولی سکوت آنها موجب شد که به هر دوی این دو زندانی حکم اعدام بدهند ولی وقتی این خانواده ها سکوت را شکستند این حکم به ۸ سال، ۶ سال و بعد هم کمتر تبدیل شد. خانوادهها وقتی سکوت خود را می شکنند در بسیاری از موارد تاثیر مثبتی بر روی روند پرونده آنها داشت برای جمع بندی باید در پاسخ به این پرسش بگویم همه ی ما ممکن است از یاد برخی از زندانیان غافل بماینم اما باور شخصی من این نیست خودم نیز همانند سایر همکارانم برای مصاحبه و گزارش های خبری ام سراغ زندانیان فارغ از تفکرات سیاسی شان رفته ام.
خانم پورزند: من ضمن تایید گفته های شما با تمام احترامی که برای همه اصلاح طلبان که یکی از قربانیان این سالهای جمهوری اسلامی بودند قائل می باشند باید به این نکته اشاره کنم که نمیتوان این واقعیت را نا دیده گرفت که این عزیزان از حلقه حمایتی گسترده تری از خانواده هایی مانند خانواده ما برخورداربودند، و گروه هایی هستند که حتی از خانواده ما هم کمتر حمایت می شوند. خانواده ما سابقه انقلابی نداشتند و پدرم در سالهای ۶۰، ۶۵ و ۶۸ بازداشت شده بودند، طبیعتا افراد دارای سابقه انقلابی، از حمایتهای ویژه ای برخوردارند به طور مثال آقای دوست محمد از اصلاح طلبان بودند ولی ازطیف ما زندانبانی نبود، چون سابقه انقلابی نداشتیم. از یک طرف خطری که زندانیان غیر اصلاح طلب را تهدید می کرد به مراتب بزرگتر بود و از طرف دیگر اصلاح طلبان مانند یک خانواده همدیگر را حمایت می کنند و این حمایت احساس امنیتی برای خانواده های اصلاح طلبان به وجود می آورد که میتوانند صحبت کنند. در دو سال گذشته بسیاری از زندانیان گمنام با اتهاماتی همچون هواداری سازمان مجاهدین یا سلطنت طلب ها مواجه شدند که با کمپین بین المللی و بسیج عمومی موفق به شکستن این مرزها شده ایم. باید از این فضایی که بوجود آمده و همه به هم نزدیکتر شده ایم و همه در یک نقطه ایستادیم استفاده کنیم و این تابو های خودی و غیر خودی را بشکنیم و اینگونه با همدیگر متفاوت عمل کنیم. سؤال : نظرتان نسبت به حصر موسوی و کروبی چیست و چگونه می توان به آنها کمک کرد؟ خانم علی نژاد: تا هنگامی که آقایان موسوی و کروبی در بیرون از زندان بودند پشتیبان مردم بودند و اکنون که آنها در حصر هستند مردم باید پشتیبان آنها باشند. همانطور که آقای لاهیجی گفتند اگر ما بیرون از ایران پیگیر آزادی رهبران نمادین جنبش اعتراضی باشیم شاید حضور آنها بتواند سکونی که در بخشهایی از جامعه ایجاد شده است را بشکند. خانم پورزند: متاسفانه در این مورد کم کاری شده و کمتر از زندانیان دیگر بر روی این موضوع کار شده است، پیشنهاد می کنم با اختصاص روزی در سراسر دنیا به این موضوع، تمامی ایرانیان اعتراض خود را نسبت به حبس این دو عزیز به گوش جهانیان برسانند و توجه سازمان های بین المللی را به این موضوع جلب کنند. چرا که جنبش نیاز به آزادی این دو نفر دارد. مصطفایی: تجربه ای که از پرونده های خود دارم از جمله پرونده خانم محمدی که بین المللی شد این است که من این پرونده را در رسانه های شناخته شده، خارج از کشور مثل تایمز و گاردین مطرح کردم و مصر بودم تا بر روی آن کار کنند. در رسانه هایی همچون تایمز و وارسینگ جورنال ایرانیان بسیاری مشغول به کار هستند که حاضر به همکاری می باشند. وقتی پرونده ای در رسانه ها مطرح شود دولتمردان و مردمان کشورهای دیگر آگاه می شوند وقتی این آگاهی ها به دولتمردان برسد و آنان ابراز نظری بکنند مسلما با فشار آنان دولتمردان جمهوری اسلامی تحت فشار قرار می گریرند تا آنان آزاد شوند. خانم علی نژاد: بسیاری از افراد تنها به دلیل ارتباط اعضای خانوده شان با سازمان مجاهدین به اعدام محکوم شدند. در واقع بخشی از فعالین حقوق بشر هنوز احساس نا امنی میکنند که از بخشی از خانوادهایی که در اشرف هستند دفاع کنند. در این خصوص دو مطلب را نباید فراموش کرد یکی نگاه جامعه ایران به این مسئله و دیگری شرایط داخل ایران. خانم پورزند: در مورد ساکنان اشرف در یکی دو سال اخیر پوشش خبری بد نبوده، هم ایرانی ها فعالتر بودند و هم اینکه به سازمان های حقوق بشری فشار آوردند. در حمله آخر به اشرف هم عفو بین الملل بیانیه داشته و هم تا جایی که ایرانی ها میتوانستند فعالیت کردند. دلیل اینکه احیانا در این مورد کم کار میشود هم می تواند تهدید هایی باشد که متوجه افراد و خانواده آنها در داخل وجود دارد واین موضوع که از دفاع حقوق بشری ممکن است برداشت سازمانی شود هم مانع بوده است. آقای مصطفایی: من معتقدم حقوق بشر متعلق به همه است فرقی نمی کند که کسی در قرار گاه اشرف باشد یا پناهنده باشد. ولی جمهوری اسلامی چون یک حکومت دیکتاتوری است و از خصوصیات حکومتهای دیکتاتوری ساختن دشمنان فرضی می باشد، خوب سازمان مجاهدین و انجمن پادشاهی هم برای جمهوری اسلامی دشمنان فرضی هستند. بسیاری از مجاهدین هستند که من می شناسم انسانهای شریفی هستند ولی ما نباید سیاستهای غلط رهبران مجاهدین در گذشته و حال را نادیده بگیریم. اگر گاهی اوقات حمایتی نمی شود به دلیل عملکردی است که خود سازمان مجاهدین داشت و اگر عملکرد مردمی داشتند مردم هیچ وقت به آنها نمی گفتند که شما تروریست هستید چه بسا که آنها چندین سال است که نه دست به اسلحه می برند و حتی حرف حقوق بشری می زنند و خود را مدافع حقوق بشر می دادند، تغییرات آنها تا همین حد جای امیدواری بوده ولی سیاست هایی که رهبرهای این گروه دارند و دشمن تراشی ای که جمهوری اسلامی می کند و مردم را بی اعتماد می کند چه در داخل و چه در خارج، اینها بی تاثیر در عدم حمایت مردم از ساکنان اشرف نیست. سخن پایانی آقای مصطفایی: یکی از سوالات این بود چرا افراد وقتی به خارج از کشور می آیند فعالیت آنها کمتر می شود. دلیل آن این هست که افرادی مانند خانم علی نژاد و خود من که در داخل ایران بسیار فعال بوده ایم در خارج بسیار تحت فشار قرار می گیریم، می بینیم که گاهی اوقات این دوستان مورد توهین قرار می گیرند، زمانی که من در ایران بوده ام خانم علی نژاد را از نزدیک نمی شناختم ولی مقالات ایشان را در روزنامه اعتماد ملی می خواندم، در اکثر موارد تنها برای خواندن ستون ایشان روزنامه را می خریدم، حرفم این است که مهره ای به این خوبی باید حفظ شود نباید به دلیل اینکه ایشان اصلاح طلب بوده یا نبوده و عقیده ای خاص دارد، مورد توهین قرار گیرند. ایشان یک روزنامه نگار هستند که بخوبی کار می کنند و عقاید خود را ابراز می دارند. دور از ادب است که بخواهیم با توهین فضای اتحاد خود را از بین ببریم. توصیه من به تمام ایرانیان این است که دست از توهین برداریم و اتحاد خود را حفظ کنیم. مطمئنا با اتحاد جمهوری اسلامی را به عقب خواهیم راند، بنابر این بهتر است به همدیگر اعتماد کنیم و رفتار خوبی داشته باشیم. یکی از دلایل دیگر فشار اقتصادی است، بسیاری از فعالینی که از ایران تبعید شده اند از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار نیستند و هیچ حمایتی نمی شوند و این باعث می گردد از فعالیت های گذشته ای که داشته اند کاسته شود. سخن پایانی خانم علینژاد: همه باید کارهای خوب همدیگر را ببینیم، تمام کسانی که خارج از ایران هستند تمام انرژی شان را از داخل ایران میگیرند و به نظر میرسد که زندان مبارزینش را شجاع تر و پر امید تر کرده است. و در هنگامی که تمام خبرها خبرهای بد است یادمان باشد که زندگی در ایران در جریان است ، و به نظر من سبز یعنی امید در میانهٔ شب و احساس مسئولیت فردی و تا هنگامی که تک تک ما در قبال زندانیان و در مقابل کشور احساس مسئولیت بکنیم پیروز خواهیم بود. سخن پایانی خانم علینژاد: درست است که اینجا همه از رنج و زندان و کشتارِ هم وطنان مان حرف زدیم، درست است که تمام خبرها خبرهای بد استِ، اما یادمان باشد که زندگی در ایران در جریان است، جوان های ما نیاز به امید و شور زندگی دارند، زندانیان گاهی وقت ها پر امید تر از ما که بیرون از ایران هستیم سخن می گویند و فعالیت می کنند. به نظر می رسد زندان مبارزان را شجاع تر و پر امید تر کرده است. کسانی که خارج از ایران در بسیاری از مواقع واقعا می توانند تمام انرژی و امدیشان را از داخل ایران بگیرند . کافیست نگاهی هم به بیانیه های زندانیان بیاندازیم، پای هر بیانیه امضای گروه های متفاوتی از زندانیان را خواهیم دید. باشد که بیرون از ایران نیز به این باور برسیم که برای اهداف مشترک باید همه ی گروه ها نکات مثبت و کارهای خوب همدیگر را ببینند و یک صدا و در کنار هم صدای مبارزان داخل ایران باشیم. سخن پایانی خانم پورزند: وقتی صحبت از حلقه ی اصلاحات و یا قربانیان اصلاحات میشود این نیزه هایی نیست که به سوی هم نشانه میرویم بلکه برای سنجش درست وضعیت کنونی ما می باشد و چاره جویی برای جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته می باشد. در جواب این سؤال که چرا انرژی خارج نشینان هرز میرود به این نکته اشاره می کنم که فعالین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حقوق بشری ما وقتی مقیم کشور دیگری می شوند با مشکلات زیادی مواجه می شوند که انرژی زیادی از آنها میگیرد، تمام فعالین سیاسی، اجتماعی را دعوت می کنم به توجه به این موضوع و یافتن راه حلی برای آن. ما از خارج از کشور نمی توانیم راه و روشی را به داخل ایران دیکته کنیم، بلکه تنها باید به حمایت آنها در کنار مشغله هایمان بپردازیم. Copyright: gooya.com 2016
|